این روزها همه از توافق هسته ای مینویسند. اسراییل و بخشی از کسانی که در داخل کشور منافعشان را باختهاند غم زده هستند و مردم و دولت و نظام جمهوری اسلامی هم از دستاورد این تلاش طولانی خوشحال هستند.
حرف زدن از این مسئله، مانند سخنرانی در غار دموستن است و از هر سو که حرفی بزنی ممکن است سیخی یا میخی بر تن خودت یا دیگران فرود آید. جدا از اینکه آن زمان که حرف زدن لازم بود به اندازه کافی هم در اینجا حرف زدم و هم در رسانهها نوشتم و هم در مصاحبهها گفتم و هم در جمعهای عمومیتر و خصوصیتر توضیح دادم.
آنچه امروز مینویسم برای جمع کوچکتری از دوستان و دانشجویانم است. آنهایی که یکی دو سال است مانند قبل فرصت حضور در جمعشان نیست و در طول سالهای قبل، عادت داشتند که سر کلاسهایم در مورد رویدادهای روز با هم حرف بزنیم. همان دانشجویانی که درس رویداد و روند من را در تفکر سیستمی به خاطر دارند و تصویر هیستوگرام قدرت در جهان طی چهار هزار سال گذشته، هنوز پیش چشمشان است.
تاریخ نویسان رویدادها را مینویسند. از جنگها میگویند و از صلحها. از تعارضها و توافقها. از قهرمانها و ضدقهرمانها. به تعبیر توماس کارلایل، تاریخ را قهرمانان ساختهاند. اما نکتهای را به خاطر داشته باشیم و آن اینکه ارتباط و تعامل بین قهرمانان و بستر تاریخی، ارتباطی دوسویه است. بستر تاریخی زمینه ظهور قهرمانان را فراهم میکند و قهرمانها به تکوین تاریخ کمک میکنند.
آنها که من را میشناسند نگاه سیاسی من را میدانند و میدانند که من هم مثل هر ایرانی وطن دوست دیگری، تیم مذاکره کننده ایرانی را دوست دارم و جمله رهبر انقلاب را هم در مورد آقای ظریف میدانم که فرمودهاند: من تو را به اسم دعا میکنم.
اما حرفم حرف دیگری است. توجه بیش از حد به قهرمانان و نخبگان اجتماعی، به تعبیر زیبای دکتر رضاقلی در نهایت به عادت نخبه کشی ما منجر شده است. خصوصاً اینکه باعث میشود سهم خودمان را در بهبود اوضاع کشور فراموش کنیم. در چنین شرایطی هرگاه که اوضاع بر وقف مراد است کسی را قهرمان میکنیم و هر گاه که نارضایتی داریم، ضدقهرمانهایی را پیدا میکنیم و در پای خشم خود قربانی میکنیم و گاهی اوقات این ضدقهرمانهای جدید همان قهرمانهای قبلی هستند.
شاید برای مورخان، نگارش روندها ازتحلیل رویدادها دشوارتر باشد. شاید معلمان تاریخ رویداد را به روند ترجیح بدهند. چون از روندها نمیشود سوال چهارگزینهای ساخت. اما بیایید روندها را ببینیم.
رویدادهای اجتماعی، عموماً لحظاتی هستند که یک روند پنهان، شتاب گرفته است و این شتاب چنان زیاد بوده که به قول اهل ریاضی، یک نقطه ناپیوستگی به وجود آمده است. درست مانند لیوانی که در سینک ظرفشویی، آرام آرام سُر میخورد و ما هرگز متوجه نمیشویم و ناگهان بی هیچ دلیلی فرو میافتد.
طی سالهای ۶۸ تا ۸۴ روندی شکل گرفت که حاصلش رییس جمهور قبل بود و طی هشتاد و چهار تا نود و چهار، روندی شکل گرفت که حاصلش توافق امروز بود. مطمئناً روندهایی که از امروز تا ایران ۱۴۰۴ شکل میگیرند رویدادهای کلیدی آن سال را رقم خواهند زد. سهم ما در روندها کم نیست.
بیشتر کار کردن، اعتماد بیشتر به یکدیگر و به دولت و انتظار اینکه دولت هم به ما اعتماد بیشتری داشته باشد، اجتناب از مسیرهای میانبر رشد و پیشرفت و مشارکت نکردن در فساد اقتصادی، همه اینها هستند که آینده ما را میسازند. در غیر این صورت با ادبیات همان آقا که آمدند و رفتند، توافقها کاغذ پارهای بیش نخواهند بود!
دیروز در تاکسی، کارمند یک موسسه مالی از نظام انتقاد داشت و از فساد میگفت و دزدیهای میلیاردی. یک ربع بعد دیدم تماسی گرفته و در حال تشکر کردن از یک هدیه است که معلوم بود در ازای دور زدن قانون دریافت کرده است. به او گفتم:
دوست عزیزم. آن آقایی که شما اسم بردی، خودشان به شخصه که به بانک نرفتهاند و هزاران میلیارد پول را با گونی و با وانت شخصی خودشان جابجا نکردهاند. آنها صدها نفر مثل من و تو را داشتهاند که هر کدام به سکهای خودمان را میفروشیم و مسیر فساد آنها را هموار میکنیم. امضای نامههای آنها را کسی مثل من و تو انجام داده است. بخشنامههای آنها را کسی مثل من و تو تکثیر کرده است. اسناد آنها را کارشناسی مثل من و تو بررسی کرده است. فساد از ماست. دوست نداشتن ایران از ماست. حتی با همه آن علامتهایی که برگردنت آویزان کردهای و بر تنت سنگینی میکند.
خلاصه حرفم اینکه سالهای پیش رو سالهای مهمی هستند. سرنوشت ما هم به دست خودمان است. هر کاری که انجام میدهیم بخشی از سرنوشت ما را میسازد. هیچیک از ما به تنهایی نقشی در آینده کشور نداریم. همچنانکه هیچ سلولی از سلولهای بدن ما نقشی در آینده ما ندارند. اما از سوی دیگر، بدن چیزی جز همان سلولها نیست و سرنوشت بدن هم جز با همان سلولها تعیین نمیشود.
کافی است یک سلول سهمی بیشتر از حقش را بخواهد. میشود سرطان. کافی است دست به دهان حسودی کند که من میدوم و تلاش میکنم و تو لقمه را میخوری و من دیگر کار نخواهم کرد. کافی است دهان لقمه را قورت ندهد و بگوید که خودم جویدم و هر چه جویدم مال من است و آن را به معده و روده نخواهم داد. همه چیز تمام میشود.
بیایید برای روزهای خوب و سالهای خوب کشور دعا کنیم و هر کدام هر جا که هستیم از امروز کمی (فقط کمی) بهتر از دیروز کار کنیم. سالها بعد رویدادهای بهتر و بزرگتری روی خواهد داد و ما با علاقه به یکدیگر خواهیم گفت ما هم به اندازه خودمان برای آن تلاش کردهایم.
پی نوشت: خداوند دکتر ظریف و دکتر روحانی را از شر ما بر امان بدارد که نشان دادهایم اوج عشق و عمق نفرتمان عموماً یکسان است!
آخرین دیدگاه