پیش نوشت یک: این مطلب را مشخصاً برای علیرضا حق گو نوشتهام. احتمالاً غیر از او، افراد کمی باشند که این حرفها برایشان جالب باشد. اما چون حدس میزدم که طولانی بشود، ترجیح دادم به صورت یک مطلب مستقل بنویسم. اما شما آن را یک نامه شخصی در نظر بگیرید و اگر جایی موضوعی شرح و بسط داده نشده یا بیش از حد تشریح شده است، این مسئله را به خاطر وجود یک مخاطب مشخص برای متن، ببخشید. پیش نوشت دو: مطلبی تحت عنوان چهاردهمین کلید نوشتم و در آن، حدسیات خودم را در مورد اینکه چرا باید تکنولوژی را به عنوان کلید چهاردهم در انتخاب آمریکا ببینیم، توضیح دادم. و بر اساس همان فرض، گفتم که چرا فکر میکنم شانس کلینتون در انتخابات آتی، بیش از چیزی که به نظر میرسد، بالاست. علیرضا هم […]
چهاردهمین کلید: نگاهی دوباره به انتخابات آمریکا
پیش نوشت: در فرهنگ ما حداقل سه جایگاه وجود دارد که در آنها میتوانی در مورد هر چیزی که نمیدانی و نمیفهمی نظر بدهی. این سه جایگاه، صندلی تاکسی و صندلی اتوبوس و شبکه های اجتماعی هستند! همچنانکه قبلاً هم گفتهام، من به دلیل اینکه کمتر از این سه مورد استفاده میکنم، ترجیح میدهم حرفهایم را اینجا با شما به اشتراک بگذارم. احتمالاً حرفهایم برای بعضی خوانندگان ساده اندیشانه و سطحی به نظر خواهد آمد. پیشاپیش خواهش میکنم که به مصداق سیاست احترام به عقاید دیگران، آنها را تحمل کنید و حرص نخورید. چه آنکه در این چند سال، عموماً وقتی بحث احترام به عقاید دیگران بوده، ظاهراً منظور این بوده که آنها که میفهمند، به عقاید آنها که نمیفهمند احترام بگذارند. من را هم لطفاً مشمول این رویه کنید! اصل ماجرا: دومین کتاب انگلیسی که خواندم، نامش ۱۳ کلید […]
توسعه قلمرو یا توسعه ظرفیت ها؟
در دوران قدیم، ظرفیت ها تقریباً ثابت بود. به این معنا که معلوم بود از یک خانواده حدوداً چقدر میشود مالیات گرفت. معلوم بود که هر هکتارزمین، چقدر محصول میدهد. معلوم بود که یک لشکر صدهزار نفری، چند برابر یک لشکر ده هزار نفری قدرت دارد. معلوم بود که هزار مرغ، دو برابر پانصد مرغ تخم میگذارند. در این شرایط، پادشاهان برای افزایش ثروت و قدرت خود، قلمروشان را گسترش میدادند و سرزمینهای دیگر را فتح میکردند. خانواده ها بیشتر میشدند و مزرعه ها بیشتر. لشکرها بزرگتر میشدند و لشکرکشیها عظیمتر. مرغ ها هم بیشتر میشدند و تخم مرغ ها هم افزایش مییافت. آن زمان، اوج غرور پادشاهان در این بود که در سرزمینشان خورشید هرگز غروب نکند. سالها گذشت و مفهوم ظرفیت مطرح شد. حالا دیگر مشخص نبود که یک خانواده، میتواند چقدر ارزش […]
لحظه نگار: همه چیز زودتر از آنچه فکر میکنیم قدیمی میشود
یکی از دوستان عزیزم سر سفرهی افطار بود و از راه دور، در مورد یکی از پروژههایش حرف میزدیم. در آن میان، ظاهراً سفرهی افطار را پهن کردند و دوست ما دید که از مقاله من در همشهری، بستری برای نان و پنیر ساختهاند! خندیدیم و بحث را ادامه دادیم. برایم ماجراهای ده سال قبل تداعی شد. قبلاً آن را گفتهام. اما جایی بهتر از اینجا برای مطرح کردن – یا تکرار کردن – آن نمیشناسم. آن سالها، آبدارچی مهربانی داشتیم که هر روز صبح، زحمت میکشید و برایمان نان میگرفت و بساط صبحانه در شرکت آماده میکرد. معمولاً هفت و نیم تا هشت را صرف صبحانه میکردیم و بعد کار را شروع میکردیم که عموماً هم تا غروب و شب ادامه پیدا میکرد. برای سفره از روزنامه استفاده میکردیم. سرگرمی من هم هنگام خوردن […]
منطق علیه احساس: چرا گاهی در مورد بعضی موضوعات چیزی نمینویسم؟
دلم میخواهد در این نوشته، پاسخ سوالی را بدهم که کسی از من نپرسیده است! از این که این سوال را نپرسیدهاند خوشحالم. اگر چه نمیدانم ناشی از شناخت طولانی و عمیق نسبت به من است یا صرفاً احترام و ملاحظه کاری و پذیرفتن اینکه به هر حال، نوشتن و ننوشتن، چیزی از جنس سلیقه است و نمیتوان در موردش دیگری را مورد پرسش و تجسس قرار داد. برای کسی که من را میشناسد و میداند که نسبت به رویدادهای اطراف و جامعهمان بیتفاوت نیستم ممکن است سوال شود که چگونه و چرا سکوت میکنم. نه از دست دادن سربازان کشور درد کمی است، نه حقوقهای کلان برای کسانی که احتمالاً کسری از آن را هم ارزش افزوده ایجاد نکردهاند. نه کشته شدن محیطبانان ساده است و نه ورود غیرمجاز به خانهی مردم به بهانهی […]
جیمز واتسون – حراج جایزه نوبل و اجتناب از آدمهای خسته کننده!
حراج کریستی در طول عمر خود، تنها یک بار حراج جایزه نوبل یک دانشمند زنده را تجربه کرده است. آن هم در سال ۲۰۱۴ بود که جیمز واتسون جایزه نوبل خود را که در سال ۱۹۶۲ دریافت کرده بود به حراج گذاشت تا هزینه تحقیقاتش را تامین کند. آلیشر عثمانف میلیاردر روسی در مزایده شرکت کرد و با پیشنهاد مبلغ چهار میلیون و هفتصد هزار دلار، برندهی مزایده شد و جایزه نوبل را در دستانش گرفت. او بلافاصله اعلام کرد که در جلسه مزایده حاضر نشده بود تا جایزه نوبل را برای خودش بخرد. بلکه آمده بود جایزه را بخرد و آن را به کسی که لایق آن است (خود شخص جیمز واتسون) بازگرداند. جیمز واتسون – که میتوانید حالش را تصور کنید – آن روز و همچنین حدود شش ماه بعد در مراسمی که […]
نظریه اطلاعات – کلود شانون و درک کلان سیستمهای پیچیده (+کمی طعم ریاضی)
پیش نوشت یک: دوست داشتم بیام یه چیزی همینطوری الکی توی روزنوشته بنویسم که به روز بشه. فشار کار هم خستهام کرده بود و مغزم کار نمیکرد. بنابراین، مطلب تحلیلی نمیشد بنویسم. گفتم یه چیزی بنویسم که خیلی به مغزم فشار نیاره و بیشتر از جنس ریاضی و مبانی اولیه اطلاعات سیستمها باشه. اینطوری دل هما رو هم به دست میارم که یه زمان بهم چنین دستوری داده بود: برداشت من از نوشته هاتون اینه علاقه ندارید این جا بحث های ریاضی بکنید، ولی یک پیشنهاد: اگه میشه با یه سرفصل مشخص این بحث های ریاضی رو بکنید. فکر کنم خیلی جذابه و در مورد خودم باعث میشه ریاضیات رو بهتر بفهمم. فکر کنم افرادی هم باشند که به این بحث ها علاقه دارن. پیش نوشت دو (برای هما): هما جان. همونطور که مطمئناً به […]
لحظه نگار: سحابی هلیکس
بر خلاف لحظه نگارهای دیگر، این عکس را خودم ثبت نکردهام. اما احساس کردم بد نیست آن را اینجا منتشر کنم تا احیاناً اگر جایی همزمان با سرمستی لحظات روحانی افطار در ماه مبارک رمضان، در یک برنامه تلویزیونی تصویری از سحابی هلیکس دیدید، آن را با تخمک اشتباه نگیرید 😉 پی نوشت موقت: سال گذشته، به خاطر اینکه فرصتی فراهم نشد تا در یک برنامه تلویزیونی بر روی این واقعیت که “صادرات زالوی روسیه از صادرات نفت ما بیشتر نیست” اصرار کنم، به رغم ارادت به تیم اجرایی، تصمیم گرفتم دیگر در آن برنامه شرکت نکنم. منبع عکس: ناسا (ناسا هم مخفف ناباروری برای ساده اندیشان نیست. بلکه مرکز فضایی آمریکاست. آدم باز بگه بهتره!) لینک فیلم تکمیلی (این رو دیگه ناسا به معنای مرکز فضایی آمریکا، تایید نمیکنه. همون معنای دومی هست) با […]
پنج نوع مخاطب برای کسب و کار (خصوصاً در شبکه های اجتماعی)
در گذشتههای دور (از حدود سه هزار سال پیش تا حدود ده سال پیش) وقتی انسان در مورد کسب و کار فکر میکرد، دیگران را به سه دسته تقسیم میکرد: آنها که مشتری هستند. آنها که مشتری نیستند و نخواهند شد. آنها که مشتری نیستند و ممکن است مشتری بشوند. دوران جدید، مفهوم دیگری را در کنار مشتری و شاید به جای مشتری مطرح کرده است: مخاطب. امروز، سازمانها با مخاطب خود حرف میزنند. مخاطب ممکن است هرگز مشتری نباشد. اما مخاطب است. مشتری هم ممکن است مخاطب نباشد. سازمانها با مخاطب حرف میزنند و به مشتری میفروشند. البته این دو گروه، میتوانند با یکدیگر همپوشانی داشته باشند. شاید هم تا حد زیادی نزدیک باشند. اما به نظر میرسد که دنیای جدید و فرهنگ جدید و ابزارهای جدید، فاصلهی بالقوه بین مخاطب و مشتری را […]
نکته کوتاهی در مورد استراتژی قیمت گذاری باز
پیش نوشت: چند ماهی هست که اوقات فراغتم رو به مطالعه در مورد تفاوت زنان و مردان در موقعیتهای شغلی برابر میگذرونم. علتش صرفاً کنجکاوی شخصیه و البته کمی نگرانی که در چند سال آینده که سهم زنان در اقتصاد ما بیشتر از قبل میشه و فارغ التصیلان فعلی ردههای میانی و ارشد سازمانها رو اشغال میکنند، چه اتفاقی در فضای سازمانی در کشورمون میفته. مهمترین نگرانی هم مشخصاً اختلاف حقوق پرداختی به زنان در شرایط برابر با مردان هست که در بخش بزرگی از دنیا – مستقل از فرهنگ، سیاست، نظام اقتصادی و باورهای مذهبی – وجود داره و تا جایی که من مطالعه کردهام، به هر شکلی بین همهی فرهنگهای جهان مخرج مشترک بگیریم، این مسئله جزو معدود موارد مشترک خواهد بود. بگذریم. هر وقت به یک جمعبندی رسیدم قطعاً اون رو منتشر […]
آخرین دیدگاه