دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

درباره زمان: من ساعت شنی را دوست دارم

روی مبل نشسته بودم و فارغ از زمین و زمان، به دیوار روبرو نگاه میکردم. این روشی است که معمولاً اوقات فراغتم را میگذارنم. گاه سه یا چهار ساعت طول می کشد. کتابهای زیادی در این سکوتها متولد شده اند، نوشته های پراکنده ای نیز، کلاس ها و دوره ها و شرکتها و سازمانهایی نیز!

اما این بار، اتفاق متفاوتی افتاد. ساعت روی دیوار توجهم را جلب کرد. تیک تاکی که برای اولین بار طی چند سال گذشته، میشنیدم و چه وحشتناک بود. پیام مشخصی داشت: چشمت را باز نگهداری یا ببندی، به ساعت رو کنی یا پشت آن بایستی، زمان از حرکت نمی ایستد. صدای تیک تاک ساعت هر لحظه بلندتر میشد. طوری که هیچ صدای دیگری به گوش نمیرسید. بر خلاف تمام این سالها، که صدای این تیک تاک در هیاهوی صدای شهر، گم شده بود.

چه سخت است زندگی. چه سخت است تصمیم گرفتن. چه سخت است خوابیدن. چه سخت است نخوابیدن! وقتی که تیک تاک ساعت در گوشت میپیچد و بیرون نمیرود. صدای تلخی است اما پیامش حقیقت دارد. زمان میگذرد. چه با من. چه بی من.

چه ایده بدی بوده گرد ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار است:

قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع. میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!

قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب  ساعت ۹ میخوانم.

ساعت دروغ میگوید. دروغ. زمان بر گرد یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم میدود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.

ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمیگردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره».

یادم باشد تابلویی زیر ساعت شنی ام نصب کنم: «خوش بین نباشید. این ساعت به ضربه سنگی میشکند…»

پی نوشت اول: راستی دقت کرده اید اکثر جاهایی که تصویر ساعتهای عقربه ای را نشان میدهند (پوسترها، تبلیغات، تابلوها) ساعت بر روی ۱۰ و ۱۰ دقیقه تنظیم شده؟ میدانید چرا؟

پی نوشت دوم: این نوشته مربوط به شهریور ۹۱ است. دیروز که یکی از دوستان دوباره آن را برایم فرستاد، یاد آن حس و حال افتادم و گفتم آن را دوباره اینجا بیاورم.

[ مطلب مرتبط: مدیریت زمان ]

[ مطلب مرتبط: نظم شخصی در پانزده دقیقه ]

توضیح دیگر: در صورتی که به متن‌ها و نوشته‌های ادبی علاقمند هستید، احتمالاً سر زدن به مجموعه مطالب پاراگراف فارسی می‌تواند برای شما مفید باشد.

موارد زیر، برخی از پاراگراف فارسی های پرطرفدار متمم هستند:

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


109 نظر بر روی پست “درباره زمان: من ساعت شنی را دوست دارم

  • فرید آقاجانی گفت:

    از اولین بار که مطلب بالا رو مطالعه کردم
    یک جمله معروف سر کلاس هام دارم که همیشه به دانشجوهام میگم
    بخصوص به دانشجوهایی که کمی همت و تلاش کمتری دارن

    اینکه خدا خالق ساعت دایروی رو رحمت! کنه که باعث شد همه فکر کنن زمان تمومی نداره و ساعت ۹ دوباره و دوباره میاد و میره و همیشه وقت هست.
    اگه همه ما از ساعت شنی استفاده کنیم چقدر دلهره داریم که این شن ها برای چندمین بار رو به اتمامه و من کار خاصی نکردم. خودش حس بدی میره و شاید تلنگری باشه.

    البته راستش مدت هاست به خودم میگم ساعت شنی بخر تا گذر زمان رو درک کنی، باز یادم میره و تنبلی می کنم.

  • […] شکل گیری این تصمیم را نوشته محمدرضا شعبانعلی با عنوان  درباره زمان: من ساعت شنی را دوست دارم بدانم که پس از ماه ها، امروز به این مرحله از تصمیم […]

  • علیرضا گفت:

    فکر میکنم ساعتی بود که بمب هسته ای روی هیروشیما افتاد

  • ریحانه گفت:

    عالی بود برای من که عاشق ساعت شنی ام

  • معین گفت:

    امروز همین مطلب معلم عزیز توی واتساپ برام اومد. اما به نام «شاملوی بزرگ میگه»! 🙂 ;D

  • ریحانه گفت:

    آنک

    ساعت شنی را
    برعکس کن!
    می خواهم دوباره زندگی کنم!

    #یداله گودرزی

  • Atefeh گفت:

    خيلي مطالب خوب و اموزنده بود، بنشين لب جوي و گذر عمر ببين

  • Paria گفت:

    آقا این مطلب شما داره در وایبر و شبکه های اجتماعی به اسم احمد شاملو منتشر می شه. و مردم غیور اهل مطالعه ما هم که اصلا قلم شاملو رو نمی شناسند، با ذوق برای هم می فرستن.
    خواهش می کنم واسه به رخ کشیدن کم سوادی و جلوگیری از انتشار ویروسی مطالبی که رفرنسشو نمی دونیم، هر جا تونستید اطلاع رسانی کنید، سپاس.

  • باران گفت:

    البته کامنتها رو خوندم….

  • باران گفت:

    سلام….
    چرا رو ساعت ۱۰و ۱۰دقیقه است؟

  • محسن گفت:

    سلام و آفرین به شما و نوشته هایخ وب شما
    با ذکر منبع بازنشر شد
    http://iranianfuturist.com/

  • فاطمه گفت:

    و اینکه “زمان، به شکل خطه” حقیقته!
    و حقیقتم همیشه تلخه…
    میشه به صورت یک دومینوی صاف(خط نه مارپیچ) که از تکه های شکلات تلخ خالص درست شدن هم نشونش داد
    ….
    و آدم هر بار که تکه ای ش رو مزه می کنه، هوشیار بشه 🙂

  • اکرم گفت:

    من فکر میکنم ساعت مثل یک فنر میمونه که مقطع دایره داره. البته ازتون خیلی ممنون هستم که با مطالبی که مینویسید درواقع طرح سوال میکنید و ایده هایی برای تفکر خلاقانه ارایه میدهید. حالا با این دید, هرچقدر زمان میگذره, مقطع دایره ها تغییر میکنه و رو به جلو هست. در واقع شاید لازمه که تو زندگی هم عینکی به چشم داشته باشیم که قابلیت سه بعدی دیدن داره, مثل عینک تلویزیونهای سه بعدی. اینطوری میتونیم حرکت روی این فنر رو در قالب گذر زمان ببینیم و مثل فنر جهش رو به جلو داشته باشیم.

  • مهشید محمدی گفت:

    با سلام

    نگاهتان به کاربرد ساعت شنی را دوست داشتم!

    در رابطه با سوالی که مطرح کرده اید:
    جایی خوانده ام که دلیل گذاشتن عقربه های ساعت روی ۱۰ و ۱۰ دقیقه:
    ۱-حالت عقربه ها نشان دهنده حرف “V” که برگرفته از اول کلمه “Victory” به معنای پیروزی است.
    ۲- برند ساعت در بالا حک شده است، که با این طرز قرار دادن عقربه ها به خوبی نمایان است.
    ۳- مورد سومی نیز داشت که فراموش شده .

    با آرزوی موفقیت روزافزون

    • علی پارسامنش گفت:

      سلام
      ۱- در خصوص سئوال :
      من شنیده ام که جنگ جهانی در این ساعت به اتمام رسیده و ضمنا” زیباترین حالت ممکن برای ساعت نیز هست
      ۲- تیک تاک ساعت منو به یاد مبحث مدیریتی ( مدیریت زمان ) میندازه که ای کاش محمدرضا عزیز در این خصوص فایل صوتی تهیه کنه

    • علی جنیدی گفت:

      (شاید به بحث ساعت ربطی نداشته باشه!) در رانندگی هم پیشنهاد می کنند که دست ها رو به این شکل بر روی فرمان بگذارند

  • رها -اسفند گفت:

    این روزها چقدر تیک تاک ساعت در گوشم پیچید)):

  • فاطمه امیرآّبادی گفت:

    پیش از هر کلامی سلام
    اگر بخواهم علت نوشتن پاسخ به این کامنتتان را توضیح دهم، من طبق معمول هر هفته باید این هفته در مورد زمان برای افرادی صحبت کنم، در گوگل به دنبال مطلبی می گشتم که تکراری نباشد، مطلب شما را دیدم. اتفاقا چند روز پیش این مطلب را از طریق والبر هم دریافت کرده بودم، الان مطمئن نیستم این مطلب از روی آن مطلب است یا آن مطلب از روی این متن (هر چه هست زیبا است و با توجه به آشنایی دوری که از شما دارم، احتمالا مطلب از روی وبلاگ شما است)
    مطالبتان زیبا و قابل تفکر است، اما به نظرم باید کسی پاسخگو باشد که چرا ساعت گرد است؟
    به نظرم ساعت گرد است جون نشانگر آن است که هر لحظه ای به اندازه لحظه قبل و بعد از آن ارزشمند است. هر لحظه می توان برگشت و گذشته را جبران کرد. هر لحظه می توان برای آینده تصمیم گرفت و آن را ساخت. هر لحظه ای که از دست می رود ارزشمند است اما ارزش لحظه بعد از آن لحظه، از خود لحظه کمتر نیست.
    شاید اغراق نباشد اگر بگویم افرادی که دائم نگران گذشت لحظه ها هستند به نظر من احمق ترین افرادند، چرا که در نگرانی لحظه حال را از دست داده اند، در حسرت گذشته و نگرانی آینده.
    بازهم ممنون از مطلب زیباتون. امیدوارم از این به بعد مطالب بیشتری از این دست از شما و ذهنتان ببینم.

  • سیید محمد اعظمی نژاد گفت:

    جهد را بسیار کن، عمر اندکی است

    پروین اعتصامی، شعری دارد که تقریباً هر ماه يک بار آن را برای خود بازخوانی می کنم. عنوان اين شعر «رفوی وقت» است و در آن پروین اشاره به زمان کوتاه عمر و استفاده بهینه از زمان می کند.

    در بسیاری از سازمانهایی که افتخار تعامل با آنها را دارم، آسیبی می بینم که پرخطر به نظر می رسد. افرادی با تجربه زیاد(البته از نظر تقویمی) و تقریبا فاقد هر گونه مهارت و تخصص!

    ناخودآگاه ياد حکایتی که از دکتر شریعتی نقل می کنند افتادم که : به دکتر شریعتی گفتند استاد سیگار طول زندگی رو کوتاه میکنه ، دکتر در جواب گفتند من به عرض زندگی فکر میکنم…!!!

    آن مقدار که عقل اندک من قد می دهد، اگر هر انسانی، اول برای وجود خود قبول کار و مسئوليت کند، دچار بی تفاوتی و بی انگيزگی در کار نمی شود؛ البته نباید هنر مدیران نالایق و بی خرد را در رساندن يک فرد به مرز بی تفاوتی نادیده گرفت!

    در پايان ضمن دعوت از شما برای خواندن شعر کامل «رفوی وقت»، توجه شما را به بیتی پرمعنا از آن دعوت می کنم.

    جهد را بسیار کن، عمر اندکی است

    کار را نیکو گزین، فرصت یکی است

    اين واژگان را از استاد و دوست نازنینم آقای دکتر پرویز درگی، قرض می گيرم:

    «اميدوارم عالم،عامل و عاشق» باشید.

    http://www.hrjournalist.com

  • محمد حسن گفت:

    ساعت ۱۰ و ۱۰ دقیقه همون ساعت افتادن بمب اتم روی ژاپن

    که به علت موج مغناطیسی در شعاع بسیار زیادی از مرکز انفجار ، ساعت های باقی مونده روی ۱۰ و ۱۰ دقیقه ثابت موندند و دیگه حرکتی نمی کردند.
    و این یک نماد برای صلح دوستی و پرهیز از جنگه

  • مائده گفت:

    جایی شنیدم که ساعت ۱۰:۱۰ هارمونی دارد، شبیه علامت پیروزی است. به همین دلیل انتخاب شده است.

  • فرهاد گفت:

    همه زندگی زیباست و چه خوب که دایره ای است ساعت و چه خوب که کار هایمان را انجام نمی دهیم و می خوابیم و چه خوب که از از عقب افتادن کار استرس می گیریم و چه خوب که ساعت شنی ببینیم و قلبمان بایستد و چه خوب که شعبانعلی وبلاگ دارد و چه عالی که من چشم دارم که شاید هم نداشتم باز خوب بود، چه خوب خدایی دارم بی هیچ دلیل برای اثباتش و “چه خوب است” تنها حس خوبیست که پس از این نوشته به من دست داد.

    ممنون مرد بزرگ

  • علي گفت:

    با سلام
    سبك نوشتن شما يه جوريه كه انگار تنها با سواد عالم شماييد.

    • پژمان طیبی گفت:

      منم تا حدودب موافقم … تا حدودی هم مخالفم …
      موافقم از این جهت که هستند خیلی از کسانی که “فکر میکنند ” سواد دارند ( فاکتوری متفاوت از مدرک ) .. و غیره ..
      اما خوب خدایی ایشان تنها کسی هستند که هم اینقدر خفنند و استاد دانشگاه شریف و غیره .. که اینجوری فکر میکنند … همین یک قلم حرفشون راجع به دکتری و غیره که شدیدا هم موافقم .. گواهش است ..
      شوخی نیست .. کسانی که شریف میرند یک مشت خر خوان هستند .. درس میخوانند .. اما نمیدانند برای چه .. نمره میگیرند اول میشوند .. اما … این که کسی که وارد این سیستم مسخره آموزش که موفقت به رتبه و نمره و مدرک شناخته میشود ، بشود و توش این همه پیشرفت هم بکند ولی فن بوی و اسیر آن سیستم نشود خیلی هست … خیلی خیلی هست ها !!! .. علی القائده این آدم باید به جای سواد عاشق درس خواندن کورکورانه میشد .. در ۲۵ سالگی دکترا میگیرفت .. اما اصلا نمیفهمید که چرا !! .. فقط یک مسیری که توش افتاده بود و خوب هم توش پیش رفته بود رو میرفت .. شوخی نسیت که بفمی راه درست چیه .. تازه وقتی تو اون راه خیلی هم موفقی … فکر کن یکی که یک کشوری را رهبری میکند ( ایران نمیگم ها .. شما برو تو آفریقا مثلا .. زیمباوه بد مثالی نیست ) و خوب برای این راه خیلی هزینه داده .. قدرت الکی به دست نمیآد .. بیاید بگوید که رهبری مملکت کار بیهوده ای است .. نیاز نیست آدم این همه خودش قدرت داشته باشه .. .. میدونید .. این خیلیه که وقتی به اوج مسیری میرسی ( مثلا مسیر قدرت مند شدن که اوجش رهبری است .. ) بفهمی که مسیرت خوب بوده یا بد و ول اش کنی ..
      واسه همین ، اینکه خوب یک همچین آدمی بخواد برای خودش فکر کنه تکه .. و انعکاسم بده نباید ناراحت کننده باشه .. بگذار فکر کنه .. بگذار بکنه .. نکته خوب ش رو بگیر … ببین این بابا داره میگه که زمان زمان و زمان طلاست .. حتی بیشتر .. چون طلا میشه خرید اما زمان .. فقط داره میره و نمیاد …
      نبین که داره میگه بشین یا بفرما یا بتمرگ … نه از بتمرگ ناراحت شو نه از بفرما خوشحال … به مفهوم توجه کن .. اگر نه موضوع زیاده واسه فکر کردن الکی …
      دوست داشتم که این آدم اینجوری نبود .. و لحنش کم تکبر بود … اما .. میبینم .. دوستای دانشجوییش احتمالا یک مشت احمق خرخوان بودند .. شاگرداش اگر از خودش پایینتر نبودند بالاترم نبودند .. همیشه سخنرانی و تکلم .. برای کسانی که حوضه مورد بحث را کمتر میدانند .. برخورد با مدیران دولتی .. آدمایی که در حد … هم حالی شون نیست ..
      جامعه که که میانگین چند صفحه مطالعه در روز به زحمت دارد .. زیادند آدمایی که با سواد و درست حسابی باشند اما آمار احتمال برخورد با اونها کم هست طبیعتا …
      همه اینها گفتم که ببینی اگر جای این آدم بودی و با این دید نگاه میکردی بین اطرافیان باسواد تر ه بودی طبیعتا خودتو همین جوری میدیدی .. و رفتارتم خود به خود همین بود که از بقیه با سواد تری و تنها آدم حسابی بین جمعی ..
      من این شرایط ندارم و طبیعتا نگاهم تو سواد نگاه پایین به بالاست .. اما وقتی کسی شرایط بالا به پایین داره .. هر کار بکنه .. هر کار بکنه .. هزار فروتنی بکنه .. بازم اتوماتیک رفتاری بروز میده که توش هست .. تازه ایشون خیلی خیلی فروتنی اش هم زیاده … همین یک قلم استاد شریف بودن .. همین یک قلم رزومه این مدلی .. هر کی نصف اینا داشته باشه خدا بنده نیست والا … اینقدر اصطلاحات خارجکی لای حرفاش میگه که خودشم نمیفهمه چی میگه .. جوری که احساس حقارت کنی ….
      من خودم از آدم بالا دل زده میشم و حرفش به دلم نمیشینه .. نباید اینجوری باشم .. میدونم … باید به مفهوم حرفا توجه کنم …
      اما خدایی یکدونه آدم میشناسم که اینجوریه اونم شعبانعلیه .. خوب پس بهش حق میدم اگر خودشم از خودش تصور داشته باشه که یکدونه است … اینو ول میکنم میرم رو مفهوم حرفش ..
      اینی که عمرش ام پی تری بوده … زبان انگیلیسی .. ۱۷ زبان برنامه نویسی .. رتبه ۱… کار اونم نه یکی نه دو تا .. از چاله سرویس تا گلدون فروشی تا استادی و کتابنویسیس و کنفرانس برا اینو اون و بلاگ نویسی و مدیریت و این همه کتاب خوندن جورواجور .. کرده بعد داره حسرت میخوره که زمان گذشت و من استفاده نکردم و اینها !!!!!!!!!
      پس خاک تو سر من !!! منی که بیست و پنج سالمه و هیچ دستاورد بزرگ تو زندگی نداشته ام .. یک جا دارم کارمندی چندر غاز حقوق کار میکنم وقت خوندن یکدونه کتاب ندارم و هی امروز فردا .. با اینکه پدرم وضعش خوبه اما نتونستم با سرمایه اش کار خاصب بکنم .. ۳ ساله میخوام برم خارج ارشد بخونم به خاطر انگلیسی بدم یه تافل نتونستم بگیرم .. و چون نتونستم یک کار خفن داشته باشم و به خاطر سربازی نرفتن دارم ارشد میخونم .. خیر سرم رتبه ۳ کنکور شدم اما وقتی رفتم ارشد از تمام وجود گفتم کاش به جای این دانشگاه مسخره که فقط اسم گنده کرده میرفتم سربازی که الان این همه واسم شاخ نشه … ۴ تا بیست گرفتم تو دوران لیسانس و شاگرد اول بودم اما تو زندگی شاگرد آخرم .. همه دوستام با نصف سواد من درآمدشون چند برابر منه … و تازه الان که ربع قرن عمرم رفته دارم با خوندن این سایت ها ۴ تا چیز یاد میگیرم .. کی ؟ الان !! وقتی همه تو خط زندگی رفتند توش من تازه دارم یاد میگیرم ! از اون جایی که طراح معمار خوبی هستم ( لاقل خودم اینجور فکر میکنم ) از کار بازاری بدم میاد .. نمیتونم برم سراغ بساز بفروشا .. کسی هم که خوب بهم ساختمون نمیده .. میده با معمارای معروف .. پس تا الان نه کار بازاری دارم نه کار هنری … یک مدت کوتاه کارمند تغابنی شدم ( معمار معروفیه که کارش خوبه .. دکتره داره .. پول داره .. و اونقدر برو داره که کاری رو طرح میکنه که خودش ازش لذت میبره ) همون روزای اول چند تا چیز داده بود بکشم چند تا ایراد از توش گرفته بودم واسش .. منو فرستاد بیرون .. چون آدم با فکر نمیخواست اوپراتون میخواست .. بیا اینم وضعیت کارم هست .. الانم واسه دو تا جوون کار میکنم که کار هنری طرح میکنیم .. اما چون کار کمه .. از پول اینها خبری نیست .. با نسیه کار میکنم .. چرا ؟ چون یک الکی لذتی از طراحی ببرم .. بگم این همه رفتم معمار شدم ته ته اش یک جا به دردی خوردم … ۲۵ سالگب دستم تو جیب بابامه … پس .. همه اینها رو گفتم که بگم من به نظر خودم یک بدبخت به تمام معنا هستم .. خاک تو سرم کنند … اینو واقعا میگم .. وقتی میبینم یک سری آدم که کار طرحشونو من واسشون میبستم انگلیسی خوندن رفتن از این خراب شده از یک دانشگاهی خارج یک مدرکی گرفتند .. اقلا زندگیشون یه دستاورد داشت … کسانی که در حد من نرم افزار بلد بودند اما طراحی بلد نبودند .. رفتند اپراتور شدند .. زندگیشون یه دستاورد داشت .. کسانی که هیچ کدومو نداشتند .. اما روابط داشتند .. یک ساختمون مذخرفی ساختند .. زندگیشون یه دستاورد داشت .. کسانی که هیچ کدون نداشتند .. ول کردند رفتند یک کار و رشته دیگه .. خوب لاقل میدونند که طراحی آخر عاقبت نداره .. زندگیشون یه دستاورد داشت … کلا همین دیگه ..
      خوب .. پس .. وقتی که من اینجوری بودم .. بدبخت به تمام معنا .. و یک نفر .. حالا هر کی .. داره اصول زندگی رو بهم میگه باید ببینم چی چی میگه ..
      میگه زمان .. زمان و زمان .. و استفاده از اون .. فکر کن این آدمی که تو زندگی غیر خوش بختی هیچ چیزی نداشته و خوش بختی رو با پوست و استخونش حس کرده .. کسی که فقط دستاورد داشته و دستاورد … دریغ از یک حسرت کوچیک .. میگه از زمان خوب استفاده نکردم !!!!!!!!!!! فکر کن !!!!! زندگیش ام پی تری بوده میگه زمان داره میگذره !!!!!
      بعله … دلم میخواست اون آدم اینقدر خوشبخت نبود که احساس حسادت کنم .. دلم میخواست این همه دستاورد نداشت که هر بار راجع بهش میخونم به خود بی عرضه احمقم فوش بدم … دلم میخواست از یکی که انسان بوده اینها رو یاد بگیرم کسی که تو زندگیش بالا پایین داشته .. اما … خوب بی خیال اینها میشم و ازش سعی میکنم یاد بگیرم .. تا این فرصتهای کم باقی موندمم از دست نره !! ..
      ( الان شاید جواب بدین که نه شما هم زندگیتون بالا پایین داشته .. اما خدایی بدونید از نظر من خوشبخت هستین خوشبختی که طعم بدبختی نچشیده !!! طعم حسرت )

  • ياسين اسفنديار گفت:

    باسلام به محمدرضاي عزيز و دوستان اين خانه اميد
    اين مقاله يه تكان ۱۰ريشتري منو داد. مثل همه نوشته هات مثل مقاله اسب تروا و تلويزيون
    دمت گرم و سرت خوش باد

  • فرزین گفت:

    “ساعت ها دروغ می گویند” احتمالا اشاره ای است که درک نویسنده مانند اکثر انسان ها از زمان، وهم گونه است،ریشه اضطراب در تعریف و درک آدمی از زمان است،بقیه علل اضطراب ساختمان کامپلکسی را کامل می کنند که هسته آن را درک آدمی از زمان تشکیل می دهد،پاسخ هیجانی آدمی به زمان “دلهره”است،تعریفی خطی از زمان که همان گذشت ثانیه ها می باشد،به قول ژاک لکان روانکاو شهیر فرانسوی اساسا ساحت “من” نفسانی(ضمیر خودآگاه) که زمانمند است از صور خیالی بوده و ریشه در وهم دارد،لازمانی و لامکانی مختص ساحت نهانی نفسانی یا ساحت رمز و اشارت است. و شاید دایره ای بودن ساعت برخواسته از مکانیسم های دفاعی روان آدمیست،مکانیسم‌های دفاعی شیوه‌هایی هستند که افراد به طور ناخودآگاه در برابر رخدادهای اضطراب‌آور به کار می‌برند، تا از خود در برابر آسیب‌های روانی محافظت کنند زیرا جان آدمی(ساحت نفسانی یا روان) توان دوام تعارض و اضطراب را ندارد. سازوکارهای دفاعی موجب کنار زدن افکار متعارض یا ناخوشایند از حیطه‌ی هوشیاری شده و به این ترتیب اضطراب را در فرد کاهش می‌دهند.مانند فرافکنی،تحریف،انکار،تبدیل،پاره سازی،همانندسازی و….ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان دریاﻓﺘﻪاﻧﺪ کـﻪ ﺳـﻼﻣﺖ روانی ﺑـﺎ ﭼﮕـﻮنگی ﺑﻪﻛﺎرﮔﻴﺮی ﺳﺎزوﻛﺎرﻫﺎی دﻓﺎعی ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪﺷﺪه ارﺗﺒﺎط دارد.نویسنده مقاله فوق مصر است که آدمی ساعت را دایره ای ساخته تا از اضطراب درونش فرار کند، حوالتی به آینده که: زمان تکرارپذیر است و باز فرصت خواهیم داشت.فرد با مدد مکانیسم تحریف(شكل دهي واقعيت به گونه‌اي كه با نيازهاي دروني فرد سازگار باشد) و مکانیسم خيالپردازی( فرد به منظور گريز موقت از شرايط دردناك به خيالپردازی روی می‌آورد و آرزوهای دست نيافتنی و يا نامقبول خود را به قوه تخيل می‌سپارد)موجب فروکش عوارض اضطراب می شود.اگر اضطراب به حالت مزمن درآید افکار و اعمال وسواسی را موجب می گردد و یا افسردگی را بدنبال خواهد داشت.اسکارلت در کتاب بربادرفته،شاهکاری از مارگارت میچل،آنجایی که اضطراب به حداکثر ممکن می رسید و او را در تصمیم گیری فلج می کرد برای خلاص شدن از آن وضعیت می گفت :فردا راجع به آن فکر خواهم کرد.
    تا اینجای کار مکانیسم های دفاعی غیر بالغانه ای مورد استفاده قرار گرفته است،پروژه ساعت شنی نویسنده موجب عریانی ماجرا می شود،اینکه باید با ضربه های شلاق زمان روبرو شد و همچون مارسل پروست، در جستجوی زمان از دست رفته برآمد.پروژه را می توان از ساعت شنی بزرگتر کرد و رودخانه را بعنوان سنجش زمان در نظر گرفت،آبی که می رود و هیچ بازگشتی برآن متصور نیست.عریانی چنین پدیده هایی دو نتیجه می تواند دربر داشته باشد یا مکانیسم های دفاعی را فعال خواهد کرد که روان نژندانه می باشد مانند مکانیسم “جابجایی”( انتقال احساسات، هيجانات و تكانه های اضطراب‌زا از يك شخص و يا شیء و یا زمان تهديد كننده و غير قابل پذیرش به فرد و يا شیء یا زمان امن‌تر و قابل پذيرش‌تر. تخليه احساسات فروخورده بر سر اهدافی با خطر کمتر) و یا مکانیسم های دفاعی را موجب می گردد که نشانی از بلوغ و توسعه شخصیتی آدمی می باشد همچون نوع دوستی،شوخی یا شوخ‌طبعی،همانندسازی،سرکوب، والایش(فرایند ناخودآگاه حل آرزوهای ناکام از طریق فعالیت‌هایی که از نظر اجتماعی مقبول و مورد پذیرش است مانند وبلاگ نویسی در عصر نوین)، همانندسازی( تمايلی ناخودآگاه به جذب و اقتباس ويژگی‌های شخصيتی فرد یا گروهی ديگر به ويژه خانواده يا افراد مهم مثلا با سقراط همانند سازی کردن) و پيش‌بينی(فرد با پيش‌بينی رويدادهای احتمالی آينده و در نظر گرفتن واكنشها و راه حلهای واقع گرايانه و جايگزین از اضطراب خود می‌کاهد).به هر صورت باز هم این زمان است که قضاوت خواهد کرد که بهتر است سنجشش مدور باشد و یا خطی و یا هولوگرافیک و……

  • دوست گفت:

    انسان هر لحظه در حال خسران است مگر کسانی که….

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser