دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

مهمانی امشب من…

مهمانی امشب را در زیر این پست برگزار میکنیم.

ظاهراً دو تا موضوع تا حالا مطرح شده. پیشنهاد من رویا پردازی بود که توضیحاتی هم در موردش نوشتم.
بچه ها در مورد «صداقت، روراستی و یکرنگی» و این نوع مفاهیم هم پیشنهاد داشتند.
شاید موضوعات دیگری هم مطرح شود…
به هر حال من هم مثل شما منتظرم.
تازه به خانه رسیده ام. یک استراحت کوتاه بکنم و ۱۰ بیایم پیش شما…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


661 نظر بر روی پست “مهمانی امشب من…

  • ص.ش گفت:

    دیشب دوست داشتم به جمعتون اضافه بشم ولی سردرد بدی داشتم .. هنوزم دارمش.
    سوالاو جوابارو دیدم.. به نظر خودم. رویاها یک روزی توی دنیای بیرونی نمود پیدا می کنن. من دیدم که میگمااااااااا
    حالا چه حقیقت بشن چه واقعیت..
    من رویایم اینه که وقتی بمیرم غبطه نخورم به گذشته ام.

  • Farzaneh.p گفت:

    عين دو ساعت اين مهموني رو من تو ماشين، تو راه برگشت به خونه بودم.
    دلم نمي خواست اينجا باشم، دلم نمي خواست بيام، احساس غريبي مي كردم، مطمئن بودم اگه بيام حال و هواتون بد ميشه، بيشتر دوست داشتم با كسي صحبت كنم اما هر چي چشامو چرخوندم و فن بوك موبايلمو نگاه كردم و هر چي به اين و اون پيام دادم و تماس گرفتم كسي در دسترس نبود، كسي نبود، تمايل نداشت براي گوش دادن به حرفاي كسي كه سالهاست گوش شنوا داره واسه درددل و صحبتهاي ديگران…
    ديشب متوجه شدم كه هر كي فقط و فقط مال خودشه، جز من كه احساس ميكنم اگه كاري از دستم واسه كسي بر بياد و انجام ندم بزرگترين ظلمو به خودم كردم.
    الان كه دارم اين كامنتو ميذارم انقدر احساسي ام كه ديگه منطق جرات حرف زدن و نظر دادن نداره، ديگه برام مهم نيست كه اگه يكي از اونايي كه من با تمام اميدم بهش اس داده بودم ولي جوابمو نداد اين كامنتو بخونه چي ميشه، چي ميگه… شايد از من بدش بياد، شايد بگه چقدر بچگانه فكر كرده و حرفش رو جايي زده كه بيشتر از صدها نفر ميخوننش، شايد بگه: مثل اينكه زده به سرش، شايدم با خودش بگه: اي كاش جوابشو ميدادم…
    اي كاش زمزمه زير لبش بعد از خوندن اين كامنت آخرين “شايد” باشه، اي كاش بفهمه كه من بيشتر از هر وقتي به وجودش احتياج دارم…
    اي كاش دستي پيدا شه واسه پاك كردن اشكاي روي گونه من…

    ……

    • fateme گفت:

      پيامي به farzaneh.p با اجازه محمدرضا

      مي توني يك بار هم منو امتحان كني. من شما رو تا به حال نديدم اما از خودت يك اي ميلي يا هر راه ارتباطي كه فكر مي كني اين جا قرار بده من خودم باهات تماس م يگيرم و به همه حرفات گوش ميدم. مطمئن باش. هم براي تو وقت دارم و هم حوصله و هم گوش هائي براي شنيدن
      اميدوارم همواره رها از درد و رنج باشي و در صلح با خودت و شاد باشي

      • Farzaneh.p گفت:

        سلام فاطمه جان…
        از لطفت خيلي خيلي ممنونم، وقتي سطر اول كامنتتو خوندم يه كم آروم شدم اما راستشو بخواي من ويژگي هاي اخلاقي خاصي دارم و نميتونم با هر شخصيتي سازگار باشم، شايد يكي از دلايل تنهاييم همين موضوع باشه كه دوستي كردن رو بلدم ولي نميتونم از همه اونايي كه در حقشون دوستي ميكنم، دوستي رو بپذيرم…
        ولي خيلي، خيلي و خيلي دوست دارم بيشتر و بيشتر باهات آشنا شم، بنابراين ترجيح ميدم به جاي *كامنت گذاشتن تو اين سايت* به خودم ميل بزني.
        ( farzaneh.p810@yahoo.com)

    • بیتا گفت:

      سیاست بی تفـــاوتی….و نــه* گفتن هایی که این روزها.. بی تفکر…و بیحاصل…و مدام گفته می شه…بیتفاوتی نسبت به آدمها، حرفها، نوشته ها،دلتنگی ها…..!!!
      زمانی آدمی به این حالت می رسه که… آنچه عرضه می شه… مشکلی از اونو حل نمی کنه…و شاید بر مشکلات وی هم اضافه کنه…و با انتخابی آگاهانه … ازسر تکرارتجربه های روزمره چون: نخواستن ها…نداشتن ها…ندیدن ها…نشنیدن ها…نگفتن ها…نفهمیدن ها و …از پذیرش آنچه به او عرضه می شه سر باز می زنه..خودآگاهانه یاناخود آگاهانه…تمام کلمات زیر سوال میره…و بی تفاوتی حکم انتخاب می شه…

      فرزانه عزیز!میفهممت!برای همه ما پیش اومده این لحظات دلتنگی، این لحظات تنهایی! برای من هم پیش اومده که گاهی دلتنگ حرف زدن هستم اما وقتی از بین انبوه شماره هایی که پیش رومه نمیدونم الان باید با کی حرف بزنم که منو بفهمه.حس بدیه که با دوستی صمیمی نتونی حرف بزنی…نگرانی که مباداهیچ چیز مشترکی بینتون نباشه ، یا هزاران فکر دیگه …اما همیشه یه راه یواشکی وجود داره یه راه یواشکی که برای خوده آدمه و میشه تو اون لحظه به خودت آرامش بدی ،گوش دادن به یه موسیقیه لذت بخش دیدن یه فیلم ،خوندن یه کتاب یا پیاده رویه بدون مقصد از حاشیه یه خیابون…!و حتی گاهی گریه کردن!گریه کردن باعث میشه سبک بشی نه سبک! اونوقت اروم میشی و خودت تونستی خودتو آروم کنی و اونوقت یه لبخند مهمون لبات میشه!چرا که کسی که می تونه خوب بخنده خوب گریسته و ما به معجزه گریه نیازمندیم … گاهی برای خودت هم شده بزن زیر گریه …
      گاهی اوقات هرکس نیازداره یک دوره، زندگی در پیله رو تجربه کنه…این پیله تنهایی اگر به سمت درست هدایت بشه قطعا سازنده ست…پیله ای که فقط و فقط به تنهایی باز بشه باعث رشد میشه باعث میشه تقلا کنی و در نهایت قوی شوی…!
      (چه کسی میداند که تو در پیله تنهائی خود تنهائی…چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردائی….پیله ات را بگشای…تو به اندازه پروانه شدن زیبائی…)
      ما اینجا یه دلیل مشترک داریم اون هم در کنار محمدرضای عزیز و گرامی بودنه…..بدونه اینکه فکر کنی کسی چی میخواد درباره حرفات قضاوت کنه و فکر کنه در کنار همه دوستان باش که باعث میشه حس خوب و همدلانه پیدا کنی .مخصوصا برای تو عزیزکه اهل شنیدن دردودل ادمها هستی پس خودت هم بدون هیچگونه مصلحت اندیشی میتونی اینجا کنار همه باشی….مهمونی اینجا منو یاد صحنه ای میندازه از یه سالن بزرگ که مهمونها همه جمعند همه دارن حرف خودشونو میزنن و صاحبخونه از شلوغی ،صندلیه خودشو هم داده به مهموناش خودش یه گوشه ایستاده با یه لبخند روی لب و مثل تک تک مهمونها از دیدن این ضیافت خوشحاله .دوست داره حرف همهرو بشنوه . مهمونها تک تک میان باهاش یه گپ کوچیک میزنن .عقربه های ساعت با سرعتی که دارن میگذرن، حس رو اسکیت برد بودن تو سرازیری را به آدم میدن، کنترل از دستت خارج شده. همه خوشحالن و همه حتی اگه کسی حرفشو نزده از اینجا راضی بیرون میره.چون ازاینکه کنار یکسری دوست با هدفی مشترک بوده انرژی گرفته ….
      منم قول میدم از پشت مرز شیشه ای اگه اشکی رو گونت دیدم پاکش کنم:)

  • Arash گفت:

    سلام
    من از طریق یکی از دوستام با این سایت و شما آشنا شدم خیلی دوست دارم که من رو هم قبول کنی محمدرضا

  • البرت گفت:

    سر کلاس فیزیک ۲ استادمون گفت هر چی دلتون میخاد بنویسین من اینو نوشتم ترجیح میدهم رویاهایم زندگی واقعی ام رو تشکیل بدن تا زندگی واقعی رویاهایم را

  • و من بازهم دير رسيدم درست ۲۶ ساعت و زمان كمي نيست. من آرزو دارم يه رسانه داشته باشته باشم و توش برنامه هاي آموزشي محيط زيستي و روانشناسي و هرچيزي رو كه براي آموزش به يك جامعه مفيد باشه رو ارايه بدم نميدونم چقدر تونستم آرزومو درست عنوان كنم. راستي توي روياهام اينم هست كه من شهردار شهرمون بشم من خيلي اميدوارم حتا طرحهاشو هم ريختم و برنامه هايي كه قراره انجام بدم آمادست. من كه اميدوارم.تقريبا از ۲۴ سالگي اين تصميم رو گرفتم و روياهاش برام هرروز پررنگ تر ميشه. فعلن ۵ سال گذشته و نميدونم چند سال ديگه بايد صبر كنم تا شهردار بشم.

  • مجتبی گفت:

    سلام. خوش به حالتون

  • بهرنگ گفت:

    سلام دوباره. شب جالبی بود. ولی حالا که تموم شده یک پیشنهاد:با اجازه. فکر کنم همه قبول دارن که پیگیری نظرات با این روش خیلی گیج کننده و حتی آزار دهنده بود. این روش “چت” کردن به روش ۱۲ سال پیش -اگر کسی یادش بیاد- خیلی سخت و سردرگم کننده است. شاید شیوه forum مناسب تر باشه و اینکه سیستم تایید نظر توسط محمدرضا در اون شب برداشته بشه (با امید به با شعور بودن همه اعضا..هرچند، یکجور تمرین دموکراسی هم هست!) و سیستم Autoupdate برای سایت بوجود بیاد که مثلا هر ۵ ثانیه یکبار updateکنه تا نظرات دیده بشه…
    البته من چندان متخصص نیستم. حتما بین دوستان متخصصین ایده های بهتری دارند. باز هم بابت مهمونی ممنون.

  • fereshteh.k گفت:

    [سوال شخصی]

    پاسخ ایمیل شد.

  • صونا گفت:

    یه دنیا تشکربرای تمام مهبونیاتون!
    خوب استراحت کنید که کلی دانشجومتظربهترین استاددنیا هستن که بهترین لبخندتون روهدیه کنیدبهشون!

  • سیما ولی زاده گفت:

    مهمانی جالبی بود. به امید دیدار

  • بیتا گفت:

    هنوز هستید؟میتونم یه سوال بپرسم؟

  • Setareh گفت:

    هیچ وقت ۱۹ آبان ۹۱ رو از یاد نخواهم برد،چون فقط یک بار برام تکرار شد و ازش لذت بردم.
    خیلی شب پر خاطره ای بود.
    شبتون خوش استاد بزرگم و دوستان عزیزم.

  • fereshteh.k گفت:

    امشب رسما خداحافظي نكردين؟؟؟
    تموم شد مهموني؟

  • الناز گفت:

    من دوباره برگشتم خیلی خوش گذشت نمیشه خداحافظی کرد
    شب خوش.

  • Ati گفت:

    فکر میکنم که از وقت خداحافظی گذشته با تاخیر شبتون روشن مهندس و دوستای خوبم در مورد اومدنتونم میتونید روی کمک من حساب کنید هر کاری بتونم انجام بدم کوتاهی نمیکنم در پناه خدا برید و برگردید

  • مممنون بخاطر مهربونیت
    شبت بخیر
    سفر بسلامت محمدرضاجان

  • مرجان گفت:

    استاد حالا یه کادو که ارزش این حرفا رو نداره. دست مارو ول کردید به امون خدا!!
    منم برم یا وایسم؟

  • بیتا گفت:

    منم که مبصر بودم .امشب همه خوبها بودند جز خودم که تو بدها نوشتم چون دوست داشتم حرف بزنم اما نزدم.
    شب خوبی بود

  • ماهتاب گفت:

    میدونم مهمونی تموم شده ولی اینو بگم:
    رویا راهی است برای تجربه ی زندگی بی شماردیگر که به موازات زندگی ما در این جهان ،جریان دارند و هنر رویا بینی شیوه ی عبور از این راه و برقراری ارتباط و تجربه ی زندگی های دیگر است.

  • جواد گفت:

    استاد پولو بچسبم یا خلوت شبهای تارو تخصصو ؟!!!
    البته جوابشو دارما ولی خیلی دوس دارم تجربه ی شما رو هم در این زمینه جویا بشم .

    • shabanali گفت:

      برای چسبیدن به پول، باید به خیلی چیزهای دیگه «نچسبیم».

      من تصمیم گرفتم به اون «چیزهای دیگه» بچسبم…

      • جواد گفت:

        ممنون استاد جان
        فک میکردم دیگه جزء اموات سایتم
        اما انگار هنوز رد پایی در ذهن استاد داریم
        محبوبا شکرت
        برم دیگه بخابم که ان شاء الله سر موقع بتونم در بر محبوب عاشقانه پرواز کنم
        التماس دعا

  • ساجده گفت:

    انقد مهمونی خوبی بود که دلم نمیاد برم!
    مدتی پیش نقل قولی گذاشته بودید که “امروزت را زندگی نکرده ای اگر…” استاد من فک میکنم شما خیلی خیلی زندگی کردید… و میکنید… یه نمونه ی کوچیک همین امشب. هیچوقت توانایی جبران لذت مهمونی امشبو ندارم.
    ممنون از اینکه هستید
    این همه عشقی که دارید ستودنیه
    شب شما و همه ی دوستان به خیر

  • این هفته کافه با اون هفته خیلی فرق داشت واقعا انرژی ش خیلی زیاد بود مممنون از تو وا زهمه ی بچه ها

  • مرجان گفت:

    استاد ولی جدای از شوخی
    جمعه ی هفته ی پیش رو میبینمتون. ساعت ۷-۸ صبح.

    کادوی تولد من هم یادتون نره.

  • ستاره چرا محمدرضا رو دعواش میکنی خب دلش میخاد بمونه

    • Setareh گفت:

      من غلط میکنم ،دعوا چیه؟
      ااااااااااا زشته ،خوب تو رو در بایستی موندن شاید
      تازه فردا هم مسافرن.
      من که خدامه بیشتر دور هم باشیم 🙁

  • saly گفت:

    من هم مثل همه از این که امشب خوشحال و سرحال بودی خوشحال شدم. ممنون که این مهمونیو گرفتی اینجوری حداقل از حال هم با خبریم. شب به خیر.

  • الناز گفت:

    یکی که خیلی درک میکنه،جمع دوستان،یه کافه آنلاین ، یه قهوه، اهنگی که خودت دوست داری و حال خوب.ممنونم خوش گذشت

  • fereshteh.k گفت:

    http://mehralborz.ac.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=191&Itemid=89
    لينك اون كلاسايي كه گفته بودم اينه،شما ببينيد اگه موافق بودين من هماهنگيهايي كه بايد براش انجام بشه رو ميتونم انجام بدم.

  • الان میدونی دلم چی خاست؟
    که بین دانشجوهای صنعت نفت بودم

  • شیوا گفت:

    امشب فهمیدم دنیای مجازی م می تونه با انرژی های مثبت زنده تر از هر جای دیگه باشه

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser