دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

چند نکته برای هدف گذاری و برنامه ریزی برای سال جدید

یک سال دیگر هم تمام شد. اگر چه به قول امیر تقوی در کارت تبریکی که برایم فرستاده بود:‌ «می‌دانم که تو معتقدی تبریک سال نو، مربوط به دوران کشاورزی است و این روزها، تبریک یا تسلیت را باید در هر روز و هر لحظه گفت»، تبریک گفتن لااقل در ذهن من، چندان جای و جایگاهی ندارد.

دلم می‌خواست  این غزل زیبا را بنویسم که: «نوروز بمانید که ایام شمایید، آغاز شمایید و سرانجام شمایید…گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است، در کوچه‌ی خاموش زمان، گام شمایید…»

متاسفانه امروز دیدم در وایبر همین غزل را برایم فرستادند و من هم از بحث کردن و نوشتن در موردش صرف نظر کردم. چیزی که در شبکه‌های اجتماعی رایج شود، از قله‌ی رفیع فاخر خود، فرو می‌آید و برای بارور کردن روح و جان، عقیم می‌شود. چشم به دیدنش عادت می‌کند و عادت کردن، فرصت شگفت زده شدن و فرو رفتن در خلسه‌ی حاصل از اندیشیدن به یک مفهوم زیبا و شگفت‌انگیز را از ما می‌گیرد.

این بود که گفتم صرفاً چند نکته درباره‌ی برنامه ریزی برای سال جدید بگویم. البته من حرف‌های رسمی‌ام را در مورد برنامه ریزی، در متمم تحت عنوان فایل صوتی نقطه شروع گفته‌ام و شنیده‌اید. اما نکاتی هست که کمی شخصی‌تر است. منظورم از شخصی بودن، این است که الزاماً در دفاع از آنها، نمی‌توانم مقاله و تحقیق و … ارائه کنم. اما از جمله‌ چیزهایی است که طی سالهای اخیر، به تجربه آموخته‌ام.

حدود هجده سال پیش بود که در یک کتاب انگیزشی خواندم تحقیقی در هاروارد (و تحقیق مشابهی در ییل) نشان داده است که نوشتن اهداف، می‌تواند شانس موفقیت در آنها را بالا ببرد. آن زمان هنوز نمی‌دانستم که این تحقیق هم (که هنوز هم در کتابهای انگیزشی و حتی در نشریاتی مانند فوربس نقل می‌شود) صرفاً یک روایت دروغین اینترنتی است. اما به هر حال، از آن سال تا کنون، همیشه هدف‌هایم را نوشته‌ام و از این کار، ناراحت و پشیمان نیستم و همچنان آن عادت مفید را ادامه می‌دهم.

چند هفته پیش، فرصتی دست داد تا سررسید کهنه‌ی قدیمی‌ام را هم پیدا کنم و با قرار دادن آن در کنار سند‌های برنامه‌ریزی که در سالهای اخیر برای خود تنظیم می‌کنم، هدف‌گذاری‌ها و برنامه ریزیهای پانزده سال اخیر را مرور کنم و در کنار دستاوردهایم بگذارم تا ببینم در کجاها موفق بوده‌ام و در کجاها به خواسته‌هایم نرسیده‌ام.

ادامه‌ی آنچه می‌خوانید، صرفاً حاصل مرور این دفترچه‌ها است. ممکن است کسان دیگری هم باشند که به شیوه‌هایی مشابه و یا حتی معکوس، نتایج ارزشمندی کسب کرده باشند و طبیعی است که در این چنین بحث‌هایی، راهکار قطعی وجود ندارد.

در اولین سالهایی که هدف گذاری را به صورت جدی و مکتوب انجام دادم، هدف‌هایم بیشتر از جنس دستاوردهای عددی بود. مثلاً آخرین سال دبیرستان، رتبه‌ی کنکور زیر صد می‌خواستم. ماهی دویست هزارتومان درآمد از محل کار پاره وقت. یک سفر یک هفته ای به خارج از ایران هم، جزو اهداف آن سال من بود که البته این آخری در آن سال برآورده نشد. آن موقع آموخته بودم که همه چیز باید عددی شود. عددها باید قابل دستیابی باشند. اما ساده هم نباشند و کمی چالش ایجاد کنند.

شیوه‌ی خوبی بود. اما عملی شدن و عملی نشدن گاه و بیگاه هدف‌ها، گاهی خوشحال و گاهی ناراحتم می‌کرد. الان که فهرست آن زمان را می‌خوانم، فکر می‌کنم شاید از فهرست سی موردی دو سال اول دانشگاه، حدود شانزده یا هفده مورد آن عملی نشدند.

به تدریج احساس کردم که این شیوه‌ی هدف گذاری و برنامه ریزی، به آن اندازه که من انتظار دارم اثربخش نیست. به هر حال بودنش بهتر از نبودنش است. اما همیشه فهرستی درست می‌کنم و نیمی از آن عملی می‌شود و نیمی دیگر هم نمی‌شود و بعد هم هزار دلیل و بهانه دارم که چرا بعضی هدفهایم عملی نشدند و به هر حال همه چیز در دست من نیست و عوامل محیطی هم در کار هستند و خلاصه… سالی دیگر می‌آمد و فهرستی دیگر که من از همان ابتدا، ایمانم را به آن از دست داده بودم و می‌دانستم که بدون نوشتن هم، نیمی از فهرست عملی شده و نیمی دیگر شکست خواهد خورد!

خوب یادم هست که هدف گذاشته بودم که دومین کتابم را طی شش ماه نخست سال منتشر کنم و به خاطر کندی فرایند صدور مجوز و مشکلاتی از این دست، یک سال گذشت و هنوز این هدف عملی نشده بود. این بود که هدف گذاری بر مبنای فعالیت ها را شروع کردم. من نمی‌توانم برای انتشار شش ماهه‌ی کتابم برنامه ریزی کنم. چون بخشی از این هدف، در اختیار وزارت ارشاد و بخشی در اختیار مدیر انتشارات و بخشی در اختیار مدیر چاپخانه است. حتی بخشی در اختیار جعفر، کارگر افغانی چاپخانه بود که دو تا از زینک‌ها داخل وانت او جا مانده بود و او هم به کابل رفته بود!

منظورم از برنامه ریزی و هدف گذاری بر مبنای فعالیت، این است که: من هدف می‌گذارم که امسال، یک کتاب دویست صفحه‌ای تالیف کنم. تالیف بیشتر از انتشار، در اختیار من است و دخالت دستان بیرونی در آن کمتر. قطعاً پس از تالیف برای انتشار سریع و به موقع، تلاش خواهم کرد. اما چیزی که در فهرست اهدافم می‌نویسم «فعالیت» است و نه «دستاورد نهایی».

یادم است به همین شیوه با خودم قرار گذاشتم که کتاب استاتیک مریام را در دو هفته بخوانم و از هر فصل، نیمی از تمرین‌ها را حل کنم. دیگر برای نمره ی درس استاتیک هدف نگذاشتم (چقدر هم خوب شد که نگذاشتم. آقای امیدوار استاد درس، با همه‌ی لطف و محبتی که به من داشت، حسابی ناامیدم کرد!).

هدف گذاری و برنامه ریزی بر مبنای فعالیت خوب بود. اما احساس خوبی به من نمی‌داد. احساس می‌کردم تصویر کلان را از دست داده‌ام. شبیه کارگری که به او می‌گویند تو باید امروز دو هزار آجر جابجا کنی و وقتی می‌پرسد خانه‌ی نهایی چه شکلی خواهد بود؟ به او می‌گویند: این را نمی‌دانیم. به ده‌ها عامل دیگر بستگی دارد. تو آجر را جابجا کن. این تنها کاری است که در حوزه‌ی اختیار و توانمندی توست.

این تجربه‌ها همزمان با نخستین سالهای کار کردن رسمی سازمانی من بود (البته خود کار به اندازه‌ی عنوان شیک و تمیزی که من گفتم، تمیز نبود!). کم کم دیدم که هدف‌های سالهای گذشته، چقدر مسخره و بی معنی بوده‌اند.

رتبه‌ی کنکور، درست در لحظه‌ی ورود به دانشگاه بی معنی شد. معدل کارشناسی پس از فارغ التحصیلی بی خاصیت شد. یکی دو سال بعد، دیگر هیچ کس رشته‌ی کارشناسی‌ام را هم نمی‌پرسید. من هم بیشتر به خاطر تعمیر و عیب یابی سیستم‌های الکترونیک و تجهیزات اتوماسیون شناخته شده بودم و کسی سوال مکانیکی از من نداشت!

کم کم دیدم که جامعه به مهارت، کار دارد و اگر مهارت داشته باشی، عملاً بدون اینکه آگاهانه تلاش کنی، هدف‌هایی که قبلاً داشتی یکی پس از دیگری برآورده می‌شود. کم کم ماشین‌ اول و دوم را خریدم و حقوق خوب را گرفتم و مسافرت‌های خارجی‌ام را یکی پس از دیگری رفتم و همه چیز خوب بود.

پول و موقعیت آن سالها، تقریباً ربط زیادی به هدف‌ گذاریها و برنامه ریزیهای قبلی‌ام نداشت. ناشی از این بود که ایراد یک سیستم پی ال سی را، شاید به جای دو روز، در دو ساعت پیدا می‌کردم و می‌توانستم در جلسات کاری، به هر ضرب و زوری بود، ترجمه همزمان انجام دهم و رابطه‌ام با کارگرها خوب بود و می‌دانستم که اگر نیمی از حقوق امروزم را به عنوان هدیه و کادو،‌ به صورت غیررسمی به آنها و فرزندانشان بدهم، آنها بیشتر کمک می‌کنند و چند ماه بعد، می‌توانم حقوق بیشتر و موقعیت بهتری داشته باشم تا دوباره بتوانم بخش بیشتری از حقوقم را به آنها و فرزندانشان بدهم…

خلاصه. کم کم، دیدم هر آن چیزی که از جنس موفقیت است، نه «عدد» است و نه «عنوان». بلکه از جنس مهارت است. الان فهرست هدف گذاری سال ۸۴ پیش چشمم است. در آن مهارت مذاکره را نوشته‌ام (اولین سالی بود که این را به عنوان مهارتی رسمی نوشتم). مهارت ارتباط با طبقه‌ی کارگر! (به معنای مارکسیستی آن نخوانید. در فضای فرهنگی کارگاه‌های ایرانی بخوانید). مهارت برنامه نویسی سیستم PLC ساخت Selectron. مهارت خواندن LC و …

برگه‌ای که در تحویل سال ۸۴ نوشته‌ام، هیچ شباهتی به این «مقلب القلوب‌های نستعلیق» و «ماهی قرمزهای اینستاگرام» و «سفره‌های هفت سین» این روزها ندارد. اگر نگویم که برنامه‌ِی آغاز سال من است، آن را با کاغذی که از جیب یک مهندس در کارگاه، بیرون افتاده یا شاید چرکنویسی که روی میز دفتری مانده و هر کس جمله‌ای یادگاری روی آن نوشته است،‌ اشتباه بگیرید!

این ماجرا هم چند سالی ادامه داشته. صادقانه بگویم، حتی امسال هم، هنوز دو سه عنوان از این جنس، در برنامه‌‌ی سالیانه‌ام دارم. اما دیگر مثل آن سالها، تم کلی برنامه‌ ریزی‌ام مهارتی نیست.

برنامه ریزی مهارتی، بیشتر برای دورانی مفید است که هنوز در شغل و موقعیت خودت تثبیت نشده‌ای. هنوز باید به فکر این باشی که رزومه‌ی پربار‌تری داشته باشی. هنوز در فضای رقابتی هستی و احساس می‌کنی که افراد دیگر، اگر چند مهارت بیشتر از تو داشته باشند، جایگاه محکم‌تری نسبت به تو خواهند داشت.

کم کم، وقتی در جای خود تثبیت شدی و مطمئن شدی که در ادامه‌‌ی زندگی، هرگز مجبور نمی‌شوی برای کسی رزومه پرکنی و تقاضا برای تو به اندازه‌ی کافی هست (که من فکر می‌کنم اگر کسی درست و حرفه‌ای برخورد کند باید در چهارمین دهه‌ی زندگی به چنین نقطه‌ای برسد و دیگر خودش رزومه‌ی افراد دیگر و سازمان‌های دیگر را بررسی کند).

در این وضعیت، کم کم بحث سبک زندگی پیش می‌آید. حالا دیگر آنچه از هدف گذاری عددی و هدف گذاری مهارتی مهم‌تر است، برنامه ریزی برای سبک زندگی است.

آیا مطالعه و کتابخوانی بخشی از زندگی من است؟

خانواده قرار است چه سهمی در زندگی من داشته باشد؟ آیا کار قرار است حساب بانکی‌ام را پر کند و عصرها، آن پول را برای زندگی خرج کنم؟ یا کارم خود، نوعی زندگی است. آیا قرار است پیرو دیگران باشم یا پیشروتر از دیگران؟ آیا از بیدار شدن زودهنگام صبحگاهی لذت می‌برم یا اینکه رویایم، روزگاری است که بتوانم تا ظهر،‌ در رختخواب بمانم؟ آیا پیاده روی، بخشی از برنامه‌های من است؟ نقش ابزارها در زندگی‌ام کجاست؟ لپ تاپ من چه نقش‌هایی برای من دارد؟ مرا به اینترنت وصل می‌کند یا وایبر؟ به کتابهای الکترونیک یا پاورپوینت؟ موبایل در زندگی من چه نقشی ایفا می‌کند؟ آیا برای یادگیری، برنامه ‌ی منظمی دارم؟

همه‌ی این سوالات را، می‌توان زیر یک عنوان جمع کرد: برنامه ریزی و هدف گذاری برای عادتهای زندگی. عادتهای درست،‌ مهارتهای درست را هم پرورش می‌دهند و دستاوردهای درست را هم به همراه می‌آورند.

یکی دو سال است، بعد از برنامه ریزی برای عادت، به برنامه ریزی برای تغییر مدل ذهنی فکر می‌کنم.

امسال در برگه‌ی هدف گذاری‌ام نوشتم:

نمی‌دانم می‌خواهم چه کسی باشم؛ اما می‌دانم می‌خواهم چه کسی نباشم.

نمی‌دانم می‌خواهم کجا باشم؛ اما می‌دانم می‌خواهم کجا نباشم.

نمی‌دانم می‌خواهم چه بنویسم؛ اما می‌دانم می‌خواهم چه ننویسم.

میخواهم ذهنم فارغ از هدفها و هدف گذاری‌ها باشد. می‌خواهم دیوارها و مرزها و دره‌ها را بداند و در زمین باز زندگی، به هر سوی دیگری که می‌خواهد بدود.

فکر می‌کنم در این سالها، مدل ذهنی بزرگان می‌تواند تا حد زیادی راهگشا باشد. اگر بود، سال بعد برای شما گزارشش را می‌نویسم.

به همه‌ی عزیزانم گفته‌ام، به شما هم که عزیزترین‌های من – و اگر صادقانه بگویم تنها دوستان نزدیک من و تنها کسانی هستید که با آنها در ارتباط هستم – می‌گویم:

برایتان آرامش و امید آرزو می‌کنم و می‌دانم که سلامت و ثروت، چیزی بیش از دستاورد فرعی این دو نیست.

مطلب مرتبط در روزنوشته‌ها:

سالی که گذشت (راهنمای برنامه ریزی برای سال جدید)

چند مطلب مرتبط در متمم:

در هدف گذاری به نتیجه فکر کنید و نه اقدام

برنامه ریزی روزانه

پنج جزء اصلی یک برنامه

مهارت شما در برنامه ریزی چقدر است؟ (چک لیست)

جدول برنامه ریزی هفتگی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


139 نظر بر روی پست “چند نکته برای هدف گذاری و برنامه ریزی برای سال جدید

  • حمید گفت:

    بسیار عالی بود و آموزنده.
    فقط نکته ای داشت که کمی برایم نا امید کننده بود، و آن اینکه بنده در ابتدای دهه چهارم زندگی فکر میکنم هنوز در اوایل راه مهارت اموزی هستم و در آغاز رزومه ساختن و با جایگاهی که شما فرمودید باید زرومه دیگران را بررسی کنم بسیار فاصله دارم! 🙁

  • سمیه گفت:

    درود برشما اقای شعبانعلی
    مدتیه که نمیدونم چرا از نوشتن هدف هام، طفره می رم!با خوندن این مطلب متوجه شدم که جنس هدفمو نمیشناسم و نمیدونم اولویت با کدوم باشه! گاهی اهدافم از جنس اعداده، گاهی از جنس عادت و گاهی فعالیت! برای همین ذهنم همیشه مشغوله و به نتیجه ای هم نمیرسید.
    ممنونم که با در اختیار قرار دادن تجربیات خودتون، من متوجه شدم که چکار باید کنم.چگونه اهدافمو بنویسم. بخصوص از ابتدای سال تا همین امروز، هر روز میگفتم امروز اهدافمو مینویسم، امروز می نویسم و تا همین امروز ننوشتم! ولی حتما امروز خواهم نوشت و روی کاغذ خواهم اورد.
    دو جمله زیبا توی نوشته هاتون بود که خیلی خوشم امد:
    “هرآن چیزی که ازجنس موفقیت است، نه عدد است نه عنوان! از جنس مهارت است”. چیزی که کمبودشو خیلی حس میکنم.
    عادت درست، مهارت درست پرورش میدهد و دستاورد درستی هم به همراه دارد.
    منم برای شما آرزوی آرامش و امید دارم
    پاینده باشید

  • zoorba.booda گفت:

    سلام
    از سالهای اول دبیرستان به بعد،تقریبا همیشه برای زندگیم برنامه ریزی و هدفگذاری کردم و اطرافيانمم ترغیب (و گاهی وادار!) به این کار کردم.روشهای مختلف هم تست کردم،مدل در آوردم و …
    پارسال که فایل نقطه شروع رو برامون ضبط کردی،فارغ از اینکه برام مفید بود،بیشتر مطالبش برام تکراری بودن (نه الزاما تکراری از جنس عمل کردن!) ،ولی این مطلبت با تمام خلاصگيش برام خیلی مفید بود حتی مفیدتر از فایل تقریبا مفصل نقطه شروع.
    اینکه گفتی “نمیدونم میخوام چه کسی باشم،ولی میدونم میخوام چه کسی نباشم” و… برام خیلی ملموس بود،انگار با این جمله تونستی یه گره ي قدیمی رو توی ذهنم باز کنی،
    با اینکه میدونم باز شدن این گره ي ذهنيم تا حدی مثل یه مفر عمل میکنه برام ولی باز هم نکته مهمی رو بهم یادآوری کرد که کمی سبکتر و رهاترم میکنه….
    میخواهم ذهنم دیوارها و مرزها و دره ها بداند و در زمین بازی ،رها،به هر سوی دیگری که میخواهد برود…

  • مرضيه گفت:

    چه خوشحالم كه اينجارو پيدا كردم

  • sara گفت:

    با سلام و تبریک سال نو
    گرچه کمی دیر شده است !!!!!
    تو تمام سال های زندگی ام کمال گرایی بیش از حدم واقعم کار دستم داده و وسط تمام اهداف جور وا جوری که داشتم گم شده بودم، روش های مختلفی را برای برنامه ریزی و پیشبرد اهدافم انجام داده بودم ، بعضا به برخی از آنها میرسیدم و برخی دیگر هم نه ، دنبال یه روشی بودم که انگیزه بیشتری برای شروع کارهای نیمه تمام بهم بده، برنامه ریزی مهارتی واقعا خلاقانه است !!!! ازتون ممنونم ، این مقاله تون واقعا بمن کمک کرد.
    همیشه سربلند و پاینده باشید.

  • متین گفت:

    برایم جالب بود که در هر مقطع زندگی شخصی خودمان و متناسب با آن باید هدف گذاری کنیم. البته من در این مدت به بعضی از اهداف خود رسیده ام و بعضی دیگر که در حد آرزو است هنوز نرسیده ام.

  • مهنوش گفت:

    معلم عزیزم ، :
    خیلی خوشحالم که شما هستین ، که این خونه هست…

  • محمد گفت:

    با سلام و عرض ادب واحترام
    بنده برای امسال برنامه ریزی مهارتی کرده بودم اما با خواندن مطلب مفید شما ترغیب به اجرای برنامه هام شدم.
    موفق و سربلند باشید

  • نرگس گفت:

    حیرت انگیز بود! ممنون که چکیده تجربیات شخصی ارزشمندتون رو با ما شریک میشید. لینک مطلب رو برای همه دوستانی که دغدغه هدف گذاری و برنامه ریزی دارند فرستادم.

  • نرگس گفت:

    حیرت انگیز بود! ممنون که چکیده تجربیات شخصی ارزشمندتون رو با ما شریک میشید. لینک مطلب رو برای همه دوستانی که دغدغه هدف گذاری و برنامه ریزی دارند فرستادم.

  • سیمین گفت:

    سلام
    ببخشید که بدون ارتباط به موضوع مطرح می‌کنم
    شما کسی رو می‌شناسید که امتحان Medical college admission test(MCAT) شرکت کرده باشه؟؟
    ممنون می‌شم اگرکسی رو معرفی کنید به من

  • جعفر گفت:

    با سلام خدمت استاد عزیز
    پیام تبریک من به دوستان در سال ۹۴این بود: سال نو مبارک سه ضلع موفقی شما۱-اهداف عالی۲-برنامه ریزی۳- عمل و انعطاف موفق و پیروز باشید… فقط یک نفر این پیام براش هدیه بود بقیه فقط پیام های کلیشه ای جواب دادند.خوشحال با سایت شما آشنا شدم ان شاالله استفاده میکنم.

  • حجت راحمی گفت:

    سلام
    بیشتر از این لذت بردم که صادقانه ۱۵ سال تجربه مفید رو در اختیار ما قرار دادین
    جانا سخن اززبان ما میگویی
    کاش ۱۰ سال زودتر باشما آشنا میشدم
    هر چند که الآن هم خیلی خوشحالم
    استاد خوب و دوست داشتنی هستین
    ازاینکه ایرانی هستین خوشحالم
    به امید روزیکه در مورد حلقه گمشده ارتباطات از شما بشنویم
    سربلند باشید

  • کیوان گفت:

    سلام . بعد مدتها اولین بار بود که از خوندن یه مطلب در اینترنت لذت بردم و بار جزو معدود دفعاتی بود که کسی تجربه های من رو قبلتر تجربه کرده و از همه مهمتر راه حل جالب و قابل قبول براش داشته . کلا با این مطلب نتیجه ای که شاید چند سال طول می کشید تا بهش برسم رو تو چند دقیقه بدست اوردم . استاد من شما رو نمی شناسم و اولیم بار بود که به این سایت اومدم ولی با همین یک مقاله می تونم بگم دمتون گرررررم و نفستون چاق باد ….

  • عرفان گفت:

    سلام .خسته نباشی استاد عزیز
    تو همین ده روز که از عید گذشته بیشتر ذهنم درگیر برنامه ریزی برای امسال بود و با خوندن این مطلب ساختار مناسب خودم رو پیدا کردم .برنامه ریزی مهارتی ….دستتون درد نکنه…

  • محمدرضا باقری گفت:

    سلام
    بعد از خواندن متن ، به پایان که رسیدم، چشمم افتاد به عدد ۴۴۴ نفر که باصطلاح این مطلب رو لایک کرده اند! هرچند بسیار از خواندن این متن مشعوفم ، اما حیفم میاد که با یک کلیک ساده برروی یک شکلک حسم رو نشون بدم.

    با خودم گفتم یعنی این مطلب فقط همین قدر ارزش داشت ؟
    پس استاد شعبانعلی، ترجیح میدم لایک نکنم ولی عرض میکنم که نمیدونم چقدر این کار شما با ارزشه که یک جریان بسیار بسیار با ارزش زندگیتون رو به این سادگی در اختیار ما میگذارید.

    با کمی فکر کردن در مورد اینکه یافته های زندگی یک نفر یعنی خود اون فرد، میتونیم به ارزش این کار شما پی ببریم.

    پیروز باشید.

  • مجید گفت:

    سلام نوشته شما بسیار مفید بود .

    در رابطه با هدف گذاری و برنامه ریزی این نوشته مرا به فکر وادار ساخت و چقدر موارد تشابه بین آن و برنامه ریزی و هدفگذاری سازمانی پیدا کردم !
    شما در باره برنامه ریزی و هدفگذاری فردی نوشتی اما این مطلب در برنامه ریزی و هدفگذاری سازمانی هم کاربرد دارد .

  • سپیده گفت:

    اولین باره که مطلبی رو از سایتتون کامل و تا انتها میخونم،واقعا لذت بردم.اینم از تغییر عادات من به سمت عادات درست هست که از امسال قرارشو با خودم گذاشتم:پیگیری منظم!
    یکیشم پیگیری مطالب سایت شما و طرح متمم هست که از اولین ایمیل امسال شروع کردم.
    چند نکته وقتی میخوندم برای نوشتن داشتم که ترجیح میدم یه بار دیگه مطلب رو در سکوت بخونم و بعد تو کامنت بعدی بنویسم.بازم مرسی که مطلب لذت بخشی بود.

  • فاطمه گفت:

    واقعا مطلب پر باری بود

  • بهی گفت:

    مدل ذهنی بزرگان می‌تواند تا حد زیادی راهگشا باشد.
    و البته مدل ذهنی کوچکان!
    این رو امروز به تجربه فهمیدم…

  • محمد اسدي گفت:

    با درود و احترام به آقاي شعبانعلي
    جادارد با افتخار بگم ، در سال ۹۳ ما از مطالب مفيد شمابسيار لذت برديم و نوشته شما درمورد هدف و هدف گذاري بسيار متفاوت بود و باعث شد تا طور ديگر به آن بينديشيم.
    ايدوارم در سال ۹۴ و سالهاي آتي از مطالب زيباي شما بهره مند شويم و همه گونه در كنار شما باشيم

  • فهیمه گفت:

    یکی از اتفاقات خوبی که سال ۹۳ واسم افتاد، آشنا شدن با نوشته های شما و گروه متمم بود! امیدوارم امسال بیشتر ازتون یاد بگیرم. 🙂

  • علی صلاحی نژاد گفت:

    سلام ضمن تبریک سال نو
    مطلب بسیار جالبی از تجربیات یک شخص موفق (اقای شعبانعلی ) است که درواقع می توان گفت روند تدریجی نحوه هدفگذاری در زندگی می باشد
    استاد گرامی بنظر این حقیر در تمام مراحل به اقتضاء دوران زندگی هدف گذاری شما درست بوده که حالا به این جایگاه رسیده اید من هم استفاده کردم و هم برای دوران زندگی که در ان هستم ایده گرفتم مشکرم

  • ساناز گفت:

    سلام
    جان کلام را دوست داشتم به خصوص جاهایی که بحث فلسفی میشه چرا که به قول بزرگی تخصص انسان را تک بعدی میکند
    عادت های درست
    مهارت های درست
    دستاورد های درست

    اما
    آموزشهای درستم آرزوست …
    چرا که عادت های درست از هنجارهای درست و آموزش های درست سر چشمه میگرند
    و اگر نه باید حد اقل ۴۰ دهه از زندگیت بگذره تا شاید اگه خیلی خوش شانس باشی گیچ و گم سر پیچ خظرناک سراشبپی عمرت بیاستی و یک مکث کوتاه کنی و با خودت بگی کجا رو اشتباه کردم ؟!!

    حالا یا میشی مولانا یا تا آخر عمر با یک حس نارضاتی درونی سوار لیموزینت هر روز بیشتر و بیشتر از خود واقعیت دور میشی ….

  • جعفر آگاه گفت:

    با سلام و احترام
    ضمن تبریک سال نو مطلب خیلی جذاب و کاربردی بود و جا دارد تشکر کنم از اینکه تجربه و دانش خود را در اختیار ما قرار می دهید .
    اما همانطور که نوشته ای به نظر من برنامه ریزی . هدفها بستگی به تجربه هر انسان دارد و درست است وقتی که دبیرستان هستیم قبولی در دانشگاه و رتبه در کنکور هدف زندگی است اما وقتی فارغ التحصیل می شویم پیدا کردن کار اما وقتی چند سال کار کردیم و تجربه بدست آوردیم آنگاه نگاهمان به زندگی تغییر پیدا میکنه و به عنوان مثال هدف از زندگی شاید تعادل بین کار و زندگی و تربیت فرزندان خوب و شاید وقت گذاشتن بیشتر در کنار خانواده هدفهای دیگر زندگی باشد که این هدفها کمی نیسنتند و کیفی هستند .
    مجددا تشکر می کنم و خیلی استفاده کردم

  • faeq گفت:

    من هر وقت میام اینجا انگار وارد ی دنیای دیگه ای میشم,اینجا چقد هواش خوبه.این سایت برای من خیلی ارزشمنده ممنونم از شما.

  • فاطمه گفت:

    سلام
    خیلی خوشحالم که عضوی از این قبیله هستم.

  • حسن گفت:

    سلام خوب بود خسته نباشید.

  • زهرا گفت:

    با سلام
    هیچ وقت اینقدر انرژی نمی گیرم که از خوندن مطالب شما.پاینده پر انرژی وشاد باشید

  • آرتین گفت:

    سلام
    با تبریک سال نو بسیار لذت می برم وقتی نقش گذر سالها را در تغییر اهداف زندگی می بینم .برای اولین بار در یچه ای در ذهن من د این موضوع گشوده شد و بابت باز شدن این دریچه بسیارمتشکرم.یاد گرفتم که آرامش و امید را برای همگی آرزو کنم.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser