میدانید که با تبریک گفتن مناسبتهای تقویمی چندان راحت نیستم؛ از تولد گرفته تا تحویل سال. چرا که فکر میکنم شادمانی کردن با این مناسبتها و پررنگ دیدن آنها، بیشتر مربوط به دوران کشاورزی بوده که تغییر فصل برای مردم، پیامهایی مهم و حیاتی را با خود به همراه داشته است. از نظر منطقی هم این را میفهمم که فردای تحویل سال، با روز قبلش، یک روز فرق دارد و نه یک سال. و پیوستار زمان، با هیچیک از نامگذاریها و مراسمها و آیینهای ما، گسسته نمیشود. اما امسال، بر خلاف چند سال اخیر، دلم میخواست تبریکی کوتاه برای تحویل سال بنویسم. چون سالی که گذشت، آنقدر حاوی رویدادهای تلخ بود که گذشتنش، حتی در حد تغییر یک عدد، میتواند احساس خوبی به همراه داشته باشد. گویی حسی کودکانه در درون ما، معصومانه خوشبین است […]
دسته بندی: روزمرگیها
عبور از مسئلهی مرگ
شاید عمر طولانی و جاودانگی، سرنوشت نسلهای آتی انسان باشد، اما سرنوشت مشترک همهی ما – از من که این متن را مینویسم تا شما که آن را میخوانید – مرگ است. مرگ آنقدر طبیعی است که وقتی به گمان خود هیچ علتی برای پایان زندگی نمییابیم، علت را “مرگ طبیعی” مینامیم. جدای از مرگ طبیعی، مرگ بر اثر سوانح و بیماری همیشه در کمین ما بوده و هست، اما ما انسانها معمولاً آنها را فراموش میکنیم و چندان جدی نمیگیریم. البته این «غافل بودن» را نمیتوان یک ویژگی بد دانست: میدانیم که طبیعت، هر از چندگاهی، جارو به دست میگیرد و آنهایی را که ضعیفتر یا نامناسبتر تشخیص میدهد، میروبد و حذف میکند. پس اگر ما “غافل-از-مرگ”ها ماندهایم، شاید باید آن را به عنوان یک “ویژگی مناسب برای بقا” ارج بگذاریم و قدر بدانیم. […]
اِک لِک تی سی زِم
نمیدانم اولین بار، چه زمانی با مصداق اکلکتیسیزم مواجه شدم. معلم معارف دانشگاهمان بود؟ همان که ریش نداشت و تسبیح داشت؛ و لابهلای حرفهایش در مورد قوانین اخلاقی، از نیچه و بازگشت ابدیاش حجت میآورد؛ و ما میگفتیم چقدر روشنفکر است. معلم آن کلاس روانشناسی بود؟ هم او که فروید را قبول داشت؛ اما برای اینکه نشان دهد روی او تعصب ندارد، حرفهایش را یکی در میان با نقلهایی از یونگ میآمیخت. شریعتی بود؟ هم او که روایتی منتخب از تاریخ اسلام را با نیهیلیسم کویری خاص خودش و رمانتیسیزم آغشته به افکار بودا، با حرفهای سارتر و کامو مخلوط میکرد و آشی چنان خوشمزه به خورد مردم میداد که سالها پس از مرگش، شوریاش (یا شاید بینمکیاش) را فهمیدیم. سروش بود؟ که نفرین مذهبیها و نفرت لامذهبها همیشه بدرقهاش بوده و البته عدهای، مشتاق […]
توصیه هایی برای مراقبت از چشم ها
پیشنوشت: یکی از دوستان من، در گذشته در اینستاگرام خیلی فعال بود و دربارهی دیجیتال مارکتینگ و اینجور چیزها حرف میزد. پست و عکس و استوری و هر چیزی که داشت در زمینهی دیجیتال مارکتینگ و سئو و ترافیک وبسایت و اینجور چیزها بود. یه روز بدون هر مقدمهای یه پست گذاشت و گفت: «اگر از نخ دندون استفاده نمیکنین، مسواک هم نزنین که هیچ خاصیتی نداره.» معلوم شد که اون روز دندونپزشک رفته و ظاهراً هزینهی مطب (و البته درد دندون) بهش در حدی فشار آورده که استراتژی محتوا رو فراموش کرده و یادش رفته که دندون و نخ دندون، به هیچ بهانهای در سرفصلهای دیجیتال مارکتینگ گنجوندنی نیست. این دوست عزیز تا ماهها مثال استاندارد من در بحث و گفتگوهای مربوط به استراتژی محتوا بود تا امروز که – ظاهراً به نفرین اون گرفتار […]
زندگی در لحظه
داشتم فکر میکردم که برای سال نو، حتی اگر شده در حد یک مطلب کوتاه، چیزی بنویسم؛ اما نوشتن، خیلی هم کار سادهای نیست. یه زمانی دربارهی هدف گذاری و برنامه ریزی مینوشتم؛ اما اخیراً در پایان هر سال، به نظرم به اندازهی کافی سمینار و سخنرانی و نوشته در اینباره منتشر میشه. خاطراتم از سفرهی هفت سین هم که به دوران کودکی مربوط میشه و عکس هفتسینی هم نداشتم اینجا بذارم. اما همچنان دوست داشتم یه چیزی بنویسم. بعد از دریافت پیامکِ دکتر حجتالاسلام روحانی رییس جمهوری اسلامی دربارهی نوروز علوی (دقیقاً همین قدر ترکیبی) حس کردم سختگیری لازم نیست. گفتم شاید دیدن بازیِ یک دقیقهایِ کوکی بتونه براتون جالب باشه. کوکی که قبلاً در موردش براتون نوشتم، برای من نمادِ شوقِ زندگیه و با وجودی که موندنش پیشم، به خاطر تراکم کارها و سفرها و جابجاییها، کار […]
این یک پست نیست؛ شما هم یک بازدیدکننده نیستید
نکتهای که میخواهم دربارهاش بنویسم، شاید در نگاه اول، چندان مهم بهنظر نرسد. علیالخصوص اینکه خودم هم در سالهای دورتر آن را رعایت نمیکردم و هنوز هم، ممکن است هر از گاهی، نمونههای بیتوجهی به آن را در میان حرفها و نوشتههایم ببینید. با این حال، آن را در حد یک سلیقه مطرح میکنم و میدانم که ممکن است دیدگاه و پیشنهاد من، از نظر دوستانی که حرفهایم را میخوانند، مفید یا مهم و حتی شاید درست، به نظر نرسد. ترمینولوژی عرضهکننده و مصرفکننده (یا فروشنده و مشتری) مدتی پیش دیدم دوستی در اینستاگرام چنین چیزی نوشته بود: «دوستان عزیزم. به من بگویید چه موضوعی در زمینهی فروش مهم است، تا فردا شب دربارهی آن برای شما تولید محتوا کنم. » این حرف از نظر فنی و تکنیکال درست است. مطلبی که در اینستاگرام یا هر […]
رزومه نویسی و اهمیت پشت برگه رزومه
هنوز مهر قرارداد استخدامم خشک نشده بود. یک پروفرما از شرکت آلمانی – که شرکت ما نمایندهاش بود – رسیده بود و قیمت در آن نادرست تایپ شده بود. باید اسناد مناقصه آماده میشد و فرصت هم نبود تا اصل پروفرما دوباره ارسال شود. آقای مدیر صدایم کرد و گفت: آهای. بیا تو حمال. این رو وقتی میگفت که توی یه چیزی، مثل یه چیزی گیر کرده بود. همهمون میدونستیم. رفتم و پروفرما رو انداخت جلوم گفت: اون آشغال داده، این عوضی هم امضا کرده، اون گاو هم فرستاده بدون چک کردن. منظورش از آشغال مدیر فروش شرکت آلمانی بود. عوضی هم معاون مدیرعامل بود که اسناد رو امضا میکرد. گاو هم، خانم منشی اون شرکت بود. گفتم: دوباره پرینت بگیریم؟ گفت: تابلو میشه. گفتم بذارید یه کم تلاش کنم. اسکنر و پرینتر لیزری جوهرافشان […]
تپسی و کمپین جدیدش خطاب به مسافر و راننده
تاکسی اینترنتی تپسی اخیراً کمپین تبلیغاتی تازهای را آغاز کرده است که پیام آن نشانهی نگرش سیستمی طراحان کمپین به فضای کسب و کار است. این کمپین همزمان دو پیام را – یکی برای مسافران و دیگری خطاب به رانندگان – ارسال میکند: زنده باد رانندگان همهی تاکسیهای اینترنتی چون با هم آلودگی هوا را کاهش دادهایم. زنده باد مسافران همهی تاکسیهای اینترنتی چون با هم بیکاری را کاهش دادهایم. دیدن این دو پیام، حتی اگر مسافر یا رانندهی تاکسیهای اینترنتی نباشید – که البته من هستم – بسیار آرامشبخش و شادیآفرین است. این کمپین از چند منظر میتواند پیامآور رواج یافتن نگرش جدیدی به تبلیغات محیطی باشد. نخست اینکه زندهباد برای ما ایرانیانِ امروز مفهوم تازهای است. طی دهههای گذشته ما آموختهایم که مرگ، لعنت و نفرت را برای “هر کسی که از ما و چونما نیست” […]
مرگ استیون هاوکینگ
دلم میخواست چند خطی درباره استیون هاوکینگ پس از مرگش بنویسم، اما بعد که دیدم ظاهراً نوشتن از او به یک مد تبدیل شده و همهی تیم سلبریتیهای زلزله کرمانشاه و کشتی سانچی این بار بر سر قبر هاوکینگ ریختهاند، گفتم چند روزی صبر کنم و وقتی آب از آسیاب افتاد آن چند سطر را بنویسم. چون حرفهایی که مطرح میکنم مستقل از هم هستند، آنها را در قالب چند نکته مینویسم. شاید هاوکینگ مسئلهی ما نباشد نخستین نکتهای که میخواهم بگویم این است که احساس شخصیام بر این بوده و هست که هاوکینگ، مسئلهی عموم ما نیست. منظورم این نیست که نباید از مرگ او ناراحت شد یا به او احترام گذاشت؛ بلکه مسئلهام این است که هاوکینگ، همنشین تعداد بسیار کمی از ما ایرانیان بوده و بسیاری از ما هرگز حتی چند ساعت […]
مقایسه دو پیام تبلیغاتی برای هدیه روز مادر (از ساعت سیکو تا چرم مشهد)
فاصله تاریخی این دو تبلیغ، چهار دهه است؛ محاسبهی فاصلهی فرهنگیاش با شما. توضیح یک: خوانندهی قدیمی من، اصول و چارچوبهای من را میشناسد؛ اما برای کسی که چندان با من آشنا نیست و ممکن است فکر کند دوستی نزدیک من با برندهای درسا و مون بلان باعث شده که این تبلیغ چرم مشهد را نقد کنم باید بگویم که اتفاقاً تعداد محصولاتی که از چرم مشهد خریداری کردهام از سایر برندهای چرمی بیشتر است و از کیفیت محصولاتش هم راضی هستم و باز هم احتمالاً برای هدیهها از آنها خرید خواهم کرد. ساعتم هم سیکو نیست. فقط حرفم، طراحی شتابزده این پیام تبلیغاتی است. توضیح دو: ممکن است برخی دوستان بگویند، کوتاه بودن طول مجاز پیامک، این خلاصهگوییها را اجتنابناپذیر کرده است. اول اینکه باید به نرخ تبدیل فکر کنیم. میتوان تصور کرد پیامی کاملتر و […]
آخرین دیدگاه