چند ماهی است که اتفاقهای مختلف و چالشهایی که برای افراد و کسب و کارها به وجود میآید، مرا بیش از پیش به باوری که سالهاست در پس ذهنم دارم و آن را هر روز به خودم میگویم، مطمئنتر میکند. نه فقط مسئلهی دکتر نجفی – که من دِینِ شخصی هم به ایشان دارم – و نه مسائلی مانند ماجرای اسنپ که هر دو اردوگاهِ درگیر، در دفاع از عقیدهی خود، تحریم پلتفرم را درخواست میکنند؛ مثالها از این دست بسیارند و هر روز، نمونههای مختلفی را میبینیم و میشنویم و هر کس در زندگی شخصی و شغلی خود نیز، مصداقهای فراوانی از این جنس را تجربه میکند. همیشه هر وقت هر یک از دوستانم در زندگی شخصی یا کسب و کار خود، در حال رشد و پیشرفت است و لبخند و تشویق دیگران، چشم […]
فهرست اسامی و توضیحات و اشارات در گفتگو با دوستان متممی
در گفتگوی شش ساعتهای که با دوستان متممی داشتم نامها و اشارههای بسیاری مطرح شد که طبیعتاً به علت محدودیت زمان، فرصت توضیح بیشتر در مورد آنها نبود. ضمن اینکه گاهی تشخیص نامها صرفاً با تکیه بر شنیدن امکانپذیر نبود و ممکن است دوستانی که قصد بررسی بیشتر داشته باشند، نتوانند موضوعات مطرح شده را پیگیری کنند. به همین علت، تصمیم گرفتم در قالب یک مطلب مستقل، تعدادی از نامها و اشارهها را فهرست کنم و در مواردی که حس کردم حرف بیشتری برای گفتن وجود دارد، مختصر توضیحی هم اضافه کنم. اما از آنجا که این کار مستلزم گوش دادن به کل گفتگو بود و من هم مثل اکثر انسانها از شنیدن صدا و حرفهای خودم احساس خوبی ندارم، این کار را به تدریج انجام دادم. به همین علت، کمی طول کشید. بحش اول […]
کوتاه به بهانهی کتاب پوست در بازی – نسیم طالب
پیش نوشت: این مطلب را در پاسخ متنی که سعید رمضانی زیر بندبازی زندگی دربارهی انتشار ترجمه کتاب Skin in the Game نوشته بود مینویسم. ابتدا میخواستم حرفهایم را در قالب کامنت بنویسم، اما گفتم شاید نوشتن آن به شکل یک مطلب مجزا، باعث شود دوستان بیشتری متوجه انتشار این کتاب بشوند. اصل حرفها: سعید جان. کتاب پوست در بازی به دستم رسیده و مشغول خوندنش هستم. قاعدتاً در متمم هم باید به شکل مستقل معرفی بشه. اگر چیزی دربارهاش ننوشتم به این علته که خوندنش به پایان نرسیده بود؛ نه اینکه ازش بیاطلاع باشم. چند مورد در ذهن داشتم که خواستم اینجا برات بنویسم. مورد اول اینه که خسته نباشی. امیدوارم تو و همهی کسانی که به نوعی کمک کردند تا این پروژهی ترجمه بتونه با موفقیت به پایان برسه، از نتیجهی کار راضی باشید و […]
چگونه به قدرت فکر کردن مستقل دست پیدا کنیم؟
پیش نوشت یک: آنچه در این مطلب میخوانید، بیش از آنکه پاسخی برای سوال بالا باشد، ارائهی برخی توضیحات و باورهای شخصی در کنارِ تأکیدی بر اهمیتِ صورت مسئله است. بنابراین، لطفاً انتظار پاسخ مفید یا قانعکننده نداشته باشید. پیشنوشت دو: صورت این سوال را به شکلهای مختلفی میتوان مطرح کرد. اما شاید شیوهای که احسان بیرانوند (زیر مطلب اصالت و برند شخصی) انتخاب کرده، نقطهی شروع مناسبی باشد: چطور از متفکری که کتابش رو میخونم یا به طور کلی از هر کس که چیزی یاد میگیرم، قدرت فکر کردن مستقل رو از دست ندم؟ چون گاهی خودم رو در وضعیتی میبینم که تبدیل به ماشین بازگو کننده کتابها شدم. صاحبنظر بودن همچنانکه پیش از این نیز گفتهام، گمان میکنم بهترین تعبیر برای این دغدغه و چنین دغدغههایی، صاحبنظر بودن است. هر کسی که نظری میدهد، الزاماً صاحبنظر نیست و این نکته […]
برای سعید محمدی: آمادگی برای زندگی در جهانی با یکپارچگی افقی
پیش نوشت: این مطلب را میتوان زیرمجموعهی مطالبی دانست که تحت عنوان گفتگو با دوستان مطرح میکنم. در یکی از بحثهای مربوط به کانکتوگرافی به یکپارچگی عمودی و یکپارچگی افقی رسیدیم و دیدیم که به نظر میرسد هرمِ دنیا هر چه بیشتر در حال حرکت به سمت یک ساختار مسطح است. در آنجا سعید به آمادگی برای زندگی در جهانی با ساختارِ یکپارچهی افقی اشاره کرده بود و فکر کردم بد نیست به بهانهی حرف سعید، چند جملهای بیشتر در اینباره صحبت کنیم. حرفهایی که در اینجا مینویسم، ناشی از تسلط بر این بحث یا پختگی در مواجهه با یکپارچگی افقی یا هر چیزی از این دست نیست. فقط حس کردم شاید بشود به بهانهای، بر اهمیت بحثِ یکپارچگی افقی تأکیدی دوباره کرد. من همیشه – حداقل در مورد فرایند فکر کردن و یادگیری خودم […]
اقتصاد، ثبات، زلزله، نیمسکه و یک درس مدیریتی
یکی از بزرگترین اختراعات انسان طی قرنهای اخیر، کسب و کارِ سازمان یافته (Organized Business) بوده است. به این معنا که از اقتصاد مبتنی بر دکانداری به سمت اقتصاد مبتنی بر ساختار سازمانی روی آورده است. این الگوی کسب و کار، تا حد زیادی از الگوهای سیاسی و ساختارهای اجتماعی الهام گرفته است. قبل از اینکه چارت سازمانی اختراع شود و پستهای سازمانی مطرح شوند و چیزی تحت عنوان پستهای معاونتی شکل بگیرند، مفاهیمی مثل دربار و القاب درباری و وزارت در ساختارهای حکومتی پدیدار شدند. البته بعدها به علت چاق و فربه و ایستا بودن ساختارهای حکومتی و لاغر و چابک و پویا بودن ساختارهای کسب و کار (حداقل در مقایسه با دولتها) عملاً مفهوم سازمان و ساختار سازمانی بیشتر توسط کسب و کارها توسعه پیدا کرد و این بار، حکومتها و دولتها در سراسر جهان، […]
برای یونا لرر نویسنده کتاب تصمیم گیری- آیا مغز، فریب خوردهی یک احساس است؟
قبلاً در مورد بعضی از کتابهای کتابخانهام و حاشیههای آنها، برای شما مینوشتم و اسمش را قصه کتابهای من گذاشته بودم. در ادامهی آن سبک،این بار میخواهم کمی در مورد حاشیه های مربوط به کتاب تصمیم گیری نوشته یونا لرر برایتان بگویم و یا اگر صادقانه بگویم، درد و دل کنم. این کتاب را سال ۹۰ خریدم. امیدوارم استفادهی همزمان از علامت تعجب و سوال برای جمله روی جلد را بر ناشر و ویراستار ببخشید. سنت اشتباهی که به مدد شبکه های اجتماعی، گسترش هم یافته است. همینطور استفاده از سه نقطه را. به قول مرحوم ایوبی که در زنگ انشا به خاطراتم از او اشاره کردم: اکثر سه نقطهها زائد هستند. اگر حرفی داری بنویس و اگر نداری، مگر مریضی که سه نقطه میگذاری؟ تنها جایی که سه نقطه معنا دارد در مثال زدن […]
ده نکته پس از ده سال وبلاگ نویسی (قسمت اول)
پیش نوشت اول: نیمههای سال ۸۴ بود. سرپرستی خدمات پس از فروش یک شرکت را بر عهده داشتم و جز معدود ساعاتی در هفته (و گاه در ماه)، فرصت نمیشد که به خانه خودم بروم. مسافرت و ماموریت. از این شهر به آن شهر و از این روستا به آن روستا. از شهرک صنعتی قراملک در حوالی تبریز تا شهر صنعتی کاوه در ساوه. از بیابانهای پشت بجستان تا ایستگاه راه آهن جلفا. از بافق تا اندیمشک. از بم تا آبشارهای بیشه در لرستان. جوانی و خامی من در حدی بود که فکر کنم با پنج شش سال سابقهی کار رسمی و در کنار آن سه یا چهار سال، سابقهی کار غیررسمی (به قول شرکتها: سابقهی بدون بیمه!) حرفهای زیادی برای گفتن دارم و تجربیات زیادی دارم که میتوانم با دیگران به اشتراک بگذارم (مطلبی مثل […]
آخرین دیدگاه