اسمش «ساعتی» بود. همیشه میگفت: «میستر ساعتی». در راهنمایی معلم زبان ما بود. کلاس زبان برای نوآموزان عموماً همراه با استرس است. اما کلاس او هرگز استرس نداشت. هیچوقت چهرهی او را بدون لبخند ندیدیم. همهی دانش آموزانش خاطرات مشابهی از او دارند. همیشه انگلیسی حرف میزد. ما را هم تشویق میکرد که انگلیسی حرف بزنیم. ما که زبانمان خوب نبود. اگر فارسی حرف میزدیم با آرامش گوش میداد و انگلیسی پاسخ میداد. به او میگفتیم: «آقای ساعتی! ببینید! فارسی بلدید دیگه! ببینید! حرف ما رو میفهمین! ببینین!». و او آرام نگاه میکرد و با لبخندی بر لب به انگلیسی پاسخ میداد: «من همهی زبانها را میفهمم. چون از ماه آمدهام. اما فقط میتوانم انگلیسی حرف بزنم». اگر حوصله داشت و کمی گیر میدادی، از خاطرات ماه هم برایت میگفت. البته: به انگلیسی. یک بار […]
آخرین دیدگاه