مقدمه ی اول:
چند سال پیش، وقتی آموزش استراتژی و مذاکره را در ایران آغاز کردم، الگوهای آموزشی کشورهای توسعه یافته، پیش رویم بود. این بود که کلاسها را به همراه «مطالعات موردی» و «تمرین های گروهی» اجرا میکردم. استدلالم این بود که «دانش» را میتوان با «خواندن انفرادی» به دست آورد اما «بینش» جز با «مباحثه» و «تمرین» حاصل نمیشود.
همیشه به دانشجویان اجازه داده ام امتحان های خود را «بدون حضور مراقب»، با استفاده از جزوه و کتاب و موبایل و حتی با مشورت همکلاسی ها انجام دهند. استدلالم هم این بوده که هیچگاه، در هنگام مواجهه مدیران با مشکلات، درها به روی آنها بسته نمیشود و موبایلها را از آنها نمیگیرند، پس چرا وقتی که من از آنها امتحان میگیرم، مشورت را ممنوع کنم یا جزوه ها را ببندم یا …
اما گاه گاهی میشنیدم که می گفتند: «محمدرضا وقت را در کلاسها با داستان و کیس میگیرد و خودش کمتر حرف میزند و برای اینکه در امتحان، ضعیف بودن دانشجویانش مشخص نشود، امکان تقلب را فراهم میکند!».
مقدمه ی دوم:
اخیراً پس از پایان یک دوره ۳۰ ساعته ی مذاکره، چند تن از دانشجویانم آمدند و گفتند: «ما انتظار داشتیم که حرفهای دیگری بشنویم. کارمندان ما هم در کلاس تو حاضر بوده اند و کتاب تو را خوانده اند، ما نمیخواهیم دانشمان اندازه ی آنها باشد، کاش به ما چیز دیگری درس میدادی».
مقدمه ی سوم:
امروز کامنتی دریافت کردم که نوشته بود: «اخیراً سایت شما از یک سایت قوی آموزشی به یک سایت سرگرمی و خاطره نویسی شخصی تبدیل شده و این حیف است…»
————————————————————————————-
به عنوان یک معلم، که ده سال اخیر بیش از یکصد هزار نفر دانشجو – در دوره های کوتاه مدت و میان مدت – داشته ام و طبیعتاً آموزش همواره دغدغه ام بوده است، با خودم فکر میکردم که آیا این سه مقدمه که در بالا گفتم، با هم ارتباطی دارند؟ امروز فکر میکنم که این سه مقدمه، سه وجه متفاوت از یک واقعیت هستند: «درک نادرست از آموزش و یادگیری».
«آموزش دادن» در فرهنگ ما، بیشتر از «یادگرفتن»، در مرکز توجه قرار گرفته است.
وقتی میگوییم «آموزش»، عملاً مسئولیت انتقال دانش و تجربه بر عهده مدرس است و همه چیز باید به بهترین و سریع ترین شیوه، خلاصه و مختصر و مفید تزریق گردد.
وقتی میگوییم «یادگیری»، مسئولیت انتقال دانش و تجربه، همزمان بر دوش مدرس و دانشجو است. معلم آجرها را در اختیار دانشجو قرار میدهد تا وی، به کمک آنها خانه ای در خور نیازها و سلیقه اش بسازد.
تنبلی ما در «یادگیری» باعث شده که «آموزش» مورد توجه قرار گیرد. به همین دلیل، درجامعه امروز ما، آموزش، مانند یک کالا داد و ستد میشود. کالایی که «شکل» و «بسته بندی» آن بیشتر در مرکز توجه است تا «کارکرد» آن. اگر دقت کنید برداشت مردم از کیفیت آموزش نیز، بیشتر بر پایه «ابزارها و محیط آموزشی» سنجیده میشود تا «محتوی». ما «آموزش» را تقدیس کردیم و «یادگیری» را فراموش!
به دلیل تمرکز بر«فرم» و فراموشی «محتوی» و تمرکز بر «معلم» و رها کردن «متعلم»، باور کردیم که:
– کتاب قطور علمی تر از کتاب کوچک است.
– مدرسه گرانقیمت و شیک، اثربخش تر از مدرسه ساده است.
– کلاس خلوت بهتر از کلاس شلوغ است.
– فایل صوتی بهتر از کتاب است.
– فیلم بهتر از فایل صوتی است.
– نمایش اسلاید بهتر از نوشتن روی تخته سیاه است.
– حرف زدن معلم در کلاس، بهتر و موثرتر از حرف زدن دانش آموز است.
همین تفکر کالایی باعث شد که به جای آنکه بکوشیم «بیشتر یاد بگیریم و بفهمیم» از مدرس بخواهیم که «بیشتر بیاموزاند»!
همین تفکر باعث شده که باور کنیم آموزش باید «صریح و سریع» انجام شود و نه «کند و ضمنی». به همین دلیل می بینیم که صدا و سیمای ما، وقتی فیلم می سازد، پیام اخلاقی را صد بار مستقیم تکرار میکند و ده بار زیرنویس میکند.
به همین دلیل آموزش را صرفاً در «مقاله» ها و «کتابها» جستجو میکنیم و نکات آموزشی یک خاطره را که حاصل سالها زندگی و تجربه است فرا نمیگیریم.
به همین دلیل باور داریم که نقش «معلم» مهم تر از نقش «دانش آموز» است.
به همین دلیل مدرس متکبر و جدی را «علمی تر» از مدرس «راحت و شوخ» ارزیابی میکنیم و فراموش میکنیم که «جدیت»، بسیاری از اوقات، نقابی است که انسانها سطحی نگری خود را در پشت آن پنهان می کنند.
آموزش برای ما، در فیلم ها و فایلهای صوتی و اسلایدها خلاصه شد و هرگز نخواستیم از تجربیات یکدیگر درس بگیریم. هرگز داستانهای آموزنده را به خاطر نسپردیم و زندگی هر یک از ما، سرشار از اشتباهات و شکست، تکرار همان داستان های آموزنده شد.
ما تنبل شدیم و یادگرفتن را فراموش کردیم.
بستر فرهنگی ما، بر پایه «آموزش» نبوده. بلکه بر پایه ی «یادگیری» بوده.
ما بازماندگان بزرگانی همچون مولوی هستیم که با داستان و خاطره، می آموزاندند. هنوز سالهای سال، آن داستان ها تکرار میشوند و هر کس به قدر تجربه اش، از آن توشه ای بر میگیرد. امروز اما اگر مولوی زنده بود، از او میخواستند که به جای «زیاده گویی» و «خاطره گویی»، «کتاب تفریحی» خود را در آب بشوید و به جای «مثنوی معنوی» کتاب خلاصه ی دیگری بنویسد شاید به نام: «عصاره معنوی». به او می گفتیم که حوصله ی خواندن حرفهایش را نداریم و ترجیح میدهیم، فایلهای صوتی یا تصویری ارائه دهد.
***
ما مردمی هستیم که برای آموزش تقدس قائلیم. شاید به احترام ثروتمندان از جا برنخیزیم، اما در مقابل معلم، با تمام وجود خم میشویم.
ما مردی هستیم که آموزش فرزندانمان اولویت اولمان است. شاید شام و نهار نخوریم اما فرزندمان را در گرانترین مدرسه ها و دوره ها ثبت نام میکنیم.
ما مردمی هستیم که درس و مدرسه دغدغه ی ماست. در مهمانی ها به جای احوال پرسی از فرزندان یکدیگر میپرسیم: «پسرم. کلاس چندمی؟» یا «دخترم. معدلت چند شد؟».
آموزش دغدغه ی اول ماست. آموزش برایمان مقدس است. اما آنچه در این میان قربانی شده، «یادگیری» است. چیزی که در هیاهوی «تجارت» و در میان روزمرگی های «متولیان رسمی آموزش»، به دست فراموشی سپرده شده است…
و چنین شد که ما چندین دهه است در مسیر توسعه می دویم، اما از بسیاری از عقب ماندگان نیز، عقب تر مانده ایم…
استاد عزیز خیلی خوب بود.برای من که دانشگاه تدریس می کنم کاملا ملموس بود.
این وضعیت در دانشگاه های رده پایین بدتر هم هست.کلاست پر از بچه های کشاورزیه که رشته برق میخونه
بدون هیچ ضریب هوشی و حتی زحمتی هم برای موفقیت نمی کنه.آخرش هم میره سر زمینش از همین راه پول در میاره
تحمل جو کلاس گاهی برام سخته.داشتم فکر می کردم که اول ترم جدید متن شما رو کپی کنم و سر کلاس توزیع کنم
موفق و موید بمانید
خیلی نوشته جالبی بود. تفاوت بین آموزش و یادگیری رو اینطوری نمیدونستم.
سلام محمدرضا:
شهریورپارسال دوره بازرگانی بین الملل رو ثبت نام کرده بودم وسط کلاس آمدم بیرون برم آبخوری صداتو شنیدم با پای گچ گرفته وسط کلاس وایساده بودی و با صدای شیش دنگت داد میزدیا داد!مطلب در مورد بتنا بود تا آخر کلاس وایسادم و گوش دادم .دوره بعد مذاکره تجاری رو ثبت نام کردم و بعد از اون مذاکره حرفه ای رو.
شاید اون موقع که مذاکره تجاری رو ثبت نام کرده میشد بگی عجب آدمی داره،کلاه سر مردم گذاشتنو یاد میده.یا وقتی آومدم مذاکره حرفه ای میشد بگی بابا اینم یه در دکون راه انداخته برا خودش مثه بقیه!
وقتی بیشتر باهات آشنا بشی میشه بگی ای بابا چه آدم د.ی.و.ن.ه.ا.ی با این همه موقعیت و شرایطی که داشته و می تونسته اون طرف پول بیشتری در بیاره وزندگی راحت تری داشته،وایساده اینجا داره دست و پا میزنه!!!
نمیدونم مذاکره کننده خوبی شدم یا نه،اگه بخوام همشو تو یه جمله بگم “قدرت تحملم بیشتر شده و در برخورد با دیگران بهتر درکشون میکنم”.
ولی خوب چیزی که شاگردی شما برای من داشت خیلی فاصله داشت با یاد گرفتن مذاکره و حتی خیلی متعالی تر.سر کلاس شما بوذن افق های خیلی جدیدی رو باز میکنه،یه تغییر در روش نگاه و فکر.یا اصلا خود فکر کردن،یا اینکه اصلا چه جوری باید فکر کرد و نتیجش برای من شد رو آوردن به مطالعه در زمینه های مختلف.که توضیحش خیلی مفصله.تاثیرش رو نه تنها تو حرف زدن با دیگران،بلکه در تعیین هدف ، درک محیط،تعریف موفقیت و تعریف آرامش و….تو خودم میبینم. چیزی که ۱۲ سال مدرسه و ۶ سال تحصیلات دانشگاهی نتونسته بود تو من ایجاد کنه.
هر ماه ۳ تا ۶ تا کتاب میخونم.
شما شاید میتونستی معلم کلاس دوم ایتدایی من باشی.
یا شاید میتونستی نویسنده کتابهای کودک باشی.
یا شاید میتونستی یکی از معلم های دبیرستان یا یکی از استادای دانشگام باشی.
یا شاید نویسنده رمان هایی که من تو نوجوانی میخوندم.(البته همشون زحمت کشیدن و دسشون درد نکنه).
واقعا چه فرقی میکنه!!! مهم اینه که شما تونستی این تغییرو ایجاد کنی.حالا یا با داستان کودکانه یا با رمان عشقی یا ……..
هیچ زیر پستات ندیدم بنویسی +۱۸٫ “هر کسی از ظن خود شد یا من”
ولی آیا اگر این شناخت زودتر اتفاق افتاده بود بهتر نبود تا سن ۲۷ سالگی؟؟؟؟؟؟؟
شناخت بهتر! انتخاب بهتر رشته تحصیلی! انتخاب بهتر زمینه کاری! شریک زندگی!انتخاب شریک کاری!…..
کارهای که باید میکردم،ولی “ایکاش” میکردم.
تو علوم سوم ابتدایی میخونیم که گرما به ۳ طریق منتقل میشه ۱-تابش ۲-جریان همرفتی ۳-رسانایی.
به نظرم این سایت مثله روش رسانایی عمل میکنه.که بیشتر تو جامدات اثر داره.یه طرفه میله رو گرم میکنی بعد از یه مدت میبینی اون طرف هم گرم شده.
فعلا اون طرف گرم میله دست شماست.هر وقت شناخت زورتر اتفاق افتاد، میتونی گرما رو اونطرف میله حس کنی.
به امید آن روز.
ممنون از زحماتت.
مهدی جان.
به هر حال من هم انسانم و بهم حق بده، مثل بسیاری از انسانهای دیگه، نمیتونم احساس خوبی رو که هنگام شنیدن اظهار لطف دیگران بهم دست میده پنهان یا سرکوب کنم.
اما چیزی که بیشتر از همه حس من رو خوب میکنه، در مورد لطف تو و دوستان دیگرم، اینه که احساس میکنم بزرگوارانه، ایرادهای من کمرنگ میشه و کارهای شاید مثبت من، پررنگ جلوه داده میشه تا انرژی و روحیه ی بیشتری برای کار و تلاش داشته باشم.
فقط خواستم بگم که میدونم، کسی که مثل تو یک سال در کنار من بوده، ایرادهای من رو میدونه: زود عصبانی شدنم رو، بی حوصلگی این روزها و بعضی روزها رو، شوخی هایی که گاهی دوستان و دانشجویانم رو دلگیر میکنه، مثالهایی که گاه، از سر خستگی یا عدم تمرکز یا…، تکرار میشوند یا به روز نمیشوند یا …
ممنونم که ایرادها رو کمرنگ میکنی و خوبیها را برجسته، تا شاید امثال من انگیزه ی بیشتری پیدا کنند. فقط خواستم بگم که روی دیگر سکه را میدانم، حتی اگر تو و امثال تو، همواره سمت خوب سکه رو، پیش روی من قرار بدید…
بازم سلام:
به قول خودت هر چیزی قطعا یه اسیب شناسی داره،و میدونیم هیچ کس کامل نیست ولی چقدر خوبه که انسان ها در مسیر کمال باشند.
مطلبی که بالا گفتم خیلی رک و پوست کنده چیزی بود که اتفاق افتاده بدون سانسور و هیچ گونه زیبا سازی ونه حتی برای دل خوشی شما.
ضمنا خودم رو در اون حدی نمیبینم که به شما بگم کجای کارت درسته وکجاشو درست کن.
اگر بخواهی به کسی ایراد بگیری باید خیلی شناخت و درکت بیشتر و کامل تر و نزدیک تر باشه (اینم یه چیزیه که از سر کلاسای خودت یاد گرفتم).
گاهی افزودن به چیزی شروع نقصان آن است فقط میتوان تشکر نمود , بسیار حکیمانه عمیق و تیز بینانه بود , متشکرم.
سلام محمدرضا
اگه بخوام اسم چندتا کتاب کارا بهم معرفی کنی باید اینجا بخوام یا از متمم درخواست کنم و اونجا ایمیل بزنم؟
شادباشی
لطفا . یه جواب کوتاه هم کافیه
کتابا هم به زمینه های متمم ربط داره
بگو چه موضوعی برات مهمه. ببینم چیزی دور و برم هست…
مرسی.راستش من دور و برم کارخونه ها و شرکت هایی میبینم که خیلی مشکل دارن از هر جهت.چندتایی هم میشناسم که تازه شروع به ساخت و ساز کردن.تا الان تونستم برای بازاریابی و منابع انسانی یه منابعی دست و پاکنم و کمی یاد بگیرم اما استراتژی و مدیریت صنعتی رو نمیدونم چی هست اما شنیدم میتونه خیلی مفید باشه و خیلی به کارخونه ها کمک کنه.محمد رضا برای یادگیری مفهومی و کاریه این دو مورد باید چیکار کنم؟ انگلیسیم هم خوبه .
یه دنیا ممنون (;
یه فرصت کوتاه بهم بده آرشام
روی چشم و بسیار ممنون
سلام محمدرضا جان
من نیاز فوری فوری به این کتاب ها ندارم ( خوشبختانه چند کتابی توی برنامم هنوز هست که باید بخونم )
میدونم این مدت سرت شلوغ بوده . فقط خواستم مطمئن بشم که فراموش نکرده باشی…
شب خوش
من تو رو تو لیست کارهام گذاشتم آرشام!
wooow
C’est bizarre
merci
به نام خدا
محمد رضای عزیز سلام
مطلب بسیار جالبی نوشتی شاید یکی از بهترین مقالات سایت در یک ماهه گذشته بود ولی در این مقاله کسانی را که از تو انتقاد کرده بودند انسانهایی سطحی نگر معرفی کردی که این کمی از انصاف بدور بود. اگر با کامنتم باعث رنجش خاطر تو شدم از تو عذر خواهی میکنم و می خواهم بدانی که برای تو احترام بسیار زیادی قائلم.
مهدی سطحی نگری نیست. ویژگی فرهنگیه که در همه ی ما نهادینه شده.
نمیشه واقعیت رو انکار کرد.
من که خودم این متن رو نوشتم هنوز حاضر نیستم برای یک محصول دیجیتال مالتی مدیا، به اندازه ی یک کلاس پول بدم.
در حالی که میدونم این محصول ارزشمند تره و بارها قابل استفاده هست و هزینه زیادی براش انجام شده.
من هم مثل بقیه، بر اساس قیمت تمام شده و هزینه ی سرشکن، ارزش آموزش ها رو حساب میکنم و گاهی یادم میره که ارزش آموزش به تغییریه که در من ایجاد میکنه.
این مطلب، انتقادی از فرهنگ ما بود و من هم بیرون این فرهنگ نیستم. ایرانیم و مثل بسیاری از هم وطنانم فکر میکنم.
سلام
هیچ وقت حرفی نمی زنم که خواننده فکر کنه من می دونم و اون نمی تونه بدونه اما:
بزرگترین معلم انسان چگونه به اموزش نی پردازد؟
کدام روش بهترین روش یادگیری است؟
جواب این سئوال ها هیچ ربطی به یادگرفتن ندارد چون یادگرفتن و عمل کردن یک دنیا فاصله است.
پس با جواب به این سئوال فکر خود را آرام کنید که :
چگونه می توانیم یاد گرفتن را یاد بگیریم؟
موفق باشید.
حقیقت جالبی بود، اما فکر کنم نظام جدید آموزشی کمی بهتر شده و هم معلم ها از اون حالت فقط کتاب دراومدن هم سیستم مدارس
فضا عوض شده اما من فکر کنم هنوز سهم محتوا کمتر از محیطه.
هنوز مدیران مدرسه هایی که من باهاشون جلسه دارم، به جای اینکه راجع به سیلابس حرف بزنن، اول اسمارت بورد ها رو به من نشون میدن (شاید چند تا از بهترین مدرسه های ایران)
مینا جان به نظر من بهتر نشده…به بهانه تغییر همون اندک نکات مثبتی هم که داشت سیستم اموزشی…همونم از بین رفت.
به بهانه ایجاد خلاقیت خیلی چیزا رو از بین بردن بدون اینکه چیز جدیدی به جاش ارایه بدهند.
کاش در زمینه همون آموزش هم خوب کار میکردند.ارایه دانش و علم تاریخ مصرف گذشته در مدارس و دانشگاهها تاسف آوره.و اینکه سیستم آموزشی هیچ هدفی رو دنبال نمیکنه.و اندک انگیزه هایی هم که بین دانشجویان و دانش اموزان وجود داره در خودش حل میکنه.