امروز دومین سالگرد تولد متمم است.
دو سال پیش، در دوم بهمن ۹۲، دوستان عزیزی که نام آنها را قبلاً فهرست کردهام، برای ثبت نام در متممی که جز یک ایده (و البته چند سال سابقهی تلاشهای شکست خورده و فرسایندهی یک معلم) چیزی نبود، پول پرداخت کردند. عددی که شاید به نظر خودشان عدد کوچکی بود و عملاً نمیتوانست حتی هزینههای همان نخستین روزهای ما را هم پوشش بدهد، اما یک پیام مهم داشت: تاکیدی بر اینکه، میتوان به متمم در آینده به عنوان یک مجموعهی خودگردان نگاه کرد و این کار قرار نیست نیمه کاره رها شود. چون قرار نیست به تلاشها و منابع مالی یک نفر وابسته باشد.
متمم، با حمایت آن دوستان و دوستان زیادی که بعداً به جمع حامیان آن پیوستند، رشد کرد. بخشی از این حمایت، مالی بوده و بخشی دیگر، حمایت در قالب تولید محتواهای ارزشمند و مشارکت در بحثها و تبدیل کردن متمم به یک فضای تعاملی آموزشی. قطعاً اگر هر یک از این دو گروه حمایتها نبودند و نمیماندند، امروز متممی وجود نداشت و امروز هم، خوب میدانیم که زنده ماندن و زنده نماندن متمم، در گرو ارادهی هزاران نفری است که در قالب یکی از دو شیوهی فوق یا هر دو شیوهی فوق، در مورد بقای آن تصمیم میگیرند.
سال گذشته، با افتخار و خوشحالی نوشتم که ما پربازدیدترین سایت آموزش مدیریتی و مهارتی هستیم. امسال هم وضعیت همان است. جز اینکه سال قبل بر اساس آمار الکسا در ایران، حول و حوش رتبهی ۱۶۰۰ تا ۱۷۰۰ میچرخیدیم و این روزها حول و حوش ۸۰۰ و ۹۰۰ در نوسان هستیم و برای سایتی که بازدیدکنندهی عام ندارد و دسترسی به محتوای آن نیازمند لاگین کردن است، مقدار فعلی این شاخص فراتر از حد انتظار ما بوده است.
اگر چه گفتن این شاخص، بیشتر برای مخاطبان دوری است که معیارها و اصول و ارزشهای ما را نمیدانند. درست مثل پدری که برای همکارش، از زیبایی فرزندش میگوید و خود میداند که اعتبار و ارزشی که برای فرزندش قائل است، به اتکای این زیبایی نیست و رویایش برای آیندهی فرزندش، زیباتر شدن نیست. بلکه اثرگذار بودن است.
دوستان متممی (که در کنار ما، آنجا را ساختهاند) میدانند که معیارهای ما چیز دیگری است و هرگز خودمان را با این معیارها نمیسنجیم. اگر معیار ما کمیت بود، درسها را باز میگذاشتیم و به دنبال تبلیغ و بنر و بازدیدکننده و فروش و مشتری و کسب درآمد میرفتیم. نه اینکه با تمرین گذاشتن و محدود کردن، محتواهایی تولید کنیم که بعضی از آنها (مانند تصمیم گیری پیشرفته و یا پرورش استعدادها) جز چند ده نفر، خوانندهای ندارد و نمیتواند داشته باشد.
متمم، نسبت به دو سال پیش رشد زیادی کرده، اما در مقایسه با جایی که باید باشد (و میتواند باشد) فاصلهی زیادی دارد. ما متممیها، دوست داشتهایم و داریم که متمم در کنار افزایش دانش و توسعه نگرش و مربیگری برای بهبود مهارتها، خانهای برای امید به روزهای بهتر باشد. محلی برای به اشتراک گذاشتن آموختهها. محلی برای اثبات اینکه، اگر آموزش درست و اصولی و به دور از بازاری مآبی باشد، میتواند نشان دهد که رابطهی بین تلاش و دستاورد آنقدرها که همیشه به ما گفتهند، مبهم نیست. محلی که به تدریج، به جای فارغ التحصیلان جویای کار، دائم التحصیلانی را پرورش دهد که کارفرماها، به دنبال آنها هستند. محلی برای مدیران، تا با دانش روز آشنا شوند و برای جوانترها، تا آموزش را همراه با امید به روزهای بهتر برای کشورمان، تجربه کنند.
در اینجا میخواهم از دو گروه دوستانم، با ذکر نام و اشاره به شناسنامهی آنها در متمم، تشکر کنم:
گروه اول، کسانی هستند که بیشترین پرداخت را در متمم داشتهاند و عملاً بیشترین حمایت مالی را از ما انجام دادهاند. برخی از این دوستان، در حدی عضویت چند ماهه و چند ساله خریدهاند و تمدید کردهاند که الان نگرانی اصلی من برای شب اول قبر هستند! چون اعتبار کاربری آنها تا سالهای سال، تمدید شده و هر بلایی سر من یا – زبان لال – متمم بیاید، ما باید مراقب دینمان به آنها باشیم. اگر چه میدانم که اگر عمر و مجالی بود، سالها بعد که گزارش این سالها و حاشیههایش ارائه شود، آنها بیشتر از امروز، احساس غرور و رضایت خواهند کرد.
گروه دوم هم، کسانی که بیشترین حضور و مشارکت را در بحثها داشتهاند و از دوستانشان امتیازهای زیادی دریافت کردهاند و سیستم تحلیل محتوای متنی متمم هم، مجموعه اطلاعات عرضه شده در نوشتههای آنها را بیشتر از سایرین ارزیابی کرده است. همهی ما خوب میدانیم که اگر از متمم، بحثهای این دوستان و سایر دوستان متممی را بگیریم، چیز چندانی باقی نمیماند.
متمم برنامه های زیادی برای آینده دارد که بخشی از آنها را در پیام اختصاصی به دوستان متممی گفتهایم و آنها که نخواندهاند، میتوانند اینجا بخوانند. امیدواریم که بتوانیم به شکلی جلو برویم و حرکت کنیم که شرمندهی محبتهای متممیها نباشیم و همچنانکه در این یک سال، تحولات بزرگی در متمم روی داده است، متمم سال بعد، با متمم امسال، قابل قیاس نباشد.
دوستانی که بیشترین حمایت مالی از متمم را داشتهاند:
۵-شهرزاد
۶- هومن کلبادی
۱۰-شراره ش
۱۱-شهروز رفعتی
۱۴-آفاق رحمانی
۱۵-فهیمه یزدانی
۱۶-علیرضا محمدی
۱۷-مهدی
۱۸-علی توکلی
۲۲-مهدی خانی
۲۳-بابک یزدی
۲۴-محسن ملك پور
۲۵- شهاب فرمانی نژاد
۲۶-نیکی کیان
۲۷-هادی احمدی
۲۸- وحید وهابی
۲۹-آرام آخوندی
۳۰- کامیار مهران پور
دوستانی که بیشترین مشارکت و تولید محتوای آموزنده را داشتهاند:
۱- هومن کلبادی
۳- هیوا شم
۵-شهرزاد
۹-سارا
۱۰-طاهره خباری
۱۱-فواد انصاری
۱۲-داوود شاکری
۱۳-حامد
۱۴-علی کریمی
۱۵-علیرضا امیری
۱۶-چراغی
۱۷-مریم. ر
۱۹-شراره ش
۲۰-م وحیدنیا
۲۱-نیما ظهیریان
۲۳-معصومه خزاعی
۲۵-سعید عباسپور
۲۶-سمانه عبدلی
۲۸-یاور مشیرفر
۲۹-سجاد سلیمانی
۳۰-اعظم روحی
۳۱-آتبین مقصودی
۳۳-محسن رضایی
۳۴-آرام آخوندی
دلم میخواهد در پایان یک تشکر ویژه هم داشته باشم. شاید در طول این دو سال، اسم من در رابطه با متمم، زیاد شنیده شده باشد. یا نام شادی قلی پور، را به خاطر اینکه مدیر برنامههای من (در گذشته) و مسئول روابط عمومی متمم (امروز) بوده است را، شنیده باشید.
اما نام سمیه تاجدینی، که مدیریت توسعه نرم افزاری متمم را بر عهده داشته، معمولاً کمتر دیده و شنیده شده است. امروز، نقش فرایندها در متمم، بسیار بیشتر از نقش محتواست و متمم هر روز به یک پلتفرم آموزشی هوشمندتر نزدیک میشود. ما حتی بخشهای زیادی از قابلیتهای متمم را، هنوز معرفی نکردهایم و قابلیتی مثل محتوای پویا و رفتارشناسی کاربران و تحلیل سمانتیک، بخش کوچکی از زیرساختهای پیچیدهی متمم هستند و اینها جز با دانش و تخصص و پیگیریهای سمیه، عملی و پیاده سازی نمیشده است.
امیدوارم همهی کسانی که اسم آنها در این مطلب برده شد و دیگرانی که کنار ما و با ما هستند و به بهانههای مختلف به لطف و محبتهایشان اشاره کردهام و میکنم، بتوانیم در کنار هم، فضای بهتری را برای آموختن و آموزاندن، بسازیم و توسعه دهیم.
[…] جشن تولد دو سالگی آن را هم خوب یادم هست. (که البته اینجا تنبل کلاس زرنگ ها بودم) […]
محمدرضا جان. در این تقریباً یک سال – که از عضویت اینجانب در متمم میگذرد – آنقدر اتفاقات خوب به واسطه شما و متمم، در زندگی من رخ داده که انصاف ندیدم فقط در یک روز خاص تشکر کنم.
به شما و همکاران پرتلاشتون و البته دوستان عزیز متممیای – که نابترین تجربیات و دانششان را در اختیارِ کمتجربهها و کمسوادهایی چون من قرار میدهند – بابت پیشرفت چشمگیر متمم (حتی در شاخصهایِ کمیِ کماهمیتی مثل رتبه الکسا) تبریک میگم.
خدا را شاکرم که این فرصت را داشتم تا یک سال بسیار خوب را در کنارتان تجربه کنم. که قطعاً بهترین سال عمرم (از هر منظر و شاخصی) در این بیست و چند سال بود.
پینوشت: محمدرضا. دیدم دوستانم در جایی دیگر کنجکاوند که آدرس خانهتان کجاست (به شوخی البته). خواستم بهشان “قلب هزاران متممی” (که صد البته خودشان هم جزوشان هستند) را نشان دهی. (ببخشید. ته ذوق ادبی من همینه!)
وقتی اسم خودمو امروز توی لیست دوم دیدم از شدت خوشحالی گریه کردم، چون بعد از ۴۰ روز برای سومین بار تونستم به اینترنت دسترسی داشته باشم و شوکه شدم. خیلی سخته سرباز باشی، عاشق متمم باشی، هرروز دلت بخواد پیام اختصاصی متمم رو چک کنی ولی بهت اجازه ندن. الان که مثل گذشته به متمم دسترسی ندارم به اندازه خانواده خودم دلم برای متمم تنگ میشه. هیچ وقت فکر نمیکردم که تا این حد به متمم و مخصوصا محمدرضا دلبسته شده باشم. توی این مدت تنها کاری که تونستم انجام بدم این بود که آخر هفته با کلی التماس از فرمانده دو ساعت مرخصی بگیرم تا بتونم به اینترنت دسترسی داشته باشم و از مطالب منتشر شده پرینت بگیرم. این روزها وقتی کاغذهای پرینت شده رو بقیه سربازا می بینن دائم می پرسن چی می خونی؟ داری برای دکترا می خونی؟! تا حالا هیچ وقت به اندازه الان ارزش زمان رو درک نکرده بودم. چند روز قبل توی میدون تیر منتظر بودم تا نوبت تیراندازی من بشه و مثل همیشه کاغذهام رو همراهم داشتم و روزنوشته های محمدرضا رو داشتم می خوندم، با خودم فکر میکردم که شاید خود محمدرضا شعبانعلی هم فکرشو نمیکرد که روزنوشته هاش در کنار تیرهایی که از اسلحه کلاشنیکف شلیک میشن هم داره خونده میشه! تجربه غم انگیزیه وقتی نتونی دیگه مثل سابق به متمم سر بزنی، فعالیت کنی و از آموخته ها و تجربیات بقیه استفاده کنی. نمی دونم این دوره تلخ بعدا چه دستاوردی میتونه داشته باشه.
داود جان.
از همهی لطف و محبتی که به من و به متمم داری ممنونم.
و همینطور ممنونم که از بین انواع گزینههایی که برای گذران وقت (آن هم وقت محدود تو) وجود دارد، نوشتههای من و درسهای متمم را انتخاب میکنی.
چند سال پیش، وقتی در میانهی کویر مرکزی ایران، درگیر راه آهن بافق – مشهد بودم، وضعیتی شبیه به این روزهای تو را تجربه میکردم (البته صرفاً شبیه. چون من به عنوان شغل آنجا رفته بودم و تو به اجبار قانون، در وضعیت فعلی قرار گرفتهای).
دستم به هیچ جا بند نبود. امروز با دیروز تفاوتی نداشت و فردا با امروز.
با نصب تراورسها، به آرامی جلو میرفتیم. اما هیچ نقطهای با نقطهی قبل تفاوتی نداشت و هیچ تغییری (نه در اطراف، که حتی در خط افق) هم دیده نمیشد.
روزهایی که هوا گرم بود، سایه هم، کمکی نمیکرد. باید مراقب میبودی که در سایه هم، پشت به باد بنشینی و دائم مراقب جهت باد باشی. چون اگر مستقیم به صورتت میخورد، پوستت را میسوزاند.
شبها، گاهی اوقات در میانهی کویر، قدم میزدم.
نه از این کویر رفتنهایی که دختر و پسرها این روزها میروند و بیشتر یک تور سافاری هیجان انگیز است.
از آن کویرهایی که هر صدای خش خش ناآشنایی، میتوانست تهدیدی برای زندگیات باشد.
با خودم فکر میکردم که مگر عمر ما چقدر است؟ چرا اینجا؟ چرا اینطوری؟ چرا روزها و هفتهها باید اینجاها بمانم و بچرخم؟
“تکرار روزهای مشابه” و مشغول بودن به کاری که احساس میکنی، چندان اثرگذار نیست یا اگر هم هست، هر کس دیگری هم به جای تو باشد، میتواند با همان کیفیت یا بهتر از آن کیفیت انجام دهد، احساس خوبی نیست.
فکر کردن به اینکه دنیایی موازی دنیای تو، در چند صد کیلومتر آن سوتر در جریان است و مردم نوع دیگری از روزها و شبها را در آنجا میگذرانند، چندان ساده نیست.
این “احساس تلف شدن زمان”، قطعاً احساس شیرینی نیست و از سوی دیگر، دوران سربازی، از جمله فضاهایی است که گاهی اوقات، این احساس را در “اوج خود” به ما میچشاند.
اما امروز که برمیگردم و آن سالها (و سالهای بعد از آن و امروز) را مرور میکنم، میبینم که زندگی، بیش از آنچه به نظر میآید، خودش را تکرار میکند. چیزی شبیه همان فیلم کوتاه اتاق ۸ یا Room 8 (کار Griffiths)
از هر جعبهای که به در میآیی، به جعبهی بزرگتری وارد میشوی که همان بازی در حال تکرار است.
گاهی احساس میکنم که زندگی شبیه بازی موشها در آن چرخهای کوچک سیرک است.
خوب که میدوی، چرخ تو را جابجا میکنند و به جای بزرگتری میگذارند و باز، همان بازی تکرار میشود.
شاید هم میلهها و دیوار چرخ را، از جنس بهتری بسازند. اما بازی، همان بازی است.
همان تکرار بیفایدهی روزمرگیها:
یک بار،ایستادن در صف شلیک تیر به سمت دشمنی فرضی
یک بار، نشستن و گپ زدن و خندیدن با دوست فرضی.
——
پیشنهاد میکنم در لا به لای خواندن روزنوشتهها و متمم، یک مشق اختصاصی هم انجام بدهی.
دفترچهای بردار و برای کسی که هزار سال دیگر، آن دفترچه را پیدا میکند، نامه بنویس.
فکر کن تنها سندی است که قرار است از این سالها، بماند و کشف شود.
برایش وضعیت این روزهای دنیا را توضیح بده.
همه چیز را بگو.
یادت باشد که او بسیاری از چیزهایی را که ما میدانیم و میفهمیم، نخواهد فهمید.
او نخواهد دانست که پول چیست.
او معنی موبایل را نخواهد فهمید.
در زمان او، “شغل” وجود نخواهد داشت.
در زمان او، کسی ابتدای عالم هستی را به خوبی امروز نمیداند
و همه با تمام سرعت و توان، مشغول ساختن مسیر آیندهی آن هستند.
در آن زمان، شاید ازدواج هم نباشد. عشق هم شاید.
شاید هم باشد.
برایش در این “مهمترین سند باقی مانده از این سالها”، همه چیز را در مورد دنیای امروز ما، توضیح بده.
به تو قول میدهم که این دفترچه، برایت ارزشمند خواهد بود و مستقیم و غیرمستقیم به کارت خواهد آمد.
اگر نیامد، این بار که دیدمت، من آن را از تو میخرم و برای همان آدمها، نگه میدارم.
من کارکردن و ذخیره کردن برای کسانی که هنوز نیامدهاند و آمدنشان را هم نخواهم دید، را دوست دارم.
سلام
استاد تبریک میگویم
امیدوارم همیشه صحیح و سلامت باشید
خداوند شما را یاری جامعه ما نگه دارد
درود بر تمامی تلاشگران متممی و دست مریزاد به محمد رضای عزیز
باری دیدن به بار نشستن زحمات دوستان و شاهد جوانه زدن بر نهال دوساله براستی که لذت بخش است .
سخن کوتاه میکنم که دوستان بسیار خوب از دل سرودن و گفتند آنچه ستودنی بود .
اما براستی این وظیفه خطیر بر دوش تمامی دوستان متممی است ، که آگاهانه از این نهال در برابر طوفان منفعت طلبی بسیاری کوته نظران خودبین دفاع کنند و در این مسیر با همدلی و همکاری انرژی لازم بزای ادامه تلاش محمد رضای عزیز فراهم کنند . ایمان دارم که روزی رهروان زیادی از سایه و میوه این درخت تنومند لذت خواهند برد گرچه آن روز این کویر تشنه را جنگلی زیبا متصورم .
به امید جشن تولد های دیگر ، شاد و بهروز و پایدار باشید.
سلام بر متمم عزیز، تولدت مبارک، صد و بیست ساله بشی الهی 🙂
حدود شش ماه است که رابطه دوستی ما شکل گرفته و رفیق شفیق من شده ای. با تو لحظه های نابی را تجربه می کنم که شاید هیچگاه تصورش را نمی کردم. دوستی با تو موجب بالندگی من شده و تو سهم بزرگی از لحظه های مرا به خودت اختصاص داده ای. شور و اشتیاق و ولع آموختن را در درونم شعله ور تر کردی. از تو سپاسگزام که من را به دوستی پذیرفتی و مشعوفم که مرا لایق بودن در لیست دوستان قدیمی و فعالت دانستی ، هر چند که سهم من اندک ترین است.
به رسم دوستی از گرانبهاترین دوستم ـ جواد عزیز ـ نهایت قدردانی را دارم که با معرفی تو به من، زندگی مرا متحول کرد.
متمم عزیز
خداروشکر که تو دوسال پیش متولد شدی. خداروشکر که دو سال عمر کردی و خدا را شکر که هر روز کامل تر شدی ، هر روز پرمحتوی تر شدی ، هر روز بزرگ تر شدی و هر روز خانواده ات پر جمعیت تر و فرزندانت بیشتر و بیشتر شد . متمم عزیز همیشه ازت یاد گرفتم و همیشه از سر زدن به سایت تو لذت بردم و همیشه از محتوی مطالب تو تازه شدم . متمم عزیز تو تازه ای ، جوانی و بسیار بکر و نوآور .
متمم عزیز تو در یک روز متولد شدی اما من با تو هر روز از نو متولد می شوم. از تازه بودنت ممنونم. از نو و جدید بودنت ممنونم. از به روز بودنت و از پیش بودنت از همه ممنونم. همیشه مطالب جدید دنیا را به فارسی روان و سلیس و با تصاویر جذاب و تاثیر گذار به من یاد دادی . همیشه از بودنت خرسند و شاکر بودم. ازت ممنونم متمم عزیز.
خداروشکر می کنم که هستی و دعا می کنم همیشه باشی. خیلی خیلی ممنونم
این شعر کوتاه رو با تمام وجودم به متمم و متممی ها تقدیم می کنم هرچند چند روز پیش هم همین رو برای متمم فرستادم ولی هیچ حرفی بهتر از این که وصف حال من بعد از متممی شدن باشد، پیدا نکردم و باز تکرار می کنم:
“برای آنکه کمی، حتی اگر شده کمی زندگی کرد، دو تولد لازم است:
تولد جسم و سپس تولد روح. هر دو مانند کنده شدن هستند.
تولد اول بدن را به این دنیا می افکند و تولد دوم روح را به آسمان می فرستد.
تولد دوم من زمانی بود که تو را دیدم!”
کریستین بوبن- ترجمه استاد الهی قمشه ای
متمم عزیزم تولدت مبارک.
از همه کسانی که دلشان با متمم بود و باعث شدند متمم دو ساله شود ممنونم، تشکر ویژه از محمدرضا جان، سمیه جان و شادی عزیز بابت ایجاد و حفظ این فضای همدلی.
سلام به محمدرضای عزیز وهمکاران بسیار محترمشون
تولد متمم رو به ایران آینده تبریک میگم.ازخدا میخوام به شما عزیزان انرژی هرروز و هر روزه بده برای ادامه ی هرچه پربارتر این راه.کم لطفی مارو بپذیرید لطفا ، کسالت متاسفانه اجازه نداد روز تولد متمم خدمت برسم با تاخیر ولی از صمیم دل تبریک میگم.هرچند همه میدونیم دیدن رشد وبزرگ شدن بسیار زیبای متمم خوشحالیش بیشتره.پاینده باشید
سلام و عرض تبریک به تمامی متممی ها به ویژه محمد رضای عزیز و فوق العاده دوست داشتنی امیدوارم این روند سالهای متمادی و بدون وقفه در جریان باشد و من بتوانم به عنوان عضوی کوچک از این مجموعه عظیم نهایت استفاده را ببرم و از شخصیت افرادی که در این وادی با موفقیت فعالیت میکنند الگو برداری نمایم با آرزوی توفیق روز افزون برای تک تک اعضا.با تشکر
تبریک میگم همیشه موفق و شاد باشید . مرسی برای بودنتون مرسی
سلام
دو سالگي متمم مبارك
ممنون از تلاشتان
سلام و درود
امیدوارم لایق متمم باشیم…
پاینده باشی متمم
سلام
تبریک میگم و خیلی خوشحالم که در متمم عضو هستم و افتخار می کنم که در این خانواده پذیرفته شدم.دلگرم به وجود جناب محمد رضا شعبانعلی فرهیخته و گروه توانمندی که متمم رو اداره می کند.
تولدت مبارک
سلام
قطعا مهم ترین و بهترین اتفاق امسال من آشنا شدن با متمم بود و هست .
صمیمانه از گروه متمم بویژه شما سپاسگزارم.
تولد متمم دوست داشتنی مون مبارک.
صميمانه تبريك ميگم. متمم رو دوست دارم و به بعضي از دوستانم هم معرفياش كردهام. از تيم متمم ممنونم و براي تيم و كاربران متمم روزها و سالهاي بسيار خوبي رو آرزو دارم.
من كه تا هميشه كنار تو و گروه متمم هستم محمدرضاي عزيزم
با سلام به معلم عزیزمان آقای شعبانعلی و دیگر دوستان عزیز متمم
تاسیس این سایت پر بار اتفاق خجسته ای بود که با ایده های نو توسط شما و دوستانتان ایجاد شد بنظرم تا قبل از این ما نمونه اش را در کشورمان نداشتیم یا حداقل من نشنیده بودم .در طی مدتی که توانسته ام با متمم در تماس باشم ، حقیقتا احساس میکنم که از نظر دانش ، علوم رفتاری ، روانشناسی و ،،،،،،،، غیره خیلی رشد کرده ام و آموخته ام با اینکه میدانم متاسفانه هنوز آنطور که دلم میخواهد وقت برای مطالب بسیار ارزشمند متمم نگذاشته ام ، احساس غرور و شادمانی میکنم که عضو چنین محفل پر باری هستم وپیوسته هم در جمع دوستانم از مطالبی که یاد گرفته ام صحبت میکنم.
سالگرد دو سالگی متمم را به همه دوستان عزیزم تبریک می گویم