پیش نوشت: چند ماهی هست که اوقات فراغتم رو به مطالعه در مورد تفاوت زنان و مردان در موقعیتهای شغلی برابر میگذرونم. علتش صرفاً کنجکاوی شخصیه و البته کمی نگرانی که در چند سال آینده که سهم زنان در اقتصاد ما بیشتر از قبل میشه و فارغ التصیلان فعلی ردههای میانی و ارشد سازمانها رو اشغال میکنند، چه اتفاقی در فضای سازمانی در کشورمون میفته. مهمترین نگرانی هم مشخصاً اختلاف حقوق پرداختی به زنان در شرایط برابر با مردان هست که در بخش بزرگی از دنیا – مستقل از فرهنگ، سیاست، نظام اقتصادی و باورهای مذهبی – وجود داره و تا جایی که من مطالعه کردهام، به هر شکلی بین همهی فرهنگهای جهان مخرج مشترک بگیریم، این مسئله جزو معدود موارد مشترک خواهد بود. بگذریم. هر وقت به یک جمعبندی رسیدم قطعاً اون رو منتشر […]
چند نکته ساده در مورد انتخاب نام تجاری
پیش نوشت: بحث نام تجاری و انتخاب نام تجاری مناسب از جمله بحثهایی است که شاید شروع داشته باشد، اما پایان مشخصی برای آن متصور نیست و به اندازهی یک دنیا میتوان در مورد آن حرف زد. چیزی که در اینجا مینویسم یک مطلب مستدل علمی نیست. بلکه صرفاً گزارشی از برداشتها و تجربیات شخصی من است که هیچگونه استناد علمی ندارد و حتی رعایت آنها به خواننده هم توصیه نمیشود. میتوانید آن را یک ایمیل شخصی در پاسخ به مینا رهنما بگیرید که دوست قدیمی من و متمم است و توضیحاتی که در زیر بحث نامهایی که نان نمیشوند نوشته بود، مرا ترغیب (یا وادار) کرد که لحظهای، بنشینم و این حرفها را برایش بنویسم. فقط چون معمولاً از ایمیل استفاده نمیکنم، نوشتن اینجا برای من راحتتر بود! اصل بحث: مینا جان. دلم میخواد […]
مدیریت توجه (۱): بحث چالشهای درونی و بیرونی در مدیریت توجه
پیش نوشت یک: قرار بود که بحثهای جانبی مرتبط با فایل آموزشی مدیریت و اقتصاد توجه را در قالب تعدادی مطلب مستقل، مورد بررسی قرار بدهیم. بخشی از نکات را دوستان عزیزم در اینجا مطرح کردهاند و احتمالاً نکات و موارد دیگری هم به آن افزوده خواهد شد. فقط با توجه به تنوع و گستردگی مطالب مطرح شده، مجبور خواهم بود که آنها را به بخشهای بسیار کوچکتر تقسیم کنم تا هر بتوانیم در مورد هر کدام در قالب یک نوشته بحث کنیم. پیش نوشت دو: مهدی بازیار عزیز، نکات مهم و متعددی رو مطرح کرده بودند که هر کدام را میشود به صورت مستقل و جداگانه مورد بحث قرار داد. این مطلب را در ادامهی نکته دوم مطرح شده توسط مهدی بازیار مینویسم: مورد ۲: در فایل شماره ۷ به چالش های درونی مدیریت […]
پایان یک پرونده: گزارشی در مورد تراست زون
پیش نوشت یک: آنچه در اینجا میبینید گزارشی مربوط به سرنوشت ایدهی تراست زون است که حدود ۳ سال از تولد آن میگذرد و آنچه امروز میخوانید تقریباً بیانیهی مرگ آن است. شاید برای دوستانی که این فرصت را نداشتهام که از سه سال پیش تا کنون کنار هم باشیم، چنین داستانی، طولانی، خستهکننده و نامربوط به نظر برسد. این یک تعارف نیست. مطمئن هستم برای خیلی از عزیزانم که این نوشته را میخوانند، چنین خواهد بود. پیش نوشت دو: دلایل زیادی وجود داشت که این گزارش را ننویسم. شاید یکی از آن دلایل این باشد که سعی میکنم تلخ ننویسم. آنها که از نزدیک من را میشناسند میدانند که گاهی، در شرایطی که بسیاری از افراد دیگر، انگیزهی نفس کشیدن و ادامهی زندگی هم پیدا نمیکنند، آمدهام و نوشتهام و شوخی کردهام و حرف […]
آیا اقتصاد جهانی یک سیستم پیچیده است؟
پیشنوشت: آنچه اینجا میخوانید، ادامهی یک سلسله بحث نسبتاً طولانی است. بنابراین بدون خواندن نکاتی در مورد زندگی موریانهها و سپس توضیحات اولیهی من در مورد سیستم های پیچیده و سپس یک کامنت طولانی از سجاد سلیمانی و سپس پاسخ من به سوال اولی که در آن کامنت مطرح شده، احتمالاً ارتباط برقرار کردن با آنچه در ادامه میآید، یا ساده نیست و یا ممکن است برداشتهای نادرست و سطحی ایجاد کند. پیش نوشت دو: سوال دوم مطرح شده در آن کامنت را بدون تغییر یا ویرایش در اینجا میآورم: دو) کاملا واقفم که بحثِ شناخت عمیق تا پیش نیاید، نمی توان آن را به سایر سیستم ها تعمیم داد و آن ها را فهمید یا تحلیل کرد. اما داشتن سوالاتی در ذهن می تواند در مسیر شناخت، کمک شایانی به ما بکند. برای نمونه، […]
درباره موضع گرفتن: یکی از المانهای کلیدی در شکل گیری برند شخصی
پیش نوشت یک: من خیلی از کلمهی برند خوشم نمیآید. چون این روزها همه به همه چیز برند میگویند. اگر در یک میوه فروشی بروید و ببینید که همهی میوهها را هلو نامیدهاند، فکر میکنم شما هم دیگر کلمهی هلو را دوست نداشته باشید. قدیمها اصطلاح خندهدار مارک و مارک دار مد بود. میرفتند خرید میکردند میگفتند: رفتیم لباس مارکدار خریدیم. همین شد که گران شد. و من که آن زمان، کت و شلوارهایمان را از از مغازههای معمولی جنوب تهران میخریدم، نگاهی به داخل کتهایم میکردم و میدیدم که لباس من هم مارک دار است! نه یک مارک. حتی دو یا سه مارک. آن زمان کارگاههای دوخت زیرپلهای وقتی میخواستند لباس خیلی لوکسی تولید کنند، روی هر جیب آن، یک مارک متفاوت میدوختند! این بود که من یک دست کت و شلوار داشتم که […]
به بهانه کتابی درباره تاریخچه تغییر ساعت (ساعت تابستانی و زمستانی)
مدتیه یه کتاب پیدا کردهام به اسم Seize the Daylight (دنبال یه چیزی در مورد تغییر ساعت کامپیوتر میگشتم اشتباهی پیدا شد!). یه نویسندهای به اسم دیوید پِرِراو نوشته. به ماجرای تغییر ساعت در یک نیمه از سال اشاره میکنه و تاریخچه تغییر ساعت و شکل گیری ساعت تابستانی و زمستانی. انبوهی از نکات و تحلیل های جالب داره و پنج شش قرن اخیر رو در مورد ساعت (که به شکل مکانیکی و با طراحی امروزی در جوامع حضور داره) مرور کرده. تاثیر تغییر ساعت بر کشاورزی، بر جرم و جنایت، مخالفتهای مردم و مسئولین و کلیسا با تغییر ساعت. چالشهای بزرگ در کشورهای مختلف جهان. عدم پذیرش مردم. استفاده از لغت ساعت جدید و ساعت قدیم در اکثر کشورها طی صد سال اخیر و بحثهای مشابه. روی عادتی که دارم قبل از نوشتن هر […]
ادامه قصه زندگی موریانه ها و سیستم های پیچیده (درباره توانمندی استقرا)
پیش نوشت یک: یک بار مطلب کوتاهی دربارهی زندگی موریانهها نوشته بودم و سجاد سلیمانی پیشنهاد داده بود که کمی بیشتر در موردش بنویسم و من هم اطاعت کردم و نوشتم و فرصتی دست داد تا به بهانهی آن، به صورت بسیار مقدماتی به بحث پیچیدگی بپردازم. سجاد لطف کرد و کامنتی طولانی گذاشت و چند نکتهی دیگر را مطرح کرد و من هم ترغیب شدم تا ادامهی آن بحث را بنویسم. این که میگویم لطف کرد، یک تعارف نیست. گاهی اوقات – خصوصاً در بحثهای پیچیده و بی سر و ته – طبقه بندی برداشتها در قالب نتیجه گیری یا نکته یا سوال، میتواند کمک زیادی برای نظم دادن به ذهن باشد. بی سر و ته را با بار معنای منفی به کار نمیبرم. بلکه برای من در اینجا بیشتر معنای اهمیت و بزرگ […]
راه های موفقیت در آینده دیگر مانند گذشته نیست
پیش نوشت: بخش اول این نوشته یک مطلب مقدماتی است که انگیزهی من از نوشتن این مطلب (و احتمالاً قسمتهای بعدی) را مشخص میکند. در صورتی که قسمت اول را نخواندهاید، مناسبتر است ابتدا آن را مرور کنید. قسمت دوم: در تمام سالهای اخیر، هر جا بهانهای یا فرصتی بوده در مورد رویداد و روند و تفاوت آنها نوشتهام. اما دوست دارم باز هم از آنها برای تو بگویم. بحث رویداد و روند، بحثی بسیار ساده است. اما کمتر کسی را دیدهام که آن را به صورت جدی در همهی جنبههای زندگی خودش به کار بگیرد. بخش عمدهای از تجربههای زندگی ما و حتی آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم ما، به ما میآموزند که رویدادها را ببینیم و به رویدادها فکر کنیم. رسانهها، هر روز از عملیات تروریستی در نقاط مختلف جهان میگویند. از انفجارها. از کشتهها. اما چند […]
درباره یک دروغ: گذشته چراغ راه آینده است!
داشتم چای میخوردم. از سر بیکاری (و البته عادت همیشگی) جزئیات نوشته شده بر روی جعبهی چای را بررسی میکردم. دیدم نوشته که ما سیصد سال است که تلاش کردهایم طعم بهترین چای را برای شما به ارمغان بیاوریم. دوام یک کسب و کار، برای سیصد سال اتفاق سادهای نیست. این را کسانی بهتر میفهمند که یک کار گروهی راه اندازی کردهاند و بسیار دیدهاند که تیم، صبح تشکیل میشود و شب، در تنش و انزوا و انفراد، هر کس به خانهی خود میرود. در کشور خودمان، هیچ کسب و کاری را نمیشناسم که ۳۰۰ سال پیوسته دوام داشته باشد. با تمام آنچه از استراتژی و آینده شناسی و تحلیل روندها و دینامیک سیستمها میفهمم، باور هم نمیکنم که تا صدها سال بعد، در این خاک ناپاک که به “نعمتهای بی زحمت” آلوده است، نطفهی […]
آخرین دیدگاه