ممنون میشم اگر جملات کوتاه من رو، بعد از خوندن اون چند هزار جملهی بلندی که در مورد هنر خواندن جملات کوتاه نوشتهام و با همان نگاه، بخوانید.
[ مطلب مرتبط: فایل صوتی آموزشی اتیکت ]
[ مطلب مرتبط: پاراگرافهای منتخب فارسی ]
ممنون میشم اگر جملات کوتاه من رو، بعد از خوندن اون چند هزار جملهی بلندی که در مورد هنر خواندن جملات کوتاه نوشتهام و با همان نگاه، بخوانید.
[ مطلب مرتبط: فایل صوتی آموزشی اتیکت ]
[ مطلب مرتبط: پاراگرافهای منتخب فارسی ]
[…] برگرفته شده از روز نوشت های محمد رضا شعبانعلی […]
سلام … مدتهاست ندیدمت محمدرضا جان … اما فارغ ازینکه آیا واقعا دیدار در مقابل دلیاد ( این ها لغات خودم هستند ، یعنی وقتی کسی را در دل یاد می کنی ! )مهم است …آیا واقعا باید کسی را دید تا دوست داشت و او را خواند و دیدو مطالعه کرد ….
معمولا حرفهای مرا خیلی ها نمی فهمیدند ، گاهی خودم هم نمی فهمیدم ! … بعد شروع کردم رفتم کلاس معلمینی که روانشناسی درس می دادند ، گاهی در کلاس سوالهایی می کردم ( فقط گاهی جرات می کردم ! ) بماند که ناگهان کلاس می شورید ومردم با واکنش هاشون می گفتند : این احمق کیه که چنین سوال بیشعورانه ای می پرسه ! …یا مثلا : آخه این سوال پرسیدن داره ! …اما آنها نمی دانستند که گاهی من آنقدر احمق بودم که برای هر سوال یک کتاب بخرم و گاهی آنقدر بیکار که بشینم و آن را بخوانم ( خب خدا هر کس را یه جوری خلق کرده دیگه ! 🙂 )
تا اینکه گاهی داستان به جایی می رسید که اساتیدی که فکر می کردم آنها می دانند و بعدا فهمیدم چیزهایی هم هست که هر کس می تواند نداند ! شروع کردند با چیزی که بعدها فهمیدم از آگاهی شان به مفاهیم روانکاوانه آب می خورد ! حمله به برخی شاگردان با چیزی که به نظر تحلیل های روانکاوانه به نظر می رسد ! اما حدودا برای دورانی بود که فقط پزشکان انسانها را فقط بستری می کردند و برچسب هایی که تا قبل از DSM فرود می آمد … حدودا در خیلی از حوزه ها ما این همه عقب هستیم …
تا اینکه گذشت و گذشت و گذشت… تا اینکه پنج شنبه این هفته در ویدیو کنفرانسی با حضور دکتر مجتهدی ( عضور کالج انجمن روانکاوان آلمان ) با دکتر ژان فورتون یکی از دوازده شاگرداصلی لکان ملاقات داشتیم … ازایشان سوالی کردم که باز مانند قدیم همان ترس قدیمی بر من حاکم شد ( که نکند دارم باز سوال اشتباهی میکنم !!! ) تا جایی که حتی گفتم : دکتر اگر فکر کردید سوالم غلط است ، می توانید جواب ندید ( معمولا اکثر سوالهای من در کلاس ها غلط بودند ، اما بعدها با مطالعه و تحقیق می دیدم زیاد هم غلط نبودند، فقط کمی غیر عادی بودند ! :)) )
اما صداقت این مرد بزرگ روانکاوی لکانی بی نظیر و مثال زدنی بود و در کنار ایشان جناب مکارمی … که علنا فرمودند ما دچار castration شدیم … و به زیبایی تمام دکتر فورتون پاسخ گفتند و سوال من پیرامون این بود که یونگ هم مانند لکان کاناپی را ترک گفت ، آیا می توان بین ایشان تشابهی یافت ؟
که دکتر فرمودند : نه … یونگ از تخت فروید افتاد …اما لکان به فروید بازگشت و با سمینارها و آنالیزهایی که با شاگردانش داشت ، روانکاوی را ادامه داد … روانکاوی فقط در کاناپی رخ نمی دهد ، وقتی درِ ضمیر ناآگاه باز شد ، دیگر نباید آن را بست … حتی خود من هم ممکن است زمانهایی به روانکاو نیاز داشته باشم و به شاگردانم مراجعه کنم …
گاهی افسوس می خورم برای سالهایی که در کلاس های افرادی صرف شد که می اندیشیم در حال انتقال دانش هستند … البته که خوب بود ( حداقل پولش برای ایشان که خوب بود ! ) و همان ها هم بسیار تاثیر گذار ..اما در تضادی دوگانه به سر می برم…
این سو : انها زحمت می کشیدند
آن سو : زحمت هایشان گاهی عده ی زیادی را مبتلا می کرد … هزینه ای که می توانست به درمان بیانجامد ، خرج توهم درمان شد …
فروید عاشق داستانهای کارآگاهی بود و اعتقاد داشت که روانکاو هم بایستی یک کارآگاه خوب باشد تا مثلا در مورد رویا بتواند اصل و فرع را تشخیص دهد …
شاید من حدودا کارآگاهی خوب هستم… و به سبب مسئله ی ذهنی که دارم ! گاهی به موضوعی گیر میدهم و فکر میک نم و سوالهایی ایجاد می شود که معمولا برخی نمی توانستند آن را پاسخ دهند. … اما فهمیدم …وقتی غیر عادی و متقاوت هستی ، به حرف برخی افراد بی سواد فعال در حوزه روانشناسی تحلیل رفتار متقابل توجهی نکن ، این یک جک است که در ایران عده ای شده اند روانکاو حوزه ی TA بدون آنکه آنالیزی در این زمینه طی کرده باشند ….البته ما به قسمت های مثبتش کاری نداریم ، با تخریب هایی کار داریم که این افراد بدون آنکه ذره ای تحلیل را درست فهمیده باشند ، شروع می کنند مانند کشیش های قرون وسطی ، رای صادر کردن ! …تو دچار پیام والدی متفاوت باش هستی ؟ … حالا یکی نیست بپرسه : این مگه بده ؟ خود شما دچار هیچ چیز نیستید آقای با سواد ؟ …یا مثلا حالا مگه خلافی مرتکب شدم که متفاوت باش دارم ؟ … یا مثلا موجودی خطرناک هستم الان ! …
مگر جزین است که نشانگان SYMPTOMرا باید زیست و از آنها لذت برد آقای آگاه ! …
….اما فراموش شان می کنم و سعی می کنم واپس برانم خاطرات این بزرگان آگاه با سواد را ! ….
همیشه به من می گفتند که تو پخش حرف می زنی [ وقتی می خوای در مورد مفاهیم روانکاوانه صحبت کنی ! ) اما به تازگی فهمیدم ، وقتی آنها نمی دانند که چیزی به عنوان گفتار روانکاوانه وجود دارد ، وقتی نمی دانند که تداعی کلمات چیست …وقتی نمی دانند زبان و تداعی راه ورود به ناخوداگاه هستند … و نمی دانند که در روانکاوی همه چیز به هم ربط دارد و چیزی با عنوان پرش ذهنی نداریم ! ( چیزی که داریل شارپ روانکاو یونگی هم اشاره به آن می کند ، فرد به مطب می آید و شروع می کند : رئیسم ، همکارم ، همسایه ام ، شوهرم و بعد پدرم !!! شاید خیلی چیزهای بی ربط دیگر هم این وسط بیاید … ) ]
اما چیزی که دیدم ، دیدم دکتر ژان فورتون و جناب مکارمی هم شبیه ماها حرف می زنند ! ما فقط متفاوت هستیم همین ! ( و این یک بیماری خطرناک است !!! :)) )
به نظرم شنیدن عقاید متفاوت دیگران یک هنر هست .اما اینکه این عقاید متفاوت رو بی احترامی به شعور خود بدونیم یا نسبت به اونها بی تفاوت باشبم ریشه در تکامل شخصیت خود شنوده داره..
و دیگر اینکه طرف مفابل چه مقدار سعی در تحمیل نظر خود داره ..به نظرم تا زمانیکه باب تبادل نظر باز هست بدون توهین و اجبار بسیار نیکوست .و در ادامه اگر این روند دو طرفه و ج ود نداشت بهترین گزینه حفظ خونسردی و بی تفاوتی می باشد..اما اجازه بدهید مبحث توهین و بی احترامی به شعور خود و یا دیگری را باز بگزاریم..
احترام به عقاید دیگران به معنای تصدیق عقاید دیگران نیست. همانطور که هیچ یک از عقاید هیتلر را در مورد نژاد پرستی نمی پذیریم، بلکه به این معنا است که همه اجازه ی اظهار نظر دارند. و باید در فضایی منطقی نسبت به عقاید افراد جبهه گیری شود. در مورد نظرات مختلف بحث شود.
اصولا” جمله ” احترام گذاشتن به عقاید دیگران ” رو برامده از تفکر فرصت طلبانه میدانم و انرا باطل تلقی میکنم ، اما در صورتیکه با شخصی از نظر دیدگاه اعتقادی متفاوت باشم دو حالت برخورد را پی خواهم گرفت :
۱ ) اینکه مطمئن باشم ( بشوم ) عقاید او به جامعه (یا حتی بخشی از جامعه ) لطمه ای نخواهد زد که در اینصورت می توان نسبت به ان بی تفاوت وحتی سکوت کرد.
۲ ) یا اینکه عقاید او با در حوزه عمل قرار گرفتن می تواند به جامعه (یا حتی بخشی از جامعه ) لطمه وارد کند دراینصورت سکوت جایز نبوده و باید به مقابله با ان پرداخت البته نه باین معنی که با او وارد جنگ فیزیکی شد بلکه از راه مباحثه و یا روشنگری باطل بودن و حتی خطرناک بودن ان عقاید برای جامعه را عیان نمود .
سلام
به نظر من احترام به عقاید دیگران جمله صحیحی نیست .
جمله صحیح احترام به متفاوت بودن عقاید دیگران با ماست. اینکه این تفاوت را بپذیریم و احترام گذاریم
اونوقت چطوری روی اهداف خودمون تعصب داشته باشیم؟
برای من این روش جواب نمیده پس بااجازه منفی.
با سلام خدمت محمدرضا عزيز و همه دوستان گرامي ،در بحث مذاكره در متمم جمله اي خواندم با اين مضمون كه هيچ فرد بي منطقي وجود ندارد بلكه بر اساس منافع پنهان از ديد ما ديدگاههايش را مي گويد.لذا چون به آن منافع درست يا نادرست دسترسي نداريم زود انگ بي منطق بودن مي زنيم.در بحث اينجا هم وقتي حرف از احترام به نظر ديگران مي زنيم ،اين به مفهوم پذيرش نظر نيست .ايشان با مجموعه اطلاعات و تحليلها و البته منافعش حرفي مي زند ما نه ضرورت پذيرش داريم و نه الزام به قضاوت و رد آن بلكه صرفا تحليل مي كنيم آن سخن گفته شده را…..اينكه گفته مي شود ايرانيان خيلي سياسي هستند بنظرم پنهان كردن اهداف از ديد مخاطب در گفتگوهايمان است. دين اسلام ما را از قضاوت برحذر داشته .خداوند نيز قضاوت را به رستاخيز وعده داده بنابر اين احترام گذاشتن به نظر ديگران يعني قضاوت زودهنگام نكردن و صد البته حق ذاتي در پذيرش و يا عدم پذيرش آن
با سلام و عرض ادب
من فكر مي كنم اين كه نظر و عقيده اي كجا ابراز ميشه و چه تاثيري بر روند زندگي يا كار شما داشته باشه خيلي اهميت داره
نكته ديگه اينه كه شما چقدر قدرت مخالفت با يك عقيده رو داريد و اصلا آيا كسي به عقيده مخالف شما اهميتي ميده؟
فكر مي كنم اتفاقا در محيط هاي كاري خيلي اوقات اين سكوت كردن در مقابل عقايد ديگران كه در حقيقت خود تأييد كردن اون عقايد محسوب ميشه، خيلي بده و به نوعي موجب در جا زدن و حتي پسرفت هم ميشه
اين جمله احترام به عقيده ديگران فكر مي كنم در جاهايي كه جنبه فردي فقط داشته باشه كاربرديه
پايدار باشيد
محمد رضای عزیز ،درخصوص دو کلید واژه پی نوشت شما: “عقیده دیگران” به نظرم ، بی تفاوت بودن ویابا تفاوت بودن بستگی داره به اینکه نهایتا”این عقیده خاص ، مبنای تصمیم گیری واقدامات مثبت ومنفی فرد یا افرادی دیگردر گذشته ،حال وآینده بوده ویاخواهد شدویاخیر ؟واین که وزن این “عقیده “درسرنوشت وجهت دهی افکار واعمال دیگران چقدره ؟وهمچنین اینکه “دیگران” کی هستند وموقعیت زمانی ومکانی و…برای اعمال نظرتاثیر گذار فراهم هست یا خیر؟درهر صورت سکوت ویا عدم سکوت با لحاظ چنین مواردی موضوعیت دارد.
با عرض سلام خدمت شما آقای شعبانعلی عزیز
من دنبال فرصتی بودم که با دیدن این جمله کوتاه این صفحه خواستم پیغامم رو به شما برسونم من میبایست از شما قدردانی و تشکر کنم به خاطر همه کارهایی که نشده .و شما انجام دادید. فقط اگر از اتیکت بخوایم بگیم شما پرچم اتیکت رو بالا بردید که هم دینه و مذهبو روشو همه و همه چیزه . و من بابت جملتون نظرم این هست که ما از نقاط مشترکمون صحبت کنیم چون ما میتونیم فرآورده رو ببینیم و بررسی کنیم ولی فرآیندش کاره کوچکی نیست .و به نظرم بی احترامی در هر شکل و به هر صورت و حالت ، نشان بی شعوری یا کم شعوری ست….
و
“عدم تداخل صلح آمیز” با انواع عقاید دیگران ، “حق مسلم” آدمی ست ….
به نظر من بی تفاوت بودن ، خود نوعی احترام گذاشتن است.
در واقع اگر نسبت به عقیده فرد یا گروهی (که مخالف عقل ، عرف یا شرع است ) بی تفاوت باشیم ، میتواند نوعی توهین به شعور خودمان باشد.
صد درصد با گفته شما موافقم ولي يك چيزي هميشه از گاندي به عنوان يه رهبر بزرگ تو ذهنم هست
مهاتما گاندي پس از پيروزي انقلاب هند سه آرزو داشت أولي استقلال هند دومي جلوگيري از تجزيه شبه قاره هند و سومي پرهيز از تمدن ماشيني.
اما وقتي كنگره ملي مخالفت با دوخواسته اخير ايشان را بصورت مدلل به محضر ايشان اعلام كرد گاندي سخن مخالفان را شنيد تأملي كرد وسپس بي آنكه با نهيب قهر مريدان به مخالفت برخاسته را تبديل به سنگ سياه نمايد خطاب به پاتل و هنرو گفت:اين ها آرزو هاي ديرينه من بودند ولي هرچه باشد من پيرم و متعلق به دنيايي ديگر شما جوانيد و به اقتضاي جهان امروز بيشتر از من آشناييد وانگهي چنانكه ميبينم چاره اي ندارم جز اينكه در عين دل شكستگي از براورده نشدن آرزوهايم،دعا كنم كه شما در خدمت به اين سرزمين موفق باشيد.
با سلام و معذرت بابت این کامنت بی رلط :
خیلی خوب میشد اگر امکانش بود و چند خطی راجع به تجربه تراست زون در روزنوشته ها مینوشتید. مدت طولانی که از اضافه نشدن محتوای جدید در این سایت گذشته احتمالا (یا به عبارت دیگه طبق قضاوت شخصی من) نشان دهنده اینه که اعتماد به صداقت مخاطب ایرانی خیلی با فرهنگ فعلی ما همخوانی نداشته
ممنون
موافقم .. بی تفاوتی بهترین کاریه که میشه در قبال عقاید غیر قابل قبول انجام داد .. درواقع نه تایید نه تکذیب .. این ایده بهتر از این نظر مرسومه که باید به عقاید هم احترام بذاریم!! با احترام گذاشتن به هر عقیده ای موافق نیسنم .. اما گذشتن و درگیر نشدن بهترین سیاسته!
سلام محمد رضا عزیز نظرت و میپسندم با اینکه محتاطانه هست و به بیانی گاهی اوقات می شود محور قرار داد.
ضرب المثلی هست که میگه: شنا برخلاف مسیر رودخانه.
دیگران و اکثریت عمدا در مسیر رودخانه حرکت می کنند و کسی که برخلاف این مسیر حرکت نماید کاری بس دشوار خواهد داشت اما فقط او ست که «نجات» می یابد چراکه موافقین حرکت در مسیر رودخانه سرانجام از آبشار متلاطم انتهای مسیر سقوط خواهند کرد. شخصا معتقدم که آنچه اکثریت قبول دارند باید مورد تردید جدی واقع شود!
بستگي داره…
سلام و درود به محمدرضاي عزيز و ساير دوستان
يه مطلب بي ربط: ( نمي دونستم كجا عنوان كنم)
دو يا سه سال پيش بود كه يه نيمچه قولي دادي كه راجع به مكاتب اقتصادي و
رجحان ليبراليزم و مكتب شيكاگو بر اقتصاد كينزي و ارتباطش ( يا عدم ارتباطش) با نظام شايسته سالاري و
نظريه ي تناقض ليبراليزم (آمارتيا سن) و …..مطلبي مجزا روي وبسايت قرار بدي.
راستش ديگه داشتم نااميد ميشدم ، اين بود كه متوسل به اين روش خارج از عرف شدم ( با عرض پوزش).
سپاس فراوان
احترام به انتخاب دیگران
خیلی از آدم ها رو دیده ام که احساس میکنند،تکرارمیکنم«احساس میکنند»بهتر از متوسط جامعه میفهمند
و اعصاب و انرژی شون رو برای بهبود اوضاع مردم میگذارند
اما در نهایت میفهمند که
«ندانستن و نفهمیدن»یک انتخاب است
و انسان باید به انتخاب دیگران احترام بگذارد!
دیروز سر کلاس مهارتهای زندگی استادمون یه جمله ای گفت که به نظرم بی ربط به جمله ی شما نیست
جملش این بود:
“تفکر صحیح، الزاما تفکر مثبت نیست”
جمله ای بود که خیلی منو به فکر فرو برد.
این که همیشه باید مثبت فکر کنیم و به همه اعتماد کنیم و از این سری حرف ها که به اسم تفکر مثبت و روانشناسی به خوردمان می دهند همه جا درست نیست، مثبت اندیشی اگه از یک حدی بگذره، دیگه اسمش میشه حماقت .
احترام گذاشتن همیشگی به عقیده دیگران هم وقتی مغایر با باورها و اندیشه های ما هست، نوعی حماقت محسوب میشه.
مخصوصا تو این دوره که افکار و عقاید خیلی ها حتی مال خودشونم نیست، افکار و عقاید یکی دیگه رو کپی پیست می کنند و همه جا ازش حرف می زنن.
ولی من هم مثل بعضی از دوستان تفاوت بین احترام به عقاید دیگران با بی تفاوتی رو نفهمیدم.
مگر وقتی به عقیده ی کسی احترام میذاریم و در عین مخالفت با عقیده او، با او وارد بحث نمیشیم، با این کار به نوعی اظهار بی تفاوتی نسبت به عقیدش نمی کنیم؟
ممنون میشم از معلم عزیزم اگه بیشتر در این باره توضیح بدن
با سلام خدمت جناب شعبانعلی.
میخواستم ازتون سوال کنم چه فرقی میان باور و اعتقاد یا عقیده وجود داره؟
من رمز پیروزی را نمی دانم ولی رمز شکست این است که بخواهی همه را راضی کنی
بیل کوزبی
سلام
نمی دونم چرا تو برخی از کامنتا احترام گذاشتن به عقیده دیگران مورد نقد قرار گرفته، تو بعضیهاشون حتی عین عبارت” احترام گذاشتن به عقائد دیگران به نوعی بی احترامی به شعور خودمان است ” ذکر شده. با اینکه شما نوشتین احترام گذاشتن به عقیده **همگان** به معنی بی احترامی به شعور خودمونه. من فکر میکنم اینا خیلی با هم متفاوته.
ما همیشه در دو سر طیف افراط و تفریط زندگی کرده ایم. امروز که شاهد استفاده ابزاری از عبارت زیبای «احترام به عقاید دیگران» برای توجیه رفتار واقعا نابهنجار خودمان هستیم و هر نقد و اعتراضی رو با موجی از کلمات باکلاس شده را در نطفه خفه می کنیم ، حاصل رفتارهای خود ما در دیگر سر طیف است. زمانی که هرکسی که شبیه ما فکر نمی کرد را آزار می دادیم.
امیدوارم که روزی به اعتدال برگردیم.
سلام
آقای شعبانعلی با توجه به توصیه اتون برای خواندن “هنر خواندن جملات کوتاه” دوباره خواندمشان
و شدیدا در هر سطرش این جمله شما در “Just for 30 deys” برام تکرار شد:
“حرفی که پذیرش آن برایمان درد نداشته باشد، چیزی به ما نیاموخته است.”
از وقتی این مطلب رو خوندم راحت تر از کنار جملاتی که به نظرم خاصیتی -حداقل برای من- ندارند، می گذرم.
ممنون استاد
سلام استاد گرامی ،
عرض ادب و احترام.
سطح آگاهی و افکار من در حدی نیست که بتونم این جمله ها رو بفهمم استاد عزیز.میدونید یکی مثل من وقتی این رو می خونه تو همون اول توقف می کنه و درمانده میشه . میدونم حرفهای من خیلی سطحیه و ابتدایه و قبلش از حضور شما و دوستان عذر خواهی میکنم ،میدونید وقتی جملات بالا رو می خونم و به
عبارت “گاهی اوقات” می رسم ، من رو از ادامه خوندن و فهم جمله های بعدی باز می دارد ،تشخص اون گاهی اوقات برام خیلی دشوار و سخته.
می خونم ” احترام گذاشتن” نمی دونم چطوری باید احترام گذاشت به عقاید مختلف فرهنگی ،اخلاقی ،سیاسی ،دینی .. . چکار باید کنم؟ به انسان بودن طرف احترام بگذارم ، یعنی به گوشت و استخوان یک انسان دیگر احترام بگذرام ! یعنی اصلا فکر کنیم طرف چنین عقایدی ندارد و نادیده بگیرم ؟ میدونید وقتی میرسه تو عمل تو شرایط مختلف ،تو روابط مختلف و دوستی ها و آشنایی ها ، آیا این احترام گذاشتن یه جور رفتاره ؟ چه خوب میشد که بشه اون رفتار را یاد گرفت ،اگر چنین است.
اما فهمیدنه اینکه اون عقیده همگانی است یا نه،حداکثری است یا حداقلی ، شاید عقاید من حداقلی هستند،شاید شعور و درک من از مسایل دیگه اونقدرها وسعت پیدا نکرده که بتونم بفهم عقاید دیگران رو ،شاید من تو دنیای خیلی محدودی زندگی می کنم .
بی تفاوت بودن هم یعنی شاید نشنیدن یا مهم نبودن عقاید دیگران مثل حرف مردم یا مراقب بودن که مخالف عقاید دیگران کاری و حرفی نزدن یا … پس اگر من عقیده اشتباهی داشتم فردی نباید به من یاداوری کنه که ممکنه اشتباه میکنم یا نگاهی به عقاید خودم بندازم … پس شاید دنیای انسانهایی که حداکثر وظیفه انسانی را انجام میدن خیلی مهربان نیست اگه قرار چیزی را به کسی یادآوری نکنن.
وظایف انسانی، خیلی این کلمه را در شرایط مختلف شنیدم ، اما هنوز اون حد و مرزش تو ذهنم، تو شرایط متفاوت، مشخص نیست، نمی توم واضح ببینم و نشون میده که خیلی از هم انسان بودن اطلاعی ندارم .
جملاتی که با خط زیباتون نوشتید ، شک ندارم که درسته ،اما وقتی میخوام هضمش کنم ،از هر طرف که سراغش میرم ،حریفش نمیشم که بر اون احاطه پیدا کنم و مغلوب معنای اون و کوتاهی اندیشه هام میشم.
وقتی دوران راهنمایی تحصیلی رو میگذروندم کلا سه یا چهار تا دوست(رفیق) بیشتر نداشتم ، دقیق تر بگم دشمن دیگه ای هم نداشتم! ، ما یا با هم دوست بودیم و هر روز بدون استثنا به هم سلام می کردیم (و اینطوری دوست به حساب می اومدیم)، مگر اینکه یک روز مثلا دوباره به هم سلام نمی کردیم و دوستیمان! به هم می خورد ،بخاطر یک دلیل کوچک با هم دوست می شدیم و بدلیل کم اهمیت تری با هم دشمن می شدیم.
یکبار یادمه به یکیشون گفتم: محسن بیا نه با هم قهر باشیم نه دوست، بیا عادی باشیم…
به نظرم عموم ماها بعد از گذر سال ها هنوز هم بچه ایم;
یا کلا و در هر شرایط با یک وضعیت موافقم یا مخالف
یا تو هم حزبی من هستی یا کلا منافق هستی
یا حرفت رو قبول دارم و کارهات رو همیشه تحسین می کنم یا اگر جم بخوری تو رو به باد انتقاد می گیرم (هیچ فرقی هم نمی کنه که شما جناب پرزیدنت فعلی باشی یا آن آقایی که دیگه رفته!)
یا به عقاید و ایده هات احترام میگذارم یا فکرت رو احمقانه می دونم.
من به عنوان یک ایرانی بی نظر بودن و بی تفاوت بودن رو فقط وقتی به کار می گیرم که آن وضعیت با منافع کوتاه مدت من تناقض نداشته باشه و غیر هم سو نباشه.
با سلام
جناب شعبانعلي ارزشمند…
قدر دان و قدر شناستان هستيم.
اگر صلاح مي دانيد گاهي، نوشته هايي مرقوم فرماييد كه كمي فراتر از تئوريهاي فراتر از مرسوم باشد…
كاربردي تر باشد براي خوانندگانتان…
شايد يكي از علل اينكه در بمباران محتواهاي فراوان ( نيك يا پليد ) عصر تكنولوژي، فقط خوانندگان صرف گذري مانده ايم، و هيچ يك از كتب موفقيت يا شبيه آن اثر چندانيي بر اكثريت خوانندگانش نگذاشته اند، اين باشد كه هنوز در مقدمات امور و ابتدايي ترين لوازم مانده ايم و مشكل داريم و هيچ بستر و زمينه اي لااقل در غير پايتخت، فراهم نشده… چه برسد پياده سازي و تبديل و تحول از ذهنيت به عينيت اين حجم عقلانيت و دانايي محوري نگاهها و نوشته هاي اينچنيني…
لذا به عنوان پيشنهاد، گاهي نيز براي چنين شرايطي قلم بزنيد…
تا بعضي نوشته ها، براي بعض فضاها و برخي شرايط، مبدل به شعاري زيبا اما بي كاربرد نشود…
گاهي نيز نياز به نظرات و نوشته هايي هستيم كه براي امروز و اكنون و با لمس شرايط موجود، قادر باشند تاثير و تغيير ايجاد نمايند و از ذهنيت نويسنده و نظريه پرداز به عينيت تبديل پذير باشند… نه اينكه فقط در ذهن ها بنشينند و بمانند… و جز براي برخي پايتخت نشينان براي بقيه قابليت اجرا نداشته باشند…
البته همه آنچه عرض شد درخواست و پيشنهادي است به استادي كه قطعا يكي از ويژگيهايشان صبوري و نقد پذري است…
چرا كه جوهر توسعه اند…
با سپاس
آقای پوریا سلام
بی شک من مخاطب صحبت های شما نیستم، اما به دلایلی احساس کردم باید توضیحاتی در خصوص متمم و روزنوشته ها در حد دانسته های خودم ارائه بدهم.
من به عنوان یک دانشجو، در خانه، در فضای مجازی در دانشگاه و به قول شما در پایتخت زندگی می کنم. محیط اطراف و اطرافیانم را استادی برای خود دانسته ام و همواره سعیم بر این بوده است که حق استاد و شاگردی را در حد توان به جا آورم.
در قبال این دانشگاه مجازی هم، راهی برای قدر دانی نیافته ام جز آنکه مهارت های خود را پیشرفت داده و به توسعه ی فردی خود بپردازم.
شعار که گفتید نمی دانم چه ایرادی دارد، اما در کل با برچسب زدن رابطه ی خوبی ندارم، ولی فکر نمی کنم حتی اگر شعار بدهیم و هر گامی که بر می داریم در راستای نزدیک تر شدن به آن باشد ایرادی داشته باشد.
متمم مخفف این عبارت است: محل توسعه مهارتهای من
توضیحی که در معرفی این سایت آمده است را عینا اینجا می آورم:
http://motamem.org/?page_id=6
(متمم مخفف عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است. متمم یک پروژه تولید محتوای فارسی با هدف ارتقاء سطح دانش و مهارت فارسی زبانان در نقاط مختلف ایران و جهان است. این پروژه که از دوم بهمن سال ۱۳۹۲ به صورت رسمی آغاز به کار کرد، هم اکنون با همکاری یک تیم تخصصی تولید و مدیریت محتوا و آموزش مهارتی، به سرپرستی محمدرضا شعبانعلی، فعالیت می کند.
همه اعضای گروه متمم در راستای ارتقاء فرهنگ آموزشی کشور به اصول و ارزشهای زیر وفادار هستند:
ایجاد عدالت آموزشی از طریق ارایه خدمات آموزشی آنلاین در سراسر کشور
تاکید جدی بر تولید محتوای اصیل و اوریجینال فارسی و تطبیق محتوا با نیازهای مردم با دوری از فرهنگ ترجمه مستقیم و کورکورانه دانش
اصرار بر حقوق تولیدکنندگان محتوا از طریق اشاره پیوسته به منابع معتبری که در تنظیم گزارشات و مقالات و تحقیقات مورد استفاده قرار میگیرند و تلاش برای ترویج فرهنگ ایجاد محتوا به جای کپی کاری و سرقت محتوای دیگران
تعامل با دوستان متممی با هدف تطبیق مسیر آموزش و تولید محتوا با نیازهای آنان
ایجاد کسب و کاری پایدار، سودده و موفق بر مبنای تولید محتوا و اجتناب از مدلهای فعالیت داوطلبانه رایگان، که شور و شوق لحظه ای آنها را رواج داده و خستگی و فرسودگی آنها را متوقف میکند.
ارایه خدمات آموزشی با بهترین کیفیت قابل دستیابی و حداقل هزینه ممکن (در صورتی که مطلب آموزش دیجیتال منتشر شده در متمم را مطالعه بفرمایید مشاهده مینمایید که باور متمم بر این است که سهم عمده ای از پولی که در آموزش فیزیکی امروز در کشور توسط مشتاقان یادگیری هزینه میشود، متاسفانه صرف تبلیغات محیطی و رسانه ای برای جذب، تامین محل کلاس، خرید و اجاره مجوز فعالیت آموزشی و رقابتها واصطکاکهای بیهوده میشود و در نهایت سهم بسیار بسیار کمی از این هزینه ها، برای محتوای آموزشی قابل اختصاص خواهد بود). )
فکر می کنم این توضیحات خود گویای همه چیز باشد و بیانگر این نکته که یکی از اهداف ارزشمند این گروه آموزشی برقراری همان اصلی است که شما درباره ی تفاوت پایتخت و غیر پایتخت می گویید.
می گویید بمباران محتوا ی فراوان، می گویید دغدغه های عصر حاضر، اگر محتوای فراوان را دغدغه ای برای عصر حاضر برشمرید تا کنون هزاران کلمه محتوا در همین خصوص توسط این گروه تولید شده است و کوچک ترین چیزی که از آن ها آموخته ام این است که توجه نداشتن به همین محتواهاست که باعث می شود که درک عمیقی از چیزی نداشته باشیم، باعث می شود که کلام در ما موجب ارزش آفرینی نشود. سطری را می خوانیم و هزاران سطر را نخوانده وا می گذاریم و به استناد دانسته های قبلی خودمان و بی نگاهی حتی گذرا به پیشینه ی حرف هایی که خوانده ایم نتیجه گیری می کنیم و حرف می زنیم، عقاید خود را مطرح می کنیم بی آنکه بدانیم با توجه به کدام اطلاعات و داده ها از طرف مقابل زده می شود.
شما از دغدغه های امروزی گفتید باید بگویم حرف هایی که در این سایت زده می شوند تا جایی که من می دانم، خیلی هایشان دغدغه ی اصلی نویسنده آن ها نیستند و به سبب این که مسئله ی امروز من و شمای نوعی هستند مطرح می شوند.
اگر عضو سایت متمم باشید خواهید دانست، اولین گامی که بر می دارد این است که شما را بشناسد و از دغدغه های شما آگاه شود و در راستای تولید محتوای متناسب با آنها گام بردارد، مسائلی که با خواندن های سطحی و صرفا گذشتن از یک کتاب و خواندن یک مطلب از سایتی قابل دسترسی نیست و زمان و استمرار ما در فراگیری را طلب می کند. و به نظرم قرار نیست این نوشته ها به عینیت برسند بلکه باید ما را در جهت به عینیت رساندن خواسته هایمان و شناخت صحیح تر آن ها و همچنین تصمیم گرفتن در خصوص آن ها یاری دهند.
این همان چیزی است که بجز در فضای آموزشی متمم که همه، در هر کجا به آن دسترسی داریم در جای دیگری و به قول شما در پایتخت مشاهده نکرده ام، و باید بگویم این مطالب برای توسعه ی خود ما هستند، در هر کجایی که هستیم و این توسعه از نظرم مکان طلب نمی کند.
فکر می کنم اگر دست کم تیتر های کلی متمم و روزنوشته ها را مطالعه کنیم خواهیم دید دغدغه هایمان در میان آن ها یافت می شود، حداقل برای من که این گونه بوده است. متمم و روزنوشته ها فضایی بوده اند که یا پاسخی برای مسائلم در آن ها یافته ام یا آنکه به من کمک کرده اند مسائلم را بهتر حلاجی کنم و پاسخ آن ها را نه تنها در محیط پیرامون بلکه در خودم بیابم. گاهی پاسخی نمی یابی اما قدرت فکری ات تغییر پیدا می کند، نگرشت عمیق تر می شود، مسئله ات را بهتر می فهمی .
نمی دانم، شاید من خیلی کوچکم برای داشتن دغدغه های امروزی، که شما از آن ها می گویید و نمی دانم که چه هستند. مهمترین دغدغه ام شاید این باشد که چگونه می توان بزرگتر شد، افکار بزرگتر داشت، عمیق تر دانست و….
از وقتی که خیلی کم سن و سال تر بودم همیشه دوست داشتم با آدم بزرگ ها نشست و برخاست کنم، کسانی که وقتی در کنارشان هستی ناخودآگاه احساس می کنی باید افکارت پخته تر شوند. محیط دانشگاه را هم دوست دارم چون عده ای با دانشی بسیار فرا تر از من در کنارم هستند که باعث می شوند در زمینه های مختلف نیاز به پیشرفت را احساس کنم.
این خانه ی مجازی را هم جایی می دانم که نه تنها صاحب خانه بلکه خیلی از مهمان ها دغدغه ی، دغدغه های من را دارند. آنقدر بزرگ هستند و آن قدر محتوای کلامشان پر بار است که اگر در زندگی روزمره ام، به اندازه ای تاثیر آن ها را نبینم و گامی کوچک در جهت توسعه ی خود بر ندارم، خجالت زده می شوم، پرحرفی ها و حرف های کمی نامربوطم را باید ببخشید.
اما باید بگویم حرف های دوستانم در این سایت و متمم را همان می دانم که حافظ اینگونه می خواندش:
از صــدای ســخن عشــق ندیـدم خوشتـــر/ یـــادگـــاری که در ایــن گنــبد دوار بمــانــد.
پوریا جان غیرپایتخت نشین،
پست “استریوتایپ: معتقد به آن هستید یا قربانی آن؟” در سایت متمم و مطلب “پایان عصر استریوتایپ در ارتباطات انسانی” در روزنوشته ها، می تواند برای شمای خواننده، «کاربردی» و «فراتر از تئوری» باشد. این ها «نوشته هایی هستند که برای امروز و اکنون و با لمس شرایط موجود، قادر هستند تاثیر و تغییر ایجاد نمایند» شاید اگر، در «ذهن شما بنشیند و بماند» بتوانیم از سرطان استروتایپ خلاصی یابیم.
الان متوجه شدم چرا محمدرضا شعبانعلی زیر عکس نوشته: “ممنون میشم اگر جملات کوتاه من رو، بعد از خوندن اون چند هزار جملهی بلندی که در مورد هنر خواندن جملات کوتاه نوشتهام و با همان نگاه، بخوانید.”
سلام محمدرضای عزیز خسته نباشی.
یکم: بارها به اطرافیانم گفته ام این احترام به عقاید همه، سواستفاده از مفهوم ازادی بیان است و برای نشان دادن باگ گزاره شان از آن ها میخواهم به عقاید داعش هم احترام بگذارند.(بعد از این بحثی مطرح میشود که داعش طبق اصل اولیه تا جایی ازادی ت که به ازادی من صدمه نزنی رفتار نمیکند، پس میشود به عقایدش حمله کرد که این حرف خود پاسخ جداگانه ای دارد که اینجا نمیگنجد)
دوم: بی تفاوتی نسبت به ادم های دور و بیرونی با عقاید متضاد چیزی است که احتمالا بعد از تخصصم (که به کسب درآمد میانجامد) بیشترین کمک را به بقاء من کرده است، اما محمدرضای عزیز مشکل یکجای دیگری است. آن هم وقتی عزیزترین کسانت با عقاید صد هشتاد درجه متضاد تو در کنارت زندگی میکنند و این باعث اختلاف های ریشه ای میشود. در این مواقع آنقدر موضوع پیچیده میشود که با دوگزاره ی ساده ی احترام گذاشتن یا بی تفاوتی نمیشود اختلاف ها را سر هم آورد تا به رابطه های عاطفی لطمه ای نزند.(در درس های تفکر سیستمی بازها اشاره کرده ای که نمیشود موضوعات را از هم جدا کرد و واقعا نمیشود، این اختلاف عقیده خواه ناخواه تاثیر منفی روی رابطه عاطفی میگذارد)
به هر دری زده ام تا سعی کنم این اختلاف را نه حل بلکه پنهان کنم اما گاهی اوقات تا اراده از سمت دو طرف نباشد تلاش های یک طرفه به بن بست میخورد. 🙁 ظاهرا رابطه های خانوادگی فقط برای من مهم تر از فلان موضوع سیاسی یا مذهبی ست اما اطرفیان این را نمیفهمند. :(( کاش میشد همه ابزارهای پروپاگاندای جهان را از بین برد.:((
پی نوشت: در مورد رعایت نکردننیم فاصله عذر میخواهم، پشت سیستم غریبه ام.
سلام.به نظر شما احترام گذاشتن به عقاید دیگران به چه معناست ؟قطعا پذیرش اون عقاید نمیتونه باشه… من نمیتونم درکش کنم و اینکه فرقش با بی تفاوتی در چیه؟! بنظر من تنها معنای احترام گذاشتن به عقاید همگان برای یک انسان “صاحب شعور، هویت و عقیده”، همین بی تفاوتی میتونه باشه!
پیش نوشت نامربوط ۱:کسی که درد تغییر دارد تا آنجا که نیازمند تایید باشد نیازمند نقد و مخالفت است . دنیای ما طوری شده که همه هر کاری را که شروع می کنند دنبال تایید می گردند .شخصی ۲۲ ساعت در طول روز کار می کند و دنبال تایید است .منتظر تحسین یا جستوجوی افراد موفقی است که همانند او این مدت زمان را کار کرده و به دست آوردی رسیده است ,من به شخصه اگر جای فردی مثل او بودم دنبال کسی بودم تا بیاید و با رفتاری که دارم من را نقد کند و از من بپرسد چرا باید ۲۲ ساعت کار کنم؟اگر مهارت کافی را در کارم داشتم نمی توانستم ۱ ساعت از آن را حداقل کم کنم و وقت بیشتری را به خودم اختصاص دهم؟اگر من خانواده و فرزند داشتم آیا آنها راضی بودند من ۲۲ ساعت کار کنم و زندگی و آسایش آنها را نابود کنم ؟ اما فرد در لذت این ۲۲ ساعت کار به سر می برد و شب را روز می کند.
پیش نوشت نا مربوط ۲:بعضاً با این طرز تفکر مواجه شدم که طرف اینگونه استدلال می کند که “تغییراتی که به سرعت به وجود می آیند با همان سرعت از بین می روند”من با این حرف کاملا موافق هستم اما این جمله یک قسمت پنهان در خود دارد و آن فاکتور زمان و تکرار است اگر تغییرات سریع طولی باشند به نظر من بازدهی خوب خواهند داشت مثال:من اگر ۱ روزه تغییر کنم و این تغییر فرضا ۳ ماه با من همراه باشد و در عرض همان ۱ روز به روال سابق برگردم به نظرم سود کرده ام و اگر بتوانم با تکرار آن را نهادینه کنم فکر نمی کنم اشکالی وجود داشته باشد پس الزاما تغییرات سریع بد نیستند.
اصل موضوع:دوست داشتم این جمله ی زیبای زویا پیرزاد را اینجا نقل که می گوید:نه با کسی بحث کن نه از کسی انتقاد کن , هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها عقیدهات را که میپرسند نظرت را نمی خواهند , می خواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی .
پی نوشت مربوط :با خواندن این جمله یاد جمله معروف “silence and respect” که در آرامگاه ملی آرلینگتون نصب شده افتادم , شاید سکوت حاصل بی تفاوتی بیرون و آشوب درون باشد ,حاصل آن لحظه که می بینیم و می خواهیم کلامی بگوییم ولی چیزی از درون ما را به سکوت وا می دارد. آرامش وسکوت قبرستان گاهی عبرت ,گاهی سکوت ,گاهی جوشش به همراه می آورد ولی برای من تنها احترام را به یاد می آورد, یاد تمام لحضاتی که علی حرفش را با چاه می زد , و بابت آن عقدهها و اسراری که چاه های کوفه گوش بهتری برای شنیدنشان داشتن و دهانی بسته برای سکوت در برابرش .
با سلام خدمت جناب آقای شعبانعلی
و ضمن تشکر بابت وقتی که برای بهبود اندیشه ها و رفتارها می گذارند،
به نظرمی رسد بین جمله ی فوق و پی نوشت آن تعارض کوچکی وجود دارد؛
نتیجۀ منطقی این جمله که ” گاهی اوقات احترام گذاشتن به عقائد همگانی به معنی بی احترامی به شعور خودمونه” این است که پس:
“گاهی اوقات احترام گذاشتن به عقائد همگانی به معنی بی احترامی به شعور خودمان نیست”
این نتیجه نیز دست کم شامل دو فرض است:
۱- گاهی اوقات احترام گذاشتن به عقائد همگانی به معنی احترام به شعورخودمان است ( بر اساس شعور خودمان آن عقائد را ارزیابی کردیم و دیدیم درست و منطقی و عقلانی است)
۲- گاهی اوقات احترام گذاشتن به عقائد همگانی نه به معنی بی احترامی به شعورخودمان است و نه به معنی احترام به شعور خودمان، بلکه خنثی است؛
در فرض اول همانطوری که در دلِ فرض نهفته است، به عقائد همگانی احترام می گذاریم و در فرض دوم نسبت به آن بی تفاوت می شویم؛
نتیجه این می شود که : حداقل وظیفۀ انسانی ما بی تفاوت بودن نسبت به عقیده ی دیگران و حداکثر وظیفۀ انسانی ما احترام نسبت به عقیده ی دیگران است.
اگر تصورم اشتباه است لطفا مرا از اشتباه در بیاورید. متشکرم
با عرض معذرت از محضر آن اندیشمند گرامی و با سلام به همه ی خوانندگان فهیم این سایت پربار
فکر میکنم بدون داشتن تعریف روشنی از عقیده، احترام گذاشتن و بی تفاوت بودن، جملات نوشته شده توسط محمد رضا ی گرامی مبهم هستند و با پذیرش این ابهام میشه به این جملات فکر کرد.
عقیده همگان، دیدگاه جامعه، نظر مردم، … اینها چه هستند؟ تعریفشان چیست؟ من همیشه فکر می کنم اصلا این اصطلاحات وجود ندارند، من درآوردی هستند. می توان نظر و عقیده و دیدگاه یک نفر، یک گروه، یک مکتب را، دانست ولی نمی دانم چه طور می توان نظر همه را در یک مسئله بدانم. یعنی هر گوشه از فکر، ذهن و مغزت را بدهی به یک ۷۰ میلیون عضو جامعه که پر کند؟ بعد، چه چیزی باقی خواهد ماند؟ ذهنی، تکه پاره شده و انسانی سرگردان، که نمی داند به کچا می رود. بیایید خود را محدود کنیم. بیایید به اکثریت، پشت پا بزنیم و اقلیت را انتخاب کنیم. بیایید به جای محبوبیت در جامعه، در گروه کوچکی که عضو آن هستیم، تشویق شویم. بیاید شهوتِ «همه بپسندند» را به عشق «او بپسندد» تغییر دهیم. ignore کنیم حرف، سخن، تکه کلام، شوخی، جدی دیگران را که نه برای رشد و پیشرفت ما بلکه برای غرض های شخصی ابراز می کنند. آنها یا گروهی هستند که از پیروزی ما می ترسند یا از شکست ما. (که این دومی، نزدیکترند وعزیزتر. ولی تیشه به ریشه ما زده اند و می زنند)
متضاد عشق نفرت نیست بی تفاوتی
این بی تفاوتی از همون جنس نیست ؟؟؟
سلام
من هم تا جمله رو خوندم واسم این تضاد تداعی شد …. ولی بعد دوباره برگشتم و جمله رو خوندم و این برداشت رو کردم که بی تفاوتی به عقاید دیگران شاید در بی تفاوتی در رفتار فرق می کنه…. می شه با این که با عقاید کسی موافق نباشیم یا حتی مخالف هم باشیم ولی بی تفاوت از کنارش عبور نکنیم ولی نه این که بخوام عقایدمان را بش تحمیل کنیم و یا هم عقیده او شویم ….
چند وقت پیش توی صفحه اینستگرام minimalha یه جمله ای خوندم که همون موقع خیلی بش فکر کردم
که الان دوباره با این مطلب واسم یادآوری شد ..
وقتی به دیگران می گویی “باشه ” حواست باشد به خودت “نه” نگفته باشی (پائولوکوئیلو)
با بي تفاوت بودن خيلي موافقم، بدون شك يكي از جاهايي كه بي تفاوت بودن و نظري نداشتن و ابراز نظر و عقيده نكردن خيلي موثر و مفيد و هوشمندانست، در برابر ابراز عقايد ديگرانه.
ضمن اینکه این جمله ذهنم را درگیر میکنه و به این فکر میکنم که منظورت از این جمله چی میتونه باشه ؟ این جمله کجاها مصداق داره و کجاها ممکنه مصداق نداشته باشه ، هنوز نشئه بحث ” گوسفند نگری ” هستم ، بنابراین یه نکته در حاشیه می تونم ازت یاد بگیرم ( البته این فقط ذهنیت منه بعد از همه بحث های گوسفند نگری که شد و این چند روز ذهنم را مشغول کرده)
به گمانم نگاه شما (حداقل از دید من) به shabanali.com هم یه جورایی گوسفند نگری هست و البته این یه بار دیگه تایید می کنه که فقط روی کاغذ نیستی .
خوب از دید من خواننده ، یه خوبی ای که داره اینه که من اگه بخوام محمدرضا شعبانعلی را بفهمم و چیزی ازش یاد بگیرم . اینجا و در متمم میتونم دنبالش باشم و دیگه نیازی نیست به اینستاگرام هم سر بزنم برم ببینم محمدرضا امروز اونجا چی گفته
یه جایی هم یادمه ازت خوندم که توی همینجا نیازت را به اینستاگرام را تامین میکنی
با سلام
این دو سه روزه واقعاً لذت بردم از نوشته هاتون . در مورد بی تفاوت بودن به نظرم رفتار نیست بلکه هنره هنر اینکه چه موقع لازم نیست عکس العمل نشان دهیم. نمی توانم بحث شما را به تصادف نسبت دهم اما رندوم خوبی بین افکار من در یکی دو هفته گذشته با این مبحث هست
نمی دونم این چه رفتاریه در من (فکر کنم بقیه (اکثراً) همین مشکل را داریم که بایستی به محیط اطراف یا بله بگوییم یا خیر؟
انتخاب رفتار سوم گاهی اوقات واقعاً مشکل هست یعنی نظر ندادن و بی تفاوت بودن، شاید به مدل ذهنی مان که از اجدادمان رشسیده بر می گردد که همه چیز را یا گاو می بینیم که باید بخوریم یا پلنگ که می خواهد ما را بخورد.
این روزها خیلی در تلاشم که آیا راهی وجود دارد که صفر و یک نباشیم یا از شدت آن کم کنم.
بحث های دیگری که نوشته های شما به من داده می توانم به تغییر مدل ذهنی من که قبلاً تصور می کردم به صرف خواندن مطلبی کتابی می توانی آن را متوجه شوی متوجه شدن فقط فهمیدن نیست زمانی که طول می کشد از خودآگاه شما به ناخودآگاه شما برسد، یا در متون اسلامی به علم درک یقین گفته می شود ( نمی دانم می توان این سه کلمه را برای اینجا استفاده نمود)
نکته دیگر توجه به کلمات است به تفاوت کلمات با همدیگر، هر کلمه ای بایستی داستانی در کنار داشته باشند بحث و گفتگویی داشته باشد.
(( چقدر باز هم دوست دارم این جمله تان را تکرار کنم که احترام به عقائد دیگران به نوعی بی احترامی به شعور خودمان است اما به نطر من عقیده را می توان از فرد جدا در نطر گرفت و با وجودی که عقیده دیگران را قبول نداری اما به آن فرد احترام قائل شوی))
در صورتی که عقاید ما با عقاید جامعه یا طرف مقابلمون در یک راستا باشه معمولا نه تنها احترام میگذاریم بلکه از آن عقیده تعریف و اونو تبلیغ میکنیم. اگه عقایدمون در یک راستا نباشه بازم دو حالت داره حالت اول اینکه به عقاید من لطمه مستقیم و غیر مستقیم نمیزنه ولی حالت دوم مشکل اصلی است وقتی عقایدش نه تنها در یک راستا با من نیست بلکه به من و عقایدم لطمه میزنه فکر کنم مثال زیاده تو این موارد مثال نمیزنم بنظرم اگه در حالت اول قرار گرفتیم بی تفاوتی میتونه بهترین راه کار باشه ولی وقتی به ما و عقایدمون لطمه زد باید در مرحله اول تحقیقمون رو بیشتر کنیم تا بفهمیم کدوم مناسبتر یا بهتره یا کدوم اشتباهه و درسته و… وقتی به یه اطمینان نسبی رسیدیم دیگه بی تفاوتی حکم خودکشی داره
سلام
واقعا بی نظیره
چه اون متن گوسفندنگری که طولانی بود و چه این متن زیبا و کاربردی
ممنون که که دارید تلاش میکنید یک دید جدید نسبت به زندگی پیدا کنیم
توو این ۱٫۵ سال آشنایی من با سایتتون خیلی تفکرم نسبت به تلاش در زندگی، نوع نگاهم به اتفاقات عوض شده ، مهم ترین بخش تغییر نوع نگاه به کلمات واسم
بازم ممنون معلم عزیز
با اجازتون این مطلب رو هم من تووی وبلاگ خودمون میزارم(البته با ذکر منبع کامل ، توضیح اینکه برای درک بهتر مطالب قبلی شمارو هم بخونن دوستان من و لینک این سایت)…به امید اینکه یک نفر هم شده ببینه و با سایت شما آشنا بشه
http://markavaa.blogfa.com/post/45
http://markavaa.blogfa.com
جناب شعبانعلی گرامی
این “احترام گذاشتن به عقاید دیگران” بزرگترین مغلطه و نادرست ترین تعبیر از “آزادی بیان” است. بسیار با کسانی مواجه شده ام که همواره بر این مغلطه پافشاری کرده اند. در پاسخشان همواره گفته ام: «من فقط به خود شما، به عنوان یک انسان، احترام قایلم و نه به عقاید شما.» ممکن است عقیده شما بر این باشد که یک قوری بسیار ریز در کهکشان راه شیری هم ارز خورشید در حال گردش است یا گاو موجودی پرستیدنی است یا برای سعادت مندی و خوشبختی باید روزی سه مرتبه سر خود را به دیوار کوبید. احترام من به عقاید شما یعنی باور کردن و پذیرفتن همه آن چیزی که با پارامترها و مدل ذهنی من مغایرند. من این حماقت را مرتکب نمی شوم.
مرز بین صبر و حماقت
یادتون باشه…
تا یه جایی صبور دیده میشین!!!
از یه جایی به بعد احمق تصور میشین.
سلام
مدتي ميشه كه تكيه كلامم شده “محمدرضا ميگه…”. نقل قول از عقايدي كه روش عميق فكر شده – هر چند سالها بعد خودش نقدشون كنه، اما ميشه مطمئن بود كه حاصل تجربياتيه كه از عمق انديشه ي او جوشيده. چيز هايي كه وقتي مي شنويم انگار مي دونستيم اما جديدن.
اما برادر جان؛ سر زدن هاي روزي چندباره من به انديشه هات، هرچند موجب شكل گيري تدريجي شعور ميبشه، اما اون حركتي كه موجب ايجاد اين انديشه ها و تجربيات شماست در من ايجاد نمي كنه.
نمي دونم چي مي تونه اين حركت رو ايجاد كنه. فرصتي زيادي نيست.
آواز زيبايي بود:
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
كي روي، ره ز كه پرسي، چه كني، چون باشي؟
بیشتر کسایی که میگن باید به عقاید هم احترام بگذاریم، منظورشون اینه که به عقاید من احترام بگذار.
به نظرم جان انسانها و حقوقشان محترم است نه عقایدشان.
مخصوصاً با توجه به اینکه می دانیم عقاید، قاتل شماره یک جان و روح انسانها در تاریخ بشر بوده و بیشترین ویرانی را به بار آورده. از عقاید زمینی بگیر تا باورهای آسمانی(صهیونیستهارو میگم!).
به شخصه درسی که از حضرت ابراهیم و نیچه گرفته ام اینه که عقاید همگانی شایسته احترام نیستند، شایسته تبر هستند! ، اگر باطل باشند، فرو می ریزند و نابود می شوند، اگر مفید باشند، صیقل می خورند و زیباتر می شوند.
البته منظورم از تبر، حرف ناروا و برخورد قهری نیست. منظورم بیشتر مواردی مثل هنر استدلال، تسلط کلامی و تفکر انتقادیست.
نکته دیگری که به ذهنم می رسد این است که احترام به عقاید همگانی وظیفه دولت و نظام حاکم بر جامعه است. چیزی که به آن حقوق بشر می گوییم و یکی از بزرگترین دستاوردهای بشریست.
تو کتاب جنایت و مکافات هم داستایفسکی به این اشاره میکنه برای اصلاح حتما باید دستت به خون آلوده بشه و مثال میزنه که مصلحان در هر زمانی چه خونهایی ریخته اند و به قول شما برای عقیده اشان خون ریخته اند و عقاید دیگران و نظر دیگران را تحمل نکرده اند. یاد بحث های افتادم که بعضی وقتها درگیرش میشم دو نفر وقتی بحث میکنند نمیتونند قبول کنند که انکان داره هر دو درست بگویند لزومی نداره که یکی از ما دیگری رو مغلوب کنه ما بحثی که به غلبه و درماندگی و ناراحتی یکی از طرفین منجر نشه بحث نمیدانیم و میگوییم بی نتیجه بوده!
سلام به هیوا و فواد گرامی
نکته دیگه این که عدهای جمله “به عقاید من احترام بگذار” رو تبدیل میکنند به چماقی برای ساکت کردن دیگران و ابزاری برای نشنیدن نقد. معنی احترام به عقاید دیگران این نیست که هرچه گفتند رو بپذیریم و حرفی در نقدش نزنیم.
بله هم به معنی بی احترامی به شعور خودمانه و هم بی احترامی به دانسته ها و چیزهایی که میدانیم یا تجربه کرده ایم و باور داریم درسته.
شخصی یه بار گفت چرا تو مثل من یا مثل بقیه نیستی ؟
گفتم منظورت از بقیه چیست و چرا باید مثل بقیه یا تو باشم؟
به دوستم گفتم اصولا نباید مثل تو باشم و از اینکه نیستم خوشحالم ، شخصیت من مجموع تجربه ها ، شکست ها ، مطالعه ها ، دوستی ها و تمام کارهای من است و چطور انتظار داری که برآیند ما یکی باشد؟شبیه تو شدن یعنی لگد زدن به تمام این تجربه های تلخ و شیرین و تو هم اگر شبیه من شوی همین ظلم را در حق خود کرده ای.
این بار تلافی میکنیم محمد رضا یعنی تو کوتاه بنویس ما کامنت طولانی مینویسیم :)