در ادامه حرفهای قبلی در مورد سرشت و سرنوشت (سه حالت مختلف شنیدن حرفها، دقت به کلمات، امنیت و شگفتی و ریسک و ابهام) شاید وقت آن باشد که کمی هم به جبر و اختیار فکر کنیم. مقدمه یکی از بزرگترین سرگرمیهای تاریخ بشر، بحث و جدال بر سر جبر و اختیار بوده است. مطمئنم که برخی خواهند گفت که: «سرگرمی؟». این یکی از بزرگترین دغدغههای نوع بشر بوده و هست و خواهد بود! اما حداقل در باور من، دغدغهای که هر دو سوی آن، تغییری در رفتار من ایجاد نکند، دغدغه نیست، سرگرمی است. به شکلی از جبر حرف میزند که انگار اگر الان بتواند اثبات کند که همه چیز جبری است، میتواند از فردا صبح با عذر موجه به قتل و تجاوز و تعدی بپردازد. یا به شکلی از اختیار حرف میزند که […]
مطالب مرتبط با سرشت و سرنوشت
حرفهایی که گفته نشد: سرشت و سرنوشت (۴)
در قسمت اول نوشتههای سرشت و سرنوشت، گلایه داشتم از برنامههایی که هدف آنها آگاهیبخشی است اما در نهایت مخاطب را به سمت تکرار منفعل روایات سطحی داستانهایی سوق میدهد به دلیل تکرر و تکرار، اگر نتوانیم روایتی متفاوت و عمیقتر از آنها را بازگویی کنیم، کارکردی جز سرگرمی جمعی شبانه، نخواهد داشت. در قسمت دوم نوشتههای سرشت و سرنوشت، مجموعه حرفهایی را آغاز کردم که اگر فرصتی بود و مجالی دست میداد و شنوندهای بود، دوست داشتم داستانهای شبانهام حول محور آنها بگردد. این ماجرا را از «توجه بیشتر به کلمات» آغاز کردم و در قسمت سوم بحث سرشت و سرنوشت، از امنیت و شگفتی گفتم. در این مرحله دلم میخواهد کمی از «ریسک» و «ابهام» بنویسم. در پی اثبات آنچه میگویم نیستم. چون اثباتی ندارد. خلاصهای از درکی است که من نسبت به جهان اطراف […]
حرفهایی که گفته نشد: سرشت و سرنوشت (۳)
پیش نوشت یک: لطفاً اگر نوشته اول و نوشته دوم درباره سرشت و سرنوشت را نخواندهاید، قبل از مطالعه این نوشته سری به آنها بزنید. پیش نوشت دو: مطالب این سری، ارزش علمی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، شخصی و شغلی ندارند و صرفاً تراوشات ذهنی پراکنده و شطحیاتی هستند که در لحظهی نگارش به قلم نویسنده آمدهاند و خود او هم، ممکن است بعضی از اینها را حتی درست در لحظهی پایان نگارش متن، قبول نداشته باشد. بنابراین صرفاً «محرکی برای اندیشیدن» هستند و نه یک «اندیشه»! امنیت و شگفتی: دو خمیرمایهای که در کنار یکدیگر، طعم زندگی ما را میسازند. امنیت، به ما احساس تسلط بر محیط را میدهد و شگفتی، لذت بازی را. در همیشهی تاریخ، این دو در کنار یکدیگر بودهاند. برای انسان قدیمی، که در غار زندگی میکرد، امنیت سرپناهی بود که […]
حرفهایی که گفته نشد: سرشت و سرنوشت (۲)
پیش نوشت: از دوستان عزیزی که قسمت اول این نوشته را مطالعه نکردهاند، تقاضا میکنم قبل از خواندن این متن، قسمت اول را بخوانند. در ادامهی نظرهای شخصی که قبلاً نوشتم، بر این باور هستم که آثار عظیم و ریشهای تمدن بشر را، قبل از آنکه بتوان در بناهای عظیم و ساختمانهای بزرگ، در کارخانجات معظم و تجهیزات پیشرفته، در شهرها و خیابان و کوچه و محله، جستجو کرد، میتوان در «واژهها» جست. بناها و دستاوردهای شاخص و عظیم تمدن بشری، عموماً یا در پی تامین نیازهای کوتاه مدت عصر خود بودهاند، یا در پی «دهن کجی» به «نسل قبل». یکی کاخی ساخته و دیگری برای اینکه ضعف او را به رخ بکشد، «کاخی عظیمتر» بنا کرده است. یکی تا ماه رفته و دیگری برای اینکه موقعیتی برتر بیابد، مریخ را هدف قرار داده است. […]
حرفهایی که گفته نشد: سرشت و سرنوشت (۱)
برایتان گفته بودم که در برنامه شبانهی فرهنگسرای ارسباران، نتوانستم بحث سرشت و سرنوشت را مطرح کنم. شاید مهمترین دلیلش این بود که احساس کردم، بخش عمدهای از حاضرین، به صورت خودخواسته یا ناخواسته – به خاطر فضای سخنرانیها – به سمت الگوی «پذیرش» رفتهاند. من هر وقت در فضای حقیقی یا مجازی با مخاطب مواجه میشوم، اولین چیزی که به آن فکر میکنم، الگوی ذهنی مخاطب است. به عنوان یک تقسیمبندی شخصی، بر این باور هستم که ما معمولاً در یکی از این سه حالت ذهنی به سر میبریم: «نقد» «شنیدن» و «پذیرش». حالت نقد، زمانی است که با هر جملهای که میخوانیم و میشنویم، دنبال مثال نقض میگردیم. میخواهیم دقت و صحت علمی و منطقی شنیدههای خود را بسنجیم و معمولاً کمی هم با بدبینی به محتوای سخن نگاه میکنیم. حالت شنیدن، زمانی […]
آخرین دیدگاه