دوست نداشتم در این مقطع از تاریخ و در این نقطه از جغرافیا، پا بر زمین بگذاری.
اگر زن بودی، از نخستین روزها، به دور آزادی و انتخابت دیوارهای بلند می کشیدند و
اگر مرد بودی، «نامردمی» را همچون تنها راه موفقیت و بقا، پیش رویت میگذاشتند.
من بهترین کاری را که میتوانستم برایت کردم،
آتش «بودن» را که هر پدری از فرط درد و سوزش دستانش، شتابان در دستان ناتوان کودکش قرار میدهد،
صبورانه در دست نگه داشتم اما آن را در دستان تو قرار ندادم.
میدانم که هم تو مرا میفهمی هم خدای من.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
سلام.
محمدرضا خوندن این متن بی نهایت برام لذت بخش بود. چقدر خوب کلمه ها رو پیدا میکنین و به کار میبرین. بخصوص این تمثیل عالی بود:
(آتش «بودن» را که هر پدری از فرط درد و سوزش دستانش، شتابان در دستان ناتوان کودکش قرار میدهد،
صبورانه در دست نگه داشتم اما آن را در دستان تو قرار ندادم.)
خدایا به من چهارتا بچه ی صالح و سالم عطا کن.
ترجیحا دوتا دختر دوتا پسر.