دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

یک اعتراف

یادم می آید کلاس هنر در دوران راهنمایی، هر بار که معلم چرخی میزد، کاغذم را میدادم تا با قلم، یک خط سرمشق برایم بنویسد. پایان کلاس صفحه را نشانش دادم و او به خط خودش نمره ۱۴ داد. آن روزها چقدر خندیدم…

این روزها اما، چقدر حس بدی دارم. کاش هیچوقت این کار را نمیکردم…

پی نوشت (بعد از خواندن کامنتها):

برای مستند کردن این ماجرا، لازم به ذکر است که رویداد در سال ۷۰ در علامه حلی (راهنمایی) و در آتلیه هنر اتفاق افتاد. معلممان نقاشی خوب میکشید اما خطش شبیه خودمون بود. نمیدونم شاید بزرگوارانه از کنار زرنگی های ما میگذشته…

به هر حال ایشون مهربون بود و بزرگ بود. از چند وقت پیش که خبر فوت ایشون رو در فیس بوک خوندم، این خاطره یک لحظه هم از ذهنم بیرون نمیره…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


48 نظر بر روی پست “یک اعتراف

  • محمود گفت:

    اگر خنده تو باعث ازار او شده بود الان بايد ناراحت مى بودى
    به نظر من هنوز هم كارى كه تو كردى جالب و خنده داره
    راستى يه سوال كه جوا بش مال خودت
    تو در مورد چيزى كه درس ميدى به خودت چه نمره اى ميدى ؟
    خدا معلمت بيامرزه ادم با انصافى بوده
    بازم ممنونم از اينكه اجازه دادى به شما بگم تو

  • بیتا گفت:

    من تو زندگیم افراد زیادی بودند که شاخه های مدیریت خوندند مثل پدرم که مدیریت استراتژیک خوندند،مرحوم دکتر طوسی که از آشناهان بودند و من اسمشونو گذاشتم پدر مدیریت قلب ! …شما و چند نفر دیگه!نگرشها و اعتقادات و باورها و تحلیل این افراد خیلی عمیق و ماندگاره .شاید من پیشترها این اتفاق رو فقط برای روانشناسان انتظار داشتم ….!؟
    شاید این یه دردودل دوستانه و صمیمانه بود که نوشتید اما من پشتش صدها فکر ده ها سواله بیجواب صدها ساعت تحلیل میبینم.و هرروز که میگذره احساس میکنم اثر این رشته تو زندگی اجتماعی ،تو تحلیل رفتارها ،تو مدیریت خود بیشتر میشه….استاد شعبانعلی آیا واقعا رشته تحصیلی اینقدر میتونه تو روحیه اثرگذار باشه یا این فقط یه اتفاقه که من از افرادی که دورو اطرافم دیدم نتیجه گیری کردم؟

  • محمد گفت:

    حیفت نمیاد استاد جان، اینا شیطنته، لازمه یه بچه سالمه، نه حق کسیو خوردی نه به کسی ظلم کردی…

  • گیتی گفت:

    ببخشیدا اما آفرین!
    مگه خوش خط شدن روزیه؟؟؟من تو کل دوران مدرسه نفهمیدم “قلم” رو چطور دست بگیرم…
    از کلاس های هنر خاطرات بدی دارم…
    هر وقت معاممون کار داشت دعوا می کرد و قهر و از مدرسه میرفت یراغ کارش!
    بقیه کلاس ها می گفتن چیکار کردید بگید ما هم کنیم تا قهر کنه!!!

    دستتون درد نکنه!!! آآآآآآآفرین!!!

  • ص.ش گفت:

    شاید یک جوری این تجربه رو واسه خودتونم داشتید. اینبار حالا شما معلمید و کسی شاگرد …

  • رضا ج گفت:

    و اینکه به نظرم اینا زرنگی بچه گانه است واسه ادم بزرگا میشه زرنگی حقیر که تو جامعه ما به عنوان ارزش شده

  • رضا ج گفت:

    کاغذم را میدادم تا با قلم، یک خط سرمشق برایم بنویسد.
    منظور جمله بالارروم متوجه نمیشم .اصل مطلب دستم اومد . اما می دونم دقیق چیکار میکردید؟؟ هل من ناصر ینصرنی؟؟؟
    بهم سخت نگیرید تازه از سرکار اومدم سلول خاکستری مغزم اف شده:-)

  • dolatkhani گفت:

    emrooz moghe bargashtan be khoone daghighan be hamin mozoo” zerangi fekr mikardam. ke baziya cheghadr maheran dar oon
    ama man hich vaght natoonestam in masalan zerangiharo bepaziram. ba inke besyar be khodam sakht gozasht.

  • معصومه گفت:

    مطمئن هستید که معلمتون متوجه نشدند؟
    من خودم گاهی وقت ها خودم رو به حماقت می زنم تا طرفم فکرکنه نفهمیدم البته از روی بزرگواری نه نمی دونم چرا گاهی دوست دارم این کار را انجام دهم.
    البته معلم شما از روی بزرگواری این کار رو کرده

    • shabanali گفت:

      معصومه این حتی بدتره. اگر فهمیده باشه و هیچی نگفته باشه.
      ایشون سال گذشته فوت کردن و من عکسشون رو روی فیس بوک دیدم. از اون موقع حسم خیلی بد شد

      • معصومه گفت:

        خدا رحمتش کنه، منم بیشتر معلم هامو خیلی دوست داشتم و دارم

        یاد باد آن روزگاران یاد باد / صحبت آموزگاران یاد باد

  • مهدی رجبی گفت:

    نمیدونم چرا حس بد داری. به نظرم که کارت خیلی بد نبوده.
    البته ادمها همیشه در یک سطح از شناخت ودانش نیستن

  • فراز گفت:

    چه معلم با هوش و حواسی!!! آلزایمر نداشتن احیانا؟
    واقعا متوجه نمیشد یا مارو سرکار گذاشتین جناب شعبانعلی یا از اون داستانای آموزندس؟

  • مسعود نصیری گفت:

    سلام..شب بخیر…منم معلم هنر هستم ولی خط و طرح خودمو از چهل فرسخی می شناسم و هیچ کسی هم نمی تونه یه دستی بزنه بهم.
    خب کارتون طبیعیه.هر نوجونی تو اون دوران،اسباب خنده اش،معلمشه.فکر نمی کنم از اون بچه مثبت های شاگرد اول و میز جلو نشین ها بوده باشین.شر بودن و شیطنت،خصیصه دوره راهنماییه.
    بچه های ابتدایی،احترام نگه میدارن چون:می ترسند
    بچه های دبیرستان احترام نگه میدارن چون:میفهمند
    ولی بچه های راهنمایی:نه می ترسند و نه می فهمند.
    منم مثل شما،شریات مختلفی داشته ام ولی از هیچ کدوم ناراحت نیستم.چون الان که معلمم،همونا دارن سرم میان.
    شب خوش

  • الف گفت:

    سلام
    من هم یک خاطره از دوره راهنمایی دارم که هر وقت بهش فکر می کنم ….
    من و چند تا از همکلاسیهام دوم راهنمایی یک سوال فیزیک از جایی پیدا کردیم و تغییرش هم دادیم و بعد دادیم دبیر فیزیکمون حل کنه اونم فکر کرد و بعد گفت نمی دونم . نگفت هم سوال اشتباهه.
    ازمعدود افراد با سواد کم ادعا بود.

  • مونا گفت:

    باز شما بهتر بوديد من كه برگه سرمش رو ميزاشتم روي سرمشق و بعد از رو مينداختم،
    هميشه معلم به بچه ها ميگفت از مونا خط ياد بگيريد.

    خب به اين فك ميكنم كه خودمم حقير بودم

  • فاطمه گفت:

    من عاشق خطاطی بودم برا بچه ها مینوشتم .میدونم ربطیم نداشت.ولی یاد اونوقا افتادم.

  • moon گفت:

    جالب بود،
    من همبشه مسئله هایی که سخت بود و توش نکته داشت از کتابهای تست یا غیر درسی پیدا میکردم و از معلمام میپرسیدم و اونها هم که جواب رو نمیدونستند بعد از یک هفته جواب رو می آوردن غافل از اینکه من جواب رو می دونستم منم از این کارم الان خیلی بدم میاد

  • مینا گفت:

    این کار را رو ما هم که یه دهه بعد از شما اومدیم انجام میدادیم ولی اینجا ش جالبه که این روزها اون خاطره به ذهن تون اومده

    .شاید جواب این چرا خیلی جالبتر از جواب سوال بیتا جان باشه

  • مینا گفت:

    این کار را رو ما هم که یه دهه بعد از شما اومدیم انجام میدادیم ولی اینجا ش جالبه که این روزها اون خاطره به ذهن تون اومده .شاید جواب این چرا خیلی جالبتر از جواب سوال بیتا جان باشه

  • محمدرضا خوبه كه شجاعت اعتراف رو داري. اون كسي كه ديروز زرنگي حقير داشته به قول خودت ولي امروز مثه گرگ پيش ميره و سر راهش همه رو مي دره بايد ناراحت باشه نه تويي كه همه تلاشت اينه كه راه درست رو به ماها نشون بدي و به حق كه خيلي چيزها ازت ياد گرفتم اين روزها ولي يه كمي باهات اختلاف نظر دارم سر يه چيزايي كه اگه تونستم جمله بنديهامو رديف كنم به اميد خدا يكي ازين ۴ شنبه شبا كه ميزبان شدي توي سايتت باهات مطرح ميكنم.
    روزگارت سبز

  • Neda.sh گفت:

    سلام بر شاگرد زرنگ اونموقع براتون حقير نبوده الان شده ( زرنگي حقير )حتمأ دوستاتون خبر نداشتن وگرنه لوتون ميدادن
    من هم خنديدم بيشتر از كارشما به يه چيز ديگه!! 🙂
    حالا چي شد ياد اين اعترافتون افتاديد؟
    اگه اعترافهاي ديگه ايي هم هست بفرماييد من سراپا گوشم:)

  • Nasim گفت:

    همه ی ما در دوران کودکی ، نوجوانی ، مدرسه و دانشگاه شیطنت هایی داشتیم . این که چیزی نیست ، ما یک دفعه شب چهارشنبه سوری یه سیگارت انداختیم زیر پای دبیر ریاضی ، بنده خدا کارش به اورژانس کشید. آخه تو دبیرستان دخترانه انتظار این شوخی و نداشت 😉 البته کار من نبود اما اعتراف میکنم که در طراحی نقشه دست داشتم !!! البته من اگه به شیطنت های دوران راهنمایی و دبیرستان که با همکاری دوستانم انجام دادیم بخوام اعتراف کنم ، باید یه کتاب بنویسم… 😉

  • سارا.ر گفت:

    سلام، معمولا تو اون سن بچه ها خط خیلی خوبی ندارن، یعنی معلمتون انقدر ضعیف بود که خطش با خط دانش آموزا برابری میکرد؟
    یا شایدم الکی یه نگاه مینداخت واسه رفع تکلیف
    شاید به این قضیه بشه اینطور نگاه کرد که عمل آدم ها بسته به جایگاهی که درش قرار دارن واسه یه عده خیلی خوب به نظر برسه اما همون عمل وقتی از یه جایگاه دیگه توسط یه شخص دیگه عنوان میشه چندان مورد قبول نباشه.
    در کل اعتراف جالبی بود.

  • fateme گفت:

    وقتي شما و يا هر كس ديگري اين طور شفاف از گذشته و زندگي خودش حرف مي زنه به ناگاه احساس تفاوت جاي خودش رو به احساس نزديكي مي ده و حال و احساس بهتري پيدا مي كنم.

  • ثنا گفت:

    احتمالن واسه شرایط اون روز این بهترین تصمیم بوده.به تصمیم اون موقع ات احترام بذار
    راستی محمدرضا من سایتت رو اینجا معرفی کردم، چون فکر میکردم به درد اعضاش بخوره. البته الان حس می کنم باید باهات هماهنگ میکردم.به هر حال کاریه که شده.عذرخواهی.

    http://sana13.iiiwe.com/47a43cbc0e2e4de48adf64cd210ad501/

  • مجتبی گفت:

    استاد روزت بخیر،منم یه خاطره دارم که در دو جنبه شبیه این اعتراف شماست یکی دوران راهنمایی بودنش و دومی کلاس هنر بودنش،یه روز سر کلاس هنر بچه ها خواستن باهام شوخی کرده باشن و شاید اذیت،لوازم خطاطیم رو برداشته بودن،خواستم که پس بگیرم معلم دیدو بدون این که مطلب رو جویا شه فقط بخاطر این که برگشته بودم با پشت سریم صحبت کنم برد پایه تخته و به سه روش تنبیه هم کرد این خلاقیتو اگه تو هنر صرف میکرد یه چیزی میشد،و من هنوز بعضی وقتا به دنبال مقصر میگردم،شایدم مقصر هنر بود چون اگه سر کلاس ریاضی بودیم خیلی به خاطر تنبیه ناراحت نمیشدم…

  • مینا گفت:

    خوب توی اون سن و سال هممون از این شیطنت ها میکردیم خیلی هم با آب و تاب برای بقیه تعریف میکردیم.به نظرم ناراحتی نداره محمدرضا جان اقتضای سن بوده.

  • رها(اسفند) گفت:

    چه جالب زرنگی های حقیر…کاش یکم درموردش توضیح بیشتری بدید… ولی من فکرمیکنم اعتمادبه نفس کاذب معلم ،شما رو وادار به این شوخی کرده باشه.۷سال پیش یکی از معلم های زبان من وقتی مثال میزد بیشتر اوقات اشتباه بود و لی هیچوقت همون جلسه نمی پذیرفت.جلسه بعد که میشد من میگفتم ببخشید استاد این جمله درسته و اون می گفت نه اشتباهه و تصحیحش میکردو من نمی گفتم مثال جلسه قبل خودتونه…. ولی الان پشیمونم.

  • بیتا گفت:

    منظورم از چرا ،ناراحتی شما بود! به نظر من تجربه خوبی بوده .من دوسش داشتم.

    • shabanali گفت:

      نمیدونم چرا. شاید به خاطر اینکه این کار از جمله اون کارهایی حساب میشه که من الان اسمش رو میگذارم «زرنگی های حقیر». نمیدونم میخواستم چی رو ثابت کنم. نمیدونم…

      • بیتا گفت:

        شما یه شیطنت رو تجربه کردید.یه شیطنتی که میتونه هم به معلم کمک کنه هم به خودتون.

        • بیتا گفت:

          تو مدرسه یه انشا درباره پاییز باید مینوشتیم .من توش نوشته بودم که برگها زرد و نارنجی و قرمز میشه .معلمم به من گفت قرمز رو پاک کن برگ که قرمز نمیشه.من تو جاده شمال تو فصل پاییز زیاد برگهای رنگ و وارنگ دیده بودم.تو همون ماه وقتی رفتم سفر از هر برگی یدونه برای معلم اوردم وقتی معللم دید اشک تو چشاش جمع شد من با کودکیم فهمیدم کاری رو کردم که نباید میکردم .من نمیخواستم خودمو ثابت کنم .میخواستم بهش بگم که برگ قرمز هم هست .شاید اگه امروز بود اینکارو نمیکردم اما من خیلی درس گرفتم.و اون معلم بهترین دوست من شد

        • رضا گفت:

          اتفاقا تجربه جالبي بوده

      • پرویز گفت:

        محمدرضا همۀ ما ها روزگاری از این کارها کردیم، اسمش هر چی میخواد باشه اما دوستش داشتیم و از روی جهل لذت بردیم نباید به خاطرش ناراحت باشی…
        من یه شعار دارم که میگه: به جهالتهای گذشته تنها می شه خندید نه چیز دیگه ای….

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser