دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

طلاق و جدایی

نظر شما در باره‌ی این جمله چیست؟ آمارها نشان می‌دهند که نرخ طلاق در حال افزایش است. این خبر خوب است یا بد؟

طلاق - جدایی - فکرنکرده ها - روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


263 نظر بر روی پست “طلاق و جدایی

  • بهار گفت:

    توجه توجه !!!!!!!!!!!
    شاید از فلسفه ازدواج شنیده باشید. ازدواجی موفق است که همه چیز شما نباشد. ما حال خوبمان را از چند منبع می‌گیریم: خانواده خود، کار خوب، تحصیلات، تاثیرگذاری اجتماعی، دوستان خودمان و ازدواج. وقتی همه ی حال خوب خود را به عهده همسر بگذاریم ، بازی بسیار خطرناکی آغاز شده است زیرا هیچ انسانی چنین قابلیتی ندارد که در درازمدت شما را خوشحال نگه دارد.
    وقتی بلد نیستیم ارتباط برقرار کنیم، بعید است ازدواج خوبی داشته باشیم زیرا ازدواج به مهارت‌های ارتباطی بالایی احتیاج دارد. مهارت‌های ارتباطی موضوع پیچیده‌ای نیست. در درجه اول ارتباط با خودمان باید درست باشد. کسی که خودکم‌بین است ارتباط‌هایی دارد نه به خاطر عشق و تعهد بلکه به خاطر این‌که ضعف‌های درونی‌اش را پر کند. همسر چنین آدمی همیشه باید طوری عالی باشد که این آدم، اعتمادبه‌نفس نداشته‌اش را از او دریافت کند، این می‌شود یک رابطه انگلی عاطفی.
    وقتی خودشیفته هستی، ازدواج نکن زیرا همیشه احساس می‌کنی حرف‌های تو، سلیقه تو، طرز حرف زدن تو، مطالعات تو، دین‌داری تو، اخلاقیات تو و سکوت‌های تو خیلی خاص‌اند و همسرت باید فعلا تو و رازهای نبوغت را کشف کند. آدم‌های خودشیفته به راحتی توانایی نادیده گرفتن احساسات و شعور دیگران را دارند و ممکن است به خودشان حق بدهند به راحتی خیانت کنند.
    این روزها مراقب “چسبندگی عاطفی” هم باید بود. دختران و پسرانی هستند که به شدت احتیاج دارند که شما حالشان را خوب کنید در حالی‌که ما در زندگی خودمان بیشتر موظفیم حال خود را ردیابی کنیم. مردانی این چنین توقع دارند که شما همیشه خوشگل و مرتب و خوش‌اخلاق باشید. این مردان درکی از همسرشان دارند شبیه مادر. مادر، زنی است که همیشه در دسترس، مهربان و حامی است. همسر اگر این چنین باشد اول از همه خودش در هم می‌شکند زیرا ما بناست فقط با فرزندانمانم تا این حد در دسترس باشیم. برای شوهر باید همسری کرد

  • Safaa گفت:

    به گمان من در مورد طلاق ارائه آمار و اطلاعات با جزييات بيشتر براى يك تحليل دقيق ضروريه چرا كه مبحث تنوع و اختلاف فرهنگى در كشور ما خيلى پيچيده تر از اين حرفاست و چون در حوزه جامعه شناسى و حوزه هاى مرتبط دانش كافى ندارم نمى خواهم اظهار نظر كنم.
    ولى من از نگاه يك پسر بيست ساله و فرزند طلاق به اين موضوع نگاه مى كنم و نظر مى دم.
    به گزينه “در شرايط امروز ايران مى تواند خبر بد باشد”با توجه به دلايل مختلف راى دادم اما به نظرم مهمترين دليل تجربه خودم از اين پديده است،چرا كه معتقدم با توجه به اينكه كسر قابل توجهى از زوج هاى طلاق گرفته،صاحب فرزند هستند افزايش آمار طلاق به معناى افزايش تعداد فرزندان طلاق در جامعه ماست.البته اين گزينه به طور مطلق درست نيست و حتى در خيلى از موارد دقيقا عكس اين گزينه صدق مى كنه!

    به گزينه”اگر بچه داشته باشند،حق طلاق ندارند”راى نــــدادم !!
    اولاً در هر صورتى اين حق آنهاست،ثانياً بايد در نظر بگيريم گاهى كه نجات بچه از خانه اى پرتنش بزرگترين لطف در حق اونه و فرزند طلاق بودن از فرزند يك ازدواج نادرست بودن بهتره!

    من همچنين به گزينه”ناشى از تشويق بيشتر به ازدواج است” راى دادم!
    براى تفكر بهتر و پاسخ بهتر بايد اساسا قبل از انديشيدن و نظر دادن راجع به طلاق در مورد ازدواج فكر كنيم و اينكه طلاق ها عمدتاً محصول نهايى يك ازدواج نادرست هستند.

    مردسالارى و حقوق زنان هم مقوله خيلى خيلى خيلى مهمى هست كه بايد بيشتر در موردش فكر كنيم.
    صحبت از آمار طلاق شد،بد نيست نگاهى هم به آمار خشونت عليه زنان در كشورمون بندازيم!

    از محمدرضا شعبانعلى عزيز هم بابت اين ايده جالبه “فكرنكرده ها” ممنونم.

  • مجتبی گفت:

    حتی بر اساس نتایج همین نظرسنجی و بدون جستجو و زحمت زیاد هم می توانم به راحتی بگویم وقتی “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” بیشترین رای را می آورد، چرا طلاق افزایش پیدا کرده!
    منتهی جدای از این، رای خود من “هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمی‌دانم” بوده و این مساله(و همچنین برخی مسائل مشابه) را نامیمون و ـ بیشتر ـ ناشی از “اضمحلال فرهنگی و بیش از گذشته بیخود شدن مردممان” می دانم. چیزی که «دکتر مظلوم» پنجاه سال پیش آن را بعنوان خطری وحشتناک برای آینده (امروز ما) پیش بینی کرده بودند، و کسی نشنید، الینه ی فرهنگی شدن! ورک ورک ورک، گو شاپینگ، هو س.ک.س، آلویز لف اند لیو این د مومنت. البته این همه ی ماجرا هم نیست…! کافی ست کمی به لایف استایل مردممان نگاه کنید، حتی کارمان بجایی کشیده شده که بعضی فرهنگ های زشت را دیگر از غرب هم نمی گیریم و از خودمان نوآوری بخرج داده و می سازیم. گاهی آدم دلش می خواهد فرار کند از این جامعه! اما به کجا؟ جامعه ای که دارد یکدست و به وسعت تمام زمین می شود.

  • دوست گفت:

    خبر خوبیه برای اینکه همه دارن به اهمیت تفاهم و هماهنگی پی می برن و می فهمند که اشتباهی در کاره و خبر بدیه برای اینکه به جای اینکه به مشکلاتشون عمیقتر وعلمی تر نگاه کنن برعکس سطحی تر نگاه می کنن و از راههای لجبازی و کشمکش و خیانت و غیبت و حسادت و نفرین پشت نفرین و در نهایت طلاق که آخرین راه حله به نتیجه می رسن و از بد و بدتر، بدترین رو انتخاب می کنن.

  • taha گفت:

    به نظر من ازدواج باید بین دو انسان برابر صورت بگیره. برابر از نظر اقتصادی ، فرهنگی ، اعتقادی …. اما جامعه و خانواده ها ما رو یرای اینجور ازدواجها تربیت نمیکنه که حتی گاهی مخالفت میکنه
    چون ریشه افکار ما این است که ما به تنهایی کافی و خوب دوست داشتنی نیستیم و حالا باید به دنبال نیمه مکملی باشیم یا کسی که این اعتبار را به ما بدهد
    به خاطر همین است که وقتی به عشقهای ایرانی سر میزنی یکی باید حتما نیست شود ، فدا شود تا دیگری تثبیت شود به همین علت وقتی بزرگترها کسی را به ما معرفی میکنند یا یک هوا از ما سرترند یا یک هوا پایین تر و بعد میگویند (( اینها به ما میخورند )) چون یا ضعفشان را پیدا کرده اند یا قدرتشان را

    این تفکر در طول سالیان باعث شده افق بیشتر دیدگاهایمان تا جلوی پایمان باشد تا کمی انورتر. متاسفانه باید بگویم ما ایرانی ها خیلی کمتر به ساختن فکر میکنیم. بیشتر به خریدن فکر میکنیم ما میخواهیم به جای ایجاد موقعیت ان را بخریم ، زیبایی را بخریم ، مدرک دکترا را بخریم و در اخر اگر بشود ازدواج خوب را بخریم اگر نشد طلاق میگیریم تا یکی دیگر را بخریم

    من فکر میکنم ادامه امار رشد طلاق نشاندهنده رشد این نوع تفکر است که دارد به همه ابعاد زندگی ما اسیب میزند و قطعا خبر بدی است

    • فرشته گفت:

      در پاراگراف اول به نکته ای اشاره کردید که تا اینجا در کامنت ها ندیدم و بنظرم خیلی مهم هست نمیدونم چرا تا به اینجا بهش اشاره نشد و گاها حرف های تکراری تر زده شد.
      برابر بودن و یا “هم شان بودن” که شاید مطلب رو بهتر هم برسونه عامل مهمی در طلاق های امروز هست. شاید برخی از عوامل نام برده شده در کامنت ها مثل “اجبار جامعه به دختران و پسران برای ازدواج از یک سنی به بعد”، “هیجانات اولیه” و “تلاش برای رفع نیازهای عاطفی و مادی یا همان نیازهای سطح پایین تر هرم مازلو” افراد را به این سمت سوق بدهند که با افرادی که هم شان آنها نیستند، زندگی مشترکی را آغاز کنند. زندگی هایی که از همان ابتدا پیش بینی شکستشان چندان دشوار نیست. پس تا الان فرض کنیم زندگی همینطوری و بر اساس عوامل ناصحیح ذکر شده شکل گرفته است . اولا ازانجا که “صبر و حوصله” افراد در تحمل دشواری های زندگی مشترک هم کمتر شده است و ثانیا بدلیل “آسان تر شدن کانال های دسترسی و برقراری ارتباط ” با جنس مخالف و ثالثا بدلیل “کمرنگ تر شدن قباحت برقراری رابطه با جنس مخالف قبل از طلاق” (شاهد اینکه خانم ها این روابطشان را به راحتی برای دوستانشان بازگو می کنند در حالی که چند سال قبل شاید بازگویی این مسایل خیلی دشوار بود )، طرفین پس از مدتی به طلاق می رسند. این چرخه ها از مسیرهای عکس هم همدگیر را تقویت می کننند. مثلا کمرنگ تر شدن قباحت رابطه های غیر اخلاقی و زیاد تر شدن یا حداقل بگوییم آشکار تر شدن این مسایل خود می تواند منجر به جدایی شود. طلاقی که مسیرهای ذکر شده آمده باشد، طبیعتا خبر خوبی برا فرد، خانواده و جامعه نیست. هم بدلیل نگاه بد جامعه و هم بدلیل آسیب هایی که طرفین و فرزندانشان (درصورت وجود) می بینند.

    • فرشته گفت:

      در پاراگراف اول به نکته ای اشاره کردید که تا اینجا در کامنت ها ندیدم و بنظرم خیلی مهم هست نمیدونم چرا تا به اینجا بهش اشاره نشد و گاها حرف های تکراری تر زده شد.
      برابر بودن و یا “هم شان بودن” که شاید مطلب رو بهتر هم برسونه عامل مهمی در طلاق های امروز هست. شاید برخی از عوامل نام برده شده در کامنت ها مثل “اجبار جامعه به دختران و پسران برای ازدواج از یک سنی به بعد”، “هیجانات اولیه” و “تلاش برای رفع نیازهای عاطفی و مادی یا همان نیازهای سطح پایین تر هرم مازلو” افراد را به این سمت سوق بدهند که با افرادی که هم شان آنها نیستند، زندگی مشترکی را آغاز کنند. زندگی هایی که از همان ابتدا پیش بینی شکستشان چندان دشوار نیست. پس تا الان فرض کنیم زندگی همینطوری و بر اساس عوامل ناصحیح ذکر شده شکل گرفته است . اولا ازانجا که “صبر و حوصله” افراد در تحمل دشواری های زندگی مشترک هم کمتر شده است و ثانیا بدلیل “آسان تر شدن کانال های دسترسی و برقراری ارتباط ” با جنس مخالف و ثالثا بدلیل “کمرنگ تر شدن قباحت برقراری رابطه با جنس مخالف قبل از طلاق” (شاهد اینکه خانم ها این روابطشان را به راحتی برای دوستانشان بازگو می کنند در حالی که چند سال قبل شاید بازگویی این مسایل خیلی دشوار بود )، طرفین پس از مدتی به طلاق می رسند. این چرخه ها از مسیرهای عکس هم همدگیر را تقویت می کننند. مثلا کمرنگ تر شدن قباحت رابطه های غیر اخلاقی و زیاد تر شدن یا حداقل بگوییم آشکار تر شدن این مسایل خود می تواند منجر به جدایی شود. طلاقی که مسیرهای ذکر شده آمده باشد، طبیعتا خبر خوبی برا فرد، خانواده و جامعه نیست. هم بدلیل نگاه بد جامعه و هم بدلیل آسیب هایی که طرفین و فرزندانشان (درصورت وجود) می بینند.

  • فهیمه گفت:

    من فکر میکنم ازدواج هم مثل خیلی از انتخاب های دیگر ما در زندگی وقتی دچار شکست میشود که توقع ما از نتیجه ی اون کاملا مغایر با آن چیزیست که اتفاق میفتد و به صورت خاص در مورد کشور ایران فکر میکنم افزایش نرخ طلاق بیشتر به دلابل پارادوکس های فرهنگی(که توقعات با واقعیت قابلیت هماهنگی ندارد) و دیگری اینکه بیشتر جوانان واقعا نمی دانند که از ازدواج چه توقعی دارند، اتفاق میفتد و خوبی یا بدی این اتفاق نسبی است، ازین جهت که افراد برای خوشحالی خود (که احتمالا نمی دانند چگونه روی خواهد داد) تلاش می کنند و تن به ادامه ی آزار خود و دیگری نمی دهند خوب است و از اینکه “فکر نکرده” (در مورد توقع خود و امکانسنجی مطابقت آن با واقعیت) مدتی از زندگی خود و دیگری و احتمالا کودکان بی گناهی را به تباهی می کشند بد است!

  • وحید گفت:

    با سلام
    به نظر من، ۱٫ شناخت دختر و پسر از خصوصیات اخلاقی و خواسته های طرف مقابل از ازدواج قبل از ازدواج و ۲٫ دوری از خودخواهی بعد از ازدواج سبب پایدارتر شدن زندگی ها می شود؛ و بی توجهی به این دومطلب سبب افزایش احتمال طلاق
    با تشکر از دوستانی که نظرشون رو در مورد نظرم می فرمایند.

  • میم الف گفت:

    سلام. تا اخرش لطفا بخوونید.
    صبح از خواب بلند میشم. زنم دوباره مثل همیشه خوابه. میزنم بیرون دوباره مثل نگاهم به پوستر سر حیابون میفته. خدایی این بازیگره جه لبخند زیبایی داره تو این فیلمه یادم باشه حتما برم این فیلمو ببینم.
    دوباره با راهروی شلوغ مترو مواجه میشم. دوباره از بین جمعیت زن ومرد رد میشم. موهای رنگ کرده ی یه زن ناخود آگاه نظرمو جلب میکنه لحظاتی به اون خیره میشم. یادم باشه به زنم بگم موهاشو این رنگی بکنه. از مترو میام بیرون.
    مثل همیشه سوار تاکسی میشم. یه خانوم کنارم میشینه. وای چه عطر خوشبویی زده. عطر خوشبوش منو به یاد یه باغ پر از گل میندازه. از تاکسی پیاده میشم میرم به سمت اداره. با همکارام سلام و احوال پرسی میکنم…
    امروز روز خوبی بود. کلی با خانوم فلانی خندیدیم.
    به نظرتون چنین آقایی که کاملا ارضا شده از هر جهت با چندین خانوم دیگه می تونه خانومش براش جذاب باشه؟ کم کم خانومش جذابیتش رو از دست میده و اصلا تشکیل خانواده بی معنی میشه!
    شما اگر بخواهید با یک زن باشید به ناچار باید از تمام اون زن ها دلتون رو بشورید. که خدایی کار هر کسی نیست! به هر حال رد شدن از کنار هر ساندویچی یا پیتزایی برای لحظاتی آدمو هوایی میکنه! هرچند که شما هرگز به اون مغازه نرید! تعداد آدمهایی که بتونن این شرایط رو تحمل کنن خیلی خیلی کم هستش!

    افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟
    اگر مایل به مزه کردن هر زنی در جامعه باشید یک خبر خوب است.

    • از جمله ی آخر کامنت شمامعنی مستقیم توهین به زنان ادراک می شه.

      ضمن تاسف از این نگاه سطحی و توهین آمیز و با تاکید بر اینکه متاسفانه به علت محدودیت فقط میتوانم یک رای منفی به چنین توهینی به زنان بدهم به خاطر آزادی بیان که متاسفانه فضا را برای بیان هر چیزی از جمله حرف های توهین آمیز شما باز می کند نوشته تان را تاییدمیکنم.

      ظاهراٍ تنها چیزی که در مورد زنان در ذهن شما تداعی میشه عطر و رنگ مو … هست.
      اگر وارد چنین رقابتی بشوید همیشه بازنده اید. چون همیشه زیباتر از شما هست.
      کاش سهمی هم برای کلام زنان و فکر زنان و اینکه یک زن می تواند با هم فکری و همدلی فضایی ارزشمند و انحصاری ایجاد کند مد نظر داشتید.

      از نظر شما (که به نظر یک زن میایید) زن یک عروسک است. با این فرض شریک عاطفیتان حق دارد فقط تا وقتی که عروسک زیباتر و ارزان تری نسبت به شما نیافته به شما وفادار باشد.

      • mina90 گفت:

        استاد یه چیزی بگم؟
        این حرفای میم الف یه کم به گوشم تکراری بود. تازه اگه برید تو آرایشگاهها میبینید خیلی از خانوما اومدن با رنگ مو شوهرشونو برای خودشون نگه دارن. تازه یه خانومی تو آرایشگاه بود میگفت اگه موهامو بلوند نکنم شوهرم راهم نمیده خونه. بنده خدا خیلی موی مشکی دوست داشت. هر دوشون هم تحصیل کرده بودند (میدونم تحصیلات به درک انسان اضافه نمیکنه ولی خوب باید حداقل یه ذره تاثیر بذاره یا نه؟)‌ بعدشم ما رو نصیحت کرد بهمون گفت همیشه باید از همه خشکل تر باشید تا شوهرتون وقتی از شما خشکل تر دید نره دنبالش.
        حقیقتش این قدر از این طرز فکرها شنیدم که از ازدواج بدم میاد. تازه خواستگاریها هم کم از فروشگاههای ماشین ندارن. بعد از ظهر داشتم با خواهرم حرف میزدم راجع به یه مرد مطلقه که خواستگاری بار دومش هم مثل بار اولش هست. معرفی از طریق خانواده اش. یعنی خودش برای خودش نمیتونه تصمیم بگیره.
        خلاصه اینکه برای میم الف منفی زدم ولی جا داره ازش تشکر کنم از این که این نگاهی که به زنان میشه هم از طریق مردها به اونها و هم از طرف خود زنها به خودشون رو اینجا عنوان کرد. استاد خیلی ناراحت کننده هست ولی قبلا خیلی از پسرها این دید رو به خانوم ها داشتند و دقیقا مثل کالا گرفتن ازدواج میکردند و میکنند ولی الان خیلی از دخترها رو هم میبینم که همین طوری ازدواج میکنن. تازه معیارهای دخترها خیلی وحشتناک تر شده. یکی از دوستام میگفت برای ازدواج فقط اینکه خشکل باشه و سر کار باشه برام کافی بود. دیگه این چیزای مسخره که اخلاقا به هم بخوریم برام بی معنی بود.
        استاد خیلی جواب زیبایی در پاسخشون نوشتید. مرسی که کامنتشون رو تایید کردید. شاید برای شما خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاد. ولی اگر در آرایشگاههای زنونه باز بود و صحبتها و دغدغه های خیلی از خانوم ها رو میشنیدید میدید این حرف میم الف براتون تکراری بود. تازه این آرایشگاه با کلاسها پرن از خانوم دکترا و خانوم مهندسا. مسلما آراستگی چیز خوبیه ولی تغییر چهره و افراط در اون یه نوع بیماری و واکنشه در مقابل یه همچین تفکراتی به نظر من

      • بهار گفت:

        من به عنوان یک دختر مخالفتم را با نظر “میم الف” اعلام میکنم .
        کسیکه که واقعا قصد ازدواج کرده حتما قبل از اینکه وارد این رابطه بشه (چه دختر چه پسر) باید نظر خودش رو برای پذیرش طرف مقابل شفاف بگه در غیر اینصورت چرا باید ازدواج بکنه ، به نظرم بازی کردن برای این فرد بهترین سرگرمی خواهد بود و او را به سرمنزل مقصود خواهد رساند.
        یک انسان فهمیده و با شعور بالا که از روی فکر تصمیم به انتخاب شریک عاطفی خود میگیرد اگر بخواهد صرفا با یه عطر خوش بو از طرف دیگران بر روی شریک عاطفی خود خط بکشد کلا بر روی وجودش یه خط بزرگ X کشیده است و او را به انسانی غیر قابل اعتماد و ضعیف النفس تبدیل خواهد کرد

      • میم الف گفت:

        یه چیز برام خیلی جالب بود! چرا یک نظر باید اینقدر مخالف داشته باشه! پس معلومه که مورد توجه واقع شده!
        من به خانوم ها توهین نکردم! من واقعیت موجود رو گفتم. شک نکنید که وضع جامعه ی ما نمود چنین تفکری هست! وقتی که زنان ما بیشترین آمار مصرف رو در وسایل آرایش دارن معلومه که اکثریت مردان چنین چیزی رو می پسندن! شما وقتی راجع به جامعه صحبت می کنید باید راجع به اکثریت صحبت کنید. تقاضا هست که عرضه هم زیاده! خودتون رو گول نزنید به نظرم (آره یک خانومم) برا مردان اصلا عاطفه ای وجود نداره. مگر یه عده ای که خیلی احساساتی هستن! من که تو این جامعه عاطفه ای ندیدم! دوام یک زندگی اصلا عاشقانه نیست عاقلانه است! زن و مرد بر اساس نیاز هاشون کنار هم هستند! وقتی نیازی نباشه دوامی هم نیست. حتی زنان هم ممکنه خیلی وقت ها وقتی احساس کنند که نیازی به مرد ندارند تنهایی و جدایی رو تر جیح بدن! نیاز مرد به زن عاطفی و بقای نسل … هست و نیاز زن به مرد مالی و برای احساس قدرت است. احساس و عاطفه ای هم که خیلی شدید میشه برای این هست که زندگی برای آدم ها قشنگتر بشه و بتوانن شرایط سخت رو تحمل کنن! این جامعه است که داره به زن توهین میکنه! سازنده های رژلب، مژه ی مصنوعی، دکترهای دماغ و…. همه دارن به زن توهین می کنند! تو کشور های اروپایی هرگز اینقدر کسی به دنبال این وسایل نمی رود مگر یک عده ی خاص که کسب درآمد می کنند.
        خدایی الان اکثریت دنبال این چیزها هستن! خدایی چه کسی صد در صد دنبال اخلاق هست! شما حاضرید دنبال یک دختر زشت خوش اخلاق بروید؟ نیستید! داستان لیلی و مجنون گذشته!

        • مهدی رجبی گفت:

          تازه وقتی متن دومتون رو خوندم متوجه عمق فاجعه شدم. و برای افرادی مثل شما که کم هم نیستن خیلی متاسفم

        • بهار گفت:

          متاسفانه یا خوشبختانه نظر شما مورد توجه قرار گرفته که اینهمه بهش واکنش نشون دادن .
          من شخصا به عنوان دختری زیبا و با تحصیلات بالا اعلام میکنم که اگر همسرم یک ملکه زیبایی باشد و طرز تفکر شما را داشته باشد تا آخر عمر از زندگی مشترک با اون انصراف خواهم داد.
          و اینکه تمام دخترهای جامعه من فهمیده هستند(مگر اینکه خلافش ثابت بشه) و به معنای واقعی میخوان که زندگی بکنند اگه شریک واقعا خوبی داشته باشند .
          داستان لیلی و مجنون گذشته اما بسیارند خانواده های اصیلی که به دختران خود یاد داده اند که چطور زندگی بکنند و مانند بعضی ها که فقط به دنبال بازی هستند نباشند و زندگی با دوامی را برای خود بسازند. و اینها نیز فرزندان متعهدی برای جامعه پرورش دهند که از این دیدگاه ها نداشته باشند و با انسان در درجه اول بخاطر انسانیتش برخورد بکنند .

          • بهار گفت:

            اصلاح میکنم . چرا نظر منفی دادید؟

          • آزاده م گفت:

            دوستان!آخه چرا به بهار منفی میدید؟

            • بهاربهار گفت:

              سلام آزاده عزیزم
              نمیدونم چرا این روزها دوستان من رو بدجوری به رگبار منفی گرفتند .
              اون کامنتی که در وصف برادر قهرمانم نوشته بودم فکر میکنم بیشترین آمار مثبت رو در بین تمام کامنتهای دوستان داشت فکر میکنم دوستان دارن تلافی میکنن.
              همه رو به آرامش دعوت میکنم . 🙂
              باور کنید من خیلی مهربونماآآآآآ . همتونم دوست دارم. :-)))))

              • سیمین-الف گفت:

                بهار بهار عزیز
                اسم جدیدت مبارک.
                گاهی منفی هم بد نیست.
                بعضی وقتها آدمو بیشتر به فکر کردن وا دار می کنه، بعضی وقتها متوجه می شی که اطرافیانت نظر متفاوتی دارن، بعضی اوقاتم توجه منفی می گیری و یه جورایی پررنگ می شی.
                به هر روی موفق باشید، منفی و مثبت گیرندگان و دهندگان.

                • بهاربهار گفت:

                  سلام سیمین مهربون من
                  ممنونم
                  من از داشتن تمام دوستانی که به نحوی با رای های مثبت و منفی باعث میشوند که من لحظه ای برای آنچه که نوشته ام تفکر و تامل بکنم به خود میبالم.
                  برقرار باشید منفی و مثبت گیرندگان و دهندگان.

              • شهرزاد گفت:

                بهار بهار جون. خوبی دوست من؟ راستشو بخواهی من هم یکی از اونهایی بودم که بهت یه رای منفی دادم…! و چون پرسیدی میخوام از طرف خودم دلیلش رو بهت بگم و امیدوارم ازم ناراحت نشی. (خیلی خوبه که هرکدوم از ما که رای منفی می گیریم، با هر رای منفی که نصیبمون میشه سعی کنیم یکبار دیگه برگردیم و کامنت خودمون رو بخونیم و همونطور که بحث ها و کامنتهای دیگران رو تحلیل می کنیم، کامنت خودمون رو هم دقیق بخونیم و برای خودمون تحلیلش بکنیم.)
                شما توی کامنتت گفتی:
                “من شخصا به عنوان دختری زیبا و با تحصیلات بالا اعلام میکنم که اگر همسرم یک ملکه زیبایی باشد و طرز تفکر شما را داشته باشد تا آخر عمر از زندگی مشترک با اون انصراف خواهم داد.”
                من مشکلم سر این یک جمله ت بود …
                یعنی شما اولویتهای اول و برتری یک دختر رو فقط در این دو ویژگی دیدی: «زیبایی» و «تحصیلات بالا» …
                میدونم عزیزم که جواب میم-الف رو دادی و با تمرکز به حرف او پاسخت رو دادی ولی میتونستی برای متقاعد کردن بهتر او، برتریهای ارزشمندتر یک دختر رو که ناشی از زیبایی های بسیار دیگه از جمله زیبایی درون، زیبایی اندیشه، زیبایی کلام، زیبایی منش و شخصیت، زیبایی mindset یا همون طرزفکر و … خیلی زیباییهای دیگه هستش، رو روشون انگشت بذاری. و همینطور تحصیلات بالا رو اشاره کردی که ملاک مطلق و عمومی براش وجود نداره! برای یک نفر در یک روستای دورافتاده، تحصیلات بالا ممکنه «دیپلم» باشه، برای کسی دیگر «لیسانس یا فوق لیسانس» برای کسی دیگر «دکترا»، برای کسی دیگر، «درجه پروفسوری» و برای کسی دیگر، «نه مدرک بلکه فقط اطلاعات و معلومات بالا» … پس اینکه به تحصیلات بالا اشاره بشه نشاندهنده چیزی نیست.
                بعدش گفتین “اگه همسرم یک ملکه زیبایی باشد …” شما قراره انشاله با یک مرد ازدواج کنین، درست میگم؟ .. خوب یه مرد که نمیتونه «ملکه» زیبایی باشه! .. ( ملکه برای جنس زن به کار میره)
                عزیزم .. امیدوارم از من ناراحت نشده باشی ولی دوست داشتم متوجه این موضوع شده باشی، البته این نظر و برداشت من بود …
                و امیدوارم بتونی با مردی که لیاقتت رو داشته باشه ازدواج کنی و باهاش زندگی زیبایی رو همونجور که توی تصورت هست، به امید خدا بسازی. 🙂

                • بهاربهار گفت:

                  سلام شهرزاد عزیزم . دوست عزیزتر از جانم .
                  ممنونم ازت بخاطر اینکه من رو متوجه اشتباهم کردی ومن اشتباهاتم رو به دیده منت از طرف تو دوست عزیزم میپذیرم.
                  راستش فکر کنم یه کم در نوشتن این کامنت عجله کردم بخاطر این جمله میم الف که گفته بود :
                  “خدایی چه کسی صد در صد دنبال اخلاق هست! شما حاضرید دنبال یک دختر زشت خوش اخلاق بروید؟ نیستید! داستان لیلی و مجنون گذشته!”
                  اتفاقا من از اینکه گفتم “شخصا زیبا و با تحصیلات بالا ” میخواستم اینجور منظورم رو برسونم که این چیزها ملاک نیست و چیزهای مهم تر از اینها وجود داره و بعد گفتم که اگه طرف مقابل من خیلی زیبا باشه و تفکرش مشکل داشته باشه نمیشه باهاش زندگی کرد.
                  در هر صورت من سراسر اشتباهم و دوستان عزیزم همگی بزرگ و با تجربه و صاحب سخن.
                  شهرزاد عزیزم دلم میخواد اینجا همیشه کنار هم باشیم . از صمیم قلبم دوست دارم دوست عزیزم.

                • شهرزاد گفت:

                  قربووووونت برم عزیز دلم. منم تو و همه دوستان نازنین دیگه ای رو که در اینجا افتخار آشنایی باهاشون رو پیدا کردم دوست دارم.
                  بهار عزیزم درک میکنم و متوجه هستم که تو در جواب به ایشون، خواستی این نکته ها رو پررنگتر بهشون بپردازی، اما عزیزم همیشه میشه بهتر هم پاسخ داد و منظور رو بهتر رسوند و سهوا اشتباهی به اشتباه قبلی نیفزود… این رو به خودم هم میگم. من هم از این اشتباهات زیاد کردم و همچنان میکنم.:) همونجور که قبلا هم یه بار گفتم اینجا و کلا زندگی یه مدرسه است و ما داریم در کنار هم بیشتر و بیشتر یاد میگیریم … ( وچقدر از استاد و صاحبخونه عزیزمون و یاران خوبش بابت اینکه این مدرسه دوست داشتنی رو در اختیارمون گذاشتن، مثل همیشه، ممنونم)
                  درضمن هیچوقت هم اینجوری نگو من سراسر اشتباهم …تو به عنوان یک انسان، با تمام اشتباهات و درستی هات، فوق العاده و شگفت انگیزی…;)

                • سیمین-الف گفت:

                  سلام شهرزاد جون
                  دیدگاه پر عمقی نسبت به نظرات دوستان داری.
                  چه خوب که نظرت رو گفتی. اینجا فقط به یه نفر چیزی یاد نمی دهیم بلکه، همه همدیگه رو می سازیم.
                  درود بر تو و اندیشه هایت.

                • شهرزاد گفت:

                  عزیز دلم … ممنونم سیمین جان. تو زیادی لطف داری.;) نمیدونی چقدر خوشحالم که شماها رو هر روز اینجا می بینم و حرفاتون رو میشنوم.
                  همیشه مراقب خودت باش دوستم.

                • آزاده م گفت:

                  شهرزاد و سیمین جون ممنونم که به سوال من هم جواب دادید. جملات آخر کامنت بهاربهار هم به نظرم درست بود. میشد با ارفاق نمره مثبت بهشون داد. نه؟ 🙂
                  بهاربهار جان ببخش عزیزم خواستم یکم شوخی کنم. ناراحت نشی دوست مهربون من.

        • امید گفت:

          خانم محترم! شما ، زندگی و تجربیاتتان معیار مناسبی برای ارزیابی رفتار دیگران نیست. بهتر است برای التیام زخم های خود ، دیگران را متهم نکنید بلکه ریشه مشکل را در عملکرد خودتان بجوئید.

        • عظیمه گفت:

          میم الف. سلام
          درباره مورد توجه بودن، کاملاً طبیعی به نظر میرسه. چون فکر میکنم برای ما هر آدمی اهمیت داره، فقط در شرایطی میزان مورد توجه بودن آدمها برامون فرق میکنه. مثلا وقتی حس میکنیم انسانی به کمک نیاز داره. به همین حس درونی به سمتش میریم که هر کمکی از دستمون بر بیاد انجام بدیم…
          اینکه میگویی “جامعه ما اینگونه شده… خانم ها رو با این دید می نگرند و آقایان را نیز با فلان نیازها انتخاب میکنند..”. خوب، بگوییم بله اینطور شده؛ اما قابل جمع بستن نیست.
          میم الف. جان، اصلاً بگوییم همه؛ همه یعنی من و تو نیز هم اینگونه نگرشی داریم… پس کلمات “همه، جامعه، خانم ها و آقایان” را نمی توان به کار برد… بنابراین اجازه بده این کلمات را حذف کنیم!
          حال بگوییم این رفتارها زیاد دیده شده؛ اما هر رفتاری دلیل بر پذیرش آن هست؟! یا دلیل بر پرورش در ذهن و ساخت فلان نگرش ها…؛ مسلماً برای من و شما نیز پیش آمده که بگوییم این رفتار من درست نیست، با اینکه این رفتار از من سر زده… و یا بگوییم آرایش و … چقدر او را زیبا کرده؛ اما اینجا جای مناسب این ظاهر نیست.
          به نظرم متوجه شدی که چرا بر منفی های رفتاری و… نباید تاکید کرد.
          این جمله را بسیار شنیده ایم که “اصلاً همه بد؛ تو بد نباش…!” پس همه ای وجود ندارد.
          تلاش کنیم به جای تاکید بر خطاها و اشتباهاتمان، راهی برای رفع و اصلاح آن پیدا کنیم… حداقل برای خودمان.

        • پگاه گفت:

          مریم عزیز سازنده های این چیزها و حتی دکترای جراحی زیبایی با این کاراشون به هیچ کس توهین نمیکنن…این ما زنهاهستیم که با انواع ارایشهای عجیب و جراحیهای مزحک به خودمون توهین میکنیم…بله تو کشورهای دیگه آرایش و جراحی که هیچی حتی در مورد چیزهای خیلی پیش پا افتاده ای مثل تمیز کردن ایرو هم زنها به خودشون زجمت تمیدن اصلا و ابدا چه برسه بخوان این کارو واسه یه مرد بکنن…من خیلی واسم سوال بود که جرا اینطوره یه تحقیقی کردم گفتن حدود ۵۰ سال پیش حرکتی بوده با عنوان natural movement با این مضمون که هرچه طبیعی تر زیباتر…خب همینه الان احساس فشار نمیکنن وقتی می خوان برن بیرون حتما آرایش کنن…خودشون این رو جا انداختن و مردها هم بهش احترام گذاشتن طوری که اگر کسی ارایش زیادی داشته باشه براشون زیاد جالب نیست….پس از ماست که بر ماست

          • شهرزاد گفت:

            پگاه هر وقت کامنتهات رو میخونم احساس میکنم دقیقا داری حرف دل منو میزنی و خیلی خوشحال میشم. میدونی پگاه… این روزها در کشور ما رقابت بر سر زیباییهای مصنوعیه که نمیدونم چرا در نظر من یه ارتباط مستقیم بین هر چه بیشتر شدن اون زیباییهای مصنوعی با هر چه تهی تر شدن مغز و سطحی تر شدن فکر، چه در شخصی که انجامش میده چه در شخصی که طالبشه میبینم…

          • محسن رضایی گفت:

            واقعا جراحیهای مضحک گاهی مضحکه….:)

        • zeynab گفت:

          منم واقعا از زندگی کردن در جامعه ای که همچنین نگاهی به زن داشته باشه، بیزارم..
          البته نمیدونم چند درصد از افراد جامعه اینطور فک میکنن، ولی متاسفانه منم این آدمها رو زیاد دیدم…آدمهایی که زندگی ساختن، که اینقدر سسته که با عطر یه رهگذر نابود میشه و با کسی همراه و هم مسیر شدن، که اصلا معنی همراه و همفکر رو درک نکرده..
          نمیدونم چرا اینقدر زیبایی مهم شده، به قول دوستم ” یه آدم خوش قیافه تا وقتی برات زیباست که سکوت کرده، وقتی شروع به حرف زدن میکنه دیگه قیافه ش از یادت میره، بعد از حرف زدن، اگه فکر و کلامش هم زیبا باشه، زیباتر در ذهنت حک میشه و اگه نباشه دیگه خوش قیافه بودن یا نبودنش مهم نیست.”

      • محمد حسن گفت:

        با سلام. طبق گفته آقای شعبانعلی زن فقط رنگ مو و عطر نیست .
        اما این حقیقت را نیز نمی توان نادیده گرفت که “مزه کردن زن” یا “مزه کردن مرد” در جامعه ما وجود دارد، رو به افزایش است، الزاما در بعد جسمی نیست، و منشاء بسیاری از طلاق هاست.
        یکی از آشنایان بنده با دو بچه قربانی همین مزه کردن است، و این توهین به مزه شونده نیست، بلکه عمق کثیفی روح مزه کننده را میرساند.

      • آزاده م گفت:

        سلام
        واقعا از اینکه نظرم تایید نشد ممنونم. از دیشب تا حالا بخاطر نظری که از روی عصبانیت نوشته بودم نارحت بودم. تا الان دیدم که تایید نشده خیالم راحت شد. باز هم ممنون. 🙂
        ولی جمله اولم رو باز هم تکرار میکنم.. “میم الف” از اینکه کامنت شما رو تا آخر خوندم خیلی پشیمونم…
        یادداشت آقای داداشی عزیز عالی بود.

        • شهرزاد گفت:

          ببین موضوع چقدر فجیع بوده که آزاده عزیز ما رو هم حتی عصبانی کرده… :)آزاده جون این چیزا متاسفانه واقعیتهای جامعه هستن و به نظر من این آدم هستش که به خاطر چنین افکار سطح پایین و به قول اونوریها چیپ! زجر میکشه و نمیتونه یه زندگی آروم و متوازن و متعالی رو تجربه کنه و اینکه او اینگونه فکر و احساس میکنه مشکل خودشه و هیچ ربطی به ما نداره. پس نگران نباش دوست خوبم… ولی یه چیزی که در کامنتهای بعدی همین میم-الف برام خیلی جالب بود اینکه بعد از پاسخ واقعا قشنگ محمدرضا و پاسخهای خوب دیگر دوستان سعی کرد از حرفهاش دفاع کنه ولی هیچ جا سعی نکرد از هویتش که خودشو بعنوان مرد معرفی کرده بود دفاع کنه… واقعا براش متاسفم که نه در زندگیش ثبات داره و نه در هویتی که میخواد به دیگران ارائه کنه…

          • آزاده م گفت:

            میدونی شهرزاد اون شب یکی از شبهایی بود که قرار بود برای انجام کارهام تا نیمه شب بیدار باشم. برای اینکه انرژی بگیرم در این خونه رو باز کردم و اولین کامنتی که در ستون تایید شده ها خودنمایی میکرد کامنت استاد بود. کیک کردم و کامنتشون و کامنت “میم الف” رو خوندم. حقیقتش اون لحظه خیلی حس بدی پیدا کردم. فکرمیکردم یه مرد این رو نوشته و چقدر “با افتخار” به طرز فکرش بها داده و اینجا رو برای ثبتش انتخاب کرده.
            شهرزاد من میدونم این یک گوشه از واقعیتهای جامعه ست و خوب میدونم متاسفانه این افراد با همچین طرز فکری در این جامعه زندگی میکنند و رفت وآمد میکنن و حتی ممکنه در تاکسی کنار ما بنشینند.
            از اعماق وجودم آرزو میکنم این افراد از همه دختران و زنان جامعه م دور باشند و هیچ وقت هیچ وقت در مسیر زندگی هیچ کدوم از شما دوستان خوبم قرار نگیرند حتی میم الف عزیز.
            دوستان خوبم تیم مهربان و خوش فکر “تیم شعبانعلی دات کام” ممنون که آبروداری کردین. 🙂

          • محسن رضایی گفت:

            ببین آزاده جان وقتی تو مراسمات عزا به کسی میگن غم آخرت باشه احساس میکنم یعنی اینکه بمیری!!! چون غم جزیی از زندگیه.البته کار ندارم با انواعش.از دست دادن بهرحال همیشه هست.اینکه اینقد غلیظ میخوای اینا سر راه کسی قرار نگیرن خب یه کم تعلق خاطرت رو به فضای پاستوریزه میرسونه.منظورم اینه فک میکنم اینا باید باشن واگه نباشن حداقل ما کمتر فکر میکنیم.نظر شهرزاد رو کاملا می پذیرم در موردت.افکار دیگران و اعمالشون به ما مربوط نیست ازین جهت که بخوایم به خاطر داشتن اون افکار ما خودمون رو ناراحت و عصبانی کنیم.و…

            • آزاده م گفت:

              ممنونم آقای رضایی. منظورتون رو کاملا متوجه شدم.
              آرزو بر جوانان که عیب نیست! 🙂
              این خواسته (داشتن حس امنیت و آرامش) از دیدگاه یک زن برای زنان جامعه اش بوده..
              صحبت شما و شهرزاد جان کاملا درسته و چشم.
              “افکار دیگران و اعمالشون به ما مربوط نیست ازین جهت که بخوایم به خاطر داشتن اون افکار ما خودمون رو ناراحت و عصبانی کنیم.”

            • محسن رضایی گفت:

              چشت بی بلا آزاده جان….

              دیروز سر یه حساب کتاب با یکی از دوستان قدیمی که حالا هم مرده پدرش که بالای شص سالشه عصبانی شدو….

              و من آرام سعی کردم آرومش کنم و….

              دیدی یه نفر عصبانی میشه نا خود اگاه تو هم عصبی می شی مخصوصا ببینی اصلا حق نداره عصبانی بشه!!! ولی یک اینکه از قبل حدس زده بودم از کوره در میره دو اینکه چون ماهیتش رو از خودم جدا دیدم دلیل نداشت منم مثه اون بشم سه اینکه مدتیست گیاهخوارم و کمتر عصبی می شم چهار اینکه چه حس زیباییه وقتی یه جوون با یه پیر مدارا میکنه و مثه یه پدر!! آرومش میکنه ….اینو باید احتمالا تو قسمت عزت نفس گذاشت….

              خلاصه اینکه آرامش از درون ما شروع میشه.وظیفه بیرونی هم ظاهرا بسط همین آرامش درونه.و البته که زمینه هایی هم هست از بیرون که این آرامش رو ادامه بدی و…

              موید.

      • لیندا سیدی گفت:

        آقای مهندس شعبانعلی در ادامه نوشته ی شما می خواستم بگم که یک زن می تونه بقول خودتون با عطر ورنگ دیده بشه بشرطی اینکه تمام فعالیت ذهنیش روی دیده شدن توسط مردان وحتی زنان متمرکز نشه.
        گمان می کنم دیده شدن هم نه فقط برای یک زن بلکه برای یک مرد هم الزامی ست.
        ولی اینکه چطور دیده بشویم ودر کجا بحث جدایی دارد.
        نوشته اید یک زن می تواند با ایجاد فضای هم فکری وهم دلی یک فضای انحصاری برای خودش وشریک عاطفیش بسازد.
        با این اندیشه ی شما کاملا موافقم.تا سیرتی زیبا نباشد صورتی زیبا نخواهد بود.

      • مژده کریمی گفت:

        متاسفم از اینکه فقط یک رای مثبت می توانم به شما بدهم محمدرضا.

      • مژده کریمی گفت:

        برادری داشتم که از دست دادمش. جمله قشنگی می گفت. ” هیچ وقت به خاطر حماقت دیگران خودم رو سرزنش نکردم”
        مرسی از اینکه کامنت توهین آمیز قبلی رو تایید کردی.

    • نرگس گفت:

      با توصیه شما ( خانم و یا اقای م .الف) ، تا انتهای متن (!! ) رو خوندم …در انتها یاد این جمله افتادم (( مغزهای چوبین و موریانه های سمج ))…

    • مهدی خانی گفت:

      بااجازه استاد محمد رضاودکتر شیری
      آقای میم الف بد نیست بخوانید

      مادر یا مادرانه؟ مسئله این است:http://www.shabanali.com

      تقدیم به تویی که امروز دیده نمیشوی:http://doctorshiri.com

    • مهدی خانی گفت:

      بااجازه استاد محمد رضاودکتر شیری
      آقای یا خانم میم الف بد نیست بخوانید

      مادر یا مادرانه؟ مسئله این است:http://www.shabanali.com

      تقدیم به تویی که امروز دیده نمیشوی:http://doctorshiri.com

    • پريسا گفت:

      با اين طرز تفكر شما و امثال شما، آدم از جنسيت خودش بيزار ميشه.انگار هنوز در عصر جاهليت يا حتي عقب تر از اون به سر مي بريم…در عصر جاهليت جنس مونث يك بار زنده به گور مي شد اما در عصر حاضر هر روز و هرلحظه زنده به گور مي شوند

    • رهایی گفت:

      واقعا متاسف شدم همچین نظری رو اینجا خوندم، البته متاسفانه میدونم تعداد اقایونی که نظری مثل شما دارن کم نیست!!!
      تا کی باید خانم ها رو به ساندویچ و کباب و شکلات و برچسب انرژی و … این جور چیزا تشبیه کنید؟؟ واقعا نمیتونید بفهمید زن یه انسان مثل تو مرد! همه ی زن خلاصه شده تو ظاهرش؟؟
      خیلی ناراحتم از زندگی تو جامعه ای که مرداش همچین نگاه احمقانه ای به خانم ها دارن!

    • علیرضا داداشی گفت:

      سلام
      شاید این نظر و جمله بسیار عجیب و تلخ شما ناشی از تجربه ای است که از دور یا خدای نکرده نزدیک، شاهدش بوده اید.
      ولی این تصویر تنها یکی از بینهایت تصاویر جامعه ماست. نه اولویت دارد. نه زیاد است.
      ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم: انسانهایی که زن را در این حد می بینند. ما اینها را دوستشان نداریم.
      پناه بر خدا.

      • mina90 گفت:

        سلام آقای داداشی.
        من نظر بهارو پگاه و استاد رو به عنوان راهکاری برای اندیشیدن در مقابل چنین دیدی خیلی قبول دارم.
        به شدت هم با نظرات میم الف مخالفم. نسبت دادن این رفتارشون به کل جامعه. دید غلطشون به ازدواج و اینکه به این توجه نمیکنن که اگر طرف مقابلشون در شکل گیری این نگاه مقصرند ولی خودشون چند برابر در تشدید این نگاه مقصر هستند. چه بسا شاید ایشون یک طرفه میرن به قاضی و اینها فقط ساخته های ذهنشون باشه در مقابل یه تجربه تلخ.
        ولی فکر میکنم حتی اگر تعداد چنین مواردی خیلی کم باشه باز هم فکر کردن به اونها بهتر از تحلیل نکردنشون هست. فکر میکنم وجود دارن چنین ازدواج های پوچی. ازدواج یه تیکه گوشت هشتاد کیلویی با یه تیکه گوشت شصت کیلویی. فرهنگ نقطه به نقطه کشور هم که با هم متفاوته. بعضی جاها به جای شصت کیلو هفتاد کیلو رو ترجیح میدن بعضی جاها هم پنجاه کیلو رو. توی نظر میترا یه جمله زیبا بود. اینکه جامعه ما در حال گذاره. به هر حال ازدواج های پوچ وجود دارند. و یه مقدرای از طلاق ها برمیگرده به همین ازدواج های پوچ.
        خیلی چیزها که به خاطر سانسورها بد وارد ایران شده اند و مصداقش این جمله هست “یه چیزی به گوشش خورده اصلا نفهمیده چیه” (به قول یکی از دوستان جامعه سنتی ای که میخواهد مدرن زندگی کند) و فرهنگ غلطی که برای تربیت پسران من خودم زیاد میبینم (حیا رو فقط برای دختر تعریف میکنند) و خیلی چیزهای دیگه که یه مقداری از طلاقها هرچند تعداد کمی از اونها به این عوامل برمیگرده. پس شاید کار بهتر اینه که حتی اگر یک مورد هستن تحلیلشون کنیم به امید اینکه اگر یه مورد دیگر این چنینی دیدیم تازه نخواهیم به چرایی وجود چنین موردی فکر کنیم. چه بسا به واسطه همین پست فردی مثل میم الف بطری ای که برای خودش در اقیانوس اطرافش هست رو پیدا کنه.

    • محسن رضایی گفت:

      عرض ادب.در روانشناسی یه چیزی هست بهش میگن “والایش” یا همون تصعید.یعنی تو یه چیزاییو بخاطر یه چیزایه دیگه که بالاترن کنار میذاری یا هضم میکنی یا…مثلا شهوتتو بخاطر انسانیت یا بخاطر تمدن و…هدایت میکنی.

      اینکه چرا هر زیبارویی نظر مارو جلب میکنه و بدتر اینکه حس مالکیت بهمون دست میده نسبت به اون ،مسئله قابل بحثیه بهرحال باید به دوران کودکی و نحوه زیاد شدن سن نظری بندازیم.

      سخنی از بزرگان هست که میگه انسان شامل عقلو خشم و شهوته و مقایسه میکنه انسان رو با فرشته و حیوان و میگه چون خشم و شهوت داری اگه از عقلت استفاده کردی بالاتر از فرشته هایی و اگه از خشمو…استفاده کردی کمتر از حیواناتی چون عقل داشتی و….

      خلاصه اینکه من خودم ۱۵ ساله دارم به این مسایل فکر میکنم و در تلاشو تکاپو…مهم این نیست ک گاهی شکست میخوریو بدلیل نیازهات بعد حیوانیت غلبه میکنه مهم اینه نخوای درون وضعیت بمونی و مدام تلاش و والایش و….

      به امید روزی که یا اونقد رها باشیم که بقول شهیار “کارتو بالا رفتنه رها شدن کار منه…” که این چیزا واسمون مسئله نباشه یا ضعفهامون رو بپذیریم وخودمون رو درگیر نکنیم.کسی که میدونه نگاه کردنش حیوانیه و میره تو فضای مقایسه و…به نظر میرسه نگاهشو کنترل کنه بهتره.با یه مدت تمرین هم همه چی قابل حله.

      موید.

    • حمیده گفت:

      سلام
      خواهرخوبم کامنت شما ازین جهت مورد توجه قرار گرفت که محمدرضا جواب محکمی داد!
      گرچه قبل از پاسخ ایشون من گمان کردم شما تصویری از زندگی خیلی مردهای خسته امروز رو نوشته اید!
      و به نظرم مساله مهمیه که بیش صددیدگاه نوشته شده اینجا میخواد براساس تحلیل ذهن ما باشه، بر اساس مطالعات، بر اساس ایده ال هامون یا بر اساس مشاهدات و واقعیات؟

      من زیاد دیده ام مردی که شکاک بود و اونقد همسرشو زد و قفسه سینه شکسته اش تازه گواهی شد بر شکایتش! و سه سال طول کشید تا جدا شد
      من دختری رو میبینم که راهی برای جدایی نداره و خیانت و اعتیاد و بیکاری همسرشو باز تحمل میکنه چون جدایی براش راه حل نیست و تو این امار محاسبه نشده
      من مردی رو دیدم که اصرار یه مادرو دختر مجبورش کرد که جدا بشه و انتخابش این دختر مصر و فریبنده باشه
      من دخترانی رو دیدم که ازفشار خانواده و اجتماع خواستند که ازدواج کنند و بعداز ازدواج فهمیدن با یه پسر مریض و شکاک نمیتونن ادامه بدن و طلاق رو بهتر از مجردی تحت فشار میدونن با بچه حتی!
      امار میگه یزد یکی از مذهبی ترین شهرهای ما بیشترین امار طلاق عاطفی رو داره!!
      ما دختران ۱۶ ساله ایرو میبینیم که هرصبح بابت آرایش چشمشون فقط به آرایشگاه میرن چون هنوز مهارت پیدا نکردند!
      مراکز زیبایی و لیرز و رمیبینیم که مشتریانشون برای لیزر مو تا هیدرودرم و میکرودرم و برنزه کردن و … از مشتریان چندین کتابفروشی بیشتره!
      حتی دخترانی رو میبینم که یک هفته بعداز ازدواج مهریه شونو به اجرا میگذارند!
      ازدواج برای برخی شده کاسبی، برای برخی صحنه نمایش انتخاب بهترین مدل و مانکن، برای برخی آزادی و رهایی از فشار روحی و بندهایی که جامعه براش تعریف کرده، تازه مهمترین سوال اینه اون افرادی که این تعاریف رو ندارند چنددرصدشون به هم میرسند و دراین باره هم عقیده اند؟
      قصه عشق استرنبرگ خوب کتابیه، ۲۵ تا قصه ای که اگه باهم نسازند یا سازش با دعواست یا جدایی!
      من فکر میکنم خوانندگان این سایت قرار نیست اونقد درگیر این جریان و تبعاتش باشند، یا خبرنگار و جامعه شناس نیستند ، ای کاش فقط یکی از مشاهداتتونو بدون قضاوت میگفتید یا یک راه حل یا یک منبع موثق، چیزی که گمان نکنیم اونقد در جامعه ایده الی زندگی میکنیم که آمار دروغه یا شاید دلیلش فقط و فقط اشتباه آدمهاست!

  • mina90 گفت:

    سلام.
    قبل از اینکه شروع کنم به خاطر ایده جالبتون تشکر میکنم. فکر میکنم این فکر کردن های جمعی اتفاق خوبی باشه.
    از دیروز که این پست رو گذاشتید دارم به این موضوع فکر میکنم. همون لحظه ای که پست رو خوندم در نظر سنجی شرکت کردم و به گزینه ”
    افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.” رای دادم. به مطلق بودن این گزینه هم توجه نکرده بودم تا زمانی که خودتان اشاره کردید.
    وقتی بیشتر به سوال فکر کردم و به جوابها نگاه کردم. من هم به نظر سیمین.الف عزیز رسیدم.
    و فکر میکنم به خاطر اینکه من اصلا از نزدیک با چنین مقوله ای ارتباط نداشته ام و فقط جدایی های قبل از شروع رابطه واقعی (خواندن عقد در دوران نامزدی) رو از نزدیک دیدم این گزینه بیشتر از سایر گزینه ها برام جلب توجه کرد.
    فکر میکنم این گزینه شامل چنین رفتارها و صحبتهایی میشود: “ازدواج کنه آدم میشه” که منظورشون از آدم شدن معمولا میتونه ترک اعتیاد. رها کردن رفیق بازی و غیره باشه. یا عاقل میشه. پخته میشه. یا میگن میره دنبال کار و جمله هایی از این دست. فکر میکنم این افراد فراموش کرده اند که برای ازدواج باید اول این مشکلات رو حل کرد و به بلوغ لازم برای تشکیل زندگی رسید بعد به ازدواج تشویق کرد.
    و اینکه در حد تجربه ام از جداییهایی قبل از شروع رسمی زندگی‌ (یعنی اگر تصور کنیم که اکثر جداییها مربوط به قبل از شروع رسمی زندگی باشد) فکر میکنم افزایش نرخ طلاق خبر خوبی باشد. جدایی هایی از این نوع فکر می کنم روی فرهنگ غلط جامعه درمورد دوران شناخت قبل از ازدواج تاثیر خوبی می گذارد.
    من هم مشتاقانه منتظر حاصل این فکر جمعی زیبا هستم.

  • سیمین-الف گفت:

    سلام استاد عزیز
    سلام همراهان
    من هم در این نظر سنجی شرکت کردم.
    سری فکر نکرده ها ایده ی متفاوت و جذابی است.
    ابتدا می خواستم بنویسم که با نظر دوستانمون “امید و صفورا ش” موافقم که گزینه های مناسبی برای آن در نظر گرفته نشده، که پاسخ شما را به آقا وحید، خواندم و متقاعد شدم تا دو گزینه از گزینه های ارائه شده را انتخاب کنم.

    به نظر من هر یک از ما از بیرون گود می توانیم نظرات متفاوتی در مورد طلاق و جدایی داشته باشیم. اما واقعا کسی که با این مساله از نزدیک دست و پنجه نرم کرده به واقعیات بیشتری رسیده است. همینطور اساتید و روانشناسان این عرصه نظرات موثق و معتبری خواهند داشت.
    مشتاقانه منتظرم تا حاصل نظر این جمع دوستانه را ببینم.
    همگی خدا قوت.

  • بهار گفت:

    طلاق عمل مکروهی است. اما وجود دارد وگاهی اوقات شاید برای دو طرف لازم باشد.
    اصلا مهم نیست که نظر دیگران و جامعه چیه مهم اینه که تو با این فرد آرامش داری یا نداری .
    بطور مثال من با فردی آرامش ندارم و به اصطلاح عذاب روحمه ،بخاطر نگاه بد دیگران و جامعه نباید که خودم رو توی این رابطه از بین ببرم و جدا میشم. البته با پشتوانه فکری و مشورتی خیلی قوی اینکارو انجام میدم نه احساسی و نه تصمیم گیری در لحظه .
    همونطور که ازدواج خوبه طلاق هم میتونه برای رابطه های بیمار راه گشا باشه.
    اما اگر در این بین فرزندی وجود داشته باشد پرواضح است که هیچ کس مثل پدر واقعی و مادر واقعی برای این فرزند نخواهد بود و در شرایط بسیار بسیار بحرانی شاید بشود طلاق را پذیرفت در غیر اینصورت پدر و مادر شاید باید بخاطر این میوه از خودگذشتگی بکنند و تا آخر این مسیر را ادامه دهند چرا که در جدایی تنها کسی که هزینه سنگین میدهد همان فرزند است که دو تکه از وجودش متلاشی می شود و خدا میداند چه به روز روح و روانش خواهد آمد.
    اندکی تامل باید !!!!!!!!!!!!!!!!

  • آتنا گفت:

    با سلام.
    به نظر من یکی از دلایل عمده طلاق، کم شدن صبر نسل امروز برای حل مشکلاته. نباید اولین گزینه برای حل مشکل، جدایی باشه. باید آخرین گزینه باشه. نمیگم تمام طلاق ها، این دلیل رو داره، ولی به شدت به این اعتقاد دارم که نسل امروز، کم صبر تر شده. تکنولوژی برای ما هم آگاهی آورد، هم کم حوصلگی. عادت کردیم که همه چیز رو به راحتی با یه سرچ به دست بیاریم. آگاهی ها بالا رفت، ولی صبر و حوصله مون روز به روز کمتر شد.

    • محسن رضایی گفت:

      خارج از اینکه ملکیان کیه و اصولا مهم هم نیست که کیه میخوام بگم که ظاهرا مفهومی بنام “عقل” هیچ جایی تو فرآیند ازدواج از نظر ایشون نداره….جوری گفته انگار یهو دونفراز اسمون میفتن پایین و تو یه خونه و ازدواج!!!

      تک تک نکاتش قابل نقده مثلا نکته یک ازدواج قوامش به احساساتو…نه! ازدواج قوامش به کنترل احساسات و هیجانات و…است نه خود احساسات یا حداقل واژه قوام در قبال احساسات رو من نمیتونم بپذیرم.

      نکته دومش خوبه که تعریفشو از عشق بدونیم که عشق چیه و چجوری در ازدواج حاصل میشه که ظاهرا اول عشقه بوجود میاد بعد یهو شناخت بوجود میاد که من بدونم قوت و ضعفای طرفم چیه!!؟؟؟؟ اگه کسانی که معتقدند عشق ناشی از شناخت طرف و…هست چی؟ یعنی من بعد از گفتگوی نیمه طولانی با شناخت نقاط ضعف و قوت از طرفم عاشقش میشم نه اینکه اول عاشق بعد…

      نکته سوم اینکه ای کاش حداقل یا عشقو بکار نمیبرد یا ازدواجو یا اخلاقو…نمیشه چنتا مفهوم با ارزش رو در یه قالب ناقص کنار هم بچینی ….اصولا عشقی که اخلاقی نباشه اصلا عشق نیست و اینکه وقتی تو ازدواج کنی و عاشق طرفت باشی و بری عاشق یکی دیگه بشی این حرکت اخلاقی نیست هوسه یا ناشی از بی آگاهی از ساختاره خود و جهان و ازدواجه.می بینیم که اصولا این واژه ها درست بکار برده نشدن.وقتی تو عاشق کسی بشی بهش متعهدی و اصولا به کسی که از قبل به شناختی رسیدی که میتونی بهش متعد باشی عاشقش میشی و بعد بری عاشق یگکی دیگه بشی خب یا اولی عشق نبوده یا دومی و بحث منتفیه دیگه…

      نکات بعدی منو به یقین میرسونه که منظورش از ادواج مفهوم ازدواج نیست بلکه مصادیق ناقصیه که در ازدواج مد نظرش بوده اونم در ایران.

      مثه این میمونه چشت به یه تصادف بخوره بعد کل مفهوم سفر رانندگی تکنولوژی ماشینو ببری زیر سوال بدون اینکه به راننده و بی احتیاطیش توجی بکنی.

  • حمید گفت:

    با سلام و تشکر از محمد رضا به خاطر طرح این ایده خوب در جهت استفاده از نظرات و مشارکت دوستان در این ایده:
    به نظرم حکم کلی دادن و قضاوت در این باره، بسته به موقعیت و شرایط سیاستگذران، مسئولین ،خانواده ها ی درگیر در این باره، طرفین دیگر و فرزندان طلاق و در نهایت تاثیر گذاری در فرهنگ عمومی جامعه متفاوت است و نمی توان با شاخص اخلاقی ان را ارزیابی کرد و سخن از خوب یا بد کرد.اگر به ازدواج از منظر اخلاقی ان گونه که ملکیان نگاه می کند فکر کنیم می توان گفت که طلاق امری مطلوب است. ملکیان بر این باور است که:
    شکی در این نیست که نهاد ازدواج کارکردها/منافع فردی و اجتماعی مثبتی داشته و دارد. از سوی دیگر، افزایش آمار طلاق حقوقی و طلاق معنوی، خشونت خانوادگی و نیز خیانت در روابط زناشویی نشان می‌دهد که کار از جایی خراب است، و ما وقتی دربارۀ این نقطه ضعف‌ها تأمل می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که در این مورد پنج مشکل اخلاقی وجود دارد که باید برای برطرف کردن آن‌ها چاره‌اندیشی کنیم. اما برای حل این مشکلات اخلاقی لازم نیست نهاد ازدواج را از بین ببریم، بلکه باید آن را متحول کنیم و تحول در نهاد ازدواج نیز بدعت نیست، بلکه در طول تاریخ سابقه دارد. تحول از چند همسری زنان به چند همسری مردان و سپس تک همسری یکی از این تحولات است. این مشکلات اخلاقی به خاطر این نیست که زن و مرد به لحاظ اخلاقی انسان‌های تبه‌کاری هستند، بلکه به خاطر این است که در وقت ازدواج به این مشکلات توجه نکرده و چشم بسته تصمیم گرفته‌اند.
    ایشان با تاکید بر ۵ اصل اخلاقی ازدواج را خلاف اخلاق می داند:
    به پنچ جهت، ازدواج را خلاف اخلاق می دانم. بارها گفته ام و از این سخن تحاشی ندارم. منتها می دانم که نه تنها من، بلکه اگر بزرگترین متفکران جهان هم همین مطلب را بگویند باز وضع به همین منوال ادامه پیدا خواهد کرد. همه ی آدمیان، اخلاقی نیستند که وقتی یک منظر اخلاقی برایشان روشن شد به مقتضایش عمل کنند.

    ۱- جهت اول اینکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هیجانات است و احساسات و عواطف و هیجانات، غیر اختیاری ترین بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج می خواهیم غیر اختیاری ترین بخش وجود ما زیرِ مهمیزِ قانون و تبصره و ماده در بیاید و این خیلی بی معناست و نتائج اخلاقی منفی خواهد داشت.

    ۲- نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد و عشق امری ذوطرفین است بنابراین اگر ویژگی ای در من عوض شود یا ویژگی ای در معشوق من عوض شود یا در هر دوی مان عوض شود بی شک عشق شدت و ضعف پیدا می کند. قوام عشق به طرفین است. جایی که شدت پیدا می کند مشکلی پیدا نمی شود، اما جایی که ضعف پیدا می کند باعث می شود که شما در ازدواج اگر به وفاداری که وظیفه ی اخلاقی تان هست عمل کنید، باید با این شخص زندگی تان را ادامه دهید اما این با “صرافتِ طبع” ناسازگاری دارد که آن هم وظیفه ی اخلاقی ماست. چرا باید اصلاً نهادی درست کنیم که میان دو تا وظیفه ی اخلاقی ما تعارض ایجاد کند؟ و من هر کدام از این دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول این تعارض را بین این دو درست نکنیم.

    ۳- نکته ی سوم این است که شما به همان دلیلی که عاشق این فرد شده اید ممکن است در آینده عاشق فرد دیگری هم بشوید و ممکن است آن عشق شدت بگیرد بر این عشق. بعد با چه استدلالی می شود حق شما را از زندگی با آن فرد گرفت؟ چرا باید کاری کنیم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد دیگری تعارض پیدا کند؟ اصلا نهادی درست نکنیم که این مشکل را ایجاد کند. همیشه نباید گفت که هنگام تعارض چه کار باید بکنیم. اصلا چرا باید دست به کاری بزنیم که موجب به وجود آمدن تعارض شود.

    ۴- نکته ی چهارم اینکه سلامت روان آدم که تأمینش وظیفه ی اخلاقی آدمی است نیازمند حریم خصوصی است و ازدواج حریم خصوصی را از شما می گیرد. یعنی شما برای سلامت روانی تان نیاز دارید که حریم خصوصی برای خودتان داشته باشید. حریم خصوصی این است که من یک آناتی یک لحظاتی باید آنچنان که می خواهم در تنهایی به سر ببرم و این وانهادگی و تنهایی در زندگی زناشویی همیشه سلب می شود. البته اینکه ازدواج این حریم خصوصی را از آدم می گیرد از جامعه به جامعه فرق می کند ولی هیچ جامعه ای نیست که در آن ازدواج این حریم خصوصی را اصلاً نگیرد و شما دیگر آن حریم خصوصی را ندارید و این مضر است برای سلامت روان ما.

    ۵- نکته ی پنجم این مسئله است که شما و طرف مقابل تان فقط در عاشقی و معشوقی مشترکید اما در بقیه ی ویژگی ها اختلاف دارید. حال اگر این اختلاف در مقام عمل جلوه کرد چه باید کرد؟ فرض کنیدکه شما سینما را دوست دارید و از تئاتر نفرت دارید و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سینما نفرت دارد و شما می خواهید با هم بروید بیرون؛ اینجا کار آسان است و اگر بخواهید خیلی عاقل باشید و بخواهید اخلاقی عمل کنید می گویید تو برو تئاتر خودت را و من می روم سینمای خودم را. تا اینجا مشکلی نیست اما اگر در یک مسئله ای بود که نشود گفت من می روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا می خواهیم خانه بخریم. من می خواهم خانه ای را بخرم که در محله ای باشد که هوای سالمی دارد ولی پرستیژ اجتماعی ندارد ولی همسرم می خواهد در محله ای خانه داشته باشد که پرستیژ اجتماعی دارد ولی هوای بسیار آلوده ای دارد. آیا اینجا می شود گفت که تو خانه ی خودت را بخر و من خانه ی خودم را می خرم؟ مشکل دقیقاً این است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم باید حق خودم را ضایع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم باید حق همسرم را ضایع کنم. فرض کنیم در خرید خانه هم ماجرا را اینگونه فیصله دادیم که بیا در خانه خریدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبیل خریدن من حرف تو را گوش می کنم. اما اینجا درست است به لحاظ اخلاقی، نزاع فیصله پیدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم.
    http://www.forum.new-philosophy.ir/showthread.php?tid=1177

    • میم الف گفت:

      جواب بند اول و د.م:
      ۱- هیچ کس مجبور به ازدواج عاشقانه نیست. می توان با کسی ازداوج کرد که اصلا او را دوست نداریم، مثل پدر ومادر که ممکن است به هیچ وجه ان دو را دوست نداریم. ولی به خاطر اخلاق و عقل کاملا آن دو را می پذیریم. جون نتایج حاصل از ازدواج عقل را مجبور به انجام چنین کاری میکند. و به خاطر اخلاق زیر قانون وتبصره برویم!
      ۲- ” نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد ”
      شما اخلاقا می توانید با فردی ازدواج کنید که اصلا دوستش ندارید و او به شما به خاطر شرایط جسمی اش احتیاج دارد!

      به نظرتون اخلاقا درسته که دیگران از نظر اخلاقی تا به این حد همه ی اصول را زیر پا بگذارند و افرادی را به وجود بیاورند تا نظرات این آقایون را ترویج کنندو بخوانند و ادامه دهند! لا اقل از خودشان نسلی باقی بگذارند که اخلاق پدرانشان را خودشان یه دوش بکشند!
      (شد قضیه ی مرغ و تخم مرغ!)

  • شهرزاد گفت:

    (چقدر جالب … نتیجه رای گیری رو که دیدم، متوجه شدم چقدر همعقیده دارم توی خونه مون، چون همون دو گزینه ای که منم بهشون رای دادم در صدر جدوله! 🙂 و البته نظر بقیه دوستان هم خیلی محترمه …)
    (کامنت همه دوستان عزیزم رو دیدم و خوندم و چقدر هم خوشحال شدم که یک سری اسمهایی رو توی این پست دیدم که کمتر دیده بودم و فهمیدم که بازم چقدر هم خونه ای نازنین داریم.)
    بله …….. آمار طلاق رو به افزایشه … آمار ازدواج رو به کاهشه … دخترها (از طرف خودم میگم) دیگه به راحتی قبلنها حاضر نیستند تن به ازدواج بدن و .. و .. و …
    نکته های خیلی خوبی رو همه دوستان بهش اشاره کردن که همه اش هم میتونه دغدغه های درستی باشه، ولی من یه چیزی رو میدونم …و اون اینه که : انسان کلا موجود پیچیده ای هستش و هر موضوع و قضیه ای هم که به انسان مربوط بشه تبعا پیچیده خواهد بود. ( همونطور که «یونگ» میگه: “حیات درونی بشر، حیاتی است بسیار درهم و پیچیده، به دریایی وسیع و عمیق میماند که شگفتی های فراوان در آغوش دارد!” )
    برای همین من میخوام به این موضوع از دو جهت نگاه کنم. به نظر من ما باید همیشه دو عامل رو در کنار هم ببینیم :
    یکی «درون» و دیگری «بیرون» … من تاثیر این دو عامل رو در نوع کیفیت زندگی انسان ۵۰، ۵۰ میدونم. ( البته شاید در شرایط متغیر، این نسبت کم و زیاد بشه)
    «درون» منظورم اینه که ما قبل از هر چیز دیگه ای باید ابتدا روی خودمون کار کنیم. درونمون رو آروم کنیم. اعتماد به نفس و عزت نفس رو در خودمون پرورش بدیم. Vibration یا سطح انرژی مون رو بالا ببریم. ویژگیهای زیبا و مثبت انسانی مثل مهربانی، گذشت، احترام، قدردانی، دوست داشتن و احترام گذاشتن به خود و دیگران، قدرت درک و …. رو در خودمون گسترش بدیم و ویژگیهای منفی مون مثل غرور، منیت (ego)، بی توجهی به احساسات و خواسته ها و نیازهای معقول دیگران و … رو شناسایی کنیم و سعی کنیم در خودمون به حداقل برسونیم.
    وقتی روی درونمون و خودمون کار کردیم و همچنان بهش ادامه میدیم؛ حالا نوبت «بیرون» هستش که باید سعی کنیم مهارت های ارتباطی مون رو بالا ببریم و …. سعی کنیم به هر کسی که طرف مقابلمون هست به چشم یک انسان دوست داشتنی که همه اون عواطف ، احساسات ، ترس ها، بیم ها، امیدها، دغدغه ها و …. یی که ما داریم رو «او هم داره» نگاه کنیم.
    و عصاره توجه به درون و بیرون میتونه این باشه : Being Strong on the Inside, Soft on the Outside
    ولی با همه ی اینها باز هم من یک اعتقاد همیشگی دارم و تا ابد هم روی این عقیده خودم میمونم! حتی اگه همه ی شما دوستان عزیزم که هیچ، همه آدم های دنیا هم بخوان بگن که اشتباه میکنم!و اون اینه که: «ازدواج ای زیباست که بر پایه ی «عشق» و «آگاهی» بنا بشه »…
    عشق که میگم منظورم صرفا Chemistry یا Chemical reaction یا همون فعل و انفعالات شیمیایی مغز نیست، هرچند همین هم خیلی لازمه…!
    وقتی تو (که قبلش هم از درون همونطور که قبلا گفتم روی خودت کار کردی)… حالا عاشق همسرت باشی، همه چیز در رابطه با او برات قشنگ و دوست داشتنی به نظر میرسه. از حرکت دادن دستهاش گرفته تا مدل راه رفتنش، مدل حرف زدنش و حتی اشتباهاتش ..! تو با اشتباهاتش میجنگی، نقطه ضعف هاش رو نمی پذیری و کمکش میکنی که او هم بتونه ویژگیهای انسانی زیبای خودش رو بیشتر و بیشتر متجلی کنه….
    و در کنار همه ی اینها باید بدونی که باید عاشق تمام «روزهای عادی» زندگیت باشی و برای خوشبخت بودن در زندگیت به دنبال «روزهای باشکوه» نگردی ( اقتباس از فایل صوتی نقطه شروع:) ) که به نظر من هر روز عادی هم میتونه یه روز باشکوه باشه اگه با چشم تیزبین و حساسمون، به دنبال رویدادهای کوچکی که میتونن در نگاه زیبای ما به رویدادهای باشکوه تبدیل بشن، بگردیم.
    یک عامل خیلی خیلی مهم دیگه که به نظر من در طلاق ها تاثیر داره و میخوام بهش اشاره کنم اینه که هر کدوم از طرفین همسران، شادی و خوشبختی اش رودربست در گرو شخص مقابل میدونه. متاسفانه بیشتر در برخی خانمها دیده میشه که بیش از حد به شوهرانشون وابسته میشن (needy) و فکر میکنن تمام شاد بودن و رضایت و آرامششون در دستهای شوهرشون قرار داره که باید بهشون تقدیم کنه. به نظر من اینکه زن و شوهر بیش ازحد، در همدیگه حل بشن! این اصلا اتفاق قشنگی نیست …
    به نظر من هر کدوم از طرفین باید برای خودشون یک حریم شخصی داشته باشن و اون رو حفظ کنن و به حریم شخصی همدیگر هم احترام بذارن. وقتی هر کدوم از طرفین در حریم شخصی معقول خودش به احساسات ،علائق و سرگرمی های معقول خودش بپردازه، اونوقت احساس بهتری نسبت به خودش؛ نسبت به همسرش و نسبت به زندگیش خواهد داشت و این زندگی مشترکشون رو گرم تر و زیباتر میکنه…
    و در آخر اینکه هر کسی که انشاله با کسی که عاشقش هم هست ازدواج میکنه!… یا امیدوارم تمام همسران بتونن عاشق همدیگه باشن … باید حتما این موضوع رو بدونه که داره یک چالش جدیدی رو تجربه میکنه و باید خودش رو با تمام مهارتهای لازم برای اینکه بتونه به زیباترین شکل از عهده ی این چالش بر بیاد مجهز کنه …
    این نوشته رو خیلی دوست دارم که در همین زمینه هست و برای شما دوستان خوبم هم اینجا میذارم:
    ” تا قبل ا ز شروع با هم بودن، در ساحل تنهايي مان قدم مي زديم و اکنون دست در دست هم رو به دريا خيره شده ايم. با هم قرار گذاشتيم: چون دريا وسيع باشيم و عميق تا حتي بزرگترين مشکلات در ما خرد شوند و نه ما در مشکلات. و با هم به صيد مرواريدها برويم. از جذر و مد مکررش نترسيم و از او و از هم دور نشويم که تغيیر، طبيعتِ گريز ناپذيرِ درياست . و هر دو درسهاي نجات غريق را بياموزيم تا اگر ديگري زماني کم آورد به نجاتش برويم. چون رسيدن به ان سوي آبها بي هم ، بي معني ست.”

  • ش.ت.ن گفت:

    متاسفانه اگه یه نگاه سطحی به دور و برمون بندازیم می بینیم که خیلی از زوج ها چیستی، چرایی و هداف از ازدواج رو نمی دونند: نمی دونند که چرا باید با هم زندگی کنند، چرا باید بچه دار بشن، و بسیاری از چراهای دیگر…. . و بدتر از همه اینکه تو جامعه ی ما یادگیری این چراها، توسط خود فرد انجام می شه یعنی خود فرد بر اثر آزمایش و خطا یه سری چیزهایی رو می آموزه که می تونه مبنای درستی داشته باشه و می تونه هم مخرب و نادرست باشه. باز هم بدتر از همه اینکه اصلاً نمی دونیم چرا به دنیا اومدیم، چرا درس مس خونیم، چرا کار می کنیم، چرا ازدواج می کنیم، چرا اصلا زنده ایم، چرا… بهش فکر کردیم…

  • قاسم قهرمانی گفت:

    با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان و استاد عاشق محمدرضای عزیز
    ما سنتی ازدواج می کنیم و می خواهیم مدرن زندگی کنیم.
    در جامعه ای مثل هندوستان مرد سالاری بیداد می کنه اما زنها هم مطیع و راضی هستند و مشاجره و طلاق خیلی کمتره.
    اونها سنتی ادواج می کنند و سنتی زندگی می کنند
    توی جوامع غربی مدرن ازدواج می کنند و مدرن زندگی
    تبعات منفی طلاق هم خیلی کمتره
    اینکه زنها بیدار تر بشن و بتونن حقوق خودشون رو مطالبه کنن خبر خوبیه
    اینکه به خاطر یک اشتباه مجبور نباشی تا آخر عمر بسوزی و بسازی خبر خوبیه
    اما تاوان سنگینی به فرد و جامعه تحمیل می کنه
    در بعد کلان خیلی هم خبر بدیه
    سرنوشت بچه های طلاق
    احساسات سرکوب شده و عقده های حاصل از اون
    متلاشی شدن بنیان ارزشمند خانواده
    فشارهای روانی و . . .
    خبرهای خوبی نیستند
    ای کاش دولت تمهیداتی در جهت انتخابهای بهتر و ازدواجهای موفق تر فراهم می کرد
    این قضیه کم کم در بستر زمان و توسط مردم اتفاق خواهد افتاد
    اما دولت می تونه جامعه رو خیلی سریعتر به سطح مناسبی برسونه
    اما افسوس که برعکسه

  • سمیه گفت:

    سلام
    ممنون از رای گیری و فکر جالبتون
    راستش به نظرم علت طلاق در قشرهای مختلف فرهنگی جامعه متفاوته. واقعا در برخی فرهنگ ها و بعضا افرادی با دیدگاه ها بسته تر که فکر می کنند دخترها رو زود باید به خانه بخت فرستاد و دختر بنده خدا هنوز درکی از مفهوم زندگی مشترک یا شناخت مناسبی از همسر نداره، خب وارد عرصه ای میشه که شاید به علت عدم شناخت کافی ختم به جدایی بشه (البته معمولا در این خانواده ها پذیرشی هم برای طلاق وجود نداره و احتمالا طرف یا باید بسوزه و بسازه یا طرد بشه). اما در شهرهای بزرگتر شاید بالاتر رفتن آمار طلاق به خاطر این باشه که زنان به حقوق خودشون آشنا شده اند و مثل قبل به هر قیمتی زندگی فرسایشی رو تحمل نمی کنند (که این البته تیغ دو لبه است و بسته به درک فردی داره که این ابزار توی دستشه). اما در کل به نظرم اینکه جامعه پذیرش بیشتری نسبت به این موضوع پیدا کرده و افراد دیگه به اندازه قدیم دید بدی نسبت به این موضوع ندارند، خوبه. و من به این جمله -شاید تکراری- اما پرمعنی اعتقاد دارم:
    یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است…

  • امید گفت:

    به نظر من اطلاعاتی که بر اساس آن نظرسنجی می شود خیلی ناقصه .
    – آمار طلاق در چه طبقه اجتماعی، تحصیلی و رده سنی؟
    – با فرزند یا بدون آن؟
    -درخواست از سوی خانم یا آقا؟
    – به چه علت؟( بیکاری، اعتیاد، خیانت و….)
    و…..
    طلاق بد نیست!!! مهم اینه که کاملاً سنجیده و منطقی تصمیم گیری بشود و سهم خودمان را در این اتفاق به عهده بگیریم و نسبت به طرف مقابل قضاوت نکنیم و نگذاریم دیگران نیز در مورد ما قضاوت کنند.
    _

  • پگاه گفت:

    طلاق به خودی خود چیز بدی نیست اون هم یک مرحلس مثل باقی مراحل زندگی…زمانی بد میشه که تو جامعه ما اگر زنی طلاق گرفت هزینه های زیادی رو از نظر روحی باید بپردازه و یک مرد هم به همچنین…به همین دلیل به نظرم افزايش امار طلاق توي جامعه ما خيلي باعث تاسفه و اصلا جيز خوبي نيست تو جامعه اي كه زن مجردش بعد از يك سني مورد عنايت انواع و اقسام حرفها متلكها و اتهامات و بيشنهادات قرار ميگره زن مطلقش جه بر سرش مياد ؟؟؟ امار بالای طلاق ن نشونی از آمار بالای افرادی که روزانه اعصاب و روح و روانشون زیر پاهای فرهنگ غلط و سنتی کشورمون لگد میشه….جمع مي بندم جون تو بحثاي اينجنيني اكثريت مد نظره نه حداقلي كه بعد طلاق زندكي رو تونسنن بسيار عادي و حتي بربارتر ادامه بدن …

    ۱٫ يكي از دلايل امار طلاق مستقل شدن زنهاست از نظر مالي ولي اينجا هم باز جاي بحثش هست كه اين امار بالاي طلاق بين زنان تحصيلكرده و شاغل و مستقل از نظر ماليه يا نه ؟؟ که این رشد تحصیلی هیچ دلیلی بر رشدی فکری نیست…مخصوصا خانمهایی که با اجرا گذاشتن مهرشون اقدام به طلاق میکنن نشون میدن که چه ظرز فکری در مقابل خودشون و رابطوشن دارن …البته اگر از این زاویه نگاه کنیم که خب چاره ای ندارن باز هم برمیگیدیم سر نقظه اول که چه جیزی باعث میشه زنان ما تن به ازدواجهایی بدن که بیشتر یک معامله است تا ازدواج منظورم دقیقا بحث مهریه و جهاز و امثالهم چه زمانی که مقدارش تعیین میشه چه زمانی که بیشتر مواقع در کشمکش پرداخت میشه….همین امر نشون میده زنان ما هیچ قدرتی ندارن تو جامعه و تنها دست آویزشون گاهی برای انتقام همین بحث حقیر مهریه است

    اگر بخوایم یک مقایسه ای هم بکنیم …تو كشوريهایی په يك كشور فمنيستي جساب میشن طلاق كاملا جا افتاده و امار بالایی هم داره و خيلي از زنها وقتي طلاق ميكيرن با يك ايميل به همکاراشون خبر ميدن و همه رو هم دعوت میگنن به صرف شيريني كه حتما شيريني از بند ازاد شدنشونه!!!!تو ايران جي؟؟؟؟ حالا اكر بجه اي هم اين وسط باشه كه حربه اي ميشه براي مرد جهت اذيت و ازار با توجه به حق و حقوق كشادي كه قوانين ما براي مردها قايله….خداييش با اين قانوناي .. اكه يه مردي ادعايي هم نداشته باشه اونطور براش الهام ميشه كه زيادي اشرف مخلوقاته… .

    یک مورد دیگر این آماری که اعلام میشه خیلی بیشتراز اینهاست …بسیاری خانواده ها به دلیل بحثهای سنتی طلاق بد میدونن و تنها همخونه هم هستند و ظلاق عاظفی رو سالهاست که دارن تجربه میکنن و چه هزینه های بدی رو بعدها بچه های این خانواده ها باید بپردازن…اگر این آمار رو هم اضافه کنن به جای این همه روز ازدواج و ازدواج آسان و موقت و دایم باید روزهایی درخور وضعیت بسازند…

    یک مورد دیگر هم که اینجا عنوان شد به حساب نیومدن مجردها مخصوصا زنان مجرد که اونها هم برای همرنگ جماعت شدن تن به ازدواج میدن و خب نتیجه هم همینی میشه که میبنیم..یک زن تا زمانی که مجرده از خیلی از حقها ی انسانیش محرومه…نگاه غلطی که رابطه جنسی رو برای یک زن قبل از ازدواج بد میدونه باعث میشه خیلی از زنان برای رسیدن به انسانیترین حقون زیر بار مسیولتی چون ازدواج برن و خب بعد از اون هم تبعاتش…

    در آخر هم یه فیلم یمذارم با عنوان طلاق به سبک ایرانی ….https://www.youtube.com/watch?v=qs9XSTt-DIE

    • دلارام گفت:

      پگاه جان
      ممنون از فیلمی که به اشتراک گذاشتی. نمی دونم حس تو و دوستانی که فیلم رو دیدن چیه؟ اما من هرچی می گذره از این جامعه ای که تکه تکه در کنار هم مثل وصله های ناجور شکل گرفته بیشتر منزجر میشم.

  • سپید گفت:

    میخوام تقاضا کنم درباره طلاق های عاطفی که از “ترس” به طلاق های حقوقی ختم نمیشه صحبت کنی،از مرد کینه ای از مرد انتقام جو از مردی که تهدید میکنه،این زن چطور باید به آسایش برسه وقتی که حتی قانون نمیتونه کاری براش انجام بده؟

    • دلارام گفت:

      عزیز من، تنها راهش اینه که بر ترس ها که بسیاریش به جرات می گم نا بجاست، غلبه کرد. چنین روابطی بر اساس یک چرخه منفی هستند. مردی که تهدید می کنه و زنی که شهامت تغییر نداره. این چرخه باید از سمت زن و با درایت شکسته بشه. اکثر این مردها فقط طبل توخالی هستند و نباید از داد و بیداد و تهدیدهاشون ترسید. گرچه من نمیگم در مقابلشون ایستادگی بشه. چون بعضیاشون عصبین و دست بزن دارن ولی باید به شکل بسیار ظریفی زن خودش رو از اون رابطه بیرون بکشه. طوری که واکنش مرد رو خنثی کنه. مثلا باید دید که آیا وابستگی زن به خاطر مسایل مالیه؟ پس تلاش کنه کم کم درآمدی کسب کنه…

      • سپید گفت:

        دلارام جان “به جرات” درباره چیزی نظر دادن مستلزم آگاهی بیشتری از ماجراست،من درباره موردی صحبت کردم که از نزدیک میشناسم و شهامت و جسارتشون رو دیدم،و شاغل هم هستن،فک می کنم معنای دقیق تر کلمه”درایت” و جمله “به شکل ظریفی! از رابطه بیرون اومدن” جای سوال داره! به هر حال از نظرت ممنونم.

  • سپید گفت:

    به نظرم بخشی از طلاق ها بر میگرده به نگاه ساده انگارانه به این مقوله و اینکه فکر میکنم آمار “طلاق های توافقی” تو نسل جدید به مراتب بیشتر شده و در واقع بسیاری از زوج ها تلاشی برای حفظ زندگیشون نمیکنن و تنبل شدن،نمیخوان بجنگن، یه جورایی ترجیح میدن راحت ترین راهو انتخاب کنن.

    • دلارام گفت:

      من حرف شما رو رد نمی کنم. اما به شخصه فکر می کنم دلیل اصلی طلاق توافقی، به زمان بر بودن انواع دیگه برمی گرده. البته اگر این نوع طلاق سهم بیشتری داشته باشه بازم جای خوشحالیه، چون دو تا فرد حداقل بر سر جداییشون و شرایط اون به یک توافق رسیدن و لااقل رکن سومی که هیچ چیز از ماوقع نمی دونه، براشون تصمیم گیری نمی کنه.

    • مژده کریمی گفت:

      این نشون دهنده رشد فرهنگی نیز هست.

  • ali گفت:

    هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمی‌دانم.
    طلاق طبیی که اتفاق می افتد یا زیاد اتفاق می افتد بخاطر این افراد جامعه ما اموزش ندیده اند
    شما وقتی گواهینماه راننده گی می گیری این به معنای اینست که تصادف نمی کنی چون گواهینماه داری
    کاش به مردم مخصوصا دانش اموزان و دانشجویان گواهینامه زندگی کردن داده میشد تا مدرک تحصیلی
    بدشم این امار افزایش طلاق را کجا اورید؟ کی امار را منتشر کرده؟ با چه منظوری؟
    توی جامعه خارجیها اعتماد کافی وجود نداره, خیلی راحت ازهم جدا میشند, جامعه توش وسایل که خراب میشه تعمیراش نمی کنند به درو می اندازند, طلاق امر راحتی هست.

  • افسون گفت:

    از این جهت که وجهه ی بد طلاق تا حدی از بین رفته میتونه خبر خوبی باشه چه اینکه افراد بخصوص زنانیکه قبلا به این دلیل با هر شرایطی کنار می اومدند و بقول معروف می سوختند و می ساختند ،در حال حاضر راحتتر می تونن درباره ی طلاق تصمیم بگیرند و پذیرش بیشتری در جامعه نسبت به این مسئله ایجاد شده.

  • صفورا ش گفت:

    یک خورده صورت سوال با بعضی گزینه ها همخوانی نداشت و معلوم نبود علل طلاق مدنظر شماس یا صرفا خوب و بد بودن .
    بهرحال من به دو گزینه ی (در شرایط امروز ایران، می‌تواند یک خبر بد باشد.) و بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم.
    به نظرم در کل جدا شدن دو انسان از هم در شرایطی که زمانی همدیگه رو دوست داشتن میتونه خبر بدی باشه ولی اگر ازدواج اجباری بوده چندان بار منفی نداره.
    و اما در شرایط امروز ایران خبر بدیه چون این یعنی بیشتر شدن امار ازدواج های بی فکر و کمتر شدن تحمل مردم
    گزینه ی دوم رو اگر بخوام با دید مثبت نگاه کنم حرفم مثل حرف اقای رجبی و خانم صنم میشه
    اما دید دیگه و شاید منفی ماجرا اینه که این اگاه شدن از حقوق خیلی وقتها هم باعث شده خانمهایی با سطح فرهنگی و مالی پایین صرفا به قصد سواستفاده وارد زندگی بشن و با اجرا گذاشتن مهریه و نفقه و غیره باعث نابودی یک مرد و اگر بچه ای هم باشه باعث نابودی چند نفر بشن.

    اگر منظور سوال بررسی چرایی بد یا خوب بودن طلاق بود به نظرم گزینه های بهتری میتونست در این نظرسنجی باشه مثلا:
    بخشی از طلاقها ناشی از عدم صداقت و بی اعتمادی زوجین در زندگیست.
    بخشی از طلاقها ناشی از عدم سازگاری و کم تحملی زوجین است.
    بخشی از طلاقها ناشی از نبود بستر مناسب برای شناخت کافی پیش از ازدواج است.
    بخشی از طلاقها ناشی از عدم شناخت روحیات و خواسته های جنس مخالف است.
    و…

  • yalda گفت:

    در مورد گزینه های حقوق زن:
    شاید بد نباشه بگیم که مرد شناخت درست وکافی نسبت به حقوق زن ندارد.و زن در پی اثبات اون دست به اعتراض می زند،که بیشتر این اعتراض عا تهدید به ظلاق هست یا گرفتن مهریه.اما مرد که نمی خواد (یا بر حسب عادت اکتسابی از پدران خود) این حقوق رو بشناسه و محترم بشماره،قضیه جدی می شه و طلاق صورت می گیره.

  • سما گفت:

    خبر بدی هست برای زنان!
    با وجود بالارفتن آمار طلاق هنوز نگرش جامعه به زنان مطلقه بسیار سنتی است. گاه زنان مجبورند برای بدست آوردن حق طلاق از حقوق خود بگذرند و زمانی که وارد جامعه میشوند جامعه را فاقد امنیت اجتماعی, مالی و … میبینند و متاسفانه هیچ پشتوانه ای از هیچ لحاظ برای ما زنان طلاق درجامعه مدنظر قرارگرفته نشده و این نکته منفی قابل تامل برای جامعه ایرانی است.

  • مریم گفت:

    کاهش ۴٫۴ درصدی ازدواج/ افزایش ۴٫۶درصدی طلاق (منبع:فرارو)

    ۱-متاسفانه علی رغم اینکه آمار تحصیلکرده ها رو به رشد است اما “مهارت” زندگی و “بلوغ” برای آغاز زندگی مشترک در جوان امروزی وجود ندارد.شما برای گرفتن گواهینامه کلاس می گذرونی اما برای زندگی هیچ پیش نیازی وجود نداره.
    ۲- عدم تعهد و تنوع طلبی در هر دو جنس.
    ۳- فرار از شرایط موجود با مُسکنی بنام ازدواج
    ۴- انتظارات و توقع ها
    ۵- تغییر “باور” ها که امروز خیلی شایع هست.کسی که تا دیروز از الکل و الکلی فرار می کرد و استغفراله می گفت امروز از این ور بام افتاده،مرد و زن هم نداره.
    ۶- خوشبختی رو تو خودمون نمی تونیم جستجو کنیم.می گن هدف وسیله را توجیه نمی کند اما ازدواج وسیله شده برای نداشته های مادی و معنوی.بعد مادی دریافت مهریه به نرخ روز و معنوی کامیابی موقت!
    ۷- و چیزهایی هست که نمی دانی…

  • داوود گفت:

    به نظرم هردو گزاره ”می‌تواند خبری خوب باشد“ و ”می‌تواند خبری بد باشد“ با نسبت‌هاي متفاوت منطقي هستند. خبر خوب اينكه ديگر يک واجب اجتماعی نیست که هرگونه رفتار عجیب و غریب‏، تضييع حقوق و… توسط همسر تحمل بشه و اين يعني پيشرفت نگرش و منطقي‌تر شدنش: ديگه جمله مزخرف با لباس سفيد وارد شدن و خروج با لباس سفيد بي‌معنا شده. اما از طرف ديگه به نسبت بيشتري خبر بدي هم هست. مي‌تونه نشانه‌اي باشه از ازدواج غيرمنطقي يا بدون دقت و برنامه‌ريزي صحيح، مي‌تونه بيشتر شدن نارضايتي از روابط زناشويي رو نشون بده. من فكر مي‌كنم بيشتر طلاق‌ها از دسته دوم كه ناشي از تفاوت نگاه و سليقه آدم‌هاست ناشي مي‌شه تا تضييع حقوق و نااميدي از تأمين حقوق با تداوم زندگي. هرچند اين رو هم كاملاً قبول دارم كه وجود داره…

  • حامد گلچین گفت:

    ازدواج نکردن بهتر از ازدواج بد کردنه .
    چه باسه پسر ، چه باسه دختر

  • حامد گلچین گفت:

    ازدواج نکردن بهتر از ازدواج بد کردنه .

    چه باسه پسر ، چه باسه دختر

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser