یک سال دیگر هم تمام شد. اگر چه به قول امیر تقوی در کارت تبریکی که برایم فرستاده بود: «میدانم که تو معتقدی تبریک سال نو، مربوط به دوران کشاورزی است و این روزها، تبریک یا تسلیت را باید در هر روز و هر لحظه گفت»، تبریک گفتن لااقل در ذهن من، چندان جای و جایگاهی ندارد.
دلم میخواست این غزل زیبا را بنویسم که: «نوروز بمانید که ایام شمایید، آغاز شمایید و سرانجام شمایید…گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است، در کوچهی خاموش زمان، گام شمایید…»
متاسفانه امروز دیدم در وایبر همین غزل را برایم فرستادند و من هم از بحث کردن و نوشتن در موردش صرف نظر کردم. چیزی که در شبکههای اجتماعی رایج شود، از قلهی رفیع فاخر خود، فرو میآید و برای بارور کردن روح و جان، عقیم میشود. چشم به دیدنش عادت میکند و عادت کردن، فرصت شگفت زده شدن و فرو رفتن در خلسهی حاصل از اندیشیدن به یک مفهوم زیبا و شگفتانگیز را از ما میگیرد.
این بود که گفتم صرفاً چند نکته دربارهی برنامه ریزی برای سال جدید بگویم. البته من حرفهای رسمیام را در مورد برنامه ریزی، در متمم تحت عنوان فایل صوتی نقطه شروع گفتهام و شنیدهاید. اما نکاتی هست که کمی شخصیتر است. منظورم از شخصی بودن، این است که الزاماً در دفاع از آنها، نمیتوانم مقاله و تحقیق و … ارائه کنم. اما از جمله چیزهایی است که طی سالهای اخیر، به تجربه آموختهام.
حدود هجده سال پیش بود که در یک کتاب انگیزشی خواندم تحقیقی در هاروارد (و تحقیق مشابهی در ییل) نشان داده است که نوشتن اهداف، میتواند شانس موفقیت در آنها را بالا ببرد. آن زمان هنوز نمیدانستم که این تحقیق هم (که هنوز هم در کتابهای انگیزشی و حتی در نشریاتی مانند فوربس نقل میشود) صرفاً یک روایت دروغین اینترنتی است. اما به هر حال، از آن سال تا کنون، همیشه هدفهایم را نوشتهام و از این کار، ناراحت و پشیمان نیستم و همچنان آن عادت مفید را ادامه میدهم.
چند هفته پیش، فرصتی دست داد تا سررسید کهنهی قدیمیام را هم پیدا کنم و با قرار دادن آن در کنار سندهای برنامهریزی که در سالهای اخیر برای خود تنظیم میکنم، هدفگذاریها و برنامه ریزیهای پانزده سال اخیر را مرور کنم و در کنار دستاوردهایم بگذارم تا ببینم در کجاها موفق بودهام و در کجاها به خواستههایم نرسیدهام.
ادامهی آنچه میخوانید، صرفاً حاصل مرور این دفترچهها است. ممکن است کسان دیگری هم باشند که به شیوههایی مشابه و یا حتی معکوس، نتایج ارزشمندی کسب کرده باشند و طبیعی است که در این چنین بحثهایی، راهکار قطعی وجود ندارد.
در اولین سالهایی که هدف گذاری را به صورت جدی و مکتوب انجام دادم، هدفهایم بیشتر از جنس دستاوردهای عددی بود. مثلاً آخرین سال دبیرستان، رتبهی کنکور زیر صد میخواستم. ماهی دویست هزارتومان درآمد از محل کار پاره وقت. یک سفر یک هفته ای به خارج از ایران هم، جزو اهداف آن سال من بود که البته این آخری در آن سال برآورده نشد. آن موقع آموخته بودم که همه چیز باید عددی شود. عددها باید قابل دستیابی باشند. اما ساده هم نباشند و کمی چالش ایجاد کنند.
شیوهی خوبی بود. اما عملی شدن و عملی نشدن گاه و بیگاه هدفها، گاهی خوشحال و گاهی ناراحتم میکرد. الان که فهرست آن زمان را میخوانم، فکر میکنم شاید از فهرست سی موردی دو سال اول دانشگاه، حدود شانزده یا هفده مورد آن عملی نشدند.
به تدریج احساس کردم که این شیوهی هدف گذاری و برنامه ریزی، به آن اندازه که من انتظار دارم اثربخش نیست. به هر حال بودنش بهتر از نبودنش است. اما همیشه فهرستی درست میکنم و نیمی از آن عملی میشود و نیمی دیگر هم نمیشود و بعد هم هزار دلیل و بهانه دارم که چرا بعضی هدفهایم عملی نشدند و به هر حال همه چیز در دست من نیست و عوامل محیطی هم در کار هستند و خلاصه… سالی دیگر میآمد و فهرستی دیگر که من از همان ابتدا، ایمانم را به آن از دست داده بودم و میدانستم که بدون نوشتن هم، نیمی از فهرست عملی شده و نیمی دیگر شکست خواهد خورد!
خوب یادم هست که هدف گذاشته بودم که دومین کتابم را طی شش ماه نخست سال منتشر کنم و به خاطر کندی فرایند صدور مجوز و مشکلاتی از این دست، یک سال گذشت و هنوز این هدف عملی نشده بود. این بود که هدف گذاری بر مبنای فعالیت ها را شروع کردم. من نمیتوانم برای انتشار شش ماههی کتابم برنامه ریزی کنم. چون بخشی از این هدف، در اختیار وزارت ارشاد و بخشی در اختیار مدیر انتشارات و بخشی در اختیار مدیر چاپخانه است. حتی بخشی در اختیار جعفر، کارگر افغانی چاپخانه بود که دو تا از زینکها داخل وانت او جا مانده بود و او هم به کابل رفته بود!
منظورم از برنامه ریزی و هدف گذاری بر مبنای فعالیت، این است که: من هدف میگذارم که امسال، یک کتاب دویست صفحهای تالیف کنم. تالیف بیشتر از انتشار، در اختیار من است و دخالت دستان بیرونی در آن کمتر. قطعاً پس از تالیف برای انتشار سریع و به موقع، تلاش خواهم کرد. اما چیزی که در فهرست اهدافم مینویسم «فعالیت» است و نه «دستاورد نهایی».
یادم است به همین شیوه با خودم قرار گذاشتم که کتاب استاتیک مریام را در دو هفته بخوانم و از هر فصل، نیمی از تمرینها را حل کنم. دیگر برای نمره ی درس استاتیک هدف نگذاشتم (چقدر هم خوب شد که نگذاشتم. آقای امیدوار استاد درس، با همهی لطف و محبتی که به من داشت، حسابی ناامیدم کرد!).
هدف گذاری و برنامه ریزی بر مبنای فعالیت خوب بود. اما احساس خوبی به من نمیداد. احساس میکردم تصویر کلان را از دست دادهام. شبیه کارگری که به او میگویند تو باید امروز دو هزار آجر جابجا کنی و وقتی میپرسد خانهی نهایی چه شکلی خواهد بود؟ به او میگویند: این را نمیدانیم. به دهها عامل دیگر بستگی دارد. تو آجر را جابجا کن. این تنها کاری است که در حوزهی اختیار و توانمندی توست.
این تجربهها همزمان با نخستین سالهای کار کردن رسمی سازمانی من بود (البته خود کار به اندازهی عنوان شیک و تمیزی که من گفتم، تمیز نبود!). کم کم دیدم که هدفهای سالهای گذشته، چقدر مسخره و بی معنی بودهاند.
رتبهی کنکور، درست در لحظهی ورود به دانشگاه بی معنی شد. معدل کارشناسی پس از فارغ التحصیلی بی خاصیت شد. یکی دو سال بعد، دیگر هیچ کس رشتهی کارشناسیام را هم نمیپرسید. من هم بیشتر به خاطر تعمیر و عیب یابی سیستمهای الکترونیک و تجهیزات اتوماسیون شناخته شده بودم و کسی سوال مکانیکی از من نداشت!
کم کم دیدم که جامعه به مهارت، کار دارد و اگر مهارت داشته باشی، عملاً بدون اینکه آگاهانه تلاش کنی، هدفهایی که قبلاً داشتی یکی پس از دیگری برآورده میشود. کم کم ماشین اول و دوم را خریدم و حقوق خوب را گرفتم و مسافرتهای خارجیام را یکی پس از دیگری رفتم و همه چیز خوب بود.
پول و موقعیت آن سالها، تقریباً ربط زیادی به هدف گذاریها و برنامه ریزیهای قبلیام نداشت. ناشی از این بود که ایراد یک سیستم پی ال سی را، شاید به جای دو روز، در دو ساعت پیدا میکردم و میتوانستم در جلسات کاری، به هر ضرب و زوری بود، ترجمه همزمان انجام دهم و رابطهام با کارگرها خوب بود و میدانستم که اگر نیمی از حقوق امروزم را به عنوان هدیه و کادو، به صورت غیررسمی به آنها و فرزندانشان بدهم، آنها بیشتر کمک میکنند و چند ماه بعد، میتوانم حقوق بیشتر و موقعیت بهتری داشته باشم تا دوباره بتوانم بخش بیشتری از حقوقم را به آنها و فرزندانشان بدهم…
خلاصه. کم کم، دیدم هر آن چیزی که از جنس موفقیت است، نه «عدد» است و نه «عنوان». بلکه از جنس مهارت است. الان فهرست هدف گذاری سال ۸۴ پیش چشمم است. در آن مهارت مذاکره را نوشتهام (اولین سالی بود که این را به عنوان مهارتی رسمی نوشتم). مهارت ارتباط با طبقهی کارگر! (به معنای مارکسیستی آن نخوانید. در فضای فرهنگی کارگاههای ایرانی بخوانید). مهارت برنامه نویسی سیستم PLC ساخت Selectron. مهارت خواندن LC و …
برگهای که در تحویل سال ۸۴ نوشتهام، هیچ شباهتی به این «مقلب القلوبهای نستعلیق» و «ماهی قرمزهای اینستاگرام» و «سفرههای هفت سین» این روزها ندارد. اگر نگویم که برنامهِی آغاز سال من است، آن را با کاغذی که از جیب یک مهندس در کارگاه، بیرون افتاده یا شاید چرکنویسی که روی میز دفتری مانده و هر کس جملهای یادگاری روی آن نوشته است، اشتباه بگیرید!
این ماجرا هم چند سالی ادامه داشته. صادقانه بگویم، حتی امسال هم، هنوز دو سه عنوان از این جنس، در برنامهی سالیانهام دارم. اما دیگر مثل آن سالها، تم کلی برنامه ریزیام مهارتی نیست.
برنامه ریزی مهارتی، بیشتر برای دورانی مفید است که هنوز در شغل و موقعیت خودت تثبیت نشدهای. هنوز باید به فکر این باشی که رزومهی پربارتری داشته باشی. هنوز در فضای رقابتی هستی و احساس میکنی که افراد دیگر، اگر چند مهارت بیشتر از تو داشته باشند، جایگاه محکمتری نسبت به تو خواهند داشت.
کم کم، وقتی در جای خود تثبیت شدی و مطمئن شدی که در ادامهی زندگی، هرگز مجبور نمیشوی برای کسی رزومه پرکنی و تقاضا برای تو به اندازهی کافی هست (که من فکر میکنم اگر کسی درست و حرفهای برخورد کند باید در چهارمین دههی زندگی به چنین نقطهای برسد و دیگر خودش رزومهی افراد دیگر و سازمانهای دیگر را بررسی کند).
در این وضعیت، کم کم بحث سبک زندگی پیش میآید. حالا دیگر آنچه از هدف گذاری عددی و هدف گذاری مهارتی مهمتر است، برنامه ریزی برای سبک زندگی است.
آیا مطالعه و کتابخوانی بخشی از زندگی من است؟
خانواده قرار است چه سهمی در زندگی من داشته باشد؟ آیا کار قرار است حساب بانکیام را پر کند و عصرها، آن پول را برای زندگی خرج کنم؟ یا کارم خود، نوعی زندگی است. آیا قرار است پیرو دیگران باشم یا پیشروتر از دیگران؟ آیا از بیدار شدن زودهنگام صبحگاهی لذت میبرم یا اینکه رویایم، روزگاری است که بتوانم تا ظهر، در رختخواب بمانم؟ آیا پیاده روی، بخشی از برنامههای من است؟ نقش ابزارها در زندگیام کجاست؟ لپ تاپ من چه نقشهایی برای من دارد؟ مرا به اینترنت وصل میکند یا وایبر؟ به کتابهای الکترونیک یا پاورپوینت؟ موبایل در زندگی من چه نقشی ایفا میکند؟ آیا برای یادگیری، برنامه ی منظمی دارم؟
همهی این سوالات را، میتوان زیر یک عنوان جمع کرد: برنامه ریزی و هدف گذاری برای عادتهای زندگی. عادتهای درست، مهارتهای درست را هم پرورش میدهند و دستاوردهای درست را هم به همراه میآورند.
یکی دو سال است، بعد از برنامه ریزی برای عادت، به برنامه ریزی برای تغییر مدل ذهنی فکر میکنم.
امسال در برگهی هدف گذاریام نوشتم:
نمیدانم میخواهم چه کسی باشم؛ اما میدانم میخواهم چه کسی نباشم.
نمیدانم میخواهم کجا باشم؛ اما میدانم میخواهم کجا نباشم.
نمیدانم میخواهم چه بنویسم؛ اما میدانم میخواهم چه ننویسم.
میخواهم ذهنم فارغ از هدفها و هدف گذاریها باشد. میخواهم دیوارها و مرزها و درهها را بداند و در زمین باز زندگی، به هر سوی دیگری که میخواهد بدود.
فکر میکنم در این سالها، مدل ذهنی بزرگان میتواند تا حد زیادی راهگشا باشد. اگر بود، سال بعد برای شما گزارشش را مینویسم.
به همهی عزیزانم گفتهام، به شما هم که عزیزترینهای من – و اگر صادقانه بگویم تنها دوستان نزدیک من و تنها کسانی هستید که با آنها در ارتباط هستم – میگویم:
برایتان آرامش و امید آرزو میکنم و میدانم که سلامت و ثروت، چیزی بیش از دستاورد فرعی این دو نیست.
مطلب مرتبط در روزنوشتهها:
سالی که گذشت (راهنمای برنامه ریزی برای سال جدید)چند مطلب مرتبط در متمم:
در هدف گذاری به نتیجه فکر کنید و نه اقدام
مهارت شما در برنامه ریزی چقدر است؟ (چک لیست)
سلام به محمدرضای عزیز و تمامی دوستان گرامی
مقاله خیلی خوبی بود . از اینکه این تجربه چندین ساله ات را در اختیار ما می گذاری ممنونم.
امسال پیام های تبریک زیادی بدستم رسید
دیشب یکی از دوستان و یا به قول محمدرضا “واحه” پیامی برایم فرستاد که مرا به فکر فرو برد که آن را تقدیم شما می کنم.
همه بشما میگویند:
سال خوبی داشته باشید، ولی من به شما می گویم: “سال خوبی را برای خودتان خلق کنید.”
به فکر آمدن روزهای خوب نباشید!
به فکر ساختن باشید. روزهای خوب را باید ساخت
آرزو میکنم بهترین معمار سال جدید باشید.
پی نوشت: شاید کلمه “واحه” برای بعضی از دوستان ناآشنا باشد. لطفا به این مقاله رجوع کنید.
http://www.shabanali.com/ms/?p=12
سلام محمدرضای عزیز!
همیشه حاضر بودم برای دریافت اطلاعات از افرادی که در زندگی به موفقیت هایی رسیده بودند، هر هزینه ای که باشه پرداخت کنم ،حتی شده یک ساعت زمانشون رو در اختیارم بگذارند و به سوالاتم در مورد اینکه چگونه هدف گذاری کرده اند ؟ چگونه برنامه ریزی کرده اند؟ چگونه برنامه هاشون رو عملی و اجرایی کرده اند و … پاسخ بدهند ، ولی اینکار خیلی امکان پذیر نبود . از اینکه عاشقانه تجربیات با ارزشش تون رو بدون هیچ چشمداتی و فرا تر از انتظار ،در اختیار ما قرار می دهید تا همگی زندگی بهتری برای خودمان بسازیم ازتون ممنونم .
امیدوارم در این سال نو که البته تمام لحظات و ثانیه هایی که تا کنون در اختیارمون قرار داشته همیشه نو بوده ،علاوه بر آنچه که آرزو داشتید بتوانیم برداناییهامون وشناختمون هم بیافزاییم
با سلام.
این که تجربه یکی دو دهه از زندگی تون رو به این زیبایی در اختیار ما قرار می دهید، خیلی ممنونم.
یه مطلب قابل تامل که شباهتی با بخشی از فرمایشتون داشت رو قبلا جایی خونده بودم. خوشحال می شم نظرتون رو بدونم.
http://zenhabits.net/no-goal/
بهار
کاش
چیزی بیشتر از رنگ باغچه ها را
عوض می کرد،
کاش
یک بار هم
ما شکوفه می دادیم،
ما که اینهمه هرس شده ایم
معین دهاز
محمدرضا جان تو گاه با یک جمله یک روز خوب برای ما را می سازی، من هم برایت سال آرامی آرزو می کنم.
*شکوفه 🙂
سلام
مدت هاست وقتی میخوام برای کسی آرزویی بکنم حتما ًحتماً و حتماً امید رو در اولین ها میارم…
خیلی خوشحالم وقتی دیدم در این مورد و علت آرزو کردن امید برای دیگران مشترک هستیم.
سلام محمد رضا جان عزیز
تمام تجربهایت را با جان دل میپذیرم ولی هر دوره ای از زندگی مراحل خودشو داره
به قول خودت شما ،برحه ای از زمان نیاز که برنامه ریزی عددی داشته باشیم دوره ای دیگه باید برنامه ریزی کیفی داشته باشیم و……… زندگی باس step by step باشه
سلام محمدرضای عزیز
نوشته هات خیلی به دل میشینن
آشنایی با شما قطه عطفی تو زندگی شخصی و کاری من بوده
این نوشته ات هم خیلی از سؤالهای منو که جوابشونو نمیشد به این راحتی پیدا کرد، جواب داد
خیلی ممنون از اینکه هستی و برامون وقت میذاری
سلام محمدرضا
برنامه ریزی برای دستاورد – برای فعالیت – برای مهارت ـ برای عادت و برای تغییر مدل ذهنی همه خوب و مفید هستند
یک نکته مهم (البته به نظر شخصی من) اینه که هر کدوم از موارد بالا به یک دوره خاص از زندگی هر شخص تعلق داره
فکر میکنم باید این روند از ابتدا تا انتها طی می شده که شما خیلی خوب اونو طی کردی . ولی نمیشه گفت لزوما” برنامه ریزی برای تغییر مدل ذهنی خوبه یا از قبلی بهتره به نظرم آدم باید همه اونا رو تجربه کنه و همزمان که رشد میکنه بسنجه ببینه الان تو کدام دوره از زندگیش قرار داره و چه نوع برنامه ریزی ای براش مفید تره
مثلا” من خودم از قسمت برنامه ریزی برای مهارت خیلی خوشم اومد و برام تازگی داشت و دوس دارم امتحانش کنم
احتمال میدم این از بقیه برام مفید تر باشه چون علی رغم مهارتهای متفاوتی که تو رزومه م دارم هنوز موقعیت شغلی تثبیت شده ای ندارم و هر ۶ ماه یکبار از این سازمان به اون سازمان شیفت می شم
گمون میکنم برنامه ریزی هر کدوم از ما معجونی از تمامی موارد ذکر شده در متن هست و شاید چند مورد که شما اشاره نکردید ولی یکی از موارد از بقیه پررنگ تره و این پست به من کمک کرد که تصمیم بگیرم حتما یه برنامه ریزی جداگونه برای ارتقای مهارتهام داشته باشم. به همین خاطر از شما ممنونم
خیلی ممنون محمدرضا،
یکی از مهم ترین انگیزه های من برای ایام نوروز امسال این بود که فرصت کافی داشته باشم که مطالب تو رو بخونم و مرور کنم. ماهیت نوشته هات مثل دفتر مثنوی روح بخشه.
خدا حفظت کنه
عالي بود ممنون كه انقدر كاربردي و كامل اين موضوع رو باز كردي. سال نو مبارك اميد كه به هدفهات برسي از مدل مهارتي، فعاليتي، عددي يا كه مدل ذهنيش. مرسي كه هستي
قسمتی از صحبت های محمدرضا در جمع بندی فایل صوتی نقطه شروع:
“به خاطر داشته باشیم امسال دقیق تر حرف بزنیم، کلمات را دقیق تر انتخاب کنیم تا مغزمون دقیق تر فکر کنه و رفتارمون دقیق تر و سنجیده تر باشه، یادمون باشه نگرش و رفتارمون رو تغییر بدیم، یادمون باشه هدف بذاریم، یادمون باشه رویا داشته باشیم، یادمون باشه آرزو کنیم و یادمون باشه قرار نیست به اینها برسیم، قراره جهت زندگیمون رو این رویاها و هدف ها و آرزوها تعیین کنند، یادمون باشه همه چیز عدد نیست، یادمون باشه نهایتا زندگی یک بازیه، بازیگران زیادی در این صحنه بازی کردند بردند باختند و امروز اثری از آنها نیست ما هم بازیگرانی هستیم که زمانی از سر این میز بلند خواهیم شد و اون روز کسی نگاه نمیکنه دستاورد نهایی ما چه بوده، نگاه میکنند ببینند درست بازی کردیم یا غلط، هر چقدر هم در این بازی زندگی هم برده باشیم اگر بعد از ما آیندگان بگویند این غلط بازی کرد و تقلب کرد اعتباری برای ما نیست و هر چقدر باخته باشیم و ضرر داده باشیم اگر درست بازی کرده باشیم آیندگان خواهند گفت که او قواعد بازی رو میدونست و رعایت کرد اگر چه زمین بازی به نفع او نبود. شاد باشید موفق باشید راضی باشید و سالی پر از روزهای عادی و باشکوه برای شما آرزو میکنم”
یادآوری به جایی بود.
ممنون دوست عزیز
با عرض سلام و تبریک سال نو خدمت شما و همه ی کسانی که در این سایت فعالیت می کنند و در تلاشند ،
امیدوارم سلامت و موفق باشید..
خیلی مفید و کاربردی بود .ممنون
خوشحالم از آشنايي
سال ۹۳ سال خوبی برام بود چون با شما و تیم متمم آشنا شدم و خیلی از این بابت خوشحالم.
سال خوبی براتون آرزو میکنم.
سلام استاد
شاید شما تنها کسی هستید که خودتون و زندگیتون رو وقف هموطنهاتون و دوستاتون کردید
خدا قوت
سلام
اول اجازه می خوام با اسم کوچیک شمارو صدا کنم.! چون حداقل بیش از یک سال می شه که من شمارو می شناسم و برخی مطالب و گفتگو های شمارو دنبال می کنم. بنابراین …
محمد رضای عزیزم
باید بگم خوشحالم که طی این مدت یک سال که با سایت متمم و نظرات شما آشنا شدم از بسیاری دیدگاه های بدیع و تیزبینانه شما لذت بردم. اغلب تمایل زیادی به اظهار نظر در شبکه های اجتماعی و اینترنت ندارم . ترجیح می دم برای اظهار نظر آدمها رو رودر رو ببینم. تا اینکه بر اساس تصویر ذهنی افراد مقابلم رو تجسم کنم. اما ….
یک چیزی در دیدگاه های شما هست که نتونستم مقاومت کنم و باید برای یادآوری خودم بنویسم. چیزی که من اونو خیلی دوست دارم و در این متن شما هم به روشنی قابل تشخیصه..
اینکه شما براحتی تمامی تصمیمات گذشته خودتون رو نقد میکنین و اینکه شما از به چالش کشیدن خودتون و نظراتتون واهمه ندارین. اینکه با شجاعت به پیشواز تغییرات شتاب می کنین و بر موج تغییرات سوار میشین.
موفق باشین و سربلند.
سلام … خجسته باد.
آرزوی آرامش و برکت و نیکی براتون دارم …
امیدوارم همه سالهای خوبتری بسازیم…
و بیشتر خودمان را دوست بداریم…
سلام محمدرضا
فایلهای صوتی زیادی در موضوعات مختلف در این مدت در سایتات منتشر کردهایی که مفید و جالب و کاربردیاند
اگر امکانش هست یک پست یا فایل را هم به اینکه چطور از یک محصول و محتوای صوتی استفاده کنیم اختصاص بده
خودت چه روشی را برای بهربردن بیشتر از آنها پیشنهاد و توصیه میکنی؟
بهتره بگیم کارگر افغان
نه کارگر افغانی
سلام
خب واقعیت اینه که شغل آبا و اجدادی ما کشاورزی هست و این فصل دقیقا جشن شروع کار ماست
و طبعا برای ما تبریک داره و آرزوی سال پر ازخیر و برکت. بنابراین به شما هم سال ۹۴ رو تبریک میگم.:)
ممنون که تجربه های نابتون رو صادقانه و بدون روتوش با ما در میون میگذارید.
بخشی از چیزهایی که گفتین رو تجربه کردم. اما هنوز سوالات بی پاسخ زیادی تو ذهنم هست
که از سال گذشته باهام هستن. زمان فکر کردن به سوالات زندگی فقط بهار و … نیست. اما شاید این بهانه خوبی باشه که به سوالاتمون، راهکارهامون برای پیدا کردن جوابش یا احیانا تصمیم گرفتن به اینکه مبهم باقی شون بزاریم فکر کنیم. به اشتباهاتمون فکر کنیم و سعی کنیم دیگه تکرارشون نکنیم ووووو.
براتون آرزوی بهترین ها رو دارم آقا معلم نازنینم. 🙂
سلام محمدرضا جان، برات سالی پر از حس خوب آرزو میکنم.
من همیشه نوشته هاتو میخونم دلم میگیره! همیییشه…
سلام،
اولا دوست دارم به رسم و سنتی که رایج هست،سال ۹۴ رو به شما تبریک بگم و دعا کنم همیشه آرامش و رضایت از زندگی و لحظات زندگیتون داشته باشید و به قول خودتون روزای عادی زندگیتون در این سال بیشتر باشه.
مثل همیشه، خوندن مطالب شما منو به فکر کردن و صادقانه بگم انگیزه و امید برای رسیدن به هدف هام ترقیب میکنه. سال پیش، فایل صوتی نقطه شروع رو تهیه کردم و به هرکی میشناختم معرفی کردم و شاید بارها، هر روز صبح بعد از اخبار رادیو اقتصاد و قبل اخبار رادیو، بهشون گوش میدم. حتی شنیدن تکراریش، باعث میشد کارهایی که توی اون روز میخاستم انجام بدم رو تحت تاثیر بزاره، نوع فکر کردنم رو!
خیلی خیلی مشتاقم گزارشتون رو در مورد تغییر مدل ذهنی بدونم. خیلی وقت پیشتر در این مورد فکر میکردم، برام جالب بود که دلایل اینکه مدل ذهنی هومن دوستم یا شما یا آدمایی که حرفشون ارزش شنیده شدن داره چه جوری شکل گرفته. پارامترهاش و عوامل موثر چی بوده. کتاب بوده؟ برخورد خونواده بوده؟ منظورم نوع تربیت خونواده بوده؟ اگه بوده، چه جوری بوده؟ و و هزاران دلیل دیگه، … به هرحال مشتاقم بدونم.
فکر میکنم، تجربه ای که اینجا به اشتراک میگذارید خیلی خیلی برای جوون هایی مثل من میتونه مفید باشه.
قطعا شما برا من یه بت نیستین و نمیخام این حالت پیش بیاد، چون باعث میشه افکار، حرفها و مطالب دیگر رو که گرایششون مخالف حرفهای شماست رو با تعصب رد کنم و عملا بدون فکر عمل کنم!، اما حرفاتون مخ منو به فکر وا میداره. به تحلیل به فکر کردن عمیق. از اینش واقعا لذت می برم.
من حرفی ندارم که بتونه در جبران آموزش های شما باشه، جز اینکه بابت این اطلاعات ازتون تشکر کنم.
ممنونم که هستید و همیشه اینجا حرف جدید با ارزش برای ارائه دارید.
ممنون.
سلام
خوندن این متن خیلی خیلیی برام جالب بود… دسته بندی دهه های زندگی بر اساس هدفی که در هر دوره دنبال میکنیم
واقعا نوشته ارزشمندیست مخصوصا انجا که به مهارت به عنوان هدف اشاره کردید
سال خوبی رو براتون ارزومندم
سلام
مدتهاست وبلاگتون را میخوانم، ولی تقریبا اولین بار است که کامنت میذارم
فقط میخواستم ازتون تشکر کنم که در آرامش و امید من نقش به سزایی داشتید
برایتان سالی پر از خیر و برکت آرزو ميکنم
آقای شعبانعلی عزیز ممنون از تمام تجربیات خوبی که در اختیار ما می گذارید محبت شما به ما قابل جبران نیست . به خاطر همه چیز که در این ۳ سالی که با شما آشنا شدم , بدست آوردم سپاسگزارتان هستم براتون بهترین هارو آرزو می کنم .
سلام،
چند وقتی بود که زیاد به همه گیر میدادم و از حدود ۴ روز قبل به لطف یک بیمازی مجبور شدم که ۲۰ روز رو خونه نشین باشم، توی شروع این مدت ۲۰ روزه، مطالعات خودم رو راحع به منظق، انواع استدلال و … شروع کردم و هنوز هیچی نمیدونم ازشون، ولی یه چیزی رو فهمیدم، خوب هم فهمیدم…
یبار اینستاگرام بدون تفکر راجع به حرفای محمدرضا شعبانعلی تند شدم(پیش داوری کردم)
یبار زیر یکی از پست ها کامنتی نوشتم(انتظار تایید نداشتم و تایید هم نشد) که از نظر خودم میتونست تجاوز به حریم باشه.
الان اینجا کامنت میگذارم تا بگم دارم درس میگیرم و برنامه ریزی آیندم رو دارم انجام میدم.
هدفم ار گذاشتن این کامنت، نوشتن اهدافم بود اما قبل از اون خواستم اعتراف کنم.
اهداف خودم برای این مدت خونه نشینی خودم رو اینجوری نوشتم.
الان که به اجبار خونه نشین شدم، محتوای آموزشی لین استارتاپ شیراز رو میخوام آماده کنم تا بتونم یه ارائه قوی اونجا داشته باشم، به عنوان اولین کارگاه رسمی و بین المللی که نقش مربی رو داخل اون به عهده دارم.
برای بار دوم اتیکت رو گوش خواهم کرد و نکات جدید رو یاد خواهم گرفت.
گفتگوهای دشوار رو تازه دانلود کردم و احتمالاً به زودی تمام خواهد شد.
سلام استاد عزیز سال نو مبارک
سلام محمدرضا
يكي از بهترين برنامه ريزي هايي كه توو ٩٣ كردم و تا حد قابل قبولي پيش رفت اين بوده كه با تو و تيم خوب متمم پيش اومدم
خيلي ممنونم از اينكه تو بهم ياد دادي
خوب باشيد
محمدرضای عزیز.
ممنون که اجازه دادی در یکسال گذشته تو این خونه باشیم و با تو و با دوستان خوبی – که این خونه به گنجینه ی دوستان خوبمون اضافه کرد – حرف بزنیم.
و ممنون بخاطر همه ی نوشته های خوبی که توی این یکسال گذشته توی این خونه خوندیم و شنیدیم. باهاشون به فکر فرو رفتیم، باهاشون بغض کردیم، باهاشون اشک ریختیم، باهاشون خندیدیم و باهاشون جور دیگری به دنیا نگاه کردیم…
برای تو و تمام دوستان و یاران این خونه آرزوی تنی سالم و قلبی شاد و آروم دارم و آرزو میکنم همه ی فصل ها، برامون فصل رویش و رشد باشه…
امیدوارم همیشه و همیشه، شاهد شادمانی و رضایت قلبی و موفقیتهای روزافزونت باشیم…