دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

فهرست اسامی و توضیحات و اشارات در گفتگو با دوستان متممی

در گفتگوی شش ساعته‌ای که با دوستان متممی داشتم نام‌ها و اشاره‌های بسیاری مطرح شد که طبیعتاً به علت محدودیت زمان، فرصت توضیح بیشتر در مورد آن‌ها نبود. ضمن این‌که گاهی تشخیص نام‌ها صرفاً با تکیه بر شنیدن امکان‌پذیر نبود و ممکن است دوستانی که قصد بررسی بیشتر داشته باشند، نتوانند موضوعات مطرح شده را پیگیری کنند.

به همین علت، تصمیم گرفتم در قالب یک مطلب مستقل، تعدادی از نام‌ها و اشاره‌ها را فهرست کنم و در مواردی که حس کردم حرف بیشتری برای گفتن وجود دارد، مختصر توضیحی هم اضافه کنم.

اما از آن‌جا که این کار مستلزم گوش دادن به کل گفتگو بود و من هم مثل اکثر انسان‌ها از شنیدن صدا و حرف‌های خودم احساس خوبی ندارم، این کار را به تدریج انجام دادم. به همین علت، کمی طول کشید.

بحش اول | حوالی دقیقه ۵

شرکت‌ ساپکو: با وظیفهٔ تأمین قطعات برای ایران‌خودرو و به تعبیر خودشان پل ارتباطی میان قطعه‌ساز و ایران خودرو

تام: مخفف تأمین ابزار و ماشین‌آلات (که فکر می‌کنم الان خود را به عنوان ارائه‌دهندهٔ راهکارهای مهندسی در همهٔ صنایع معرفی می‌کند)

سازه گستر: تقریباً همان جایگاهی را که ساپکو برای ایران خودرو دارد برای سایپا دارد

کمروسکی: شرکت Ernst Komrowski & Co که فکر می‌کنم در سال‌های اخیر سهم بازرگانی آن کمتر شده و فعالیت دریایی آن افزایش پیدا کرده است

پلاسر: شرکت Plasser & Theurer در اتریش – فعال در زمینهٔ ساخت و نگهداریِ ماشین‌آلات تعمیر و نگهداری خطوط ریلی

بخش اول | حوالی دقیقه ۶

تیلور: منظور فردریک تیلور است که از بنیانگذاران مدیریت علمی محسوب می‌شود.

در گفتگو اشاره کردم که مکانیک و راه‌آهن و مدیریت، قرابت بسیاری با هم دارند. اگر به بررسی این قرابت علاقه دارید، می‌توانید آثار آلفرد چندلر (Alfred Chanlder) را بخوانید. چندلر از مورخان مطرح مدیریت است که متأسفانه در ایران کمتر شناخته شده است. نگاه او به مدیریت، تحلیلی است و به رویدادنگاری اکتفا نمی‌کند.

بخش اول | حوالی دقیقه ۱۳

دکتر حیدری: منظور دکتر مسعود حیدری است که از ایشان به عنوان پدر مذاکرهٔ ایران یاد می‌کنند.

من این بخت را داشتم که در یکی از بخش‌های رادیو مذاکره در خدمت ایشان باشم (دانلود فایل صوتی). لطف‌های دکتر حیدری به من بسیار زیاد بوده که مرور یکی از آن‌ها همیشه به من قوت قلب می‌دهد (این‌جا را می‌گویم). البته قطعاً آن‌قدر ساده و خوش‌باور نیستم که «اغراق تحسین‌آمیز به قصد تشویق» را با «توصیف واقعیت» اشتباه بگیرم. اما این مانع نمی‌شود که هنگام سختی‌ها، مرور لطف ایشان به من آرامم نکند.

بخش اول | حوالی دقیقه ۴۳

کتاب هوش مصنوعی راسل و نورویگ: منظور کتاب Artificial Intelligence: A Modern Approach است. البته بعد از مصاحبه در گفتگویی که با هومن مسگری عزیز داشتم، به من گفت که محمدرضا اگر چه این کتاب را هم در آن زمان خواندیم، اما مربوط به اواخر سال بود و بخش بزرگی از آن سال به خواندن کتاب Photorealism & Ray Tracing in C گذشت. کتابی که روش‌های ریاضی مدل‌سازی سه‌بعدی گرافیکی (به همراه سایه و انعکاس و …) را آموزش می‌داد و با زبان C آن مدل‌ها را می‌نوشتیم و اجرا می‌کردیم.

بخش اول | دقایق پایانی

اشاره به جملهٔ منسوب به شوماخر: «هر جا دیگران ترمز می‌‌کنند، من گاز می‌دهم.»

این جمله به شوماخر منسوب شده است و بیشتر از فضای انگلیسی، تا جایی که می‌دانم، در فضای فارسی رواج دارد. جملهٔ اصلی را پیتر ویندسور (Peter Windsor) ژورنالیست فورمولا وان گفته است. او در تحلیل رانندگی شوماخر (نقل به مضمون)‌ می‌گوید: شوماخر پیچ‌ها را بهتر از رانندگان دیگر درک می‌کند. یعنی به درستی تشخیص می‌دهد که پیچ چه زمانی آغاز شده است. به همین علت، در شرایطی که رانندگان دیگر ترمز می‌‌کنند (چون فکر می‌کنند پیچ شروع شده) او هنوز ترمز نمی‌کند و ادامه می‌دهد (تا به نقطهٔ واقعی شروع پیچ برسد).

توضیحات مربوط به رانندگی شوماخر را می‌توانید در اینجا بخوانید.

شکل دقیق و درست این جمله، بیش از این‌که طعم انگیزشی داشته باشد،‌ رنگ و بوی فنی دارد و اتفاقاً می‌توان آن را به مسیر زندگی و کسب و کار هم تعمیم داد. این‌که هنر یک مدیر یا استراتژیک این است که تشخیص دهد پیچ‌های واقعی زندگی و کار کجا هستند.

اگر خیلی زود سرعتش را کم کند، از دیگران عقب می‌افتد و اگر شروع پیچ را تشخیص ندهد و با سرعت به پیش برود، کنترل خود را بر اوضاع از دست می‌دهد و ممکن است از مسیر خارج شده یا واژگون شود.

بخش دوم | دقیقه ۱

مطلب چرا دکترا نمی‌خوانم را در سال ۹۲ نوشتم. عنوان فرعی آن چنین بود: ساعت رولکس برای شکم گرسنه.

هنوز هم بر همان باور هستم. اما قاعدتاً اگر امروز آن حرف‌ها را می‌نوشتم، شاید هیجانِ پشت متن کمتر و استدلال‌های آن پررنگ‌تر می‌شد.

چرا دکترا نمی‌خوانم؟

بخش دوم | دقیقه ۲

آلفای کرونباخ (Cronbach’s Alpha)

شاخصی که در نیمهٔ قرن بیستم برای سنجش سازگاری داخلی پرسشنامه‌ها مطرح شد و هنوز هم رواج دارد.

بخش دوم | دقیقه ۷

سایت تراست زون که زمانی با آدرس trustzone.ir فعال بود.

داستان بسته شدن تراست زون را بعداً در قالب یک نوشته با عنوان پایان یک پرونده منتشر کردم.

بخش دوم | دقیقه ۷

اثر مشاهده‌گر یا Bystander Effect با نام اثر تماشاگر یا اثر توزیع مسئولیت (Diffusion of Responsibility) هم شناخته می‌شود. درس اثر تماشاگر را می‌توانید در متمم بخوانید.

بخش دوم | دقیقه ۱۳

در مورد یادگیری کریستالی یک فایل صوتی در متمم وجود دارد که قاعدتاً شنیده‌اید (فایل صوتی یادگیری کریستالی)

بخش دوم | دقیقه ۲۱

کتاب Strategy Safari را هنری مینتزبرگ نوشته و در فارسی با عنوان جنگل استراتژی ترجمه شده است.

مینتزبرگ در این کتاب، مکتب‌های مختلف در حوزهٔ استراتژی را به ده دسته تقسیم کرده و هر یک از آن‌ها را معرفی کرده است (معرفی کتاب جنگل استراتژی در متمم).

خود مینتزبرگ از میان این ده مکتب، نگاه Emergent را بیشتر می‌پسندد. این نگاه – که به حرف‌های من هم نزدیک است – در فصل هفتم کتاب با عنوان The Learning School یا مکتب یادگیری آمده است.

بخش دوم | دقیقه ۳۳

به گمان من، Firm یکی از مفاهیمی است که جای آن در حرف‌های روزمرهٔ ما و همین‌طور اندیشهٔ تصمیم‌گیران ما خالی است. البته واژهٔ Firm یا بنگاه را به کار می‌بریم. اما مفهومی که از آن اعاده می‌کنیم با مفهوم عمیق بنگاه در ادبیات اقتصادی فاصله دارد.

اقتصاددان‌های کشور ما با این مفهوم آشنا هستند. اما حتی درس‌خوانده‌‌های مدیریت‌مان هم این مفهوم را چندان نمی‌شناسند. در حالی که حداقل بیش از ۱۰۰ هزار صفحه کتاب با این موضوع (Theory of The Firm) به چشم من خورده است.

نسل جدید ما هم که مباحثی مثل مدیریت و کارآفرینی و استارت‌آپ را خوانده و شنیده، بیزینس (Business) را می‌شناسد اما با Firm کمتر آشناست (البته که اشتراکاتی هم دارند).

نظریه‌های بنگاه‌ها از پیدایش و شکل‌گیری بنگاه‌ها شروع شده و به رقابت در میان بنگاه‌ها، سیاست‌گذاری برای بنگاه‌ها، الگوهای رشد بنگاه‌ها، بنگاه‌های مبتنی بر اطلاعات و بنگاه‌ها در عصر شبکه می‌رسند.

نظریهٔ بنگاه‌ها برای کسانی بهتر قابل درک است که تجربهٔ کار سازمانی و البته ذهنی قوی و تحلیل‌گر داشته باشند. با توجه به این‌که بخش بزرگی از سیاست‌گذاران کشور ما تجربهٔ کار سازمانی نداشته‌اند (سخنرانی و موعظه بیشتر از جنس کارهای غیرسازمانی و شبیه کار فریلنسرهای امروزی است) و بعداً هم فرصتی برای مطالعه و یادگیری چنین دانشی پیدا نکرده‌اند، مردم کشور ما از ناآشنایی عمیق مسئولین با مفهوم بنگاه رنج می‌برند.

نمونه‌هایی این ناآشنایی را در جاهایی می‌بینید که مسئولین به شیوه‌های بسیار اشتباه به سراغ حمایت از صنایع و رشد آکواریومی و گلخانه‌ای آن‌ها می‌روند و بعداً دقیقاً خودشان از این‌که چرا صنایع زمین خورده‌‌اند یا نتوانسته‌اند رضایت مشتری را تأمین کنند تعجب می‌کنند.

حتی ناموفق بودن الگوهای مدیریتی در نهادهای غیرانتفاعی اما دارای گردش مالی بالا (از نظامی تا مذهبی)‌ را هم به نوعی می‌توان به همین ناآشنایی ربط داد (در کنار عوامل دیگر).

بخش دوم | دقیقه ۴۴

توضیحات کتاب Wild Fire را می‌توانید در یکی از مطالب پاراگراف فارسی متمم با عنوان ماجرای من و همهٔ بزرگان بخوانید. کتاب Wild Fire را نلسون دومیل (Nelson Demille) نوشته است.

بخش دوم | دقیقه ۴۶

تجربه زندان استنفورد در متمم توضیح داده شده است. این تجربه که فیلیپ زیمباردو آن را انجام داده در کنار مطالعهٔ هاثورن (Hawthorne) که التون مایو آن را انجام داده، امروزه در دنیای مدیریت و روانشناسی به مثال‌هایی کلاسیک تبدیل شده‌اند. مثال‌هایی از این‌که چطور ممکن است جذاب بودن نتیجهٔ یک مطالعه (برای عامه و نیز جامعهٔ علمی)‌ باعث شود به رغم ضعف جدی و خطاهای بنیادی در روش اجرا، نتیجهٔ سست آن مطالعه به بخشی از باور عمومی و گفتمان رایج جامعه تبدیل شود.

بخش سوم | دقیقه اول

یادگیری روش در برابر یادگیری نتیجه یکی از موضوعاتی است که در درس مدل ذهنی متمم به آن توجه شده است

بخش سوم  | دقیقه دوم

کسانی که از آن‌ها نام برده شد:

پیتر دراکر (Peter Drucker) – نویسنده، نظریه‌پرداز و مشاور مدیریت – اتریشی و آمریکایی

پیتر تیل (Peter Thiel) – سرمایه‌گذار و کارآفرین آمریکایی که کتاب صفر به یک او در متمم معرفی شده

تیلور (Fredrick Taylor) و هنری فایول (Henri Fayol) دو تن از نظریه‌پردازان کلاسیک مدیریت – اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست

بخش سوم | دقیقه ۴

کانال تلگرام فقط برای سی روز که سجاد سلیمانی به آن اشاره کرد: justfor30days

بخش سوم | دقیقه ۵

اشاره به مطلبی که در روزنوشته منتشر کردم. عنوان مطلب: مقدمه‌ای بر مقدمهٔ چرا ملت‌ها شکست می‌خورند

بخش سوم | دقیقه ۶

اشاره سجاد سلیمانی به مطلبی در روزنوشته با عنوان یادگیری اغلب در حاشیه روی می‌دهد

بخش سوم | دقیقه ۷

نام‌های مطرح شده:

فرانسیس بیکن، کپلر، گالیله،‌ کوپرنیک، نیوتن

سقراط، افلاطون، ارسطو

ژوردانو برونو (Giordano Bruno) –

از این بین، فرانسیس بیکن به خاطر تلاش‌هایش برای تثبیت نگاه تجربه‌گرا و آزمایش‌محور شهرت دارد.

دربارهٔ نیوتن یک بار مطلبی نوشته‌ام با عنوان اسرار جعبه فلزی نیوتن

سقراط و افلاطون و ارسطو، حکمای سه‌گانهٔ یونان. افلاطون و نظریهٔ مُثُل افلاطونی را بعداً در برخی رویکردهای فلسفهٔ اسلامی دیده‌ایم.

برونو دانشمندی بود که در طلوع قرن هفدهم (یعنی فوریه سال ۱۶۰۰) به دستور کلیسا روی آتش بریان شد. برونو یکی نام‌های مطرح در تاریخ آزادی اندیشه و یکی از لکه‌های کارنامهٔ سیاه کلیسا در قرون وسطی است.

بخش سوم | دقیقه ۸

پاسخ کامل به آن‌چه سجاد با عنوان پارادایم مطرح می‌کند در درس پارادایم و پارادایم شیفت متمم آمده

بخش سوم | دقیقه ۱۱

اشاره امین آرامش به کتاب قوی سیاه یا Black Swan اثر نسیم طالب است.

نسیم طالب در این کتاب توانسته به خوبی از طرح مجدد حرف‌های مندل‌برات پول و شهرتی به دست آورد که خود مندل‌برات نتوانست کسب کند.

کتاب نسیم طالب به مندل‌برات تقدیم شده است. در یک حالت فرضی، اگر وقت‌تان اجازه نمی‌داد برای شناخت هر دو نفر، یعنی مندل‌برات و نسیم طالب وقت بگذارید، پیشنهادم این است که از شناختن نسیم طالب صرف‌نظر کنید.

بخش سوم | دقیقه ۱۲

دربارهٔ بحث سبک ترجیحی و همین‌طور نقد مدل VARK (آدم‌های شنیداری و بصری و …) می‌توانید درس انواع سبک‌های یادگیری متمم را بخوانید.

بخش سوم | دقیقه ۱۹

بحث ثبت و مرور تصمیم‌ها در قالب یکی از درس‌های متمم آموزش داده شده است.

بخش سوم | دقیقه ۲۵

نام کامل کتاب این است: به

A hunter-gathere’s guide to the 21st century

البته اصل اشارهٔ من به عنوان زیبای کتاب بود. نویسنده در کتاب، مرز علم و شبه‌علم را به خوبی رعایت نکرده و با وجود نام بردن از افراد معروف و نویسنده‌های مطرح، عملاً حرف آن‌ها را نفهمیده و صرفاً خواسته ادعاهای خودش را محکم‌تر نشان دهد.

به این روش که سواد یا اعتبار چندانی ندارید، اما مدام با خرج کردن اسم این و آن سعی می‌کنید خودتان را در طبقه‌ای بالاتر (علمی یا اجتماعی) جا دهید، Name-dropping می‌گویند.

بخش سوم | دقیقه ۲۸

اشاره به کتاب Flow اثر چیک سنت میهایی است. این اصطلاح در فارسی به غرقگی ترجمه شده است.

بخش سوم | دقیقه ۳۱ 

پادکستی که امین کاکاوند به آن اشاره می‌کند، Huberman Lab است.

بخش سوم | دقیقه ۳۶

حرف‌های مصطفی ملکیان را می‌توانید از کانال تلگرام او بخوانید و بشنوید. همکاران ایشان اپلیکیشی هم با عنوان فرزانه طراحی و تولید کرده‌اند. اما ظاهراً فعلاً مراحل اولیهٔ توسعه را طی می‌‌کند.

بخش چهارم |‌ دقیقه ۵

این که برند را نمی‌توان مهندسی معکوس کرد، ظاهراً نکتهٔ ساده‌ای به نظر می‌رسد. اما بررسی کلاس‌ها و دوره‌های برندسازی و کتاب‌هایی که در این حوزه عرضه شده، نشان می‌دهد که هنوز افراد بسیاری این قاعده را نپذیرفته‌اند.

کافی است کتابی مثل ‌Build a Brand in 30 Days نوشتهٔ سایمن میدل‌تون را در نظر بگیرید. نخستین بار که عنوان کتاب را دیدم، مطمئن بودم که نویسنده خواسته کسانی را که در پی مهندسی برند هستند، به سخره بگیرد. اما وقتی کتاب را ورق می‌زنید، به نتیجه می‌رسید که نویسنده، واقعاً عنوان کتاب را باور داشته است.

بارها در کتاب می‌بینید که نویسنده شما را تشویق می‌کند تا «در ۲۴ ساعت آينده…» به یک سوال مشخص مربوط به برند خود فکر کنید و پاسخ آن را بیابید.

برند در طول زمان شکل می‌گیرد و بسیاری از مشخصه‌های برند شخصی و سازمانی، در لحظاتی شکل می‌گیرد که ما با تصمیم‌هایی دشوار روبه‌رو می‌شویم. مجموعهٔ تصمیم‌های دشواری که هر یک از ما تجربه می‌کنیم، با تصمیم‌های دشوار فردی دیگر فرق دارد و همین موضوع باعث می‌شود که هر برند از برند دیگر متمایز شود.

بخش چهارم | دقیقه ۶

آن‌چه امین آرامش دربارهٔ «قدم زدن در پارک و تجربهٔ مالکیت شخصی بر فضاهای عمومی» نقل می‌کند، در مطلبی با عنوان قوانین زندگی من آمده است (زیرِ عنوانِ «برای تجربهٔ ثروتمندی به ثروت زیاد نیاز نداریم.»)

بخش چهارم | دقیقه ۹

دربارهٔ برند شخصی و برند حرفه‌ای در فایل صوتی برندسازی شخصی توضیحاتی داده شده است. برند شخصی و برند حرفه‌ای را نمی‌توان به شکل کامل از یکدیگر تفکیک کرد و همواره هم‌پوشانی‌هایی وجود دارد.

اما در یک تعریف ساده – و با قربانی کردن دقت – می‌توان گفت: در برند شخصی، شخص بر شغل سایه می‌اندازد و در برند حرفه‌ای، سایهٔ شغل بر شخص پررنگ‌تر است. عادل فردوسی‌پور امروز بیشتر از جنس یک برند شخصی است. اما بهمن کشاورز (وکیل) یک برند حرفه‌ای است. چون برای بیشتر مردم، برند بهمن کشاورز جدا از هویت حرفه‌ای‌اش معنایی ندارد. در مقیاس جهانی، کسانی مثل بیل گیتس و ایلان ماسک برندهایی هستند که از مرزهای حرفه‌ای خود فراتر رفته و به برندی شخصی تبدیل شده‌اند.

بخش چهارم | دقیقه ۱۸ و ۱۹

اشارهٔ امین آرامش به عزت نفس، تفکر سیستمی و فایل صوتی فرشته مرگ

بخش چهارم | دقیقه ۲۶

امین آرامش سلبریتی‌ها را شامل دو طیف معرفی می‌کند. کسانی که از حرفه‌‌هایی مثل بازیگری به دنیای شهرت رسیده‌اند و کسانی که در شبکه‌های اجتماعی شهرت پیدا کرده‌اند.

اگر کمی بخواهیم وسواس کلامی بیشتری داشته باشیم، بهتر است سلبریتی‌ها را کسانی بدانیم که مستقل از شبکه‌های اجتماعی به واسطهٔ هنر، دانش یا مهارت، شهرت‌ داشته‌اند (بازیگر، ورزشکار و …). در مورد کسانی که شهرت خود را در شبکه‌های اجتماعی کسب کرده‌اند، اصطلاحات دیگری وجود دارد. Insta-famous یکی از این اصطلاحات است. تحلیل‌گران سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … که اکانت‌های پرمخاطب دارند، اما به فرض نبودن یا حذف شدن شبکه‌های اجتماعی، از خاطرهٔ جمعی مردم حذف می‌شوند، در این دسته قرار می‌گیرند.

بخش چهارم | دقیقه ۲۹

دو اصطلاح پیشنهادی من برای دارایی‌هایی که گذر زمان آن‌ها را کمرنگ و نابود می‌کند: Melting Asset / Shrinking Asset

بخش چهارم | دقیقه ۳۰

داستان بندباز را در مطلبی با عنوان «همه بندبازانی هستیم با تماشاچیایی چشم‌انتظار سقوط» آورده‌ام.

یک بار هم در اینستاگرام همان مطلب را نقل کردم و چند جملهٔ زیر را به آن افزودم:

گاهی فکر می‌کنم انسان‌های موفق در نگاه مردم، شبیه بندبازی هستعند که روی بند راه می‌رود و آن‌ها را سرگرم می‌کند. با این فرض، خطرناک‌ترین اشتباه این است که فرد از «لذت درونی» دل برگیرد و به «تشویق بیرونی» دل بندد.

بخش چهارم | دقیقه ۳۲

در مطلبی که به دانلود فایل ویدئویی مصاحبه اختصاص داشت، در کامنتی که در پاسخ به جلیل شجاع‌زاده نوشتم، چند منبع برای درک بهتر مفهوم آنالوژی معرفی کردم که آن را دوباره در این‌جا می‌آورم:

برای کسانی که می‌خواهند آنالوژی را در فضای مدیریت و استراتژی بهتر درک کنند، کارهای گاوِتی (Giovanni Gavetti) می‌تواند بسیار مفید باشد. او به این موضوع بسیار فکر کرده و بارها در نوشته‌ها و مقالاتش در این باره حرف زده و مثال‌های متنوعی را هم از دنیای مدیریت مطرح کرده است.
برای کسانی که می‌خواهند آنالوژی را در فضای عمومی‌تر و فراتر از بحث‌های مدیریتی بیاموزند و درک کنند، کتاب Metaphors We Live By نوشتهٔ جورج لیکاف می‌تواند جذاب باشد. چهار فصل اول کتاب نسبتاً ساده‌اند. اما فصل‌های بعد بیشتر برای خوانندهٔ حرفه‌ای مفید‌ند.

بخش چهارم | دقیقه ۳۵ 

دور بودن از فضای دیجیتال به معنای حذف کامل ابزارهای دیجیتال از زندگی نیست. برای استفاده از این ابزارها هم مانند بسیاری ابزارهای دیگر می‌توان یک سطح بهینه پیدا کرد. اما کسانی که بیش از حد به این ابزارها آلوده شده‌اند، احتمالاً بهتر است مدتی به کلی از فضای دیجیتال فاصله بگیرند تا دوباره بر خودشان مسلط شوند و بتوانند این ابزارها را در حد مناسب به کار بگیرند. در درس دیتاکس دیجیتال متمم در این باره صحبت شده است.

بخش چهارم | دقیقه ۳۷

اگر کمی وسواس علمی را کنار بگذاریم، می‌توانیم ثبات احساسی را معکوس نوروتیسیزم در نظر بگیریم. البته در این‌ جا منظور من از نوروتیک بودن، مفهومی که فروید و پیروانش می‌گویند نیست. بلکه آن چیزی است که در مدل پنج عاملی شخصیت با عنوان نوروتیسیزم مطرح می‌شود:

نوروتیسیزم در مدل پنج عاملی

تأکید مجدد: نوروتیسیزم در Big-5 یک مفهوم چتری (= چترواژه)‌ است که صفات متعددی را پوشش می‌دهد. اما باز هم تا حدی «ثبات احساسی پایین» را با «امتیاز بالا در نوروتیک بودن» مشابه فرض می‌کنند (این فرض، علمی و دقیق نیست).

بخش چهارم | دقیقه ۳۸

زمانی در حال نوشتن کتاب پیچیدگی بودم که فعلاً از صدر فهرست اولویت‌هایم خارج شده. یک بار هم در یک نوشته، تعدادی از کتاب‌های پیچیدگی را معرفی کرده‌ام.

بخش چهارم | دقیقه ۳۹

بخش بزرگی از محدودیت‌های استفادهٔ تجاری از اینترنت در سال ۱۹۹۱ کم‌رنگ شد. یعنی زمانی که NSFNET وابسته به بنیاد ملی علوم آمریکا، حاضر شد اجازه دهد از زیرساختش برای کاربردهای تجاری استفاده شود. البته معمولاً در کتاب‌های تجارت الکترونیک، آوریل ۱۹۹۵ را به عنوان تاریخ برداشتن کامل محدودیت‌های تجاری در نظر می‌گیرند. تا قبل از این تاریخ، تصور بر این بود که اینترنت قرار است برای کارهای علمی و دانشگاهی باشد و قرار نیست به پول و تجارت و کسب و کار آلوده شود.

خانم ین تیان در قالب یک مقالهٔ کوتاه، تاریخچهٔ تجارت الکترونیک را به شکلی ساده و خواندنی شرح داده‌اند (دانلود فایل PDF). این مقاله در دائره‌المعارف تجارت الکترونیک که به سرپرستی آقای خسروپور منتشر شده آمده است.

بخش چهارم | دقیقه ۴۴

بحث سبک زندگی یا سطح زندگی را در روزنوشته، زیر مطلبی با عنوان گران‌ترین چوب‌لباسی دنیا شرح داده‌ام. متن قدیمی است و کمی ویرایش می‌خواهد.

بخش پنجم | دقیقهٔ ۱

ابتدای بخش پنجم از گفتگو، با اشاره به کلمهٔ صیانت شروع می‌شود. مناسب است که مطلبی را که پیش از این منتشر کرده بودم، در این‌جا بیاورم. اگرچه بارها بازنشر شده و قاعدتاً آن را خوانده‌اید: «در کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول، همهٔ نام‌ها برعکس‌ بود. مثلاً به وزارتی که دروغ‌پراکنی می‌کرد، می‌گفتند وزارت حقیقت. و وزارت مسئول جیره‌بندی، وزارت فراوانی نام داشت. آقای اورول! خیال‌پردازی‌های تو، خاطرات ماست.»

بخش پنجم | دقیقهٔ ۳

جملهٔ «به هیچ چیز به اندازهٔ واژه‌ها خیانت نشده» را افراد بسیاری در طول تاریخ گفته‌اند. کنفوسیوس از جمله افرادی است که این جمله به او منسوب است.

چند روز پیش در یک گفتگوی ضبط‌شده از بیژن عبدالکریمی دیدم که او هم این جمله را به کنفوسیوس نسبت داد.

اما متأسفانه در زمان نوشتن این یادداشت‌ها، نتوانستم منبعی را پیدا کنم که این جمله را به کنفوسیوس یا فرد دیگری نسبت داده باشد.

بخش پنجم | دقیقهٔ ۳

در این بخش تأکید کرده‌ام که یکی از ویژگی‌های برند شخصی، پیش‌بینی‌پذیری است. این نکته را در فایل صوتی برندسازی شخصی هم گفته‌ام. اخیراً زیاد می‌شنوم که عده‌ای – که هرگز صاحب برند نبوده‌اند و خودشان را هم کسی جز خانواده‌شان نمی‌شناسد – در تدریس برندسازی شخصی تأکید می‌کنند: «برند شخصی باید با پیش‌بینی‌ناپذیری همراه باشد.»

نمی‌دانم این Element of Surprise دقیقاً‌ از کجا و چگونه وارد حوزهٔ برندسازی شده است. مهم‌ترین پایهٔ برند، آشنایی مخاطب با برند است و آشنایی به معنای پیش‌بینی‌پذیری است. البته پیش‌بینی‌پذیری با «عمیق بودن برند» تعارض ندارد. عمیق بودن برند به این معناست که پس از سال‌ها آشنایی با یک برند شخصی، شما بر این باورید که آن برند، هنوز حرف‌های تازه‌ای برای شما دارد. هنوز دستاوردهای جدیدی خواهد داشت و هنوز کف‌گیرِ «فکر و عمل و دستاوردش» به تهِ دیگ نخورده است. اما این «نو شدن‌ها و نو آوردن‌ها» ربطی به پیش‌بینی‌ناپذیری ندارد. پیش‌بینی‌ناپذیری یعنی نقض مفروضات مخاطب و نقض مفروضات،‌ لزوماً اتفاق مثبتی نیست.

بخش پنجم | دقیقه ۴

بحث اولویت‌ها و مفهوم ارزش در درس سلسله مراتب ارزش‌ها با جزئيات بیشتر مطرح شده است.

بخش پنجم | دقیقهٔ ۸

این نکته که من می‌گویم از فرصت‌های زودبازده و کوتاه‌مدت استفاده نمی‌کنم، نمونهٔ قانون مرتبه دو یا تصمیم‌گیری مرتبه دو است که بارها در موردش صحبت کرده‌ام. مهم است که به تفاوت ظریفِ Second Order Rule و Code of Conduct توجه کنید. در قانون مرتبه دو، شما می‌دانید که گاهی ممکن است انتخاب این روش اشتباه باشد. اما به خاطر این که نمی‌خواهید به آن فکر کنید، یک بار برای همیشه در موردش تصمیم می‌گیرید (با پذیرش انتخاب‌های اشتباه احتمالی). اما Code of Conduct یا چارچوب اقدام،‌ بر پایهٔ اصول اخلاقی یا ارزش‌های فردی است و شما معتقدید که رعایت آن قانون همیشه درست است.

این که من رشوه نمی‌گیرم،‌ بخشی از چارچوب اقدام یا Code of Conduct من است (همیشه به آن وفادارم و می‌دانم درست است).

این که سراغ فرصت‌های سودآوری کوتاه نمی‌روم، قانون مرتبه دو است (می‌دانم گاهی اشتباه است. اما در کل، ترجیح می‌دهم آن را رعایت کنم).

بخش پنجم | دقیقهٔ ۹

عصیان یا طغیان؟

فکر می‌کنم نزدیک‌ترین ترجمهٔ عصیان به زبان فارسی، «نافرمانی» یا «سرپیچی» است (عصیان و معصیت از یک خانواده‌اند). داستان ماجرای آدم در بهشت، نمونهٔ عصیان است. البته متکلمین ما نمی‌توانند از این واژه استفاده کنند. چون با قاعدهٔ دیگر در دستگاه مذهبی یعنی «معصوم بودن پیامبران» جور در نمی‌آید. به همین علت، رفتار آدم را مصداق «ترک اولی» در نظر می‌گیرند.

اما طغیان، تا جایی که من دیده‌ام، بیشتر مفهوم اجتماعی دارد. شوریدن علیه یک ساختار، علیه یک نظم مستقر، علیه مفروضات و اصول پذیرفته شده. آیهٔ هفده سورهٔ نازعات که من نقل کردم (اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ) به این نوع چارچوب‌شکنی اجتماعی اشاره می‌کند. اگر فرعون در خلوت خود کاری خلاف خواست خدا می‌کرد، احتمالاً با عصیان یا معصیت توصیف می‌شد.

چون عصیان کمی بار ارزشی دارد، من طغیان را ترجیح می‌دهم (ما حتی از طغیان آب رودخانه هم صحبت می‌کنیم).

بخش پنجم | دقیقهٔ ۱۰

سه‌گانهٔ تسلیم | تعامل | طغیان

روزی که فرصت کنم و دربارهٔ تفکر چپ و راست و لیبرال و محافظه‌کار مطلبی بنویسم، حتماً توضیح خواهم داد که بهترین توصیف برای دیدگاه‌های سیاسی و اقتصادی انسان‌ها این است که نگاه اقتصادی آن‌ها و نگاه سیاسی‌شان را جداگانه روی طیفی از «تسلیم – تعامل – طغیان» تعریف و ترسیم کنید. با همین کار ساده، تصویر نسبتاً شفافی از مدل ذهنی اندیشمندان، سیاستمداران و صاحب‌نظران به دست می‌آورید. این مدل ساده می‌تواند ابزار خوبی برای تشخیص یکپارچگی و اصالت انسان‌ها، متفکران و برندهای سیاسی هم باشد.

بخش پنجم | دقیقه ۱۷

«این میان خوش دست و پایی می‌زنم»

این تعبیر را از شاملو به عاریه گرفته‌ام. آن‌جا که می‌گوید:

مرغی از اقصای ظلمت پر گرفت / شب، «چرا»یی گفت و خواب از سر گرفت

و در ادامه می‌گوید:

گر امیدم پیش رانَد یک نفس / روح دریایم کشانَد بازپس

تا به آن‌جا می‌رسد که:

خود نه از امید رَستم نِی ز غم / وین میان خوش دست‌و‌پایی می‌زنم
من همان مرغم که پر بگشود و بست / ره ز شب نشناخت، در ظلمت نشست.
نه‌ش غمِ جان است و نه‌ش پروای نام /می‌زند «وا»یی به ظلمت، والسلام.

بخش پنجم | دقیقهٔ ۲۱

در جایی از این گفتگو می‌گویم: شریعتی باید معلم انشا می‌شد (البته نظرم در مورد دکتر سروش این نیست. ایشان در یک دنیای ایده‌آل، قطعاً می‌توانستند یک معلم برجستهٔ ادبیات شوند).

برای کسی که حرف‌های قبلی من در مورد دکتر شریعتی را نخوانده و تحسین‌های قبلی را ندیده، شاید مرور نوشته‌های زیر خوب باشد:

شریعتی (سال ۹۲)

شریعتی – روشنفکری که انتخاب کرد پیشرو نباشد (۹۳)

حرف‌های شریعتی با مخاطبان آشنا (سال ۹۴)

شریعتی و حرف‌هایی از درون گور (سال ۹۵)

شریعتی، فاوست و خالدالعطیه (سال ۹۶)

بخش پنجم | دقیقهٔ ۲۳

جملهٔ «نه در مسجد گذارندش که رند است – نه در میخانه کین خمّار خام است» را با تغییری جزئی در ضمیر فعل، از یکی از غزل‌های عطار گرفته‌ام:

ره میخانه و مسجد کدام است؟

که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است

نه در میخانه کین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است

بجویید ای عزیزان کان کدام است

به نظرم – با کمی بی‌دقتی – می‌توان این شکل از کاری را که شریعتی انجام داده مصداق التقاط دانست. مطلبی که دربارهٔ‌ اکلکتیسیزم نوشته‌ام،‌ اشارهٔ‌ کوتاهی به همین بحث است.

در استراتژی هم تعبیر مشابهی داریم و آن «ساندویچ شدن» است. البته که قلمرو فکر با قلمرو جایگاه‌یابی استراتژیک برای محصول و برند متفاوت است. اما شباهت‌شان کم نیست. وقتی یک برند می‌خواهد هم‌زمان دل دو گروه مخاطب ناهمسان را به دست بیاورد و دو جایگاه متفاوت در بازار را هم‌زمان اشغال کند، اصطلاحاً می‌گویند «بین دو بازار ساندویچ می‌شود.»

مثلاً شما می‌خواهید کافی‌شاپی داشته باشید که سرویس‌های یک کافهٔ لوکس را با قیمتی ارزان عرضه کند. در نهایت، نه آن‌قدر ارزان هستید که ارزان‌پسندان راضی شوند و نه آن‌قدر لوکس که لوکس‌پسندان شما را انتخاب کنند.

در میان فعالان اینستاگرامی هم، نمونه‌های چنین افراد ساندویچ‌شده‌ای کم نیست. کسانی که هم ولنتاین را جدی می‌گیرند و هم عاشورا را و انتظار دارند مورد اقبال هر دو دسته باشند و پکیج‌هایشان را به هر دو دسته بفروشند. اما در نهایت، نه عاشوراییان پای منبرشان می‌مانند و نه ولنتاینی‌ها دل به ایشان می‌بندند.

بخش پنجم | دقیقهٔ ۳۰

بررسی تحول تاریخی معنای Common Sense می‌تواند بسیار آموزنده باشد. اگر حوصله داشتید با کلیدواژه‌هایی مثل «Etymology of Common Sense» یا «Common Sense in Enlightenment Age» درباره‌اش جستجو کنید. اگر چه این اصطلاح، حتی در زمان ارسطو هم به کار رفته است،‌ اما معنای امروزی آن، در همین چهار یا پنج قرن اخیر شکل گرفته. در همین مدت هم، بار معنایی آن – بسته به این که چه کسی در کجا از این اصطلاح استفاده کند – تغییر کرده است.

روشنفکرانِ جریان اصلی در دوران روشنگری، این کلمه را در برابر کلیسا به کار می‌بردند. وقتی می‌گفتند حرف کشیش با Common Sense مخالف است، یعنی کشیش‌ها حرف‌هایی می‌زنند و قصه‌هایی می‌بافند که همهٔ آدم‌های عادی می‌فهمند بی‌پایه و اساس است.

اما روشنفکران رادیکال‌تر، گاهی این کلمه را با بار معنایی منفی به کار برده‌اند. یعنی چیزی در سطح فهم عوام. در زبان روزمرهٔ خودمان هم عامه گاهی با بار معنایی مثبت به معنای «فراگیر و عمومی» و گاهی با بار معنایی منفی،‌ یعنی «عوام و عوام‌زده» به کار می‌رود.

بخش پنجم | دقیقه ۳۵

دربارهٔ‌ برندسازی لوکس، جدا از اینکه کمی در بخش دهم فایل صوتی برندسازی شخصی صحبت کرده‌ام و کمی هم در درس ساختن برند لوکس در متمم آمده، یکی از بهترین و مفیدترین منابع، کتاب استراتژی لوکس بودن (Luxury Strategy) کاپفرر است. اگر به این استراتژی علاقه دارید، نه فقط این کتاب، بلکه هر کتاب و مقالهٔ دیگری از کاپفرر را که به این موضوع پرداخته بخوانید (به ویژه مجموعهٔ Kapferer on Luxury را از دست ندهید).

بخش پنجم | دقیقه ۴۱

دربارهٔ پومودورو (بلاک‌های زمانی ثابت ۲۵ یا ۳۰ یا ۳۵ دقیقه‌ای) در متمم یک مطلب نسبتاً کامل داریم (پومودورو چیست).

بخش پنجم | دقیقهٔ ۴۵

کتاب کار عمیق در متمم معرفی و نقد شده.

بخش پنجم| دقیقهٔ ۵۰

یک بار در پاسخ به باران، یک مطلب چند قسمتی دربارهٔ تعادل نوشتم. مهم‌ترین قسمت آن نوشته، به نظر من، بخشی است که به نقد دایره زندگی (Wheel of Life) اختصاص پیدا کرده. امیدوارم روزی آن چند مطلب را ترکیب و ویرایش کنم و مطلبی «یک‌تکه» به دست بیاید.

بخش ششم | دقیقهٔ ۲

عبارت «ان ارضی واسعه» که گفته‌ام از آیهٔ ۵۶ سورهٔ عنکبوت در قرآن وام گرفته‌ام: «یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعه، فایای فاعبدون.»

«این بندگان من که ایمان آوردید، زمین بزرگ است. پس فقط مرا بپرستید.»

محدودترین معنای جمله این است که هیچ‌وقت محیط خود را بهانه نکنید و نگویید «محیط جوری بود که نمی‌توانستم دیندار باشم. زمین بزرگ است. مهاجرت کنید و به جایی بروید که بتوانید واجبات دینی و احکام شرعی خودتان را اجرا کنید.»

در معنای گسترده‌تر می‌توان چنین گفت که: «زمین بزرگ‌تر از آن است که یک جا بمانی و به خاطر تحمیل محیط،‌ آن‌گونه که می‌خواهی و می‌پسندی زندگی نکنی.»

بخشش ششم | دقیقهٔ ۱۵

یک بار از امیرمحمد قربانی عزیز – که حتماً و حتماً مراقب باشید نوشته‌هایش را از دست ندهید – کمک گرفتم و پرسیدم که در چه کتابی می‌شود روایت علمی مردن را خواند (چون کتاب‌های پیچیدگی در تحلیل مرگ، بیشتر به اصول پیچیدگی وفادارند تا اصول بیولوژی).

امیرمحمد لطف کرد و کتاب Forensic Pathology نوشتهٔ نایت را معرفی کرد. اگر از دیدن عکس‌های عجیب و غریب (که پزشکان به دیدن‌شان عادت دارند)‌ حال‌تان بد نمی‌شود، می‌توانید همان‌طور که امیرمحمد به من پیشنهاد کرد، فصل دوم کتاب با عنوان «پاتوفیزیولوژی مرگ» را بخوانید. در همان صفحهٔ اول فصل دوم، این عبارت را می‌خوانید:

Cellular death follows the ischaemia and anoxia inevitably consequent upon cardiorespiratory failure, but it is a process rather than an event,

except in the exceptionally rare circumstance of almost instantaneous total bodily destruction, such as falling into molten metal or a nuclear explosion.

Even fragmentation of a body by a bomb does not kill all cells instantly. Different tissues die at different rates, the cerebral cortex being vulnerable to only a few minutes’ anoxia, whereas connective tissues and even muscle survive for many hours, even days after the cessation of the circulation.

دو جملهٔ بالا را من بولد کرده‌ام و در متن اصلی بولد نیست.

در همین فصل، یکی از زیرعنوان‌ها Post-mortem Decomposition است که این طور شروع می‌شود:

Hypostasis and decomposition occur relatively soon after death when somatic death has occurred, but cellular death is incomplete.

As discussed earlier, death is a process, not an event and, while the cells of some tissues are still alive and even capable of movement (such as fibroblasts, leucocytes and muscle), others are dying or dead. The process of decomposition begins in some cells while others are still alive, and this overlap continues for several days in temperate climates.
Decomposition is a mixed process ranging from autolysis of individual cells by internal chemical breakdown to tissue autolysis from liberated enzymes, and external processes introduced by bacteria and fungi from the intestine and outer environment.

Animal predators, from maggots to mammals, can be included in the range of destruction. Decomposition may differ from body to body, from environment to environment, and even from one part of the same corpse to another. Sometimes one portion of a corpse may show leathery, mummified preservation whilst the rest is in a state of liquefying putrefaction.

اگر شما هم مثل من، از این متن‌ها سر در نمیاورید، کتاب نایت را باز نکنید. چون در کنار این متن‌ها،‌ انبوهی از تصاویر ترسناک هم می‌بینید.

بخش هفتم | دقیقهٔ ۱

اگر بخواهید دربارهٔ‌ Disruption بیشتر بخوانید، شاید کارهای کریستنسن نقطهٔ شروع خوبی باشند. مثلاً کتاب Innovator’s Dilemma با وجود قدیمی بودن، تصویر خوبی از مفهوم Disruption به دست می‌دهد.

همان‌طور که در گفتگو اشاره کردم، بر‌هم‌زدن بازار، اتفاقی است که معمولاً آگاهانه نمی‌افتد و صرفاً‌ پس از گذشت زمان می‌توان در موردش صحبت و قضاوت کرد.

حتی کسانی که ظاهراً ادعایی متفاوت دارند، معمولاً این واقعیت را می‌پذیرند. مثلاً پاول پائتز عنوان Disruption by Design را برای کتابش انتخاب کرده و تا حدی فکر می‌کند که می‌شود بازار را به شکل برنامه‌ریزی‌شده در هم ریخت، در فصلی که به چرخهٔ عمر Disruption پرداخته چنین نوشته:

Disruption can only be judged in the rear view mirror with certainty.

Until a market has been disrupted, the best we can do is evaluate whether a product and related business strategy match the disruption fingerprint.

بخش هفتم | دقیقهٔ ۲

ماجرای شکایت Barnes & Noble علیه آمازون را می‌توانید در وال‌استریت‌ژورنال بخوانید (اینجا).

بخش هفتم | دقیقهٔ ۳

این فقط من نیستم که فکر می‌کنم آموزش هنوز Disrupt نشده است. چنین ایده‌ای را می‌توانید در کتاب‌ها و مقالات متعددی ببینید. اگر به هر دو حوزهٔ آموزش و Disruption علاقه‌مند هستید (و به قول امروزی‌ها به EdTech علاقه دارید)‌ به نظرم فرصت خواندن کتاب Failed To Disrupt را از دست ندهید.

بخش هفتم | دقیقهٔ ۴

کتاب Zero to One پیتر تیل که در گفتگو به آن اشاره کردم، در متمم معرفی شده است (معرفی کتاب صفر به یک). در بخشی از کتاب که Building the Monopoly نام دارد، پیتر تیل از این عنوان استفاده کرده: Don’t Disrupt.

بخش هفتم | دقیقهٔ ۵

توضیحات مربوط به شای تک (Shy-tech) را می‌توانید در متمم بخوانید:

شای تک | آیا تکنولوژی‌های خجالتی را دوست دارید؟

بخش هفتم | دقیقهٔ ۸

توضیحات مربوط به کتاب کانکتوگرافی پاراگ خانا را می‌توانید در چند مورد از نوشته‌های من بخوانید (مجموعه مطالب مربوط به کانکتوگرافی).

کتاب دیگری که در گفتگو به آن اشاره کردم، Sovereign Individual نوشتهٔ جیمز دیویدسن است.

بخش هفتم | دقیقهٔ ۱۱

کلمهٔ Narrowcasting در برابر Broadcasting کلمهٔ چندان عجیبی نیست. با یک جستجوی ساده در وب، می‌تونید تعریفش رو پیدا کنید. اما می‌خواهم از این فرصت استفاده کرده و کتاب باربی زلیزر را معرفی کنم. کتاب Keywords in News and Journalism Studies برای کسانی که بخواهند با معنی دقیق اصطلاحات حوزهٔ رسانه آشنا شوند مفید است. البته کمی قدیمی است (۲۰۱۰). اما تعاریف، آن‌قدر زیبا، ساده، شفاف و مفید هستند که به نظرم کتاب هنوز ارزش خواندن دارد. طبیعی است نباید انتظار داشته باشیم بعضی از کلماتی که بعداً در حوزهٔ‌ رسانه رواج پیدا کردند، در کتاب یافته شود.

بخش هفتم | دقیقهٔ ۱۱

گزارش بارومتر ادلمن (Edelman) در متمم بررسی شده. این گزارش، تغییرات سطح اعتماد (بین مردم و نهادها)‌ را بیان می‌کند.

بخش هفتم | دقیقه ۲۴

کریس هیچنز (Chris Hitchens) یا به شکل کامل‌تر: کریستوفر هیچنز.

اگر خواستید از هیچنز یک کتاب بخوانید، به نظرم Arguably که منتخبی از جستارهای اوست، خواندنی است. کتاب Mortality هم که در آخرین ماه‌های زندگی و در استقبال مرگ نوشته، ارزشمند است. هیچنز را الکل و سیگار از پا درآورد. کافی است چهرهٔ سرحال جوانی‌اش را با چهرهٔ شکستهٔ پیری‌اش مقایسه کنید. و یا این که بکوشید عکسی در جوانی‌اش بیابید که سیگار یا الکل در آن نباشد (پیدا کردن چنین عکسی اصلاً ساده نیست).

اگر هم فرصت خواندن ندارید، می‌توانید این ویدئو را که آخرین حضور عمومی هیچنز (دو ماه پیش از مرگش)‌ است ببینید و از نوع واژگانی که داوکینز برای او خرج می‌کند، احترامی را که برای هیچنز قائل است حس کنید. داوکینز او را کنار کسانی مثل هیوم و راسل می‌بیند و قرار می‌دهد.

بخش هفتم | دقیقه ۲۵

دربارهٔ ریچارد داوکینز تا کنون چند بار نوشته‌ام:

بخش هشتم | دقیقهٔ ۲۶

دُنی دیدرو – Denis Diderot

توضیح دربارهٔ دیدرو طولانی است. به نظرم همان حدی که در گفتگو گفتم، برای چنین بحثی کفایت می‌کند. امیدوارم زمانی فرصت شود و مطلب جداگانه‌ای درباره‌اش بنویسم.

اگر کلمهٔ «اصحاب دائره‌المعارف» را در گوگل جستجو کنید، مطالبی پیدا می‌کنید که در حد شروع اولیه مفید هستند.

بخش هشتم | دقیقهٔ ۳۰

در گفتگو، آخرین جمله از فصل نیچه در کتاب تاریخ فلسفه را نقل کردم. بد نیست پاراگراف آخر را با هم بخوانیم:

«نخست به تیمارستانش بردند؛ ولی مادرش به فریادش رسید و او را تحت مراقبت و پرستاری تسلی‌بخش خود قرار داد. چه منظره‌ای! این پیرزن پارسا که فرزندش همهٔ معتقدات مقدس او را نفی و انکار کرده بود و خود کفر و الحاد پسر را با درد و اندوه و شکیبایی بر خود هموار ساخته بود، اکنون دوباره به مهر مادری در آغوشش می‌گرفت. ولی مادر در سال ۱۸۹۷ از دنیا رفت و خواهر نیچه مراقبت از او را بر عهده گرفت و با خود به وایمار برد. در آن‌جا کوامر مجسمه‌ای برای او ساخت که بسیار رقت‌انگیز است و نشان می‌دهد مردی که هنگامی نیرومند بود، چگونه زار و نزار و بی‌یار سر فرود آورده است.

با این همه نمی‌توان گفت که کاملاً بدبخت بود. طبیعت با دیوانه کردنش بر او رحم آورده بود.

روزی متوجه شد که خواهرش به او نگاه کرده و گریه می‌کند. نتوانست معنی گریه‌اش را بفهمد. گفت: چرا ناله می‌کنی؟ مگر ما خوش‌بخت نیستیم؟

روزی شنید که کسی از کتاب صحبت می‌کند، صورت رنگ‌پریده‌اش گل‌ انداخت و به خوشی گفت: آه. من نیز کتاب‌های خوبی نوشته‌ام.

و دوباره آن حال خوش از بین رفت.

وفات او در ۱۹۰۰ بود. نبوغ برای کمتر کسی این همه گران تمام شده است.»

کتابی که به آن اشاره کردم، Ecce Homo یا «اینک آن انسان» است.

بخش هفتم | دقیقه ۳۱

دنیل دنت (Daniel Dennett)

نمی‌توانم در مورد دنیل دنت، صرفاً به چند جمله اکتفا کنم. امیدوارم در آینده بتوانم مطلب مستقلی درباره‌اش بنویسم. اما باز هم – چنان‌که در گفتگو اشاره کردم – تأکید می‌کنم که اگر موضوعاتی مثل آگاهی و خودآگاهی و جبر و اختیار برایتان جذاب است و می‌خواهید چیزی فراتر از واژه‌بازی فیلسوفان بازاری و خیال‌بافی کاسبان متافیزیک بشنوید، دنیل دنت را از دست ندهید.

بخش هفتم | دقیقه ۳۲

نیل پستمن (Neil Postman)

اگر از پستمن می‌خواهید یک کتاب بخوانید، به نظرم بهترین انتخاب Amusing Ourselves to Death است که در فارسی به «زندگی در عیش،‌ مردن در خوشی» ترجمه شده.

کتاب تکنوپولی (Technopoly) هم می‌تواند دومین انتخاب باشد. البته باید حوصلهٔ خواندن یک متن کلاسیک را داشته باشید؛ با مثال‌هایی که بعضا برای ما قدیمی شده و کمتر قابل درک است.

بخش هفتم| دقیقه ۳۳

پیتر دراکر (Peter Drucker)

چون در آغاز سال ۱۴۰۱ یک فایل صوتی پنج ساعته دربارهٔ پیتر دراکر منتشر کردم، به نظرم حرف بیشتری نمی‌ماند که این‌جا بگویم.

بخش هفتم | دقیقه ۳۶ و ۳۷

ناشرانی که نام بردم:

انتشارات سایان

انتشارات آریاناقلم

نشر اطراف

نشر گمان

بخش هفتم | دقیقهٔ ۳۸

کتابی که اسم بردم، The Magic of Reality است. چند جملهٔ پایانی کتاب این است:

Miracles, magic and myths – they can be fun, and we have had fun with them throughout this book.

Everybody likes a good story, and I hope you enjoyed the myths with which I began most of my chapters.

But even more I hope that, in every chapter, you enjoyed the science that came after the myths.

I hope you agree that the truth has a magic of its own.

The truth is more magical – in the best and most exciting sense of the word – than any myth or made-up mystery or miracle.

Science has its own magic: The Magic of Reality.

پیشنهاد می‌کنم اگر این چند جمله رو سریع خوندین،‌ دوباره برگردین و چند بار دیگه بخونین. حیفه که سریع ازش رد بشید.

بخش هفتم |  دقیقه ۳۹

کتاب Kinds of Minds نوشتهٔ دنیل دنت

بخش هفتم | دقیقهٔ ۴۰

کتاب World Order کیسینجر

اگر وقت نکردید تمام کتاب رو بخونید، حداقل فصل چهارم کتاب رو بخونید. عنوانش اینه:

United States and Iran: Approaches to Order

بخش هفتم | دقیقهٔ ۴۱

فکر می‌کنم فوکویاما تنها متفکر غربیه که این افتخار رو داشته که آقای جنتی اسمش رو از تریبون عمومی اعلام کرده (و درست هم تلفظ کرده).

اگر شانس بیاره و آقای جنتی اسمش رو فراموش نکنه، می‌تونه امیدوار باشه که بعد از مرگش، یه نفر هست که همیشه ازش اسم ببره.

به نظرم خوندن دو کتاب فوکویاما می‌تونه مفید و آموزنده باشه:

The End of History and The Last Man

Political Order & Political Decay

کتاب Identity رو هم سال ۲۰۱۸ منتشر کرد. من اوایلش رو خوندم. اما متأسفانه هنوز فرصت نشده کامل بخونمش. بنابراین نمی‌تونم برای مطالعه پیشنهادش کنم.

بخش هفتم | دقیقه ۴۲

دو کتابی که نام بردم:

Complexity: A Guided Tour – Melanie Mitchell

Why Information Grows – Cesar Hidalgoت

بخش هفتم | دقیقهٔ ۴۳

کتاب Modern Science Writing همان کتابی است که در مطلبی با عنوان سه درس از کتاب ریچارد داوکینز به آن اشاره کرده‌ام.

بخش هفتم | دقیقه ۴۳

تفاوت امید و خوش‌بینی را در درس‌های روانشناسی مثبت گرا در متمم گفته‌ایم (امید چیست؟خوش‌بینی چیست؟).

دو درسی هم که در انتهای صحبت به آن‌ها اشاره کردم: تفکر سیستمی | تفکر استراتژیک

توضیح:  از حمید طهماسبی عزیز ممنونم که با گوش دادن و ثبت اسامی و اشاره‌ها در بخش‌های ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و استخراج فهرست نام‌ها کمک کرد زودتر بتوانم شرح موضوعات را بنویسم.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


4 نظر بر روی پست “فهرست اسامی و توضیحات و اشارات در گفتگو با دوستان متممی

  • حمید طهماسبی گفت:

    محمدرضا حدس زدم که خیلی شلوغی و نرسیدید که بقیه این مطلب را به روز کنید
    من با خودم فکر کردم که کلمات را با دقیقه در بیارم که شما فقط زحمت توضیح آن ها را بکشید (سبک توضیح را دیگه خودم نمی تونستم انجام بدم و به نظرم ادیت صحبت من سخت تر هم میشه برای شما). من کامل می نویسم حدس می زنم حذفیات خواهد داشت.

    بخش چهارم | دقیقه ۵

    مهندسی معکوس

    بخش چهارم | دقیقه ۶

    اشاره امین آرامش به پست روزنوشته ها (قدم زدن در پارک ملت و احساس اینکه این پارک متعلق به من است)

    بخش چهارم | دقیقه ۹

    تفکیک برند شخصی و برند حرفه ای (توضیح کامل تر در فایل صوتی برند سازی شخصی)

    بخش چهارم | دقیقه ۱۰

    اینفلوئنسر های اینستاگرام

    بخش چهارم | دقیقه ۱۸

    اشاره امین آرامش به فایل عزت نفس و سلسله درس های تفکر سیستمی

    بخش چهارم | دقیقه ۱۹

    اشاره امین آرامش به فرشته مرگ در روزنوشته ها

    بخش چهارم | دقیقه ۳۰

    نوشتن بندباز در روزنوشته ها

    بخش چهارم | دقیقه ۳۲

    آنالوژی

    بخش چهارم | دقیقه ۳۳

    ISP و PAP

    بخش چهارم | دقیقه ۳۸

    اشاره به مبحث پیچیدگی

    بخش چهارم | دقیقه ۳۹

    کامپیوتر vax و vms

    بخش چهارم | دقیقه ۴۴

    سبک زندگی یا سطح زندگی

     

    بخش پنجم | دقیقه ۴

    لینک سلسله مراتب ارزش ها در متمم

    بخش پنجم | دقیقه ۱۷

    فکر کنم سجاد اینجا به این نوشته اشاره کرد: سرشت و سرنوشت: استفاده بهینه از اختیار حداقلی

    بخش پنجم | دقیقه  39

    قانون مرتبه ۲

    بخش پنجم | دقیقه ۴۱

    پومودورو

    بخش پنجم | دقیقه ۴۵

    کتاب کار عمیق که سجاد اشاره کرد

    بخش پنجم | دقیقه ۴۹

    سجاد اشاره کرد به نامه به رها که در مورد تعادل

    بخش ششم

    من چیزی نتونستم پیدا کنم

     

    بخش هفتم | دقیقه ۱

    disrupt کردن مارکت

    بخش هفتم | دقیقه  8

    کتاب پاراگ خانا و کتاب suvern indivitual 

    بخش هفتم | دقیقه ۲۳

    دکتر مشایخی

    بخش هفتم | دقیقه ۲۴

    کری سیچنز (اینر و نتونستم خودمم درست متوجه بشم)

    بخش هفتم | دقیقه ۲۵ 

    ریچارد داووکینز

    بخش هفتم | دقیقه ۲۶

    دونی دیدرو

    بخش هفتم | دقیقه ۳۱

    دنیل دنت 

    نیل پستمن

    بخش هفتم | دقیقه ۳۳

    پیتر دراکر

    بخش هفتم | دقیقه ۳۶

    انتشارات سایان

    بخش هفتم | دقیقه ۳۷

    انتشارات آریانا

    گمان

    نشر اطراف

    کتاب magic of reality

    بخش هفتم | دقیقه ۳۹

    kinds of minds

    بخش هفتم | دقیقه ۴۰

    new worlds order 

    بخش هفتم | دقیقه ۴۱

    کتاب های فوکویاما

    کتاب ملانی میچل

    why information growth

    بخش هفتم | دقیقه ۴۲

    تفکر سیستمی و تفکر استراتژیک

    • حمید جان.
      خجالت کشیدم. چه کار خوبی کردی. دستت درد نکنه. این‌طوری فردا پس‌فردا خیلی سریع‌ می‌تونم توضیحات رو بنویسم و به متن اضافه کنم.

      ضمناً درست حدس زدی. این روزها خیلی شلوغم. کارهای عادی همیشگی که بوده. دو تا پروژهٔ عقب‌افتاده هم دارم. یه سری دیدارهای دوستانه/کاری که در دو سه سال کرونا انباشته‌شده بوده هم اضافه شده.
      علاوه بر این‌ها دارم یه کتاب هم می‌نویسم که اواخرش هست و امیدوارم بتونم تا آخر اردیبهشت ماه تمومش کنم و مراحل بعدی فرایند چاپ (ویرایش و …) شروع بشه. اون هم باقی وقت‌های آزادم رو گرفته و باعث شده که نتونم روند عادی کارهای زندگی رو حفظ کنم.

  • مجتبی مهاجر گفت:

    سلام محمدرضا جان

    سال داره تموم میشه و تا جایی که فکر میکنم امسال اینجا حرفی نزدم. نمیدونم این ماجراهایی که در این دو سال گذشته پیش اومده، اگه ده سال پیش که بابت هر اتفاق و مسئله ای تو کار میومدم و اینجا گله و شکایت میکردم؛ اون موقع پیش میومد چندتا کامنت اینجا میذاشتم و به تو زحمت راهنمایی میدادم.

    خلاصه عمیقا احساس میکنم که باید کلی حرف اینجا میزدم که نزدم! البته گاهی فکر میکنم شاید ته ذهنم این رو در نظر دارم که من تنها نیستم. یا شایدم مصداق همون حرف با این مضمون که گفتی: «فلانی بجای اثبات داستان قورباغه پخته بیاد ایران آدم پخته ببینه» شدم. 

    کرونا دقیقا زمانی اومد که من فکر میکردم به جایی رسیدیم که خیلی نیاز به حضور مداوم خودم تو مجموعه نباشه و داریم تو این قسمت یه بلوغی را تجربه میکنیم که شاید به بخشهای دیگه بپردازیم. اصلا اگه بخوام با الفاظ بازی نکنم؛ فکرشم نمی کردم که بعد اینهمه سال، دوباره خودم تجربه عمیق و فلسفی شستن دستشویی های مجموعه رو داشته باشم؛)

    بابت این گفتگو از تو و بچه ها بی نهایت ممنونم. برای من بیشتر شبیه مرور خاطرات بود. شاید به این دلیل که فضاش خیلی دور از کلاسهای حضوریت نبود. مثل همیشه همراه با کلی امید و انگیزه از دیدن و شنیدنت.

    راستی از روزی که در مورد «استراکچر» گفتی، من تو کارمون (گردشگری) اجراش کردم. البته این خدمت قبلا هم ارائه میشد؛ شاید چونکه عنوانی براش نداشتم نمیتونستم بابتش پول بگیرم:)) 

     

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser