بعضی شعرها، شعر” فرض” میشوند، فقط به این دلیل که نام شاعری بر پای آنها خودنمایی میکند.
بعضی شعرها، شعر “فرض” میشوند، فقط به دلیل اینکه آخر جملههایشان با کلماتی هم آوا به پایان میرسد.
بعضی شعرها، شعر “فرض” میشوند، چون قابل فهم نیستند و مبهم به نظر میرسند.
بعضی شعرها، شعر “فرض” میشوند، چون صفحه آرا، جملات آنها را شکسته، یا اینکه قبل از پایان سطر، ادامهی حرفها به سطر بعد منتقل شده است.
بعضی شعرها، شعر “فرض” میشوند، چون شاعر یا نویسنده، فعل را به جای آنکه در آخر جمله بیاورد، در ابتدای جمله آورده است. همچنانکه مسند الیه را قبل از مسند.
اما بعضی شعرها، شعر “هستند”. به همان معنای لغوی شعر. تجربههایی هستند از نوع احساس. دردها و شادیهایی متراکم در کلمات. بی نیاز به پای چوبی استدلال.
این جنس شعر، همیشه شعر میماند. حتی اگر نام گوینده از پایینش حذف شود. حتی اگر آخر جملاتش با کلماتی هم آوا به پایان نرسد. حتی وقتی ساده و قابل فهم باشد. حتی وقتی تمام کلماتش در یک سطر و همچون دانههای تسبیح، در پی هم قرار بگیرند. حتی اگر فعل و فاعل و مسند و مسندالیه، همه در جای خود باشند.
این شعر عزیز نسین، به نظرم، نمونهی خوبی برای یک شعر است:
یک روز، بر گونهی این مملکت بوسه و بالای سرش یک یادداشت میگذارم و میروم: آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…
فرایند خلق یک شعر انقدر پیچیده است که فکر میکنم در طول این سالها این شعر از محمد مرکبیان شاید بتواند بار معنایی اش را برساند
شعری که تو را جان میبخشد یک بار جان شاعرش را گرفته
“با سکوتی دلگیر عبور کردن از کنار دغدغه” هایی که شاید زمانی دلیل بی خوابی کشیدن یه نفر بوده،دلیل محکم بودنش در برابر ناملایمات و سختی های سر راهش بوده.این دغدغه ها برای بعضی ها به شخص خودشان،معشوقه شان،خانواده شان،شرکت یا اداره شان محدود میشود،اما برای عده ای دیگر پیوند میخورد به جامعه،فرهنگ،فرزند،فرزند فارغ از زمان و مکان و شخص.
وای به حال جامعه ای که این آدما رو ناامید بکند.
برداشت اکثر دوستان از “رفتن” مهاجرت بود،
نمی دونم چرا من اولین چیزی که به ذهنم رسید مرگ بود.
مطمئنید که نوشته بود”انقدر زیبا…”ایا فکر نمیکنید کلمه زیبا کمی زیادی حیفه واسه این خواب؟!
اگه نمیتونست بگه “اونقدر ناامیدکننده خودتون به خواب زدی که…”کاش حداقل اینطور میگفت یا معنی میشد که “اونقدر عمیق…”
ممنون از شما که تلخی ها و زشتی ها رو اینقدر
زیبا می فهمید و زیبا می نویستید
سلام آقای شعبانعلی …. بعد از مدتها دلتنگی من از نوشته های خوب ادبی و تاثیر گذار دلتنگیمو برطرف کردید .
من یک طلبه ساده هستم … دوست دارم حتما از نزدیک زیارتتون کنم … خوشحالم می کنید … اگر بپذیرید ….