سایت من این روزها نخستین سال عمر خود را سپری میکند. با دوستانی که برخی آمدند و گروهی گفتند و عده ای ماندند و قلیلی رفتند و خلاصه امروز، مانده در اینجا جمع دوستان خوب من که روزانه به این خانه مجازی سر می زنند و حال و سراغی از یکدیگر میگیرند.
گفتم این پست را بگذارم برای دید و بازدیدهای مجازی نوروز. اگر کسی پیغامی دارد، حرفی برای بقیه، یا برای فردی خاص، گفتگویی، توصیه ای برای سال جدید، آرزویی، جمله زیبایی که ارزش اندیشیدن دارد و هر چیز دیگری که دل تنگمان در این روزها می خواهد و با خود می خواند، اینجا جایی برای این پیامها باشد…
من هم حرف های خودم را لا به لای کامنت ها می نویسم تا میهمان و میزبان در یک مقام باشند و تبعیضی در کار نباشد…
با آرزوی سالی خوش برای همه کسانی که در هر جای جهان، آغاز سالشان را با بهار همزمان می دانند…
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
سلام محمدرضای عزیز
امیدوارم این مطلب من رو بخونی چون واقعا به راهنماییت نیاز دارم .
قبلا یک بار گفتم چندتا از دوستان به من لطف داشتن خواستن با من همدردی بکنن.
قراره چند وقت دیگه در سازمان بزرگی استخدام بشم . از رویاهای منه که اونجا استخدام بشم عاشق اون سازمان بودم تا اینکه چند وقت پیش برای کار تحقیقاتی به اونجا رفتم ( البته بعد از طی مراحل قانونی) من رو به مدیر تحقیق و توسعه معرفی کردند اونجا با من مصاحبه کرد که هدفت از اومدن به این سازمان چی بوده منم به اندازه نیازم برای درسم توضیح دادم و در آخر به من گفت : تو چه جوری جرئت کردی و به این سازمان اومدی ؟! من که همینطوری سرمو ننداختم بیام داخل سازمان از همون حراست سازمان تا داخل سازمان سلسله مراتب قانونی برای این دانشجوی بدبخت طی شده بود.
خیلی بهم برخورد خیلی ناراحت شدم اون لحظه هیچ حرفی برای گفتن نداشتم فقط سکوت کردم و از اونجا اومدم بیرون . هنوز هم وقتی یادش میوفتم دلم میگیره و افسردم میکنه . حتی برای کارکردن در این سازمان در آینده شک دارم .
خواستم بهش بگم استاد من ” محمدرضا” ست خواستم بگم من دانشجوی دانشگاه شریفم ولی نگفتم این چیزها مطرح نبود اون نمیخواست دانشجویی وارد اونجا بشه و من فقط سکوت کردم و با ناراحتی از سازما ن رفتم بیرون و البته با زبون بی زبونی من رو متهم کرد که تو هیچی نمیفهمی و این بیشتر عذابم میداد.
محمدرضا من تو صحبت یا مذاکره با این آدم باختم .
کجای کار اشکال داشت؟
کمکم کن لطفا .
سلام به دوستان خوب این خانه گرم …
و به ….محمدرضا …
این شعر تقدیم به شماست …
*بهار من ، بدون سبزه رُخت
بدون ماهیان سرخ چشم آبی ات
و بی صدای شعر حافظ توام بهار نیست
سبز تویی ، ماه تویی ، هوای تازۀ نفس برای دیدن شکوفه ها تویی
بهار من ، بهار تویی .
با آرزوی سالی سرشار از روزها و لحظه های پاک .
سلام
اینجا دید و بازدید مجازیه دیگه
مگه اینکه اینجا بتونم محمدرضا رو ببینم .
بودن در اینجا واسه من آرامش میاره . من تو این خونه آرومم .
بیرون که میرم فقط دلمو میشکونن . اینجا التیام میده.
دوست دارم همیشه اینجا باشم .
امیدوارم سالی خوش پر از سلامتی و مهربانی داشته باشید .
محمدرضا ، این متن رو می خواستم برای “هنر فراموش کردن ” بگذارم که نشد ، اینجا گذاشتم….از طرف یک تازه وارد سایت که می ره و می آد….