سلام محمدرضا انتظار پاسخهای بهتری رو داشتم (برای نظرسنجی) اما بماند که فارغ از نظر من نسبت به نظر سنجی احساس میکنم نظرم نسبت به سئوال نظر سنجی برات مهم باشه! من گزینۀ آخر رو انتخاب کردم، چون فکر میکنم بخش اعظمی از طلاقهای امروز که بین خیلی ها در جریان هست ناشی از عدم وجود تعهد و تعهد پذیری کافی در میان ماست! با این نگاه میشه اون رو خبر بدی دونست! اما از طرفی تعهد کورکورانه هم منجر به زندگیهایی شده که باید تموم بشن و نمی شن! و در نهایت فرزندی رو به آتیش میکشن و … تا بچۀ طلاق نشه! دوست داشتم دیگر جوابها رو هم نقد کنم اما واقعیت این هست که نظر من هم همچین نظر مسلحی نیست و ایرادهای زیادی بهشم وارده!
سلام معلم عزیز چیزی ک قصد بیانش رو دارم ربطی ب متن شمانداره متاسفانه در سطح شهر در چند سال گذشته موسسه های هنری زیادی باز شده اما جندتا ازین موسسه ها هنرمند پرورش میدهند من فکر میکردم هنر راهی برای رستگاری بشره همچون دین
این مساله ی خیلی پیچیده با عوامل تاثیر گذار بسیار زیاد هستش به نظرم باید در هر مورد با توجه به شرایط قضاوت بشه که این تصمیم خوب بوده یانه یه نکته ای که من در کامنت های دوستان ندیدم بهش اشاره شده باشه اینه که این امارهایی که از طلاق ارائه شده موارد طلاق بعد از ازدواج بوده یا طلاقی که دو نفر هنوز زندگی مشترکشون رو شروع نکردن… در جامعه ی ما هنوز بخش زیادی از خانواده ها تفکرات مذهبی-سنتی دارند و با دوران نامزدی طولانی مخالف هستند و در نتیجه خیلی سریع عقد رو محضری و قانونی می کنند … من شخصا موارد طلاق بسیار زیادی رو می شناسم که هنوز زندگی شون رو رسما شروع نکرده طلاق گرفته اند
من به گزینه (بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم و به نظرم اینکه قبلا میزان طلاق در ایران کم بود به این دلیل نیست که دختر ها و پسرها خیلی همدیگه رو درک میکردند و برای هم درست انتخاب شده بودند بلکه درصد زیادی از طلاق نگرفتن ها به این خاطر بوده که اصلا آنها طلاق رو به رسمیت نمیشناختن و اصلا فکر نمیکردند که میشه طلاق هم گرفت و دلیل این امر قبح بسیار زشت آن عمل در جامعه سنتی ما بود ولی در حال حاضر یه دختر یا یه پسر به خودش میگه که چه دلیلی داره با کسی که درکش نمیکنم زندگیم رو ادامه بدم؟ و برای همین خودشون رو خیلی اسیر یک زندگی ناخوشایند نمیکنن- یه دلیل دیگه هم اینه که زن و مرد های قدیم اگر رابطه شون خراب میشد از اونجا که نمیتونستن(می ترسیدن) طلاق بگیرند سعی میکردند اون رابطه رو ترمیم کنن ولی امروزی ها این چنین نمیکنند و در صدد تعویض این رابطه با یک رابطه بهتر هستند
سلام در نگاه اول شاید برای من که همیشه بعد از ازدواج بهترین لحظه ها را در خانواده کنار همسر و دخترم داشته ام این سوال بی معنی به نظر برسد و حتما پاسخ من منفی است ولی وقتی به اطراف خود نگاه می کنم میبینم طلاق گرفتن چیز بدی نیست وقتی زندگی ها زندگی نیست و زن و شوهر مایه تکامل و آرامش خود نیستند اشکال شاید در ازدواج های سرسری و هزاران دلیل اجتماعی دیگر است ضمنا خواندن صحبت های دکتر جلایی پور در این خصوص هم به این مبحث کمک می کند….”برخی روان شناسان و جامعه شناسان معتقدند که در جامعه ما خانواده در حال فروپاشی است و از این بابت نگران هستند اما به نظر من محکم ترین نهاد در جامعه کنونی خانواده است” ،” نهاد خانواده در ایران در مقایسه با دیگر نهادهای اصلی جامعه مثل نهاد دولت، بازار و یا آموزش و پرورش، بار بیشتری را بر دوش میکشد.” http://www.khabaronline.ir/detail/350822/society/family http://sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=329&pageno=242
با سلام و عرض ادب دوستان خوبم من فكر ميكنم به خاطر مشكلات مختلف فرهنگي در محيط جامعه و نظرهاي وحشتناك مردم نسبت به زن مطلقه و نداشتن مهارتهاي ارتباطي و ديگر مهارتهاي فردي مناسب براي اين گروه از زنان اين خبر بده مگر نه طلاق هم يك انتخابه و ميتونه در كنار انتخابهاي ديگه و البته با در نظر گرفتن همه منافع و ضررهاي هر تصميمي قابل استفاده باشه . من فكر مي كنم متاسفانه بيشتر طلاقهاي اتفاق افتاده ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خودشونه . به نظرم ميرسه زنان ايراني از صبورترين و مهربون ترين زنان دنيا هستن و بيشتر وقتها تلخي طلاق عاطفي را سالها به اميد روزنه اميدي تحمل ميكنند . بابت تلخي كامنتم منو ببخشيد .
فكر ميكنم گزينه هاي زير درباره خوب بودن و بد بودن خبر طلاق نيست بلكه درباره دلايل آن صحبت كرده، البته شايد من اشتباه ميكنم بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است بخشی از طلاقها، ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خود است اگر بچه داشته باشند، حق طلاق ندارند. افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.
من فکر میکنم، بخشی از طلاق های امروز ناشی از آگاه شدن زنان از توانایی های خودشان است نه حقوقشان. اینکه زنان امروز ما کم کم متوجه میشوند که مستقل از یک مرد می توانند چرخه زندگی را بچرخانند و موفق هم باشند. و این خود ناشی از تغییر فرهنگمان است که به تدریج حضور زن در اجتماع را میپذیرد.
در گذشته نه چندان دور، چرخ زندگی در دست مرد خانه بود و اکثر زنان خانه دار بودند که این موضوع زنان را به شدت به مرد زندگی وابسته مینمود. زنان قدیمی تر از طلاق وحشت داشتند چون پس از طلاق هیچ سایه حمایتی برای خود نمی یافتند یا باید به خانه پدری باز میگشتند که آنجا نقش یک سربار را داشتند یا باید تلاش میکردند به تنهایی گلیمشان را از آب بیرون بکشند که در جامعه ای که اشتغال زنان در آن باب نبود پیدا کردن شغل بسیار سخت مینمود،بگذریم از نگرش منفی نسبت به زنان مطلقه . پس با یک حساب سر انگشتی زنان، ماندن و تحمل کردن را به سوختن و ساختن ترجیح میدادند. اما در جامعه امروزی، که زنان دارای جایگاه اجتماعی هستند، دلیل برای تحمل کردن، بسیار کمرنگ شده است. بنابر این اگر یک زوج در کنار هم احساس شادی نکنند هیچ دلیل و اجباری برای ماندن در کنار هم وجود ندارد.
از دیدگاه من،بطور کلی اینکه افراد بپذبرند که اشتباه تصمیم گرفته اند و در صدد رفع اشتباه بر آیند فارغ از خوب یا بد بودن “طلاق”، نیازمند رشد و بلوغ فکری و شجاعت بوده و یک نکته مثبت به حساب می آید.{همه آنچه گفتم در مورد جدایی های منطقی و نه از سر لجبازی و برای اثبات حرف یکی از طرفین، صادق است بدیهی است در ازدواج هایی که پای فرزند در میان است شرایط و نکات بیشتری باید در نظر گرفته شود .}
کاملا موافقم در جامعه امروز دلیل ازدواج بیشتر میتونه رشد و بلوغ فرد باشه و طرفین به احترام متقابل داشته باشند. و وقتی افراد میبینن به حقوق و شعور اونها ارزشی داده نمیشه، صلاح خودشون رو در طلاق میبینن.
خانم صنم، سلام
نظر شما رو قبول دارم که زنان امروز تواناتر شده است و این توانایی توانسته به استفاده حقوق شان نیز کمک کند. اما از این نظر که آگاهی زنان به توانایی شان موجب “تصمیم” به طلاق باشد، احتمالاً اینطور نیست. فکر میکنم موجب ایجاد شرایط برای طلاق شده تا تصمیم به طلاق.
هنوز هم زنان همان زنان وابسته به انتخابشان هستند. آنچه که متاسفانه اتفاق می افتد، مربوط به پیش از ازدواج است، در کشور ما شناخت درست در انتخاب شریک زندگی و انتخاب آگاهانه کمتر تجربه میشود و این موضوع پس از زندگی مشترک، خود را نشان میدهد… و حالا که این اتفاق افتاده، وقتی به یک خانم در این شرایط بگویی که حالا میخواهی چه تصمیمی بگیری؟ به جای اینکه به راه حل فکر کند، شروع میکند از مشکل گفتن… و بد اینکه وقتی راههایی را نشان میدهیم که یا باید به زندگیت با همسرت ادامه دهی با تلاش برای حل مسائل، یا یک عمر زندگی کنی ولی بیشتر و بیشتر بخواهی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی و با طلاق عاطفی، فرزندی را هم قربانی انتخابتان کنید و یا بدتر از آن اینکه با فرزندی به زندگی پیشینت بازگردی، کدام را انتخاب میکنی؟ جالب این هست که میخواهد ادامه زندگیش را تجربه کند برای حل مشکل، نه مساله! یعنی هنوز هم اصرار به درست بودن تصمیم هایش و عملکردهایش دارد…
وابستگی زنان به مردان، بیش از مسائل اقتصادی و اجتماعی و…، مسائل عاطفی شان است. اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…
صنم جان، نمیدانم بگویم این حسن است یا متاسفانه برای من که بسیار پیش آمده که خانمهای متاهل برای من درد و دل میکنند و کاری که از دست من برآمده همراهی و هم فکری کردن و کمی هم همدل شدن با ایشان بوده. بسیار توصیه میکنم که حتماً با یک مشاور در تماس باشند و در این شرایط یک متخصص بسیار بهتر میتواند کمکشان کند…
جمله ای که در این مواقع بسیار به کار میبرم این هست که “بین بد و بدتر کدام بهتر است؟!” شاید تلاشی باشد برای واقع بینی؛ اما بدتر از آن این هست که میبینم یاد گرفته ایم بر اشتباهمان اصرار کنیم…
با نظرتون کاملا موافقم که زنان هنوز به شدت وابستگی احساسی دارند و اینکه فرمودید “اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…” دقیقا حرف درستی است . من هم البته در پاسخ به پرسش شنیدن خبر طلاق خوب است یا بد، عرض کردم که برای شخص من شنیدن خبر اینکه یک انسان متوجه اشتباهش شده و حالا درصدد رفع اشتباه برآمده، چیزی است که نه تنها بد نیست که باید به آن بالید. چرا که من زندگی های زیادی را دیده ام که طلاق برایشان بهترین گزینه بوده است ولی با نپذیرفتن اشتباه، تنها زندگی را به خود و اطرافیانشان تلخ تر کرده اند. در باور من طلاق یک گزینه است، یک راه حل، که در مواقع لزوم میتوان به آن فکر کرد. شاید گاهی(نه همیشه) بهترین راه حل جدایی باشد.
شايد به دليل نگاه بد فرهنگ ما به دختران يا پسران (بيشتر دختران) ازدواج نكرده هم بتونه يك گزينه باشه ، گاهي وقتا اينقدر در مورد علت ازدواج نكردن سوال ميشه كه آدم مجبور ميشه براي خلاصي از اين سوال تن به ازدواجي ناخواسته بده و نتيجتاً طلاق
خیلی ها رای دادن به اگاه زنان از حق خود این یه حرف کاملا اشتباهیه طلاق تو کشورای پیشرفته مثل المان و امریکا هم افزایش پیدا کرده یعنی زن ها تو این کشور ها تازه فهمیدن حقشون جیه اصلا معنی نداره
ویکتور هوگو زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند !
بنظرم زمانی می تونه خبر خوبی باشه که در مدت طولانی زوجین دچار طلاق عاطفی شده باشند وبرای این مساله وایجاد هیجان دوباره به بن بست رسیده باشند.(البته اگر فرزندی نداشته باشند)
لیندا سیدی جان، سلام. از اینکه اینجا فرصتی شد تا با شما هم صحبت شوم خوشحالم… به این خاطر که گزینه منفی را زدم، لازم دانستم پاسخگو باشم. نظرت رو قبول دارم که زمان طلاق عاطفی دیگر ادامه زندگی مشترک خوب نیست و حتی لذتی برایشان نخواهد داشت… مسلماً با طلاق عاطفی، عملاً طلاق جاری شده. اما اینکه با وجود فرزند چه؟! به یقین بگویم که در ادامه این زندگی فرزندان بیشتر و بیشتر قربانی خواهند شد و چه بسا با جدایی والدین، بتوانند آرامش را بار دیگر تجربه کتتد… البته نمیگویم همیشه و شاید در مواردی خاص، حتی فرزندان بخواهند با طلاق عاطفی والدین، پدر و مادرشان را در کنار یکدیگر داشته باشند…
با سلام. به نظر من خوب و بد امری نسبی و اقتضاییه. ماهیت امر یعنی طلاق امری است اختیاری و جزو حقوق هر انسان آزادیه بنابراین صرف افزایش یا کاهش نمی تونه امری اخلاقی باشه. اینجا یه چرخه if….then به وجود میاد همراه با نوعی نمودار درختی که اینجا باز در خود پروسه زندگی مشترک باید دید چه عواملی باعث شکل گیری طلاق میشه. بعد از بررسی همه اینها میشه قضاوت کرد که آیا امری پسندیده بوده یا خیر. تازه اینجا هم ملاک و شاخصه خوب و بد بودن رو هم تعریف و مشخص کرد. من گزینه “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” را انتخاب کرده ام چرا که این می تونه نشون دهنده یکی از عوامل روانشناختی پدیده باشه من کاری به بقیه عوامل ندارم چون مستلزم انجام یک پژوهش جامعه. ممنون از مطلب بسیار جالب و خوبتون
از زوج سالخورده ای که سالیان درازی با هم زندگی کرده بودند و سالگرد ازدواجشون را جشن میگرفتند پرسیدند که راز موفقیت ازدواج شما چیه؟ پاسخ میدهند که در زمان ما وقتی چیزی خراب میشد آن را تعمیر میکردند و دورش نمی انداختند، ما هم همینکار را کردیم. (متاسفانه در جامعه ای که یکی از بیشترین تولید کنندگان زباله است و از خودشون تولیدات ناچیز و کمی دارند بیشتر از این نمیشه انتظار داشت.) به شخصه با طلاق موافق نیستم. چرا که انسان باتلاشهایش و یاد گرفتنش است که در مسیر رشد و تکامل گام بر میدارد، ما دوست داریم که همسرمون حاضر آماده مطابق با آخرین خواسته ها و متدها و تکنولوژی داشته باشیم بی آنکه تلاشی کنیم برای شناخت و کشف آن و خودمون را سالهاست که فارغ التحصیل فرض کردیم و دیگه حوصله آموختن نداریم. ولی اگر کسی تمام تلاشش را انجام داد و آموخت و طرف مقابل پا پس کشید، گریزی نیست از طلاق. به نظر شما حکمت ازدواج چه چیزهایی میتونه باشه؟
به نظر من مهمترین عامل جدایی ها اینست که افراد خودشان و آرزوها و خواسته هاشون را خوب نمی شناسند . حوصله ندارند طر ف مقابل را هم بشناسند . بعد از مدتی می فهمند زندگی مشترک اونی نشد که می خواستند پس جدا می شوند … انگار در جستجوی چیزی هستند که نمی دانند چیست … در خیلی از موارد ، هیچ کدام این بخش ها با آگاهی و تامل کافی نبوده …نه انتخاب ، نه باهم بودنها ، نه جداشدنها ..
با توجه به این که هنوز فرهنگ ما به یک زن یا مرد جدا شده نگاه بدی داره، این خبر میتونه خبر بدی باشه، ومتأسفانه با وجود این نگاه و حساسیت باز هم میبینیم که تو جامعه ی ما تشویق زیادی هم برای ازدواج وجود داره، که این عوامل درکنار هم باعث سردرگمی بیشتر میشن. لااقل اگه این تشویق نمیبود، میتونست این آمار کمتر بشه که در نتیجه آسیب های ناشی از اون در فرهنگ ما کمتر میشد!
چه خوب میشد که در مورد مسئله طلاق هم تفکری سیستمی داشته باشیم. شاید بشه از شش کلاه دوبونو بهره برد سفید: – بر اساس مدخل طلاق در دایرهالمعارف ویکیپدیا: خیانت، مشکلات جنسی و تورم مهمترین دلایل طلاق هستند. – بر اساس آخرین آمار مندرج در وب سایت اداره ثبت احوال از هر ۵ ازدواج در نه ماه اول سال ۱۳۹۲ یکی به طلاق ختم شده که نسبت به مدت مشابه سال قبل تفاوت معنیداری مشاهده نمیشود. اما این آمار چیزی نزدیک به دو برابر آمار مربوط به سال ۱۳۸۳ میباشد. – همچنین به نقل از اظهار نظر رئيس دانشکده روان شناسي و امور تربيتي دانشگاه تهران از هر چهار ازدواج تنها یک مورد رضایت زوجین را تامین کرده (http://www.jahannews.com/vdcjymevhuqemyz.fsfu.html) لذا همخوانی معنیداری میان عدم رضایت از زندگی مشترک و آمار طلاق مشاهده میشود (البته براساس این موارد هنوز آمار طلاق امکان رشد دارد!) سرخ: -طلاق چیز بدی است. چه در ایران باشد و چه در هر کجای دیگر مستقل از نگرش جامعه شکستن قطعی یک رابطه همواره آسیبهایی را به دو طرف آن وارد خواهد آورد -فردی که (خصوصاً زنی که) به هر دلیلی خودش را از یک رابطه معیوب نجات میدهد در جامعه دچار بیماریهای بیشتری میشود شخصاً با تعدادی از این افراد در ارتباط بودم و کاملاً شخصیت بیمار این افراد را دیدم و از آن بدتر اینکه همه آنها باور داشتند که دیگر نابود شدهاند و زندگیشان برای همیشه از دست رفته است. بیشتر این افراد دارای تحصیلات عالی بودند! -اصلاً در این سوال ایراد است آیا واقعا آمار طلاق بالا رفته است؟ اگر طلاق را به معنی نارضایتی زوجین از زندگی مشترک فرض کنیم کافیست هرکس به والدین خود رجوع کند تا ببیند که آمار طلاق بالا که نرفته هیچ پایین هم آمده است. سیاه: -ایران و بیشتر کشورهای شرقی به دلیل داشتن فرهنگ کهن هنوز در حال پوست اندازی و گذار به مدرنیته هستند. بازتعریف حقوق برای جنس ضعیف در قرن حاضر باعث شده تا زنان برای رهانیدن خود از مشکلات زندگی مشترک به طلاق روی بیاورند اما بیشتر افراد جامعه هنوز به یک زن بیوه نگاهی نامطلوب دارند. -زن یا مرد جدا شده کالایی دست دوم شناخته میشود و از دیگر سو خود این افراد به راحتی نمیتوانند جایگاه مناسبی در جامعه برای خود بسازند و به دلیل زخمهای عاطفی عمیقی که در طول پروسه ازدواج و طلاق پیشین خود برداشتهاند به راحتی مورد سواستفاده قرار میگیرند. -نگاه ما در جامعه سنتی و عاطفی ایران به مسئله ازدواج از یک سو به شدت احساسی و هیجانی است و نگاه ما به مسئله طلاق به دلیل مشکلات قبل و بعد آن کاملاً منطقی این ناهمگونی در مسئله ازدواج و طلاق باعث ناپایداری اصل زندگی مشترک در ایران شده است. -تا زمانی که افراد بر اساس نیازهای جنسی و عاطفی خود به ازدواج روی میآورند به محض برطرف شدن طولانی مدت نیازهای بالایی هرم مازلو میل افراد به ادامه این رابطه کاهش پیدا کرده و نهایتاً ادامه آن را بیفایده میدانند زیرا انگیزههای پیشین از بین رفته و بازتعریفی از چرایی داشتن رابطه مشترک زناشویی (بدون فشارهای بیرونی مانند آنچه که در ابتدا عامل ازدواج بوده) نمییابند و لذا جدایی را چاره راه میبینند. زرد: -خانواده کانونی است که تقریباً همه ما آن را تجربه کردهایم. آرامش و رضایت والدین مهمترین عواملی هستند که باعث میشوند فرزندان و خود آنها بهره حداکثری را از این کانون برده و با مشکلات و مسائل روزمره دستوپنجه نرم کنند. اما آیا کانونی که خود دچار بیماری و مشکلات فراوان است قادر است اولین و مهمترین وظیفه خود را بهدرستی ایفا کند یا بلعکس خود عامل شکنجه اعضا و فراری دادنشان میشود. -براساس آمار محققیق فراوانی طلاق در ایران کمتر از نیمی از طلاقهای انجام شده در ایالات متحده آمریکاست اما میزان رضایت از زندگی کمتر از یک پنجم است. -بالا رفتن آمار طلاق در ایران میتواند به داشتن خانوادههایی سالمتر در ایران و در نتیجه پرورش کودکانی سالمتر کمک شایان توجهی کند از طرف دیگر به دلیل کاهش مسئولیت افراد خصوصاً زنها به امور خانواده این موضوع میتواند به افزایش نیروی کار و رشد اقتصادی کشور کمک کند. سبز: -افزایش آمار طلاق ممکن است باعث بالارفتن نرخ ازدواجهای دوم باشد. تا کنون به این توجه کردهاید که اگر دو نفر برای بار دوم ازدواج کنند ازدواج آنها تا چه اندازه میتواند بر اساس منطق باشد؟ این دو فرد میتوانند پیش از ازدواج به صورت موقت با هم ارتباط نزدیکی داشته باشند هیجانات، نیازها و خواست همدیگر را محک بزنند و بر اساس آگاهی و بدور از هیجانات دفعه قبل اقدام به ازدواج کنند خصوصا اینکه معمولا افراد در این سن به استقلال مالی و عاطفی رسیدهاند و میتوانند بر اساس نیازهای روحی و عاطفی اقدام کنند و دید بلند مدت تری را مد نظر داشته باشند آبی: محمدرضا عزیز این یکی را گذاشتم برای شما گرچه باقی موارد را تنها به عنوان مثال عرض کردم و موارد زیادی را با تفکر جمعی که اصل این شش کلاه است میتوان اضافه کرد
سلام استاد.
در شرایط امروز ایران،میتواند یک خبر بد باشد؟؟؟
در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد؟؟؟
میشه در مورد شرایط امروز ایران وفرقش با شرایط دیروز ایران و احیانا شرایط فردای ایران کمی بیشتر توضیح بدین؟؟؟تا بعدش به خوب وبد بودن موضوع برسیم .
ممنون
وقتی میگوییم شرایط امروز ایران، منظورمان مقایسه با شرایط دیروز و فردا نیست ستایش عزیز.
منظورمان این است که اگر میگوییم خوب است یا بد است حکم مذهبی و مطلق تا قیام قیامت ندادهایم.
در این مقطع از تاریخ و در این نقطه از جغرافیا که ایستادهایم چنین حکمی را صادر میکنیم.
شاید در روزی دیگر و در جایی دیگر، راجع به «افزایش آمار طلاق» نظر دیگری دادیم.
بسیاری از جملاتی که در تاریخ ماندهاند و به یک دردسر تاریخی تبدیل شدهاند ناشی از این است که گوینده قبلش نگفته: در این مقطع زمانی…
ممنون.استاد.
از وقتی یبادم میاد شنیدم در این مقطع حساس زمانی، باید اینگونه باشیم و …دوره ای نبوده که ننشنوم حساس نبوده و کمی خودم به این کلمه حساسیت پیدا کردم و فکر کردم منظور شمام از شرایط امروز ایران همان مرحله حساس کنونی ست!!
که البته متوجه منظورتان شدم.البته لحن عصبانی تون باعث شد سریعتر مطلب رو بگیرم.
حمید جان. خیلی منطقیه.
این گزارش سازمان ثبت اسناد کشوره که در عصر ایران منتشر شده: http://goo.gl/CDdmCD
البته شاید الان که این رو گفتی بهتر باشه در طول چند سال یا چند دههی قبل نگاه کنیم که دید جامعتری به دست بیاد.
خیلی خوبه اگر کس دیگری هم آماری رو در جایی میبینه که قابل استناده (نه فقط در یکی دو سال اخیر) برای ما اینجا منبعش رو بنویسه.
اقا من میگم چند تا مساله با همه..اینکه ی زن از حفوفش با خبر شده خوبه بد اینه که از اون ور بوم افتاده،به نظرم زن اگاه نشده فقط یاد گرفته طلاف بگیره و از مهارت امتداد زناشویی و جنگیدن واسه زندگی چیزی یاد نگرفته که یکی از علتاشم این اشغال های فکری که از طریق ماهواره به خورد خونواده هامون دارن میدن و حتی غربیها هم بنیان خونواده براشون مهمه..این وسط مهمترین علت رو من عدم بلوغ طرفین میدونم..من خودم پسرم و دارم میبینم غایت ارزو ی پسر شده اینکه دختررو ببرم خونه و غایت معیار ازدواجش شده پول طرف که حالا من اینو میبرم دختر بازیمم کنارش دارم..باید قد مردما رشد کنه طلاقم میشه مثل خیلی ار چیزایی که میشه گفت باید اخرین راه باشه ولی لزوما هم اشتباه نیست..
سلام
۱- انسان ها هم مانند خیلی از موجودات دیگر از جنس نر و ماده تشکیل شده اند و نرها یکسری خصوصیت مشترک دارند که در مردها هم دیده می شود.
۲- طلاق یا جدایی نر از ماده یک موضوع طبیعی است و در موجودات دیگر به صورت کاملا طبیعی وجود داره و ناراحتی هم نداره.
۳- به نظرمیرسه مردهایی که یک زندگی مشترک رو تا آخر ادامه می دهند قدری غیر طبیعی زندگی می کنند که البته شاید بتوان بار ارزشی هم به این حالت غیر طبیعی داد.
۴- اینکه دو نفر پنج سال یا ده سال پیش مناسب هم بودند و الان مناسب هم نیستند کاملا محتمل و منطقی است
۵- در این بین موضوع فرزندان مطرح میشه که در طبیعت برزگ کردن فرزندان تا ست بلوغ( فقط تا سن بلوغ) به عهده جنس ماده است و یا تا مدت کوتاهی که جنس نر هم کمک می کند. انسان ها هم باید با الهام از طبیعت راه حلی برای این موضوع بیابند که البته قوانین هم تا حدودی همین گونه طراحی شده
۶- عشق فریب طبیعت است برای تنازع بقا
۷- اگر مردها بتوانند به طور غیر طبیعی و ریاضتی خوددار باشند و چشم از بقیه زن ها بپوشند و فقط به زن خودشون فکر کنن شاید کمی دوام و یا کیفیت زندگی ها بهتر شود( دوستی داشتم که توی محل کار که صبحونه می خوردیم اگه خانم ها صبحونه آورده بودن و یا لقمه ای تعارف می کردند به هیچ وجه نمی گرفت و نمی خورد می گفت فقط از دست خانمش غذا می خوره، شاید روش خوبی بود که مهر کسی در دلش جا نگیره و سیل رو از سرچشمه می بست)
۸- کلاً مردها حوصله خیلی از علایق زن ها ندارند و برعکس پس یک جدایی علاقه ای ذاتاً موجود است
۹- مطالعه این مصاحبه جالبه http://www.monaseb.com/magazine-knowable/knowable-miscellaneous/994-spiegel-interview-helen-fisher
۱۰- واقعیت اینه که ما خواسته یا ناخواسته در محیط کار خیلی بیشتر از آنکه با همسرمون باشیم با کسان دیگه هستیم و این تبعات خاص خودش رو داره.
۱۱- بقیه نظرام باشه برای بعد…
مقاله رو مدت ها قبل خونده بودم، با بیشتر نظراتتون موافقم. فقط اینم اضافه کنم که این علاقه به تعدد شریک فقط در آقایون نیست، گرچه این جوری جا افتاده. الان مقاله اش دم دستم نیست. اما تحقیقی انجام گرفته بود که زنان امروزه تمایل به بودن با افراد مختلف رو دارند و شاید تا الان به دلیل تابو ها و اون قداستی که به زن و مادر بودن داده می شد ابراز نمی شده. به هر حال در عصری هستیم که قداست ها در حال شکستن هستن و شاید بشه تصمیمات غریزی آدم ها رو بهتر شناخت. البته انسان موجود پیچیده تری نسبت به حیوانات شاید باشه که فقط تصمیماتش رو غریزی نمی گیره!
جایی در همین سایت خوندم که “خیانت و رابطه های عاطفی موازی بعنوان ارضای نیاز علمی و قطعی و انکارناپذیر انسان برای تسریع توسعه درخت تکامل و Evolution است.” که البته وقتی منطقی وغریزی و بدون در نظر گرفتن اخلاق به قضیه نگاه میکنم کاملا درست به نظر میرسه!
مرسی داریوش جان آره خب ذاتا هیچ الزامی برای تشکیل *خانواده* وجود نداره ، بار ارزشی ای که انسان می سازه برای مسائل مختلف طبیعی زندگیش تله ای می شه که ظاهر زیبایی داره ، بهش احساس شرافت و خوب بودن می ده اما مخالف طبیعتش و طبیعت اطرافشه اینه که همیشه در تلاش برای کسب ارزش و برای خوب جلوه دادنش پیش خودش و دیگران کارهایی انجام می ده که از درون احساس می کنه و می فهمه که مخالفشون رو دوست داره
به نظرم خبر خیلی خوبی نمیتونه باشه چون من اکثر طلاق هایی که این روزها می بینم بیشتر در اثر خیانت و این نشونه خیلی بدیه که اکثرا هم در اثر خیانت اقایون هست ،که باید ریشه یابی بشه که مردها بد شدن و پایبند به تعهدات خودشون نیستن یا زن ها به زندگیشون توجهی که باید رو ندارن….!!!
سلام محمدرضا جان،از نظر خودم نمی دونم خبر خوبه یا بده! ولی تا اونجایی که من خودم برحه ای از زندگی درگیرش بودم و با آدم هایی که جدا شدند صحبت کردم ونتیجه زندگیشون رو دیدم به این نتیجه رسیدم طلاق مفهومی نداره! یعنی هیچ دلیل قانع کننده ای برای جدایی پیدا نکردم! کمتر کسانی رو دیدم که بعد از جدایی زندگی بهتری رو تجربه کرده باشند.(منظورم با خانواده است) زندگی هر فردی ساخته ی دست خودش هست،دنیای آدم ها وقتی از هم فاصله می گیره که شروع می کنن به چرتکه انداختن و حساب و کتاب و قضاوت! ولی متاسفانه تو واقعیت جامعه ی کنونی، رایج پیدا کرده و چون آسیب هاش بیشتر از سودش هست (لااقل نسبت به فرهنگ نگرش ما در ایران) خبر بدی محسوب میشه! 🙂
افزایش آمار طلاق خبر خوبی نمیتونه باشه. میتونه نشون بده که انگیزه های درستی برای ازدواج وجود نداشته. البته از یه دیدگاه دیگه میشه گفت شاید دو طرف نسبت به زمانی که همو انتخاب کردن رشد کردند و فهمیدند که انتخاب اشتباهی رو در در زمان گذشته انجام دادند. البته این دیدگاه شامل افرادی میشه که به طور محترمانه و حتی دوستانه طلاق میگیرند. ولی کاهش آمار ازدواج از یه دیدگاه میتونه خبر خوبی باشه. که نسل ما نسبت به نسل گذشته تغییر کرده و اهداف متعالی تری برای ازدواج لازم داره.
سلام من به «هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم» راي دادم. به نظر من بزرگترين دليل طلاقها اين ها هستند: ۱- نداشتن شناخت نسبت به خود و اخلاق و رفتارمون ۲- تجاوز به حقوق يكديگر يا به رسميت نشناختن حقوق همديگه ۳- همش به دنبال اين هستيم كه لذت رو تو آينده بدست بياريم بهمين خاطر همش چشم و هم چشمي و غصه و …. ۴- شايد خيلي از صفات قشنگ رو يادمون رفته. مثلا: بزرگواري و حلم و…
اول از همه فکر می کنم نظر افراد بسته به این که برای خودشون و خانوادشون این اتفاق افتاده باشه و یا این که تا حالا باهاش روبرو نشدن و فقط از حرف این و اون یا تابوهایی که در هر جامعه ای هست نظرات اساسش متفاوت هست. دیشب دن آریلی یک لینکی رو به اشتراک گذاشت که از مردم کشورهای مختلف راجع به ۸ حیطه که البته طلاق هم یکی از اون ها بود پرسیده شده بود که آیا از نظر اخلاقی قابل قبول هست یا نه و یا این که ارتباطی به اخلاق نداره. پیشنهاد می کنم دوستان ببینن. لینک:http://www.pewglobal.org/2014/04/15/global-morality/country/united-states/
اما نظر خودم راجع به طلاق: من فکر می کنم از ادم به ادم شاید شکلش متفاوت باشه ولی شاید اساس جدایی این باشه که زندگی مشترک دو نفر دیگه پاسخگوی اهداف و نیازهای فعلی و یا آیندشون نیست. اما این که چرا دو نفر به اینجا میرسن؟ آیا میشه کاری برای به اینجا نرسیدن کرد و … بحث خودشو می طلبه. اما خود مسئله طلاق، برای شخص من نه تابو هست و نه باعث میشه قضاوت مثبت و یا منفی راجع به فرد بکنم. از نظر من ادامه ی زندگی تلخ و مرگ تدریجی چه بسا بسیار بدتر از این باشه که افراد نمیگم حتما یک زندگی بهتر، اما لااقل یک زندگی معمولی تر که حالت تخریب نداشته باشه رو داشته باشن.
به عقیده من، شکسته شدن تابوی طلاق آن هم در جامعه ای سنتی با باور عروس با لباس سپید می آید و با لباس سپید میرود، فی نفسه میتواند موضوع خوبی باشد. نه به این دلیل که بنیانی برچیده میشود و پیچیدگی های زیادی هم در سطح دو شخص مطلقه و خانواده کوچکشان هم در سطح خانواده ها و اقوام درجه یک و هم در سطح اجتماع پدید میاورد، بلکه به دلیل احقاق حقی که سال ها از جنس ضعیف گرفته میشد و ناملایماتی که او مجبور به تحملشان به خاطر بار نگاه خانواده ها، قانون و اجتماع میشد. همچنانکه امروزه قدرت اختیار در انتخاب یار مناسب به مراتب گسترده شده و شخص با حق و حقوق دیرینه ی خود که از وی سلب شده بود به مرور آشنایی پیدا میکند، آزادی های فردی و اجتماعی بیشتری را با حضور در محیط کسب علم و محیط کار از آن خود میکند، با فرهنگ های مختلف و متفاوت ملل و به واسطه ی رخنه ی رسانه ها آگاهی پیدا میکند و به بیانی جایگاه حقیقی و برابر خود را در این کارزار بیشتر باز میستاند، میتوان طلاق های امروزه را تا حد بسیاری به انتخاب ناشیانه ی اولیه و یا زور و اجبار تحمیل شده و حال کسب اختیار و جنگ بر سر احقاق حق دانست. هرچند معکوس این برداشت هم بسیار بسیار محتمل و درست است اما شاید بتوان گفت به بیانی، در چامعه آسیب دیده امروز ما، این امر در دراز مدت مسمر ثمر است. میتوان گفت این سیر سعودی و لجام گسیخته به مرور و با مواجه شدن با واقعیت های بیشتر، جایگاه منطقی پیدا کرده و به تعادل میرسد تا پایداری بیشتری را در یک ازدواج شاهد باشیم و البته آگاهانه و کسب شده تا زوری و از سر نیاز و…
شاید تکراری باشه اغلب عاشق کسی میشیم که از ما گریزونه و برعکس کسانی به سراغ ما میآیند که چندان تمایلی به آنها نداریم در واقعیت بیشتر آدمها ناخودآگاه به نامناسب ها تمایل دارند. انسانها برای شناسایی استعدادهای درونی بالقوه آن را به اجبارِِ روانی روی دیگری فرافکن میکنند. به زبان ساده عاشقی هم نوعی فرافکنی است. گاهی عاشق شدن های ما به نظر همه و حتی خود ما عجیب است. و گاهی نتیجه این عشق ها ازدواج است. بعد از ازدواج برخی بدون هیچ مشکلی با هم زندگی میکنند برخی به زندگی در جهنم های بهشت نما خو میگیرند و بدتر اینکه برخی به جای تلاش برای بهبود و یا تغییر وضعیت موجود وارد روابط موازی میشوند و بدترین آنها کسانی هستند که در باتلاق سازش ادامه زندگی شان در شکنجه تدریجی به پایان میرسد. این روزها با توجه به آمار بسیار بالای طلاق در این فکر میکنم تابوی این اتفاق چه در مورد زنان و چه مردان شکسته شده است. وشاید سیاست های سازشی بیش از اینکه به قضاوت جامعه و نگاه بد فرهنگ مربوط باشد بدلیل عدم توانمندی یکی از طرفین است. چه آنکه اکثر افرادی که طلاق را انتخاب میکنند توانایی ادامه و اداره زندگی به تنهایی را به نوعی کسب کرده اند. و در آخر اینکه من با طلاق بعنوان یک راه حل کاملا موافقم.
نظر سنجی خوبه ولی بر اساس اونچه از شما یادگرفتیم که نباید تک بعدی فکر کنیم و با توجه به واقعیت جامعه، جواب این سوال یه کمی پیچیده تر از اونیه که بشه صرفا با انتخاب یه گزینه بهش برسیم به نظرم نتیجه این نظرسنجی اگر میتونستیم تعداد بیشتری گزینه رو انتخاب کنیم به واقعیت نزدیکتر میشد مثلا حداکثر سه گزینه
وحید جان. واقعیت اینه که نظرسنجی فقط یک ایدهی اولیه به ما میده که کسانی که قبل از ما این متن رو خوندهاند به چه چیزی فکر می کردهاند. بنابراین ارزش اصلی این «فکرنکرده!» به کامنت های زیر اونه. اما در مورد تعداد رایها، وقتی تعداد رایها زیاد میشه، میزان فکر کردن ما کم میشه و راحت گزینهها را انتخاب میکنیم. در واقع در این شکل از نظرسنجی، گزینههایی که رای میارن کمتر مهم هستند. مهم گزینههایی هستند که بقیه ترجیح میدهند به نفع سایر گزینهها کنارشون بگذارند.
سلام.
ممنون از این مطلب خوب و امکان جدید و جذاب برای رای گیری و مشارکت دهی بیشتر ما در بحث ها …
محمدرضای عزیز، شما فرمودید میتونید به حداکثر ۲ گزینه رای دهید ولی مثل اینکه، سیستم فقط حداکثر یک رای رو قبول میکنه …
شهرزاد جان. باید دو گزینه رو همزمان انتخاب کنی و سپس دکمهی تایید رو بزنی. حدس میزنم که اول یک گزینه رو انتخاب کردی و تایید کردی و سپس خواستی رای دوم رو بدی.
(البته در ۲۰ ثانیهی اول انتشار پست این مشکل واقعاً وجود داشت. شاید هم در همون ۲۰ ثانیه خواستی رای بدی)
سلام محمدرضا
انتظار پاسخهای بهتری رو داشتم (برای نظرسنجی) اما بماند که فارغ از نظر من نسبت به نظر سنجی احساس میکنم نظرم نسبت به سئوال نظر سنجی برات مهم باشه!
من گزینۀ آخر رو انتخاب کردم، چون فکر میکنم بخش اعظمی از طلاقهای امروز که بین خیلی ها در جریان هست ناشی از عدم وجود تعهد و تعهد پذیری کافی در میان ماست! با این نگاه میشه اون رو خبر بدی دونست!
اما از طرفی تعهد کورکورانه هم منجر به زندگیهایی شده که باید تموم بشن و نمی شن! و در نهایت فرزندی رو به آتیش میکشن و … تا بچۀ طلاق نشه!
دوست داشتم دیگر جوابها رو هم نقد کنم اما واقعیت این هست که نظر من هم همچین نظر مسلحی نیست و ایرادهای زیادی بهشم وارده!
سلام معلم عزیز چیزی ک قصد بیانش رو دارم ربطی ب متن شمانداره
متاسفانه در سطح شهر در چند سال گذشته موسسه های هنری زیادی باز شده اما جندتا ازین موسسه ها هنرمند پرورش میدهند
من فکر میکردم هنر راهی برای رستگاری بشره همچون دین
این مساله ی خیلی پیچیده با عوامل تاثیر گذار بسیار زیاد هستش به نظرم باید در هر مورد با توجه به شرایط قضاوت بشه که این تصمیم خوب بوده یانه
یه نکته ای که من در کامنت های دوستان ندیدم بهش اشاره شده باشه اینه که این امارهایی که از طلاق ارائه شده موارد طلاق بعد از ازدواج بوده یا طلاقی که دو نفر هنوز زندگی مشترکشون رو شروع نکردن… در جامعه ی ما هنوز بخش زیادی از خانواده ها تفکرات مذهبی-سنتی دارند و با دوران نامزدی طولانی مخالف هستند و در نتیجه خیلی سریع عقد رو محضری و قانونی می کنند … من شخصا موارد طلاق بسیار زیادی رو می شناسم که هنوز زندگی شون رو رسما شروع نکرده طلاق گرفته اند
من به گزینه (بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم و به نظرم اینکه قبلا میزان طلاق در ایران کم بود به این دلیل نیست که دختر ها و پسرها خیلی همدیگه رو درک میکردند و برای هم درست انتخاب شده بودند بلکه درصد زیادی از طلاق نگرفتن ها به این خاطر بوده که اصلا آنها طلاق رو به رسمیت نمیشناختن و اصلا فکر نمیکردند که میشه طلاق هم گرفت و دلیل این امر قبح بسیار زشت آن عمل در جامعه سنتی ما بود ولی در حال حاضر یه دختر یا یه پسر به خودش میگه که چه دلیلی داره با کسی که درکش نمیکنم زندگیم رو ادامه بدم؟ و برای همین خودشون رو خیلی اسیر یک زندگی ناخوشایند نمیکنن- یه دلیل دیگه هم اینه که زن و مرد های قدیم اگر رابطه شون خراب میشد از اونجا که نمیتونستن(می ترسیدن) طلاق بگیرند سعی میکردند اون رابطه رو ترمیم کنن ولی امروزی ها این چنین نمیکنند و در صدد تعویض این رابطه با یک رابطه بهتر هستند
سلام
در نگاه اول شاید برای من که همیشه بعد از ازدواج بهترین لحظه ها را در خانواده کنار همسر و دخترم داشته ام این سوال بی معنی به نظر برسد و حتما پاسخ من منفی است
ولی وقتی به اطراف خود نگاه می کنم میبینم طلاق گرفتن چیز بدی نیست وقتی زندگی ها زندگی نیست و زن و شوهر مایه تکامل و آرامش خود نیستند
اشکال شاید در ازدواج های سرسری و هزاران دلیل اجتماعی دیگر است
ضمنا خواندن صحبت های دکتر جلایی پور در این خصوص هم به این مبحث کمک می کند….”برخی روان شناسان و جامعه شناسان معتقدند که در جامعه ما خانواده در حال فروپاشی است و از این بابت نگران هستند اما به نظر من محکم ترین نهاد در جامعه کنونی خانواده است” ،” نهاد خانواده در ایران در مقایسه با دیگر نهادهای اصلی جامعه مثل نهاد دولت، بازار و یا آموزش و پرورش، بار بیشتری را بر دوش میکشد.”
http://www.khabaronline.ir/detail/350822/society/family
http://sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=329&pageno=242
با سلام و عرض ادب
دوستان خوبم من فكر ميكنم به خاطر مشكلات مختلف فرهنگي در محيط جامعه و نظرهاي وحشتناك مردم نسبت به زن مطلقه و نداشتن مهارتهاي ارتباطي و ديگر مهارتهاي فردي مناسب براي اين گروه از زنان اين خبر بده مگر نه طلاق هم يك انتخابه و ميتونه در كنار انتخابهاي ديگه و البته با در نظر گرفتن همه منافع و ضررهاي هر تصميمي قابل استفاده باشه .
من فكر مي كنم متاسفانه بيشتر طلاقهاي اتفاق افتاده ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خودشونه . به نظرم ميرسه زنان ايراني از صبورترين و مهربون ترين زنان دنيا هستن و بيشتر وقتها تلخي طلاق عاطفي را سالها به اميد روزنه اميدي تحمل ميكنند . بابت تلخي كامنتم منو ببخشيد .
فكر ميكنم گزينه هاي زير درباره خوب بودن و بد بودن خبر طلاق نيست بلكه درباره دلايل آن صحبت كرده، البته شايد من اشتباه ميكنم
بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است
بخشی از طلاقها، ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خود است
اگر بچه داشته باشند، حق طلاق ندارند.
افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.
من فکر میکنم، بخشی از طلاق های امروز ناشی از آگاه شدن زنان از توانایی های خودشان است نه حقوقشان. اینکه زنان امروز ما کم کم متوجه میشوند که مستقل از یک مرد می توانند چرخه زندگی را بچرخانند و موفق هم باشند. و این خود ناشی از تغییر فرهنگمان است که به تدریج حضور زن در اجتماع را میپذیرد.
در گذشته نه چندان دور، چرخ زندگی در دست مرد خانه بود و اکثر زنان خانه دار بودند که این موضوع زنان را به شدت به مرد زندگی وابسته مینمود. زنان قدیمی تر از طلاق وحشت داشتند چون پس از طلاق هیچ سایه حمایتی برای خود نمی یافتند یا باید به خانه پدری باز میگشتند که آنجا نقش یک سربار را داشتند یا باید تلاش میکردند به تنهایی گلیمشان را از آب بیرون بکشند که در جامعه ای که اشتغال زنان در آن باب نبود پیدا کردن شغل بسیار سخت مینمود،بگذریم از نگرش منفی نسبت به زنان مطلقه . پس با یک حساب سر انگشتی زنان، ماندن و تحمل کردن را به سوختن و ساختن ترجیح میدادند. اما در جامعه امروزی، که زنان دارای جایگاه اجتماعی هستند، دلیل برای تحمل کردن، بسیار کمرنگ شده است. بنابر این اگر یک زوج در کنار هم احساس شادی نکنند هیچ دلیل و اجباری برای ماندن در کنار هم وجود ندارد.
از دیدگاه من،بطور کلی اینکه افراد بپذبرند که اشتباه تصمیم گرفته اند و در صدد رفع اشتباه بر آیند فارغ از خوب یا بد بودن “طلاق”، نیازمند رشد و بلوغ فکری و شجاعت بوده و یک نکته مثبت به حساب می آید.{همه آنچه گفتم در مورد جدایی های منطقی و نه از سر لجبازی و برای اثبات حرف یکی از طرفین، صادق است بدیهی است در ازدواج هایی که پای فرزند در میان است شرایط و نکات بیشتری باید در نظر گرفته شود .}
کاملا موافقم
در جامعه امروز دلیل ازدواج بیشتر میتونه رشد و بلوغ فرد باشه و طرفین به احترام متقابل داشته باشند. و وقتی افراد میبینن به حقوق و شعور اونها ارزشی داده نمیشه، صلاح خودشون رو در طلاق میبینن.
خانم صنم، سلام
نظر شما رو قبول دارم که زنان امروز تواناتر شده است و این توانایی توانسته به استفاده حقوق شان نیز کمک کند. اما از این نظر که آگاهی زنان به توانایی شان موجب “تصمیم” به طلاق باشد، احتمالاً اینطور نیست. فکر میکنم موجب ایجاد شرایط برای طلاق شده تا تصمیم به طلاق.
هنوز هم زنان همان زنان وابسته به انتخابشان هستند. آنچه که متاسفانه اتفاق می افتد، مربوط به پیش از ازدواج است، در کشور ما شناخت درست در انتخاب شریک زندگی و انتخاب آگاهانه کمتر تجربه میشود و این موضوع پس از زندگی مشترک، خود را نشان میدهد… و حالا که این اتفاق افتاده، وقتی به یک خانم در این شرایط بگویی که حالا میخواهی چه تصمیمی بگیری؟ به جای اینکه به راه حل فکر کند، شروع میکند از مشکل گفتن… و بد اینکه وقتی راههایی را نشان میدهیم که یا باید به زندگیت با همسرت ادامه دهی با تلاش برای حل مسائل، یا یک عمر زندگی کنی ولی بیشتر و بیشتر بخواهی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی و با طلاق عاطفی، فرزندی را هم قربانی انتخابتان کنید و یا بدتر از آن اینکه با فرزندی به زندگی پیشینت بازگردی، کدام را انتخاب میکنی؟ جالب این هست که میخواهد ادامه زندگیش را تجربه کند برای حل مشکل، نه مساله! یعنی هنوز هم اصرار به درست بودن تصمیم هایش و عملکردهایش دارد…
وابستگی زنان به مردان، بیش از مسائل اقتصادی و اجتماعی و…، مسائل عاطفی شان است. اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…
صنم جان، نمیدانم بگویم این حسن است یا متاسفانه برای من که بسیار پیش آمده که خانمهای متاهل برای من درد و دل میکنند و کاری که از دست من برآمده همراهی و هم فکری کردن و کمی هم همدل شدن با ایشان بوده. بسیار توصیه میکنم که حتماً با یک مشاور در تماس باشند و در این شرایط یک متخصص بسیار بهتر میتواند کمکشان کند…
جمله ای که در این مواقع بسیار به کار میبرم این هست که “بین بد و بدتر کدام بهتر است؟!” شاید تلاشی باشد برای واقع بینی؛ اما بدتر از آن این هست که میبینم یاد گرفته ایم بر اشتباهمان اصرار کنیم…
عظیمه عزیزم، سلام
با نظرتون کاملا موافقم که زنان هنوز به شدت وابستگی احساسی دارند و اینکه فرمودید “اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…” دقیقا حرف درستی است .
من هم البته در پاسخ به پرسش شنیدن خبر طلاق خوب است یا بد، عرض کردم که برای شخص من شنیدن خبر اینکه یک انسان متوجه اشتباهش شده و حالا درصدد رفع اشتباه برآمده، چیزی است که نه تنها بد نیست که باید به آن بالید. چرا که من زندگی های زیادی را دیده ام که طلاق برایشان بهترین گزینه بوده است ولی با نپذیرفتن اشتباه، تنها زندگی را به خود و اطرافیانشان تلخ تر کرده اند. در باور من طلاق یک گزینه است، یک راه حل، که در مواقع لزوم میتوان به آن فکر کرد. شاید گاهی(نه همیشه) بهترین راه حل جدایی باشد.
شايد به دليل نگاه بد فرهنگ ما به دختران يا پسران (بيشتر دختران) ازدواج نكرده هم بتونه يك گزينه باشه ، گاهي وقتا اينقدر در مورد علت ازدواج نكردن سوال ميشه كه آدم مجبور ميشه براي خلاصي از اين سوال تن به ازدواجي ناخواسته بده و نتيجتاً طلاق
اگه یه آمار گیری هم انجام میشد از رضایت زندگی بعد از طلاق ، اینجوری بهتر میشد نظر داد که اقزایش طلاق خبر خوبیه یا بد؟
خیلی ها رای دادن به اگاه زنان از حق خود این یه حرف کاملا اشتباهیه طلاق تو کشورای پیشرفته مثل المان و امریکا هم افزایش پیدا کرده یعنی زن ها تو این کشور ها تازه فهمیدن حقشون جیه اصلا معنی نداره
ویکتور هوگو
زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند !
بنظرم زمانی می تونه خبر خوبی باشه که در مدت طولانی زوجین دچار طلاق عاطفی شده باشند وبرای این مساله وایجاد هیجان دوباره به بن بست رسیده باشند.(البته اگر فرزندی نداشته باشند)
لیندا سیدی جان، سلام. از اینکه اینجا فرصتی شد تا با شما هم صحبت شوم خوشحالم…
به این خاطر که گزینه منفی را زدم، لازم دانستم پاسخگو باشم. نظرت رو قبول دارم که زمان طلاق عاطفی دیگر ادامه زندگی مشترک خوب نیست و حتی لذتی برایشان نخواهد داشت… مسلماً با طلاق عاطفی، عملاً طلاق جاری شده. اما اینکه با وجود فرزند چه؟! به یقین بگویم که در ادامه این زندگی فرزندان بیشتر و بیشتر قربانی خواهند شد و چه بسا با جدایی والدین، بتوانند آرامش را بار دیگر تجربه کتتد… البته نمیگویم همیشه و شاید در مواردی خاص، حتی فرزندان بخواهند با طلاق عاطفی والدین، پدر و مادرشان را در کنار یکدیگر داشته باشند…
با سلام. به نظر من خوب و بد امری نسبی و اقتضاییه. ماهیت امر یعنی طلاق امری است اختیاری و جزو حقوق هر انسان آزادیه بنابراین صرف افزایش یا کاهش نمی تونه امری اخلاقی باشه. اینجا یه چرخه if….then به وجود میاد همراه با نوعی نمودار درختی که اینجا باز در خود پروسه زندگی مشترک باید دید چه عواملی باعث شکل گیری طلاق میشه. بعد از بررسی همه اینها میشه قضاوت کرد که آیا امری پسندیده بوده یا خیر. تازه اینجا هم ملاک و شاخصه خوب و بد بودن رو هم تعریف و مشخص کرد. من گزینه “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” را انتخاب کرده ام چرا که این می تونه نشون دهنده یکی از عوامل روانشناختی پدیده باشه من کاری به بقیه عوامل ندارم چون مستلزم انجام یک پژوهش جامعه. ممنون از مطلب بسیار جالب و خوبتون
از زوج سالخورده ای که سالیان درازی با هم زندگی کرده بودند و سالگرد ازدواجشون را جشن میگرفتند پرسیدند که راز موفقیت ازدواج شما چیه؟ پاسخ میدهند که در زمان ما وقتی چیزی خراب میشد آن را تعمیر میکردند و دورش نمی انداختند، ما هم همینکار را کردیم.
(متاسفانه در جامعه ای که یکی از بیشترین تولید کنندگان زباله است و از خودشون تولیدات ناچیز و کمی دارند بیشتر از این نمیشه انتظار داشت.)
به شخصه با طلاق موافق نیستم. چرا که انسان باتلاشهایش و یاد گرفتنش است که در مسیر رشد و تکامل گام بر میدارد، ما دوست داریم که همسرمون حاضر آماده مطابق با آخرین خواسته ها و متدها و تکنولوژی داشته باشیم بی آنکه تلاشی کنیم برای شناخت و کشف آن و خودمون را سالهاست که فارغ التحصیل فرض کردیم و دیگه حوصله آموختن نداریم.
ولی اگر کسی تمام تلاشش را انجام داد و آموخت و طرف مقابل پا پس کشید، گریزی نیست از طلاق.
به نظر شما حکمت ازدواج چه چیزهایی میتونه باشه؟
به نظر من مهمترین عامل جدایی ها اینست که افراد خودشان و آرزوها و خواسته هاشون را خوب نمی شناسند .
حوصله ندارند طر ف مقابل را هم بشناسند .
بعد از مدتی می فهمند زندگی مشترک اونی نشد که می خواستند پس جدا می شوند …
انگار در جستجوی چیزی هستند که نمی دانند چیست …
در خیلی از موارد ، هیچ کدام این بخش ها با آگاهی و تامل کافی نبوده …نه انتخاب ، نه باهم بودنها ، نه جداشدنها ..
با توجه به این که هنوز فرهنگ ما به یک زن یا مرد جدا شده نگاه بدی داره، این خبر میتونه خبر بدی باشه، ومتأسفانه با وجود این نگاه و حساسیت باز هم میبینیم که تو جامعه ی ما تشویق زیادی هم برای ازدواج وجود داره، که این عوامل درکنار هم باعث سردرگمی بیشتر میشن. لااقل اگه این تشویق نمیبود، میتونست این آمار کمتر بشه که در نتیجه آسیب های ناشی از اون در فرهنگ ما کمتر میشد!
چه خوب میشد که در مورد مسئله طلاق هم تفکری سیستمی داشته باشیم.
شاید بشه از شش کلاه دوبونو بهره برد
سفید:
– بر اساس مدخل طلاق در دایرهالمعارف ویکیپدیا: خیانت، مشکلات جنسی و تورم مهمترین دلایل طلاق هستند.
– بر اساس آخرین آمار مندرج در وب سایت اداره ثبت احوال از هر ۵ ازدواج در نه ماه اول سال ۱۳۹۲ یکی به طلاق ختم شده که نسبت به مدت مشابه سال قبل تفاوت معنیداری مشاهده نمیشود. اما این آمار چیزی نزدیک به دو برابر آمار مربوط به سال ۱۳۸۳ میباشد.
– همچنین به نقل از اظهار نظر رئيس دانشکده روان شناسي و امور تربيتي دانشگاه تهران از هر چهار ازدواج تنها یک مورد رضایت زوجین را تامین کرده (http://www.jahannews.com/vdcjymevhuqemyz.fsfu.html)
لذا همخوانی معنیداری میان عدم رضایت از زندگی مشترک و آمار طلاق مشاهده میشود (البته براساس این موارد هنوز آمار طلاق امکان رشد دارد!)
سرخ:
-طلاق چیز بدی است. چه در ایران باشد و چه در هر کجای دیگر مستقل از نگرش جامعه شکستن قطعی یک رابطه همواره آسیبهایی را به دو طرف آن وارد خواهد آورد
-فردی که (خصوصاً زنی که) به هر دلیلی خودش را از یک رابطه معیوب نجات میدهد در جامعه دچار بیماریهای بیشتری میشود شخصاً با تعدادی از این افراد در ارتباط بودم و کاملاً شخصیت بیمار این افراد را دیدم و از آن بدتر اینکه همه آنها باور داشتند که دیگر نابود شدهاند و زندگیشان برای همیشه از دست رفته است. بیشتر این افراد دارای تحصیلات عالی بودند!
-اصلاً در این سوال ایراد است آیا واقعا آمار طلاق بالا رفته است؟ اگر طلاق را به معنی نارضایتی زوجین از زندگی مشترک فرض کنیم کافیست هرکس به والدین خود رجوع کند تا ببیند که آمار طلاق بالا که نرفته هیچ پایین هم آمده است.
سیاه:
-ایران و بیشتر کشورهای شرقی به دلیل داشتن فرهنگ کهن هنوز در حال پوست اندازی و گذار به مدرنیته هستند. بازتعریف حقوق برای جنس ضعیف در قرن حاضر باعث شده تا زنان برای رهانیدن خود از مشکلات زندگی مشترک به طلاق روی بیاورند اما بیشتر افراد جامعه هنوز به یک زن بیوه نگاهی نامطلوب دارند.
-زن یا مرد جدا شده کالایی دست دوم شناخته میشود و از دیگر سو خود این افراد به راحتی نمیتوانند جایگاه مناسبی در جامعه برای خود بسازند و به دلیل زخمهای عاطفی عمیقی که در طول پروسه ازدواج و طلاق پیشین خود برداشتهاند به راحتی مورد سواستفاده قرار میگیرند.
-نگاه ما در جامعه سنتی و عاطفی ایران به مسئله ازدواج از یک سو به شدت احساسی و هیجانی است و نگاه ما به مسئله طلاق به دلیل مشکلات قبل و بعد آن کاملاً منطقی این ناهمگونی در مسئله ازدواج و طلاق باعث ناپایداری اصل زندگی مشترک در ایران شده است.
-تا زمانی که افراد بر اساس نیازهای جنسی و عاطفی خود به ازدواج روی میآورند به محض برطرف شدن طولانی مدت نیازهای بالایی هرم مازلو میل افراد به ادامه این رابطه کاهش پیدا کرده و نهایتاً ادامه آن را بیفایده میدانند زیرا انگیزههای پیشین از بین رفته و بازتعریفی از چرایی داشتن رابطه مشترک زناشویی (بدون فشارهای بیرونی مانند آنچه که در ابتدا عامل ازدواج بوده) نمییابند و لذا جدایی را چاره راه میبینند.
زرد:
-خانواده کانونی است که تقریباً همه ما آن را تجربه کردهایم. آرامش و رضایت والدین مهمترین عواملی هستند که باعث میشوند فرزندان و خود آنها بهره حداکثری را از این کانون برده و با مشکلات و مسائل روزمره دستوپنجه نرم کنند. اما آیا کانونی که خود دچار بیماری و مشکلات فراوان است قادر است اولین و مهمترین وظیفه خود را بهدرستی ایفا کند یا بلعکس خود عامل شکنجه اعضا و فراری دادنشان میشود.
-براساس آمار محققیق فراوانی طلاق در ایران کمتر از نیمی از طلاقهای انجام شده در ایالات متحده آمریکاست اما میزان رضایت از زندگی کمتر از یک پنجم است.
-بالا رفتن آمار طلاق در ایران میتواند به داشتن خانوادههایی سالمتر در ایران و در نتیجه پرورش کودکانی سالمتر کمک شایان توجهی کند از طرف دیگر به دلیل کاهش مسئولیت افراد خصوصاً زنها به امور خانواده این موضوع میتواند به افزایش نیروی کار و رشد اقتصادی کشور کمک کند.
سبز:
-افزایش آمار طلاق ممکن است باعث بالارفتن نرخ ازدواجهای دوم باشد. تا کنون به این توجه کردهاید که اگر دو نفر برای بار دوم ازدواج کنند ازدواج آنها تا چه اندازه میتواند بر اساس منطق باشد؟ این دو فرد میتوانند پیش از ازدواج به صورت موقت با هم ارتباط نزدیکی داشته باشند هیجانات، نیازها و خواست همدیگر را محک بزنند و بر اساس آگاهی و بدور از هیجانات دفعه قبل اقدام به ازدواج کنند خصوصا اینکه معمولا افراد در این سن به استقلال مالی و عاطفی رسیدهاند و میتوانند بر اساس نیازهای روحی و عاطفی اقدام کنند و دید بلند مدت تری را مد نظر داشته باشند
آبی:
محمدرضا عزیز این یکی را گذاشتم برای شما گرچه باقی موارد را تنها به عنوان مثال عرض کردم و موارد زیادی را با تفکر جمعی که اصل این شش کلاه است میتوان اضافه کرد
سلام استاد.
در شرایط امروز ایران،میتواند یک خبر بد باشد؟؟؟
در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد؟؟؟
میشه در مورد شرایط امروز ایران وفرقش با شرایط دیروز ایران و احیانا شرایط فردای ایران کمی بیشتر توضیح بدین؟؟؟تا بعدش به خوب وبد بودن موضوع برسیم .
ممنون
وقتی میگوییم شرایط امروز ایران، منظورمان مقایسه با شرایط دیروز و فردا نیست ستایش عزیز.
منظورمان این است که اگر میگوییم خوب است یا بد است حکم مذهبی و مطلق تا قیام قیامت ندادهایم.
در این مقطع از تاریخ و در این نقطه از جغرافیا که ایستادهایم چنین حکمی را صادر میکنیم.
شاید در روزی دیگر و در جایی دیگر، راجع به «افزایش آمار طلاق» نظر دیگری دادیم.
بسیاری از جملاتی که در تاریخ ماندهاند و به یک دردسر تاریخی تبدیل شدهاند ناشی از این است که گوینده قبلش نگفته: در این مقطع زمانی…
ممنون.استاد.
از وقتی یبادم میاد شنیدم در این مقطع حساس زمانی، باید اینگونه باشیم و …دوره ای نبوده که ننشنوم حساس نبوده و کمی خودم به این کلمه حساسیت پیدا کردم و فکر کردم منظور شمام از شرایط امروز ایران همان مرحله حساس کنونی ست!!
که البته متوجه منظورتان شدم.البته لحن عصبانی تون باعث شد سریعتر مطلب رو بگیرم.
lahno chetori tashkhis dadi…bande khoda neveshte setayesh aziz k soe bardasht nakoni…
به نظرم مهم است که بدانیم آمار طلاق نسبت به ه زمانی افزایش یافته؟ چقدر و با چه نرخی افزایش یافته؟
حمید جان. خیلی منطقیه.
این گزارش سازمان ثبت اسناد کشوره که در عصر ایران منتشر شده: http://goo.gl/CDdmCD
البته شاید الان که این رو گفتی بهتر باشه در طول چند سال یا چند دههی قبل نگاه کنیم که دید جامعتری به دست بیاد.
خیلی خوبه اگر کس دیگری هم آماری رو در جایی میبینه که قابل استناده (نه فقط در یکی دو سال اخیر) برای ما اینجا منبعش رو بنویسه.
سایت ثبت احوال کشور اطلاعات جالب توجهی داره
http://www.sabteahval.ir/
ازدواج و طلاق های ثبت شده و نسبت ازدواج به طلاق
http://www.sabteahval.ir/Default.aspx?tabid=4822
آمار نه ماه اول ۱۳۹۲
http://www.sabteahval.ir/Upload/Modules/Contents/asset99/e-t-sh9-92.pdf
اقا من میگم چند تا مساله با همه..اینکه ی زن از حفوفش با خبر شده خوبه بد اینه که از اون ور بوم افتاده،به نظرم زن اگاه نشده فقط یاد گرفته طلاف بگیره و از مهارت امتداد زناشویی و جنگیدن واسه زندگی چیزی یاد نگرفته که یکی از علتاشم این اشغال های فکری که از طریق ماهواره به خورد خونواده هامون دارن میدن و حتی غربیها هم بنیان خونواده براشون مهمه..این وسط مهمترین علت رو من عدم بلوغ طرفین میدونم..من خودم پسرم و دارم میبینم غایت ارزو ی پسر شده اینکه دختررو ببرم خونه و غایت معیار ازدواجش شده پول طرف که حالا من اینو میبرم دختر بازیمم کنارش دارم..باید قد مردما رشد کنه طلاقم میشه مثل خیلی ار چیزایی که میشه گفت باید اخرین راه باشه ولی لزوما هم اشتباه نیست..
سلام
۱- انسان ها هم مانند خیلی از موجودات دیگر از جنس نر و ماده تشکیل شده اند و نرها یکسری خصوصیت مشترک دارند که در مردها هم دیده می شود.
۲- طلاق یا جدایی نر از ماده یک موضوع طبیعی است و در موجودات دیگر به صورت کاملا طبیعی وجود داره و ناراحتی هم نداره.
۳- به نظرمیرسه مردهایی که یک زندگی مشترک رو تا آخر ادامه می دهند قدری غیر طبیعی زندگی می کنند که البته شاید بتوان بار ارزشی هم به این حالت غیر طبیعی داد.
۴- اینکه دو نفر پنج سال یا ده سال پیش مناسب هم بودند و الان مناسب هم نیستند کاملا محتمل و منطقی است
۵- در این بین موضوع فرزندان مطرح میشه که در طبیعت برزگ کردن فرزندان تا ست بلوغ( فقط تا سن بلوغ) به عهده جنس ماده است و یا تا مدت کوتاهی که جنس نر هم کمک می کند. انسان ها هم باید با الهام از طبیعت راه حلی برای این موضوع بیابند که البته قوانین هم تا حدودی همین گونه طراحی شده
۶- عشق فریب طبیعت است برای تنازع بقا
۷- اگر مردها بتوانند به طور غیر طبیعی و ریاضتی خوددار باشند و چشم از بقیه زن ها بپوشند و فقط به زن خودشون فکر کنن شاید کمی دوام و یا کیفیت زندگی ها بهتر شود( دوستی داشتم که توی محل کار که صبحونه می خوردیم اگه خانم ها صبحونه آورده بودن و یا لقمه ای تعارف می کردند به هیچ وجه نمی گرفت و نمی خورد می گفت فقط از دست خانمش غذا می خوره، شاید روش خوبی بود که مهر کسی در دلش جا نگیره و سیل رو از سرچشمه می بست)
۸- کلاً مردها حوصله خیلی از علایق زن ها ندارند و برعکس پس یک جدایی علاقه ای ذاتاً موجود است
۹- مطالعه این مصاحبه جالبه
http://www.monaseb.com/magazine-knowable/knowable-miscellaneous/994-spiegel-interview-helen-fisher
۱۰- واقعیت اینه که ما خواسته یا ناخواسته در محیط کار خیلی بیشتر از آنکه با همسرمون باشیم با کسان دیگه هستیم و این تبعات خاص خودش رو داره.
۱۱- بقیه نظرام باشه برای بعد…
مقاله رو مدت ها قبل خونده بودم، با بیشتر نظراتتون موافقم. فقط اینم اضافه کنم که این علاقه به تعدد شریک فقط در آقایون نیست، گرچه این جوری جا افتاده. الان مقاله اش دم دستم نیست. اما تحقیقی انجام گرفته بود که زنان امروزه تمایل به بودن با افراد مختلف رو دارند و شاید تا الان به دلیل تابو ها و اون قداستی که به زن و مادر بودن داده می شد ابراز نمی شده. به هر حال در عصری هستیم که قداست ها در حال شکستن هستن و شاید بشه تصمیمات غریزی آدم ها رو بهتر شناخت. البته انسان موجود پیچیده تری نسبت به حیوانات شاید باشه که فقط تصمیماتش رو غریزی نمی گیره!
جایی در همین سایت خوندم که “خیانت و رابطه های عاطفی موازی بعنوان ارضای نیاز علمی و قطعی و انکارناپذیر انسان برای تسریع توسعه درخت تکامل و Evolution است.”
که البته وقتی منطقی وغریزی و بدون در نظر گرفتن اخلاق به قضیه نگاه میکنم کاملا درست به نظر میرسه!
مرسی داریوش جان
آره خب ذاتا هیچ الزامی برای تشکیل *خانواده* وجود نداره ،
بار ارزشی ای که انسان می سازه برای مسائل مختلف طبیعی زندگیش تله ای می شه که ظاهر زیبایی داره ، بهش احساس شرافت و خوب بودن می ده اما مخالف طبیعتش و طبیعت اطرافشه
اینه که همیشه در تلاش برای کسب ارزش و برای خوب جلوه دادنش پیش خودش و دیگران کارهایی انجام می ده که از درون احساس می کنه و می فهمه که مخالفشون رو دوست داره
به نظرم خبر خیلی خوبی نمیتونه باشه چون من اکثر طلاق هایی که این روزها می بینم بیشتر در اثر خیانت و این نشونه خیلی بدیه که اکثرا هم در اثر خیانت اقایون هست ،که باید ریشه یابی بشه که مردها بد شدن و پایبند به تعهدات خودشون نیستن یا زن ها به زندگیشون توجهی که باید رو ندارن….!!!
عزیزم شاید همش باشه و این که به دلیل گسترش ارتباطات و سرعت گرفتن دنیا، شاید زودتر دست خیانتکاران رو میشه!
سلام محمدرضا جان،از نظر خودم نمی دونم خبر خوبه یا بده! ولی تا اونجایی که من خودم برحه ای از زندگی درگیرش بودم و با آدم هایی که جدا شدند صحبت کردم ونتیجه زندگیشون رو دیدم به این نتیجه رسیدم طلاق مفهومی نداره! یعنی هیچ دلیل قانع کننده ای برای جدایی پیدا نکردم! کمتر کسانی رو دیدم که بعد از جدایی زندگی بهتری رو تجربه کرده باشند.(منظورم با خانواده است)
زندگی هر فردی ساخته ی دست خودش هست،دنیای آدم ها وقتی از هم فاصله می گیره که شروع می کنن به چرتکه انداختن و حساب و کتاب و قضاوت!
ولی متاسفانه تو واقعیت جامعه ی کنونی، رایج پیدا کرده و چون آسیب هاش بیشتر از سودش هست (لااقل نسبت به فرهنگ نگرش ما در ایران) خبر بدی محسوب میشه! 🙂
افزایش آمار طلاق خبر خوبی نمیتونه باشه. میتونه نشون بده که انگیزه های درستی برای ازدواج وجود نداشته. البته از یه دیدگاه دیگه میشه گفت شاید دو طرف نسبت به زمانی که همو انتخاب کردن رشد کردند و فهمیدند که انتخاب اشتباهی رو در در زمان گذشته انجام دادند. البته این دیدگاه شامل افرادی میشه که به طور محترمانه و حتی دوستانه طلاق میگیرند. ولی کاهش آمار ازدواج از یه دیدگاه میتونه خبر خوبی باشه. که نسل ما نسبت به نسل گذشته تغییر کرده و اهداف متعالی تری برای ازدواج لازم داره.
سلام
من به «هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم» راي دادم. به نظر من بزرگترين دليل طلاقها اين ها هستند:
۱- نداشتن شناخت نسبت به خود و اخلاق و رفتارمون
۲- تجاوز به حقوق يكديگر يا به رسميت نشناختن حقوق همديگه
۳- همش به دنبال اين هستيم كه لذت رو تو آينده بدست بياريم بهمين خاطر همش چشم و هم چشمي و غصه و ….
۴- شايد خيلي از صفات قشنگ رو يادمون رفته. مثلا: بزرگواري و حلم و…
اول از همه فکر می کنم نظر افراد بسته به این که برای خودشون و خانوادشون این اتفاق افتاده باشه و یا این که تا حالا باهاش روبرو نشدن و فقط از حرف این و اون یا تابوهایی که در هر جامعه ای هست نظرات اساسش متفاوت هست.
دیشب دن آریلی یک لینکی رو به اشتراک گذاشت که از مردم کشورهای مختلف راجع به ۸ حیطه که البته طلاق هم یکی از اون ها بود پرسیده شده بود که آیا از نظر اخلاقی قابل قبول هست یا نه و یا این که ارتباطی به اخلاق نداره. پیشنهاد می کنم دوستان ببینن. لینک:http://www.pewglobal.org/2014/04/15/global-morality/country/united-states/
اما نظر خودم راجع به طلاق: من فکر می کنم از ادم به ادم شاید شکلش متفاوت باشه ولی شاید اساس جدایی این باشه که زندگی مشترک دو نفر دیگه پاسخگوی اهداف و نیازهای فعلی و یا آیندشون نیست.
اما این که چرا دو نفر به اینجا میرسن؟ آیا میشه کاری برای به اینجا نرسیدن کرد و … بحث خودشو می طلبه.
اما خود مسئله طلاق، برای شخص من نه تابو هست و نه باعث میشه قضاوت مثبت و یا منفی راجع به فرد بکنم. از نظر من ادامه ی زندگی تلخ و مرگ تدریجی چه بسا بسیار بدتر از این باشه که افراد نمیگم حتما یک زندگی بهتر، اما لااقل یک زندگی معمولی تر که حالت تخریب نداشته باشه رو داشته باشن.
به عقیده من، شکسته شدن تابوی طلاق آن هم در جامعه ای سنتی با باور عروس با لباس سپید می آید و با لباس سپید میرود، فی نفسه میتواند موضوع خوبی باشد. نه به این دلیل که بنیانی برچیده میشود و پیچیدگی های زیادی هم در سطح دو شخص مطلقه و خانواده کوچکشان هم در سطح خانواده ها و اقوام درجه یک و هم در سطح اجتماع پدید میاورد، بلکه به دلیل احقاق حقی که سال ها از جنس ضعیف گرفته میشد و ناملایماتی که او مجبور به تحملشان به خاطر بار نگاه خانواده ها، قانون و اجتماع میشد. همچنانکه امروزه قدرت اختیار در انتخاب یار مناسب به مراتب گسترده شده و شخص با حق و حقوق دیرینه ی خود که از وی سلب شده بود به مرور آشنایی پیدا میکند، آزادی های فردی و اجتماعی بیشتری را با حضور در محیط کسب علم و محیط کار از آن خود میکند، با فرهنگ های مختلف و متفاوت ملل و به واسطه ی رخنه ی رسانه ها آگاهی پیدا میکند و به بیانی جایگاه حقیقی و برابر خود را در این کارزار بیشتر باز میستاند، میتوان طلاق های امروزه را تا حد بسیاری به انتخاب ناشیانه ی اولیه و یا زور و اجبار تحمیل شده و حال کسب اختیار و جنگ بر سر احقاق حق دانست. هرچند معکوس این برداشت هم بسیار بسیار محتمل و درست است اما شاید بتوان گفت به بیانی، در چامعه آسیب دیده امروز ما، این امر در دراز مدت مسمر ثمر است. میتوان گفت این سیر سعودی و لجام گسیخته به مرور و با مواجه شدن با واقعیت های بیشتر، جایگاه منطقی پیدا کرده و به تعادل میرسد تا پایداری بیشتری را در یک ازدواج شاهد باشیم و البته آگاهانه و کسب شده تا زوری و از سر نیاز و…
شاید تکراری باشه اغلب عاشق کسی میشیم که از ما گریزونه و برعکس
کسانی به سراغ ما میآیند که چندان تمایلی به آنها نداریم
در واقعیت بیشتر آدمها ناخودآگاه به نامناسب ها تمایل دارند.
انسانها برای شناسایی استعدادهای درونی بالقوه آن را به اجبارِِ روانی روی دیگری فرافکن میکنند.
به زبان ساده عاشقی هم نوعی فرافکنی است.
گاهی عاشق شدن های ما به نظر همه و حتی خود ما عجیب است.
و گاهی نتیجه این عشق ها ازدواج است.
بعد از ازدواج برخی بدون هیچ مشکلی با هم زندگی میکنند
برخی به زندگی در جهنم های بهشت نما خو میگیرند
و بدتر اینکه برخی به جای تلاش برای بهبود و یا تغییر وضعیت موجود وارد روابط موازی میشوند
و بدترین آنها کسانی هستند که در باتلاق سازش ادامه زندگی شان در شکنجه تدریجی به پایان میرسد.
این روزها با توجه به آمار بسیار بالای طلاق در این فکر میکنم تابوی این اتفاق چه در مورد زنان و چه مردان
شکسته شده است.
وشاید سیاست های سازشی بیش از اینکه به قضاوت جامعه و نگاه بد فرهنگ مربوط باشد بدلیل عدم توانمندی یکی از طرفین است.
چه آنکه اکثر افرادی که طلاق را انتخاب میکنند توانایی ادامه و اداره زندگی به تنهایی را به نوعی کسب کرده اند.
و در آخر اینکه من با طلاق بعنوان یک راه حل کاملا موافقم.
نظر سنجی خوبه ولی بر اساس اونچه از شما یادگرفتیم که نباید تک بعدی فکر کنیم و با توجه به واقعیت جامعه، جواب این سوال یه کمی پیچیده تر از اونیه که بشه صرفا با انتخاب یه گزینه بهش برسیم به نظرم نتیجه این نظرسنجی اگر میتونستیم تعداد بیشتری گزینه رو انتخاب کنیم به واقعیت نزدیکتر میشد مثلا حداکثر سه گزینه
وحید جان.
واقعیت اینه که نظرسنجی فقط یک ایدهی اولیه به ما میده که کسانی که قبل از ما این متن رو خوندهاند به چه چیزی فکر می کردهاند. بنابراین ارزش اصلی این «فکرنکرده!» به کامنت های زیر اونه.
اما در مورد تعداد رایها، وقتی تعداد رایها زیاد میشه، میزان فکر کردن ما کم میشه و راحت گزینهها را انتخاب میکنیم. در واقع در این شکل از نظرسنجی، گزینههایی که رای میارن کمتر مهم هستند. مهم گزینههایی هستند که بقیه ترجیح میدهند به نفع سایر گزینهها کنارشون بگذارند.
سلام.
ممنون از این مطلب خوب و امکان جدید و جذاب برای رای گیری و مشارکت دهی بیشتر ما در بحث ها …
محمدرضای عزیز، شما فرمودید میتونید به حداکثر ۲ گزینه رای دهید ولی مثل اینکه، سیستم فقط حداکثر یک رای رو قبول میکنه …
شهرزاد جان. باید دو گزینه رو همزمان انتخاب کنی و سپس دکمهی تایید رو بزنی. حدس میزنم که اول یک گزینه رو انتخاب کردی و تایید کردی و سپس خواستی رای دوم رو بدی.
(البته در ۲۰ ثانیهی اول انتشار پست این مشکل واقعاً وجود داشت. شاید هم در همون ۲۰ ثانیه خواستی رای بدی)
ممنونم.:) فکر کنم من همون ۲۰ ثانیه اول خواستم رای بدم. ببخشید که یه کم بیشتر صبر نکردم. …;) … باز هم ممنون.:)