سال ۹۲ هم به پایان رسید.
مثل همهی سالهای قبل که آمدند و رفتند.
و مثل همهی سالهای بعد که خواهند آمد و نخواهند ماند.
شاید این سال را بتوان سال مذاکره نامید. چرا که یکی از تاثیرگذارترین رویدادهای امسال، مذاکرهی ایران و جهان غرب بود.
آنچه در اینجا میخوانید مرور یک دانشجوی کمسواد حوزهی مذاکره است بر آنچه گذشت. امیدوارم این نوشته بیش از آنکه زیر تیغ جراحی منطق منفعت اندیش، سلاخی شود، دعوتی باشد برای اندیشیدن. مهم نیست که حاصل این اندیشیدن، موافق این نوشتهها باشد یا مخالف آن.
برای فردی چون من که به دور از دنیای سیاست است، طبیعی است که تحلیل «علت و انگیزهی رویدادها» ساده نیست و من هم قصد ندارم در این خصوص بنویسم. اما در مورد «تبعات رویدادها» میتوان نوشت.
ترکیب سلیقه و تجربه و خواستهها و انتظارات کاندیداها در انتخابات این دوره، تبعات ارزشمندی را به همراه داشت. زمانی تحت عنوان «در ستایش این هشت نفر» نوشتم که هر یک از کاندیداها، وضعیت کشور و نظام را از دیدی متفاوت نگاه میکرد و به نوعی نمایندگی نوعی از نگرش در جامعه را بر عهده داشت. در یک سر طیف حداد عادل را میدیدیم که مدافع وضع موجود بود و از سوی دیگر دکتر عارف که منتقد وضع موجود بود. حضور دکتر جلیلی هم بزرگترین نعمت در انتخابات امسال بود. چرا که فضایی ایجاد شد تا مردم نظرات و سلیقههای مختلف را در خصوص یک مذاکرهی واحد، از دید مسئولان ارشد کشور خود بشنوند و نسبت به اهمیت این رویداد ملی آگاهتر شوند.
رفتار ما مردم هم در انتخابات بالغانهتر بود. به جای قهر کردن و به گوشهای خزیدن – که به نوعی سلب مسئولیت است و تکیهگاهی برای انتقاد از هر نوع نتیجهی قابل تصور! – تصمیم گرفتیم در انتخابات شرکت کنیم. شاید این نخستین قانون مذاکره بود که امسال آموختیم: ترک مذاکره، بسیار گران و پرهزینه و آخرین راه حل است. شاید با مذاکره موقعیت ما چندان بهتر نشود اما با مذاکره نکردن به احتمال زیاد موقعیت ما بدتر خواهد شد. این درسی است که ملتها در انتخابات و دولتها در انقلابها میآموزند.
دومین قانون مذاکره، علمگرایی است. مفهوم عملگرایی در حوزهی مذاکره با عملگرایی در حوزههای فلسفی و اخلاقی تفاوت فابل توجه دارد. بر خلاف برخی تحلیلهای سطحی که «پراگماتیسم و عملگرایی» را در مقابل ارزشگرایی و بیاحترامی به اصول قرار میدهند، عملگرایی صرف نظر کردن از مطالبات حداکثری با هدف افزایش احتمال دستیابی به مطالبات حداقلی است. من به عنوان دانشجویی که سال ۷۶ وارد دانشگاه شدم، هرگز «رویاپردازی و ایدهآلیسم کور و پوچ و بیمنطق» گروهی از اصلاحطلبان آن سالها را بر آنها نمیبخشم. آنها که درس اصلاح را فقط در کتابها خوانده بودند و نخستین موش آزمایشگاهیشان هم ما بودیم. آنها که نمیدانستند که مسیر توسعهی جامعه در واقعیت، با مسیر توسعهی آن بر روی کاغذ متفاوت است. آنها ما را دقیقاً به فضای فیزیک دبیرستان بردند. آن زمان که از مقاومت هوا و اصطکاک و گرما و آنتروپی و … صرف نظر میشد و مسئله تمیز حل میشد. اما روی کاغذ! واقعیت این است که سالهای ۸۴ تا ۹۲ بیش از هر چیز، حاصل رویاپردازیهای اصلاحطلبانی بود که چنان اره به دست به جان شاخهی اصلاحات افتادند که جناح مخالف برای کسب کرسی قدرت، نیازمند هیچ فعالیتی نشد. در انتخابات اخیر، بسیاری از جوانان ما، عارف را دوست داشتند چون نگاه منتقدانه داشت. اما در آخرین روزها، همان جمعیت از عارف می خواست که با روحانی ائتلاف کند. کم نبودند کسانی که عارف را دوست داشتند اما رای خود را به سبد روحانی ریختند. شاید این نخستین تمرین پراگماتیسم در مذاکره و پذیرفتن انتظارات «تعدیل شده» بود که روحانی هوشمندانه به جای «تعدیل انتظارات» آن را «اعتدال» نامید.
سومین قانون مذاکره، تفکیک منافع از مواضع است که همانطور که تحت عنوان «ایران و آمریکا: اشباحی دور یک میز» توضیح دادم این قانون مهم در تعبیر امسال رهبر از مذاکرهها دیده میشد (نرمش قهرمانانه). اما چه کنیم که ظاهراً ما در مذاکره نیز مانند سایر جنبههای زندگی به تعبیر زیبای مارتین سلیگمن، ترجیح میدهیم بدبخت شویم و بگوییم حرفمان درست بوده تا اینکه خوشبخت شویم و حدسمان غلط از آب در بیاید. با وجودی که همه در مذاکره آموختهایم که تغییر مواضع می تواند با حفظ منافع باشد، اما گروهی از مخالفان نظام، که یا با یک فرد کامل موافقند و یا کامل مخالف، ترجیح دادند تفسیرهای دیگری از این استراتژی داشته باشند.
چهارمین قانون مذاکره، امتیاز دادن است. هنوز هم هستند کسانی که در مذاکرههایشان مانند یک نوار ضبط شده، مدام حرفهای ثابتی را تکرار میکنند و خود را «مذاکره کنندهی قاطع» میدانند. درحالی که این نوع گفتگو «مذاکرهی دیوارها» است. در مذاکره انسانها امتیاز دادن و امتیاز گرفتن اجتناب ناپذیر است. تنها ویژگی مهم یک مذاکرهکننده موفق این است که امتیازهایی که برایش کم ارزشتر (و برای طرف مقابل پرارزشتر) است را بدهد و امتیازهای پرارزشتر را (که احتمالاً میتواند برای طرف مقابل کمارزش تر باشد) دریافت نماید.
پنجمین قانون مهم مذاکره های سیاسی، برتری کلمات به زبان بدن و حتی گاهی به رفتار است! در مذاکرههای عراق و افغانستان با دنیای غرب، به ندرت چیزی به نام زبان بدن شنیدیم. اما در اینجا، ما مانند کودکی که حروف الفبا را به تازگی یاد گرفته و تمام آگهیهای نامربوط روی درهای منزلها را هم با هیجان می خواند، به جای توجه به کلمات و تصمیمهای دیپلماتیک طرفین – همچنان که در فالگیرها: زبان بدن ظریف و روحانی در مذاکره نوشته بودم – درگیر دستها و لبها و لبخندها شدیم. البته باید خوشحال باشیم که در پایان سال ۹۲ آموختهایم که مفاد قراردادها و ضمانت اجرای تعهدات از سوی طرفین، ميتواند عامل مهمتری در نتیجهی نهایی مذاکره باشد.
ششمین قانون مذاکره که در سال گذشته آموختیم، این بود که «فرد مذاکره کننده» بر روی «مذاکره» سایه میاندازد. مهم نیست مذاکره بین دو فرد باشد یا دو سازمان یا دو کشور. نمی توان از نقش افراد مذاکره کننده غافل شد. ظریف و عراقچی، کسانی بودند که در طرف مقابل احساس خوب ایجاد میکردند و این احساس در نهایت میتوانست بهتر منافع ملت را تامین کند. این تجربهای بود که امسال به وضوع برای ناظران بیغرض مشخص شد.
هفتمین قانون مذاکره، توجه به منافع ذینفعان است. همچنانکه تحت عنوان مذاکره به بهانهی دکتر مصدق گفته شد در مذاکره برای کسب حق، اصرار بر «ذیحق بودن» کافی نیست. بلکه باید منافع ذینفعان را نیز دید و در تصمیمگیریها لحاظ کرد. در سمت دیگر جهان اسراییل و در ایران «کاسبان تحریم» کسانی هستند که بدون دیدن آنها نمیتوان مذاکرهها را به پیش برد. چیزی که این روزها شاید بیشتر از همیشه به چشم میخورد.
هشتمین قانون مذاکره اعتماد به نمایندگان است. اینکه نمایندگان خود را سر میز مذاکره بفرستیم و هر لحظه بخواهیم در ملاء عام تک تک جملات و رفتار و تصمیمها و تبعات گفتگوهای خود را توضیح دهند، دقیقاً شبیه این است که در وسط جنگ از فرماندهان بخواهیم کتابی را در خصوص استراتژیهای خود از آغاز تا پایان جنگ منتشر کنند! مذاکرهی سیاسی در شرایطی که دیدگاه طرفین به هم هنوز مثبت نیست، در خیلی از حوزه ها، با نبرد فیزیکی شباهت دارد. اگر چه ما کمتر به این شباهت توجه می کنیم.
اینها حداقل درسهایی بود که ما امسال، در «سال مذاکره» آموختیم. امیدوارم که بر خلاف ما، که چندان کولهباری از گذشتگان خود نداریم، نسلهای بعد آموخته های ما را فراگیرند و کشورمان را در نقطهای بالاتر از جایگاهی که ما برایش ایجاد خواهیم کرد، قرار دهند.
پی نوشت: با خودم گفتم شاید دیدن نوشتهی سال ۹۱ خالی از لطف نباشد:
———————————————————————————————–
سال ۹۱ به روزهای پایانی خود نزدیک میشود.
این سال قرار بود سال تولید باشد، اما سال اقتصاد و سیاست شد. سال طلا و دلار.
در این سال آموختیم که اگر برای پروازی های سیاسی، سقفی نداشته باشیم، سقوط اقتصادیمان نیز هیچ کفی نخواهد داشت.
رویدادهای امسال، هر یک آزمونی بود تا نشان دهیم در کنار چه کسانی می ایستیم و از چه کسانی فاصله میگیریم.
نخستین روزهای سال با ایستادن شانه به شانه در کنار بشار اسد آغاز شد و روزهای پایانی سال، با گریستن بر پیکر بیجان چاوز پایان یافت.
سال سختی بود و دشواری.
اما روزهای پایانی سال، خریدهای خیابانی و هدایای نوروزی، لبخندهای بهاری و پیامک های شتابزده تبریک،
نشان داد که ملت ما همچنان زنده است و زنده خواهد ماند.
نگاهی گذرا به تاریخ پر نشیب و فراز این ملت، اثبات میکند که ما از گردنه های دشوارتری عبور کرده و جان سالم بدر برده ایم.
اینک نوروز فرا می رسد و ما همگی نوروز را جشن می گیریم.
نه از آن رو که روزگار زنده شدن طبیعت است،
بل از آن رو، که اثبات میکند ما همچنان زنده ایم و زنده خواهیم ماند. حتی اگر تازیانه های جبر تاریخ و جغرافیا، پیکر نحیفمان را بیش از پیش بنوازد…
وااااای چه بوی بهاری توی این سایت، پیچیده!!
چی، کار، کردی!!
…و زمین ایمان آورد و جهان گرم شد. زمین ایمان آورد و جهان سبز شد.
زمین ایمان آورد و جهان به شور و شکفتگی و شادمانی رسید.
نام ایمان زمین، بهار بود.”عرفان نظرآهاری”
بهارت شکوفه بار.
یکسال دیگر هم گذشت … به همین زودی …
آخرين روز های اسفند است…
يک بهار، تابستان، پاييز و زمستان ديگر از عمر جهان گذشته است.
باز هم زمستاني ديگر کوله بارش را بسته و نرم نرمک از چشمرس دور ميشود.
روي شاخههاي درختان عريان جوانهها سبز بر ميکنند و نفس بهار در دل و جان عطر تازگي و طراوت مينشاند.
همه چيز نو ميشود.
غبارها از در و ديوار و پرده و پنجره پاک ميشود و جوش و خروش نو شدن زمين و زمان را فرا ميگيرد.
بهار بيانيهي عفو عمومي دلهاست.
اعلاميهي فراگير روز نو و نوروز؛ حالا دل تو يا هر کس ديگر بهاري باشد يا نه، به سخاوت بهار ربطي ندارد.
بهار سفرهاش را سخاوتمندانه گسترده است.
درست است که بها به خانهي همهي آدمها با يک حال و هوا پا نميگذارد.
درست است که همه از اين سفره سهم يکساني ندارند.
دست تنگ مردمان در آستانهي بهار ميتواند دلشان را هم تنگ کند.
گونههاي بسياري به سرخي سيلي آراستهاند.
لبخندهاي بسياري ضرورتاً از دل آغاز نميشود.
برخي از سفرهي بهار سهمي جز گونههاي شرمناک ندارند.
به جلوههاي رنگ رنگ بهار که انساني نگاه کني، بايد اينها را هم ببيني؛ هر چند تلخ و آزار دهنده باشد.
اما بهار ميآيد.
ما هم بايد دل را براي استقبالش آماده کنيم.
بايد با تمام داشتهها و نداشتهها و کم و زيادها به پذيرهاش رويم.
نه زردتر از آن برگ و خشکتر از آن شاخهايم که تاراج خزان را تاب آورده و تازيانههاي زمستان را تن سپرده است، ولي به نفس بهار سبز و تازه ميشود و در رقصارقص تولدي دوباره تازه ميشود و دلها را تازه ميکند!
خانه را اگر نتکاندهايم، ملالي نيست؛ دلها را بايد تکاند و گرد و غبارش را زدود و به استقبال بهار رفت.
بهار تازهاي در راه است و بايد به آن سلام کرد و قدومش را مبارک داشت.
ســـــلام بــــــــهار!
… دوستان عزیزم، خیلی جستجو کردم ببینم متن زیبای بالا از کیه (از قبل این متن رو جایی نوشته بودم) ولی پیدا نکردم! امیدوارم شما بتونید نویسنده ی با احساس این متنی که به زیباترین شکل، به بهار سلام می کنه و ما رو هم در این سلام و خوشامدگویی با خودش همراه می کنه، پیدا کنید …
نوروزتون پیروز … هر روزتون نوروز … بهارتون شاد و سال نوتون شگفت انگیز …:)
امیدوارم سال آینده سالی عقلانی برای خودمون و ایرانمون باشه.
آره واقعا ..
ما رنده موندیم ..
آیا همین معجزه ی زنده موندنمون برای امیدوار موندن و ادامه دادن کافی نیست ؟!
.
لایک، مثل همیشه مختصر و مفید!
گیتار زندگی همیشه شاد نمی نوازد .. اما دوستش بدار چون غمش هم خاطره می سازد.
سال نو پیشاپیش مبارک محمد رضای عزیز .
صداي خنده هاي دوست داشتني ات به يادگاري از كلاس ها در گوشم جا مانده. بلند مي خندي تا صداي شكستن دلت را كسي نشنود.
“من از لبخند تو آموختم درسي،
كه نسپارم به دست نا اميدي ها دل اميدوارم را…”
اميدوارم هركجا كه هستي ، باشي، پابرجا و استوار
سلام! از همین اول سال بدبختی ها را به تصویر می کشید! این ها را بگویید یا نگویید فکر نکنم سال بعد هم,وضع از این بهتر بشود.همیشه همینطوری بوده وخواهد بود .واضح است که باز هم اخر سال دیگر شما همین حرف ها رابنویسیدچون اینده .گذشته و حال ما دارد همه مثل هم می شود.