پیشنوشت یک: این متن را در جواب کامنت زینب (زیر مطلبِ زندگی در لحظه) نوشتم. خواستم در حد جواب تبریک سال نو باشد؛ اما کمی طولانیتر شد. ببخشید. پیشنوشت دو: متن را بدون بازخوانی نوشتم. خطاهای شکلی و محتوایی احتمالیاش را ببخشید. ضمناً از رسمی بودن سبک نگارش هم عذر میخواهم. خواستم مثل اغلب اوقات، محاورهای بنویسم. دیدم رفت و برگشت دائمی بین نقل قولهای رسمی و جملههای محاورهای، متن را تکه تکه و ناپیوسته میکند؛ ناگزیر، از سبک محاوره فاصله گرفتم. *** زینب عزیزم. ممنونم به خاطر وقتی که گذاشتی و پیامی که نوشتی و بهطور خاص، سلیقهای که در انتخاب قسمت زیبایی از کتابِ «قمار عاشقانه» به خرج دادی. و خوشحالم از این که به اشارهی خودت در اینجا و بنا به نوشتهات در وبلاگت، آغاز سال برای تو، با مرورِ سیر و سلوک مولوی […]
مطالب مرتبط با شریعتی
شریعتی، فاوست و خالد العطیه (پراکنده از همه جا)
چند روزی تراکم کاریام زیاد بوده و کمتر فرصت نوشتن دست داده است. فقط با هدف اینکه این وبلاگ خالی نماند و به روز شود، گفتم چند مطلب پراکنده بنویسم. اگر ویژگیِ «فضاپرکن بودن» این سه نوشته را کنار بگذارید، ویژگی مشترک دیگری ندارند. باز هم ۲۹ خرداد و شریعتی طی سالهای اخیر به بهانههای مختلف از دکتر علی شریعتی نوشتهام. تعداد و تنوع آن نوع نوشتهها زیاد است و عنوانهای زیر، تنها نمونههایی از آنهاست: شریعتی و درسهایی از درون گور شریعتی – بیست سال پیش از نخستین آشنایی شریعتی – روشنفکری که انتخاب کرد پیشرو نباشد حرفهای شریعتی با مخاطبهای آشنا شریعتی در مقطعی از زمان، چنان ذهن من را به خود مشغول کرده بود که در متن دلبستگی و وابستگی، وقتی خواستم از دلبستگی مثال بزنم، به کتابهای شریعتی روی میزم اشاره […]
شریعتی و درس هایی از درون گور
تصمیم نداشتم امسال از شریعتی بنویسم. به اندازه کافی در مورد شریعتی نوشتهام. زمانی در مورد پیامکهای طنزی که در موردش رایج بود و زمانی که تلاشش را برای ساده گویی و معلمی کردن میستودم و زمانی دیگر، که با کمی فاصله احساسی و نگاهی منطقیتر، نوشتم که شریعتی انتخاب کرد که پیشرو نباشد و زمانی دیگر اشاره کردم که آنچه در ذهن او بود، صرفاً حرفهایی است که بر زبان شاندل میراند و باور دارم که جز آن، هر چه گفته است، تلاشی است در راه حقیقت (از نگاه او) که ناچار، به طعم مصلحت نیز آغشته شده است. اما تصمیم گرفتم یک بار دیگر هم از او بنویسم. اگر چه بر این باورم که آخرین باری است که از شریعتی مینویسم. قضاوت در مورد کسی که نیست و نمیتواند حرف بزند و از خود دفاع کند، آن […]
حرفهای شریعتی با مخاطبهای آشنا
داشتم حرفهای دوستانم در زیر مطلب قبلی (درباره مرگ مخاطب) را میخواندم، نام شاندل را دیدم. با وجودی که قبلاً در بحثی در مورد دکتر شریعتی، اشاره ای به بحث شاندل داشتم، اما احساس کردم که جای واقعی آن حرفها، امروز است که درباره ی مخاطب نوشته ام. واژه ی مخاطب، برای هر کسی بسته به دغدغه ها و اولویتهایش میتواند معنای خاص خود را داشته باشد. طبیعی است که من، در محیط کاری و حرفه ای خودم، هر زمان که واژه ی مخاطب را می شنوم، آن را به معنایی میفهمم که در #استراتژی محتوا، مطرح میکنند: کسی که قرار است محتوایی را دریافت کند و در مقابل، برای انجام اقدام مشخصی برانگیخته شود. یا اینکه طبیعی است که خیلی از دوستان، با شنیدن کلمه ی مخاطب، به یاد بحثهای حوزه ی هرمنوتیک بیفتند و […]
زنگ انشا
«نه! چرا نمیفهمی؟ نباید اینقدر توی جملههات من باشه. چند بار بهت بگم؟» معلم سوم دبستان من معلم خوبی بود. وقتی مسائل ریاضی را سریع حل میکردم، همیشه تشویقم میکرد. وقتی درسها را خوب و کامل پاسخ میدادم، خوشحال میشد. اما در دو درس خیلی سخت میگرفت. یکی دیکته و دیگری انشا. من همیشه در نوشتن شتابزده بودم. هنوز هم هستم. خیلی از کلمات را در دیکته ناخواسته جا میانداختم. هر وقت نمرهی دیکتهام بیست نمیشد به خاطر «جا افتادن کلمات» بود. آن موقع یکی از روشهای شایع برای کلاه گذاشتن سر معلمها در دیکته، جا انداختن بود. اگر نمیدانستی که «صابون» درست است یا «سابون». بهترین روش این بود که وقتی معلم میگوید: «علی صبح از خواب بیدار شد و با صابون صورتش را شست»، تو بنویسی: «علی صبح از خواب بیدار شد و […]
پدر! مادر! ما متهمیم (یک شکلات تلخ)
این متن را برای عصر ایران نوشتم. اینجا هم میگذارم تا با هم بخوانیم: تعطیلات نوروزی گذشت. مهمانیها برگزار شد. دید و بازدیدهای از سر اجبار و بعضاً از سر علاقه، انجام شد. نقدهای اجتماعی هم که بخشی از «نقل و نبات» مهمانیهای ماست و اگر بی همگان به سر شود، «بی آنها به سر نمیشود». بعضی از موضوعات هر سال عوض میشوند. از بحثهای «جسمانی» تا خواستههای «روحانی». از موضوعات «زشت و زمخت» تا موضوعات «ناز و ظریف». اما بعضی نقدها، تاریخ مصرف ندارند. حتی محل مشخص مصرف هم ندارند. همه وقت و همه جا، برای پر کردن سکوت مهمانیها، در لابهلای پوست کندن سیب و پر پر کردن پرتقال، میتوانند مورد استفاده قرار گیرند. از جملهی این بحثها «مدرک گرایی جامعهی ما» و «ظاهربینی جامعهی ما» و «عددی فکر کردن و پررنگ بودن […]
شریعتی
بیست سال از نخستین روزهای آشنایی با تو میگذرد. آن روزها، با حرص و ولع، نوشته های تو را میخواندم و تنها دلهره ام، نگرانی از روزی بود که تمام کتابهایت به «پایان» برسند. چه بسیار از تو آموختم و چه پیوسته از تو می آموزم. تو به من آموختی که کلمات، صرفاً برای انتقال مفاهیم نیستند. آنها ابزار خلق زیبایی اند. با کلمات میتوان صحنه رقصی زیبا ساخت. چنان زیبا و مسحور کننده، که مخاطب در برابر آن، حتی «بودن» خویش را نیز به فراموشی بسپارد. تو واقع گرایی را به من آموختی و نشانم دادی که «باورها»ی یک ملت را نمی توان به سادگی تغییر داد اما میتوان همان باورها را، معنایی نوین بخشید تا قطار تفکر ملت، در یک ایستگاه متروکه، متوقف باقی نماند. تو روشنفکر بودی. روشن تر از زمان خویش. […]
درباره فقر…
میخواهم بگویم …… فقر همه جا سر میكشد ……. فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست …… فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست ……. فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفته ی یك كتابفروشی می نشیند …… فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند …… فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند ….. فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود ….. فقر ، همه جا سر میكشد …….. فقر ، شب را ” بی غذا ” سر كردن نیست .. فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر كردن است ——————————————————————————————————— این […]
بزرگش نخوانند…
«قرچ. قرچ. قرچ دکتر شریعتی در حال خوردن خیار». این اس ام اسی است که امروز صبح، وقتی هنوز در رختخواب هستم، برایم ارسال شده تا نخستین پیامک روزانه ام باشد. مدت زیادی است که این سبک اس ام اس ها رواج یافته است. نمیدانم احساس شما نسبت به شریعتی چیست. حرفی که اینجا میخواهم بنویسم مستقل از موضع شخصی من نسبت به شریعتی است. همواره احساس میکنم که «بزرگان» یک ملت را نمیتوان به سادگی کوچک کرد. هر چند راه و رسم آنها را نپسندیم. هر چند آنها را دوست نداشته باشیم. خوانده ام که میگویند یکی از ویژگیهای توسعه فرهنگی این است که گذشتگان خود را بپذیریم و به آنها احترام بگذاریم. من شریعتی را دوست داشته باشم یا از او نفرت داشته باشم، این مرد یکی از بزرگترین سخنوران معاصر کشور من بوده […]
عظمت، عصیان و رنج
من هم این روزها، مثل شما دوستان عزیز، اس ام اس های زیادی دریافت میکنم که جملات مختلفی را به طنز از شریعتی نقل قول کرده اند. دلم میخواهد راجع به اینها بنویسم. اما امشب، جمله ای از شریعتی را نقل میکنم تا با هم بخوانیم. من این جمله را هر روز صبح مثل دعا، چند باری با خودم تکرار میکنم و سپس برمیخیزم و کار روزانه را آغاز میکنم: پروردگارا! در تمامی عمرم، به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر، لحظه ای را در ترجیح عظمت، عصیان و رنج، بر خوشبختی، آرامش و لذت اندکی تردید کرده اند. (کتاب نیایش دکتر شریعتی) با متمم:درباره تاریخچه بیکاری | بیکارها از چه زمان وارد لغتنامه شدند؟ درباره نقد ترجمه | در نقد ترجمه نباید به بررسی غلطها اکتفا […]
آخرین دیدگاه