دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

گزارش شخصی: از کلاس مذاکره تا سمینار مذاکره

این گزارش طولانی و کاملاً شخصی است. شاید برای خیلی از مراجعان این سایت، جذابیت نداشته باشد. اما از طرفی دوستان زیادی را در اینجا دارم که ساکنان همیشگی این خانه هستند و به عنوان یکی از «هم‌خانه‌ها»،  دوست دارم و حتی احساس وظیفه می‌کنم که گاهی برای این دوستانم، از زندگی شخصی‌ام تعریف کنم.

حدود ده سال است که به صورت حرفه‌ای معلمی می‌کنم. می‌گویم حرفه‌ای. چون قبل از آن هم، از چهارم دبستان،‌ وقتی معلم‌های پنجم نمی‌آمدند، من سر کلاس بچه‌ها می‌رفتم و برای آنها، حرف می‌زدم و معمولاً هم معماهای ریاضی حل می‌کردم.

این روزها، شکل سنتی معلمی خسته‌ام می‌کند. یک حرف ثابت را باید بارها و بارها بگویی و تعریف کنی. دانشجویانی که می‌آیند و می‌روند و تو همچنان در همانجا می‌مانی تا حرف‌هایی را که برای گروه قبلی گفتی،‌ برای دیگران هم تعریف کنی. نمی‌گویم کار بدی است. بسیاری از کارها، تکرار یک روند ثابت هستند و اگر بخواهیم این را ایراد کار فرض کنیم، باید همه در خانه بمانند و سر کار نروند.

اما شاید برای من، که سالهاست، همزمان درگیر خواندن و کار کردن هستم. روزانه بیش از هشت ساعت با سازمان‌ها و شرکت‌ها درگیرم و بعدش هم حدود همین زمان را برای مطالعه و یادگیری خودم می‌گذارم، اینکه حرفهایی را بزنم که قبلاً هم گفته‌ام، حس بدی برایم ایجاد کرده.

اضافه کنید به این دغدغه، فضای تنگ و تلخ آموزشی کشور را. همیشه گفته‌ام و هنوز هم تاکید دارم که آموزش، باید با پول رابطه دوستانه‌ای داشته باشد. مدرس‌ها باید پول بگیرند. دانشجوها باید پول بدهند و همیشه هم باورم بر این بوده که کسی می‌تواند «یاد بگیرد و متحول شود» که برای خریدن یک کتاب، فشار مالی تحمل کرده باشد. «شام نخورده باشد و پول ذخیره کرده باشد. یا به جای تاکسی و اتوبوس، پیاده رفته باشد». از طرف دیگر، کسی می‌تواند خوب آموزش دهد که برای آموزش پول بگیرد. وقتی پول نمی‌گیری،‌ کیفیت پایین می‌آید و مردم را بدهکار خود می‌دانی. اما وقتی پول می‌گیری،‌ تو بدهکار مردمی و مجبوری کیفیت را ارتقا دهی. اما…

احساس می‌کنم – به عنوان یک نظر شخصی – در بخش عمده‌ای از فضای آموزشی کشور، «پول  و درآمد نه به عنوان ابزار تضمین کننده کیفیت آموزش» بلکه «آموزش بی کیفیت به عنوان ابزار تضمین‌کننده کیفیت پول و درآمد» در نظر گرفته می‌شود. هنوز سهم زیادی از پولی که مخاطب در کشور برای آموزش می‌دهد، عملاً برای «تبلیغات موسسات آموزشی» صرف می‌شود و نه «محتوای آموزشی».

البته دلیل این امر را، «خودخواهی» یا «کم تعهدی» مراکز آموزشی نمی‌دانم. بیشتر احساس می‌کنم دلیلش، ضعف علمی در حوزه استراتژی است. در مورد بسیاری از موسسات آموزشی، اگر هزینه‌ای که برای بیلبورد و آگهی و تبلیغات صرف می‌شود،‌ به صورت محتوای مکتوب یا دیجیتال یا امکانات کمک‌آموزشی، هزینه می‌شد، احتمالاً امروز مجبور نبودند هنوز بخش قابل توجهی از درآمد خود را به سازمانهای «زیباسازی» و «روزنامه‌ها» و «صدا و سیما» و سایر فضاهای تبلیغاتی بدهند و تبلیغات دهان به دهان برای آنها کافی بود.

در کل، با همه این اوضاع، مدتی است که تصمیم گرفته‌ام حضور خودم را در دوره‌های آموزشی بلندمدت کمتر کنم. به دانشگاه خودم – شریف – برگشته‌ام و برای اینکه از فضای دانشگاهی دور نمانم، گاهی مذاکره درس می‌دهم. البته در سمینارهای آموزشی کوتاه مدت شرکت می‌کنم و دلیلش بیشتر برای خودم، تجربه کردن فضای آموزشی کاربردی فراتر از چارچوب آموزش‌های رسمی دانشگاهی است و دیدن دوستانی که اگر بهانه سمینارها نباشد، فرصت دیدارشان دست نمی‌دهد.

من به فضای آموزشی آزاد، بی علاقه نیستم. اما احساس می‌کنم اکثر فضاهایی که امروز «استراتژی اقیانوس آبی» درس می‌دهند، به دلیل درک ضعیف از استراتژی کسب و  کار، گرفتار «تنفس در استخر خون» شده‌اند. یک بار حساب کردم که کسی که ۱۰۰ ریال برای شرکت در دوره آموزشی می‌دهد، چند ریال آن را به صاحب ملک یا سالن یا کلاس، چند ریال آن را به مدرس، چند ریال آن را به تیم ستاذی، چند ریال آن را به سازمان زیباسازی یا سازمان آگهی‌های همشهری و …، چند ریال آن را به امکانات کمک آموزشی و چند ریال آن را به «محتوا» می‌دهد. نتایجش را نمی‌توانم اینجا منتشر کنم اما محاسبه‌اش برای شما سخت نیست.

بنابراین،‌ در حال مطالعه گسترده مفهوم محتوا و تولید محتوا در کشور هستم و با همکاری دوستان عزیزم در سازمان‌های مختلف، تلاش میکنم به اندازه‌ی توانم – به عنوان یک دانشجوی مدیریت – به تدوین و اجرای استراتژی‌های کلان تولید محتوا در ایران کمک کنم. امیدوارم نتیجه کاری که آغاز کرده‌ام، طی ده سال آینده، اگر عمری بود و مرگ مجالی داد، تغییرات مثبتی را در حوزه آموزش دانش و مهارت و توسعه نگرش، ایجاد کند. زیرساخت‌های امروز مورد نیاز برای توسعه در ایران، از جنس سخت‌افزار نیستند. بلکه به شدت از جنس فکرافزار هستند. این واقعیت، هم امیدبخش است – چرا که تحت تاثیر محدودیت‌ها و سختی‌ها نیست – و هم نگران کننده. چون چیزی که به صورت فیزیکی «دیده نمی‌شود»، زیاد احتمال دارد در تصمیم‌ها و برنامه‌ریزی‌های ما هم «دیده» نشود.

برای من که فضای آموزش عمومی را تا حد زیادی ترک گفته‌ام و تنها جایی که هنوز دانسته‌های خودم و دوستانم را در اختیار می‌گذاریم، متمم است، سمینار آموزشی مذاکره امسال،‌ با عنوان «پیامها در مذاکره» معنای دیگری دارد. دیدن دوستان مجازیم و تمام کسانی که مدتهاست جز با «پیام حروف و کلمات»، با آنها رابطه‌ای نداشته‌ام.

برای اینکه به دیگران ثابت کنم که می‌توان با استراتژی‌های دیگر هم کار کرد، سبک اطلاع رسانی سمینار را تغییر داده‌ام که احتمالاً در «پست معرفی سمینار پیامها در مذاکره» آن را دیده‌اید. دلم می‌خواهد بتوانم روزی این نظریه چند سال اخیرم را که به شکل‌های مختلف اجرا کرده‌ام، بیشتر از قبل اثبات کنم که «بودجه تبلیغات در آموزش» نباید به «رسانه‌های متعارف تبلیغاتی» اختصاص داده شود. بلکه باید به مخاطب آموزش اختصاص داده شود. آن هم نه برای اینکه بلافاصله بیایند و به تو پول بدهند. برای اینکه آموزش، سهمی از ذهن آنها را به خود اختصاص دهد. در بلند مدت – در حد چند سال – مخاطب هم سهمی از جیب خود را به صنعت آموزش اختصاص خواهد داد.

پی نوشت: اینجا حرف‌های دلم را نوشتم. شما را به خدا بحث‌های فلسفی این زیر ننویسید و بحث نکنید. اگر نقدی دارید، بروید عمل کنید، چند سال دیگر بیایید گزارش دهید. همان کاری که من سالهاست دارم انجام می‌دهم. حرف زدن خیلی راحت است و کامنت تایپ کردن مالیات ندارد. این است که بعضی‌ها که حوصله هزینه کردن میلیونی برای ارزیابی ایده‌هایشان را ندارند، به نظریه پردازان «کامنتی» تبدیل شده‌اند! اگر هم حرفی می‌نویسید، ای کاش از جنس گپ زدن باشد. از «گروه نظارت بر کامنت‌ها» هم خواهش می‌کنم، قانون‌های سایت را کمی جدی «نگیرند» و در این زیر بیشتر گپ بزنیم. نه راجع به این نوشته. نه راجع به آموزش. نه راجع به سمینار. حرف‌های روزمره. از خودمان. از زندگی. از همه سوال‌های شخصی و دغدغه‌های شخصی دیگری که بهانه‌ای برای نوشتنش نداریم. شما با هم در زیر کامنت‌ها زیاد حرف می‌زنید اما من کمتر این فرصت را دارم. شاید این پست،‌ فرصت گپ زدن غیر رسمی من با شما باشد. فرصتی که به میزبان این خانه‌ مجازی هدیه می‌دهید…

پی نوشت دوم: عکس نامربوط که به صورت غیرمنتظره بچه‌ها از من گرفته‌اند!

محمدرضا شعبانعلی - نوشته مربوط به دغدغه های آموزش و سمینار مذاکره

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


283 نظر بر روی پست “گزارش شخصی: از کلاس مذاکره تا سمینار مذاکره

  • رسول ايرانشناس گفت:

    محمد رضا جان ، سلام و عرض ادب
    ميدونم سرت خيلي شلوغه ولي چون اين پست فرصتيه براي گپ دوستانه منم يك سئوال و يك يادآوري رو مطرح ميكنم :
    ۱- بعض از دوستان و همكاران رو كه به اين خونه دعوت كرده ام (البته با اجازه اي مربي و دوست عزيزم كه در بعضي پستهاي قبلي به دانشجويانت دادي) هنوز در مرحله آموزشهاي مثبت انديشي و كتابهايي عامه پسند روانشناسي موفقيت مطالعه مي كنند ( البته چون غذاهاي باكيفيت اين خونه رو تجربه نكردن ) . ميخواستم ببينم پيشنهادي براي اين گروه از دوستان داري؟
    ۲- به نظرم ميرسه اگر پستي رو در ارتباط با فايل تفكر سيستمي كه خيلي خيلي عالي بود ايجاد كني تا دوستان علاقمند بتونن پرسشها و پيشنهادات رو مطرح كنن بسيار مفيده .
    ارادتمند همه دوستان پر انرژي اين خونه كه از خوندن كامنتهاشون لذت بردم .

  • zoorba.booda گفت:

    سلام.وقت بخير
    قرار بود كه لينك ثبت نام سمينار مذاكره رو از روز شنبه بزارين داخل سايت ،ولي تا الان كه يكشنبه عصره خبري نيست.
    ميخواستم بدونم كه توي همين سايت منتظر بمونيم يا بايد از سايت ديگه اي اقدام كنيم؟
    ممنون

    • هومن کلبادی گفت:

      سلام بر zoorba.booda ی عزیز
      اگر در قسمتی از سایت که باید اطلاعات ایمیل خودتون رو برای دریافت ایمیل های مربوط به سمینار ثبت می کردید ، ایمیل حاوی لینک ثبت نام براتون ارسال میشد .
      امیدوارم مشکل شما حل بشه و بتونم همۀ دوستان خوبم از جمله شما رو ببینم .
      ارادتمند همۀ هم خونه ای های عزیز و صاحب خونۀ عزیزمون – هومن کلبادی

    • هومن کلبادی گفت:

      zoorba.booda جان سلام
      اگر از لینک زیر استفاده کنید ، می تونید ایمیل خودتون رو برای دریافت اطلاعات ثبت کنید و لینک ثبت نام برای سمینار رو دریافت کنید .
      http://www.shabanali.com/?p=2118
      به امید دیدار همۀ دوستان عزیزم و شما

  • آذر گفت:

    سلاااااام به استاد عزیزم
    سلااااااام به دوستای خوب و نازنین این خونه
    وای که چقدر من دیر رسیدم 🙁
    فکر میکنم خیلی وقته که کامنت نذاشتم تقریبا برای نوشتن یک جمله کوتاه یک ساعت فکر میکنم چون به شدت در نوشتن ضعف دارم 🙂 متاسفانه به خاطر ضعفی که دارم مجبورم کمتر بنویسم و به همین دلیل هر روز و هر روز از شما دوستای خوبم و استاد عزیزم فاصله میگیرم و دورتر دورتر میشم…
    به نظرم اساس و پایه ارتباطات مجازی نوشتنه و من چون خیلی سخت می نویسم نمیتونم ارتباط نزدیک و خوبی با شما برقرار کنم… 🙁
    خیلی دلم برای همتون تنگ شده با خوندن نوشته هاتون این دلتنگی چند برابر شد برای محمد رضای عزیز، شهرزاد مهربان برای آزاده م، طاهره جلیلی، نرگس آزادی، سیمین الف و همه ی دوستان دیگر
    امیدوارم حال همتون خوبه خوب باشه

  • احمد احمدی گفت:

    این داستان تقریبا همه ماست که حرف میزنیم که فقط حرفی هم ما زده باشیم
    نقاب های مختلف می زینم که بگیم ماهم هستیم
    مدرک می گیریم که …
    هر کاری نه فقط کارهای مثلا مهم حتی قلیون کشیدن، میکشیم که بگیم ماهم سوسول نیستم (مثلا)
    این جاست که هیچ کدام از اون اقدامات که ظاهرا خوب به نظر می رسن به خاطر هدف اصلیش انجام نمیشه.

    و مجموع اینها به مرور زمان مارو تبدیل به یک موجودی میکنه که نه از روی آگاهی بلکه کارها و تصمیماتش ازروی غریزش انجام میشه و خودش رو در یک چهارچوب بسته ساخته خودش زندانی میکنه و دوست نداره از اون بیرون بیاد.
    این آدم دیگه یک انسان نیست بلکه چیزی غیر انسانه زیرا که انسانیت رابطه مستقیمی با آگاهی و آگاهانه اقدام کردن داره ولی این افراد دیگه به این موضوع فکر نمیکنند و تنها می خواهند اثبات کنند ما زرنگ تریم ما بهتریم ما از انسان های تاپ جامعه هستیم و شما که این و میگی نمیفهمی.
    و وقتی در پایان عمرش یه نگاه به تاریخ زندگیش بنداره می بینه همش ریابوده و یک انسان ضعیف بوده که تنها خودش رو در چهارچوب ساختگی خودش زندانی کرده بوده تا کسی چهره واقعی اونو نبینه و همیشه یک انسان درنده خو بوده .

    وقتی تعداد این افراد در جامعه زیاد بشه چیزی جز وجود مشکلات مختلف در جامعه وجود نخواند داشت
    رابطه ظالم مظلوم ، غاصب مغصوب و …

    اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
    همه عمر زنده باشی به مرام آدمیت

  • بهاره وحیدیان گفت:

    جرقه راه اندازی برنامه های ما هم دیدن همین مشکل محتوا در سیستم آموزشی بود، اینکه بعد از گذروندن چندین و چند دوره مختلف کارآفرینی هنوز احساس می کردیم اون اطلاعات لازم رو برای شروع کسب و کار نداریم، در نتیجه تصمیم گرفتیم برای بهبود یادگیری خودمون و دوستانی که مشتاقند کسب و کاری راه بندازن یا کارشون رو بهبود بدن، wise up community رو راه اندازی کنیم.
    ما در کنار هم یاد میگیریم و اگر کسی چیزی بیشتر از بقیه بلد باشه یا تجربه خاصی داشته باشه با سایرین به اشتراک میذاره.

    میدونم کار ما حرکت کوچکی هست برای بهبود فضای کسب و کار ایران، اما خوشحالم که مثل خیلی ها ننشتیم و منتظر معجزه برای تغییر فضا نمودیم….

    پی نوشت: این کامنت صرفا درد ودل و گزارش یک حرکت کوچک برای تغییره و هیچ هدف دیگه ای نداره! 🙂

  • الهه گفت:

    سلام به محمدرضای عزیز و همه ی دوستان
    خیلی خوشحالم که چنین پستی ایجاد شد تا هر کسی حرفشو بگه من یه چند ماهی هست که خواننده و شنونده ی اینجام و به این پست که رسیدم تصمیم گرفتم بنویسم . من تو یه مقطع زمانی که خیلی درگیر ناامیدی و بی انگیزگی بودم (به خصوص از تحصیل )وقتی چند تا از پست های شما رو خوندم حالم بدتر شد که تحصیل راهی نیست که منو به جایی برسونه که میخوام . فکر کردم و فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که ما نظرات و ایده ها و طرز فکر ادم های بزرگ و موفقی مثل شما رو میخونیم اما قرار نیست همه مثل هم باشیم قرار نیست همه بشیم محمدرضا شعبانعلی و رسیدم به این جمله ی کیلیشه ای که خالق ما یک خالق فوق العادست و هر کدوم از مارو منحصر به فرد افریده و به اندازه ی همه ی ادم ها راه است برای موفقیت . شما واقعا انسان فوق العاده ای هستید و من به عنوان یکی از کوچکترین شاگردهای مجازی شما دوستون دارم و براتون احترام قائلم با اینکه خودم از نحوه ی درس خوندن توی دانسگاهمون و وجود برخی اساتید فوق العاده بی سواد ناراحتم ولی الان حداقل برای خودم راهی نمیبینم جز درس خوندن بالاخره این اساتید دانشگاهی باید عوض بشن شاید هر کدوم از ماها تونستیم الگوی درستی از تدریس باشیم ویه چیز دیگه این که قاعدتا هر کی شرایط خاص خودشو داره شاید اشنا شدن با یه کسی که بهت فضا بده و اجازه بده برای اینکه تو خودتو نشون بدی و با جو و شرایط کاری اشنا بشی برای همه وجود نداشته باشه . به هر حال ما باید از روش ها طرز فکرهای همه ی بزرگان استفاده کنیم تا بهترین را برا خودمون پیدا کنیم نه عینا مسیری که انها قبلا رفتن . ببخشین که طولانی شد . خوشحال میشم نظرتون را راجع به کامنتم بدونم .

    • محسن گفت:

      درود فراوان به همه
      منم کاملا با نطر شما موافقم به نظر من سیستم مشکل داره. و تا وقتی تفکر سیستمی بر اساتید و دانشجویان حاکم نشه وضع همینه که دانشجو از اول ترم باید فکر انتخاب واحد باشه و بعد فکر نمره و این ها همش درد که جز استرس برای دانشجو نمیذاره. تازه به اینم باید فکر کنه که سر کلاس چیزی نگه که استاد(بنظرم استاد مقدس به خیلی از این اساتید واقعا استاد خطاب کردن حماقت) باهاش لج شه. ای کاش روزی می آمد که به درک و فهم و خلاقیت ما نمره ای داده میشد نه به حفظیات ما.صحبت زیاده ولی ما به نوبه خودمان که اینجا هستیم این صحبت هایی که می کنیم فراموش نکنیم شاید من و تو یه روزی یه عده بهمون بگن استاد

  • بهزاد رجبی گفت:

    صرفاً جهت اطلاع
    سلام
    استاد عزیزم محمد رضا، بابت این همه تلاش و کوشش بی نظیرت بهت خسته نباشید می گم و از خدا واست بهترین ها رو خواستارم.
    ازت عذر می خوام که در سومین کامنتم بازم به مصادیق پرداختم نه به مفاهیم چون حدود شش ماه قبل سر دومین کامنتم صراحتاً یادمه که نوشتی از کاربرانی که به تازگی به جمع اعضاء پیوستن به جای پرداختن به مصادیق به مفاهیم بپردازند (من هنوز در مرحله بالا بردن سطح اطلاعات و تغییر نگرشم و بالا بردن تجربیات با کمک خونه گرمت و مابقی ابزارهای آموزشی ت هستم پس عذر من رو پذیرا باش)
    محمد رضای عزیز شاید به دلایل مادی نتونم در سمینارت شرکت کنم نه که پول نباشه ها، هست اما ی سری مسائل و مشکلات مادی واجبتر دیگه هست که فعلا باید به اونها پرداخت. هرچند که آرزوی دیدنت از نزدیک رو دارم اما تلاشم رو میکنم خودم رو برسونم به سمینارت و از اطلاعات بی پایانت مثل همیشه استفاده کنم.
    ی وقت خدایی نکرده به خاطر حرفم فکر نکنی پول تراستزون رو ندادم – دادم اما با تاخیر
    ی مورد دیگه: منو بابت متمم ت ببخش هر چند ماه یکبار عضو می شم میام و مطالبم مورد نیازم رو بر میدارم تا سر فرصت بخونم که عقب نمونم این هم بگذار رو حساب شرایطم اماخدا می دونه که یکی از مبلغ های سفت و سختتم از معرفی خودت و کل سایتهای آموزشیت تو آخرین کلاسهای درس دانشگاه گرفته تا به مدیر مالی و کارمندهای شرکت و منشی مطب دکتر و دوست و آشنا و… (به شکل کاملا حرفه ای یعنی اگه مثل گولد کوئست بود قول می دادم در بالا ترین نقطه هرم بودم)
    من حامی پولی متمم شاید نباشم اما میشه گفت حامی خاموش خودت و تیم عزیزت و متمم ت هستم.
    امیدوارم که بتونم با این کار گوشه ای از زحمات شما و تیم کاریت رو جبران کنم و روزی برسه که یکی از میلیونها کاریرانت باشم که این حرف دور از تصور نیست. “میلیونها کاربر”
    با آرزوی موفقیت روز افزون برای بهترین استاد

  • هومن کلبادی گفت:

    دیروز طبق روال هر هفته ، برای کارم قرار بود از تهران بیام اصفهان ولی بلیط هواپیما نبود . خواستم با ماشین خودم بیام ولی تصمیم گرفتم با اتوبوس بیام . ساعت ۲ از بیهقی . از لحظه ای که داخل اتوبوس نشستم ، هدفونم رو داخل گوشم گذاشتم و مشغول شنیدن فایل paradox of choice شدم . در همین حال یک آقای حدود ۴۰ ساله اومدن و کنار من نشستن . یک لحظه هدفون رو از گوشم در آوردم و باهاشون سلام و علیکی کردم و به رسم ادب عذرخواهی کردم که دارم بدون توجه و مکالمه با ایشون به کار شخصی خودم ادامه میدم . حدوداٌ یک ساعتی از حرکتمون گذشت و یک فایل از ۴ فایل paradox of choice رو که برای دومین بار داشتم گوش میکردم تمام شد . هدفون رو از گوشم درآوردم و پس از تعارف کردن میوه ای که داخل کیفم داشتم به دوست تازم سر حرف رو باز کردم و پس از یک آشنایی مقدماتی و اینکه دوست جدیدم آقای هاشمی ، فارغ التحصیل عمران ، ۴۲ ساله و مقاطعه کار هستند رفتم سر اصل مطلب :
    گفتم :چند وقت پیش اتفاقی با یک سایت آشنا شدم که زندگیم رو متحول کرد و واقعاٌ ( به قول آقای سهیل رضایی مبتلا شدم بهش ) از اون موقع تا حالا تقریباٌ تمام وقتم رو به خودش اختصاص داده .
    آقای هاشمی ( مسافری که روی صندلی کناری من نشسته بود ) با تعجب و حیرت به من نگاه کرد که دارم با این شور و شوق اونم نصفه شب داخل اتوبوس در مورد سایت حرف می زنم
    من ادامه دادم : آره این سایت مطالب خیلی جالبی داخلش هست که خیلی آموزندست و واقعاٌ متفاوته
    تعجب و اشتیاق رو داخل چشمای آقای هاشمی میدیدم
    ادامه دادم : اسم این سایت shabanali.com هست و یک سایت دیگه هم هست که مدیرش همین آقای محمدرضا شعبانعلی هست . البته جالب تر از محتوای سایتها و مطالبی که توش هست ، رویکرد خود آقای شعبانعلی و سخاوت و عشق عجیبی هست که در سهیم کردن بقیه در آموخته ها و تجربیات و مطالعات خودشون دارن و به نظر من بی نظیره .
    اینجا بود که صحبت ما از monologue به dialogue تبدیل شد و انقدر با اشتیاق تجربۀ ۴۵ روزۀ خودم رو در ۴ ساعت با آقای هاشمی در میون گذاشتم که امروز به من sms دادن که وارد سایت شدن و تقریباٌ به نوعی گفته های من رو تایید کردن و خیلی تشکر کردن که این سایت ها رو بهشون معرفی کردم .
    فکر میکنم یک وظیفۀ مهم ما به عنوان ساکنین این خونه ، دعوت بقیۀ افراد پیرامون خودمون و آشنا کردن اونها با این دنیای زیبایی هست که ما افتخار پیدا کردیم باهاش آشنا بشیم و این حداقل کاری هست که برای ترویج این عشق و سخاوت میتونیم انجام بدیم .
    محمدرضای عزیز ما و تیم محترم متمم ، امیدوارم همیشه و در کنار همۀ عزیزانتون ، سلامت ، آرام ، شاد و سربلند باشید و ما هم از وجود باوجودتون بهره ببریم و شاگردای لایقی باشیم

  • سجاد صالحی گفت:

    سلام محمد رضا جان
    والا اینقده از بی محتوایی کلاس ها و دوره ای آموزشی ضربه خوردم، که تو این سالهای اخیر ترجیح دادم خودم بنای دانش خودم رو بسازم. یکم بیشتر وقت میبره، ولی فکر میکنم پایه ی تر و اصولی تر ساخته بشه.

  • ehsan گفت:

    سلام
    خسته نباشید و نمازو روزه هاتون قبول .
    این یه هفته ای که گذشت اونقدر برای من از زمین و آسمون بارید که دیگه …
    عجب روزگاری شده . البته نمیشه کسی رو هم مقصر کرد و خودم رو مسئول همه مشکلات می دونم . فقط امیدوارم حال هممون خوش بشه یه روزی و با تلاش خودمون .
    به امید تلاش و جبران اشتباهامون
    یه آهنگی هم از آراد آریا هست که شعرش رو رضا کیا سالر گفته . اسمشم “دنیای آشفته” هست که خیلی به حال این روز های حداقل خودم می خوره
    http://pop-music.ir/%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D8%B1%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B4%D9%81%D8%AA%D9%87

  • یونا گفت:

    واقعا تولید محتوا چه راز بزرگیه، تولید محتوا در زندگی روزانه و معمولی هم میتونه به زندگی رنگ تازه بده. مثلا وقتی حرف میزنی انقد به دورو برت دقت کرده باشی که بتونی حرف قابل تاملی بگی، حتی خیلی ها ممکنه با حرفت مخالف باشن اما نمی تونن اونو نادیده بگیرن. به نظرم تولید محتوی راز ماندگاریه، راز تاثیر گذاشتنه. این نوع زندگی هیچوقت یکنواخت نمیشه، اصلا نمی تونه حقیر و بی ارزش باشه

  • پسرک خامه فروش گفت:

    سلام
    من یه برنامه ایی دارم…
    سمینار کجا برگزار میشه؟؟

  • محمد گفت:

    محمدرضا ببخش سوالمو اینجا میپرسم.
    متاسفانه من نمیدونم تو تاریخ سمینارها و برنامه هات رو کجا اعلام میکنی.قسمت اخبار سایت هم که معمولا میگی مثلا فلان سمینار برگزار شد و… یا همین کلاسای مذاکره شریف کی اومدی و تشکیل دادی و رفتی که ما نفهمیدیم.ممنون میشم بگی کجا باید تاریخ کلاسا رو سوال کنیم یا ببینیم…
    بازم از تو و دوستان عذر میخوام اینجا مطرح کردم…

  • محسن رضایی گفت:

    این خونته محمدرضا؟ چقد این طرز نشستنت آشناس! انگار از در درومده اولین کاری که کردی نشستی پای سیستمت…

  • سوری گفت:

    سلام و واقعاً خسته نباشید
    من معمولاً چیزی نمی نویسم و جزء بیسوادهای سایتتون هستم ، میشه گفت همیشه سرمیزنم میخونم و سعی میکنم انچه که یاد میگیرم توی کارم و زندگیم اثرش رو ببینم. توی محیط کارم آدمهای تحصیل کرده در مقاطع بالا زیاد داریم ولی بندرت می بینم که سوادشون باعث عملکرد بهتر چه از نظر درآمدزایی و چه از نظر اخلاقی باشه و خیلی متاسف میشم!!

  • هدیه گفت:

    حاشیه
    خیلی وقت که می خواهم یک ایمیل بلند بالا براتون بنویسم در مورد سیستم آموزشی ایران ووضع و اوضاع ما این وسط.اما این را می گذارم برای یک روز دیگه ووقتی که حال واوضاعم کمی بهتر بود.اگر زنده بودم ان شاالله.

  • هدیه گفت:

    سلام
    عجب روزی را پیدا کردی برای این بحث آقا محمدرضا.آن هم روزی که من این همه درب وداغانم.بله شاید حق با شما باشه.آدم خسته می شه از این همه چیز تکراری,حتی خود زندگی هم می توانه اینقدر تکراری و بی محتوا بشه که یک نفر من مثل خیلی جدی می شینه و فکر می کنه که چه جوری می شه بدون زجر خلاص شد از شر زندگی.
    اما در مورد تو محمد رضا,معلمی با پوست وخونت عجین شده,من فکر نمی کنم که بتوانی ازش دست بکشی,اینقدر این کار را کردی و اینقدر عاشق این کار هستی که این حرفت که می خوای چهار طرف تشک معلمی را ببوسی واین کار را برای همیشه بگذاری کنار مثل این می مانه که بخوای یک بازوت را با ساطور قطع کنی.
    به نظر من اگر تلاش کنی هربار که می خوای درس بدی از زاویه متفاوتی به آن حوزه نگاه کنی وگاهی هم با دور ریختن هر چی پیش فرضه کلا همه دانسته هات را با دستان مبارک خودت ببری زیر سوال و از نو همه چیز را باز آرایی کنی شاید یک کوچلو حال و احوالت بهتر بشه واحساس نکنی که توی تله تکرار گیر کردی.
    نکته بعدی اینکه این ور قضیه را هم گاهی ببین.یعنی از دریچه چشم ما دانشجوهات هم نیم نگاهی به کلاس ها ووجود مبارک خودتان بینداز,خوب برای ما در سر کلاس شما همه چیز بدیع و نووتازه هستش,فارغ از اینکه برای شما مطالب تکراری و ملال آور باشه.برای ما همه چیز تازگی داره وتازه می گیم ای بابا این هم بود ومن نمی دانستم؟
    وبرای اکثر ما هم خود تو هم نو, جذاب و دوست داشتنی هستی,فارغ از اینکه وجود شما برای خودتان تکراری و خسته کننده شده باشه.ما شما وآن رابطه دوستانه شکل گرفته در سر کلاس را دوست داریممممم .(اینجاش زبانم دیگه گیر کرد)!
    خوب حالا کلاهتان را خودتان قاضی کنید,تمامی این مسایل کی شکل گرفته؟ وقتی شکل گرفته که کلاسی وجود داشته و شما سر آن کلاس به ما درس دادید.درسته که شما ودوستان محترمتان خیلی برای فضای سایت متمم زحمت کشیدید ومی کشید اما هیچ چیزی جای خالی کلاس های شما را توی قلب وذهن من یکی پر نمی کنه.
    امیدوارم که این نگاه را بهتان منتقل کرده باشم که همه چیزمعلمی,شاگردی,دوستی,محبت ونوآوری را در مجموع وبا هم ببینید نه به صورت مجموعه ای تک تک ومجزا وهمچنین امیدوارم که کامنتم را به خاطر آنچه که از مصادیق محتوای مجرمانه به شمارمیاد سانسور نکنید.

  • kahtmayan گفت:

    راستی اینم میخواستم بگم که همیشه کسانی که یک ایده یا یک روش جدید رو خواستن تو یه جامعه بسته پیاده کنن با ناملایمتی های بسیاری باهاشون رفتار شده پس اگه با توام برخورد بدی شد ناراحت نباش

  • kahtmayan گفت:

    سلام محمدرضا خوبی ؟
    امروز با طاهره تو وایبر صحبت کلاس و جو کلاسا بود ، خیلی لحظات خوبی بود ، کلا دلمون برات تنگ شده
    راستی زیر اون پست مربوط به سمینار گفتی ایمیل هاتون رو ثبت کنید ، خواستم بدونم برای ما که ایمیلمون تو سایت قبلا ثبت شده لازم هست دوباره اونجا ایمیلمون رو ثبت کنیم ؟
    میشه واسه سمینارم یه بریک بذاری مثل بریک های وسط کلاس 🙂

    • طاهره جلیلی گفت:

      سجاد با این اسمی که انتخاب کردی باید کلی زحمت بکشم تا هردفعه بفهمم که تویی… 😀
      Breakهای کلاس هم واسه شماها بود نه محمدرضا…
      ولی چقدر دلم تنگ شد برای اون روزا یه دفعه… خوبه توی سمینار همدیگرو میبینیم بازم…

  • هادی گفت:

    سلام بر محمدرضا و دوستانی که کامنت میذارن
    یکی از بهترین چیزهایی که من در تو (محمد رضا) دیدم ، حس صداقتی که به مخاطبت میدی و امیدوارم این رویه ادامه پیدا کنه.
    در رابطه با درد دلی که انجام دادی ، امیدوارم بتوانیم در این راه با کمک همدیگه ، خلوص ، صداقت و کارایی نداشته در فضای آموزشی رو احیا کنیم.
    مخلصم

  • آیدین قلی نژاد گفت:

    بجای تعارفات و حرفهای کلیشه ای…اجازه بدین با زبان خودتون باتون حرف بزنم و بعبارتی ازتون بخاطر متمم تشکر کنم.

    تا فصل درو نرسیده
    گفتیم:سری به در یا بزنیم
    هنگام که نان جوانه بود
    گندم را درو کردند
    و ما باز نگشتیم
    شیفته شدیم
    و قطره
    ق
    ط
    ر
    ه
    به دریا ریختیم
    دیر بود و ساعت،ساعت مرگ
    *آیدین قلی نژاد

  • بهروز گفت:

    سلام محمد رضای عزیز،

    بیشتر از ده ساله که برای پیدا کردن یه هدفی که بتونم حد اقل یکسال بدون تجدید نظر راجع به ارزشش روش کار کنم وقت گذاشتم و هنوز هم به نتیجه‌ی مناسبی نرسیدم. چطور میشه یه هدف انتخاب کرد که بعد از یه مدتی کار روش هنوز هم با فکر کردن راجع بهش انرژی گرفت و ادامه داد؟

    حقیقتش این رو با توجه به همین پست شما نوشتم. برنامه‌ای که بخواد تغییر بزرگ ایجاد کنه حتما زمان میبره. چطوری میشه انگیزه‌ی ادامه کار رو تو این فاصله‌ی زمانی حفظ کرد؟

  • آرامه گفت:

    درود بر تو محمدرضای عزیز
    بی صبرانه منتظر سمینار و دیدار شما و دوستدارانتون هستم. راستی چقدر کار قشنگی که برای ما گزارش هفتگی ارسال میکنی ، اگرچه من هر روز مهمون صفحه خانه مجازی شما هستم که بی شک تجربه حضور برای من در این خانه از حضور فیزیکی در خیلی جاها مفیدتر و قشنگتر هست.

  • سیامک گفت:

    (زیرساخت‌های امروز مورد نیاز برای توسعه در ایران، از جنس سخت‌افزار نیستند. بلکه به شدت از جنس فکرافزار هستند.) استاد ارجمند ،سلام.من متاسفانه فقط درحد یک سمینار دوساعته که نصفش به پرفسور خرم تعلق داشت ،بصورت حضوری کسب فیض کرده ام.ودرعوضش ،خوشبختانه از دانش آموزان حرفه ای سایتتون هستم.این جملتون شدیدا داغ دلمو تازه کرد.من هم حدود ۱۰ سالی هست که در حوزه سیستمهای مدیریت وبصورت تخصصی تر ،رویکرد فرایندی درس میدم.واقعا هر دوره که میخوام برگزار کنم سعی میکنم کلی مطالعه کنم وبروز باشم.ایده جدید داشته باشم وووووو اما از بی انگیزگی افراد در یادگیری واینکه چه میخوان بکنن وپیگیری در ارائه سوالات و…… حالم گرفته میشه.سازمانها واسشون پول میدن.اصلا نمیدونن واسه چی اومدن.خلاصه فکر افزار یاببه تعبیر من فرهنگ افزار،درد اصلی این جامعه است.باور کنید ازانگیزه من هیچی کم نمیشه وبه اعتراف دوستانی که سر کلاسم میان نه بی سوادم نه روش تدریسم بده،اما خروجی که باپیگیری وپرسش وپاسخ اونا باشه نمیبینم.شاید به قول شما باید طرحی دیگر دراندازیم.به هر حال ممنونم که هستید وخداوند این موهبت آشنایی با شما رو به من عطا کرده.مستدام وبرقرار باشید

  • مونا.م گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    ممنون که فضای این پست رو برای گپی صمیمانه فراهم کردی.من یکسالی هست که مهمان خانه ی شماهستم.از طریق سایت دکتر شیری و با خوندن پربازدیدترین نوشته ات به این خونه رسیدم.و به سخاوت و زلالی و دانش صاحبخونه ، مهمان هرروزه ی اینجا هستم شاید کم کامنت بذارم ولی مشتاقانه نوشته هات و همینطور کامنتها ی دوستان رو پیگیری میکنم…
    امسال را با آموختن ازفایل نقطه شروع آغاز کردم وبه غیر از کار، بیشتر وقتم به آموختن و شرکت در دوره های آموزشی تخصصی رشته ام صرف شده.حالا هم دو هفته ای هست که فعالیتم رو تو یک مرکز خصوصی آغاز کردم.البته هنوز ساعت حضورم در حد چند ساعته و بسیار کم.می خوام آنچه که در پاراگراف پنجمت نوشتی رو مدنظر قراربدم .من روی مطالبی که در این مورد قبلا نوشته بودی خیلی فکر کردم و امیدوارم تغییر نگرش در من اتفاق افتاده باشه اگرچه که هنوز در آغاز راهم.شاید اگر اوضاع اقتصادی مردم سزمینم نابسامان نبود من اینقدر نگران هزینه هایی که برای مشاوره و آموزش میدن نبودم.حتی اولین حق مشاوره ای که گرفتم ناخودآگاه این فکر ذهنم رو مشغول کرد اما مراجعه بار دوم همون فرد، را اینطور معنی کردم که مایل به ادامه مشاوره و قادر به پرداخت هزینه است.به هر تقدیر، آماده کردن محتوای آموزشی در حد کارخودم اقدامی است که برای هفته های پیش رو مد نظر دارم…
    یه اعتراف.من رشته های متفاوت و غیر مرتبط رو تجربه کردم.حتی رشته هایی بودند که فکر میکردم اگر در زمینه اصلی کاریم که بسیار به اون علاقمندم به تثبیت نسبی رسیدم مطالعه تو اون زمینه ها رو آغاز کنم ولی هرگز هرگز فکر نمی کردم حتی ذره ای به هم دانستن از مدیریت، اقتصاد و مباحث مربوط به کسب و کار و… علاقمند باشم.هرچی ممکن بود الا این موضوعات.در دوره ی دانشجویی، هم اتاقیام گرایش ها ی مختلف مدیریت بودن اما تنها کلمه ای که از اون زمان یادم مونده اسم پیتر دراکره;). در میان اساتیدی که در کارگاه هاشون شرکت کردم و از محضرشون در حوزه ی تخصص رشته ام درس آموختم ،دکترفاطمی تنها فردی بود که در حوزه ی مذاکره و ارتباطات هم کار میکنند و در بین صحبت هاشون از مطالب روانشناسی مرتبط با این حوزه ها صحبت میکردند.گاهی وقتی دارم مطالبت رو اینجا و به ویژه در متمم میخونم حرفهای ایشون در کارگاه هاشون برام تداعی میشه.مثلا مدلی که از راسل اکاف در متممم ارائه شده رو من اولین بار چند سال قبل از ایشون شنیدم و… خلاصه اینکه زاویه نگاهت به مسایل و فضایی که برای معرفی و آموزش قابلیتهای این مجموعه از رشته ها فراهم کردی باعث شده دریچه ای در ذهنم به این سمت از دانش بازکنی .در اینجا بسیار آموختم و در بخشی از نگرشم به این موضوعات تجدیدنظر کرده ام.در جامعه آگاهی عموم مردم و حتی افراد تحصیل کرده در حوزه های دیگه، در مورد این مجموعه از دانش علوم انسانی کمه و امیدوارم حضور تاثیرگذارت و انسانهایی مثل تو در معرفی ارزش و اهمیت این حیطه از دانش آگاهی بخش باشه….

    • صادق گفت:

      سلام
      شاید تجربه من بهت کمک کنه بیهوده به خودت استرس ندی
      من الان دارم ارشد دانشگاه تهران میخونم. برای کنکور لیسانس هم مثل تو خیلی استرس داشتم هم قبلش هم بعدش.
      یادمه بعد کنکور هرچی رفیقم میگفت بیا بریم بیرون نمی رفتم و تو خونه الکی غصه میخوردم. که چی!!!؟؟؟؟
      این فکر بیخود که میگه تو ۱۲ سال درس خوندی و نتیجه اش را تو این کنکور میگیری.
      میگه اگه رشته خوب قبول شدی مسیر زندگیت عوض میشه.
      همه این ها حرف مفته.
      سرنوشت را لحظه لحظه تلاش و انتخاب های درست ما می سازند.
      بدون این حرفا را داری از کسی میشنوی که شاید فکر میکردی اگر برسی به این موقعیت دیگه همه چیز تمومه.
      درهر صورت هرچی نتیجه کنکور اومد، بدون اگه بخوای موفق باشی و قطعا همان طور خواهد شد.
      پیروز و پایدار باشید.

  • sheyda گفت:

    سلام محمدرضا.
    از آموزش گفتی و من اولین تصویری که برام تداعی شد تصویر ۱۲ سال آموزش بی اساس مدرسه بود.هنوز از دوران مدرسه فاصله ای نگرفتم و میبینم حاصل این سال ها محفوظاتی هست که به قول خودتون در آینده چیزی از اون به یاد نمیارم و اگر هم چیزی به یادم باشه به کارم نمیاد.بدتر از همه اینه که میبینی خیلی درس هایی رو که برای زندگی بهشون نیاز داری باید بعد از فراغت از تحصیل با خوندن و مطالعه ی شخصی به دست بیاری که البته لذت بخشه.اما اگر در دوران مدرسه بهشون پرداخته میشد شاید سطح درک عمومی خیلی بالاتر میرفت.
    من امسال کنکور دادم و الان منتظر یه رتبه ام که تعداد رقم هاش قراره سرنوشتم رو تعیین کنه.راستش روزهای پر استرسی رو میگذرونم.امیدوارم روزی برسه که آدما مجبور نباشن بهترین سال های عمرشون رو با این حجم از استرس سپری کنند.
    خیلی دوست داشتم تو این همایش باشم.اما امکانش نیست متأسفانه.راهم خیلی دوره.البته آدرس ایمیلم رو ثبت کردم تا ایمیل های همایش رو دریافت کنم.ممنون بابت شیوه ی نوین آموزشی که در پیش گرفتین.
    پایدار باشید استاد عزیز.

  • امید گفت:

    محمد رضای عزیزسلام،
    علیرغم اینکه قرار است راجع به آموزش صحبتی نشود، به بهانه تغییر رویکرد شما در بخش آموزش و همچنین برگزاری امتحان های ورودی مراکز آموزشی از تیزهوشان و غیر انتفاعی!! تا نمونه مردمی؟! و دولتی نظری داشتم. خانواده ها از پیش دبستانی تا تحصیلات تکمیلی در یک رقابت تنگاتنگ برای تامین بهترین امکانات و شرایط آموزشی، کسب رتبه بالا و مدرک! ( بی توجه به کیفیت آموزش که در حالت خوشبینانه با این تفکر که پول ضامن کمیت و کیفیت آموزش است) وارد یک سیستم آموزشی غلط می شوند. پول می دهند ولی خوراک آموزشی مناسب دریافت نمی کنند. از آن سو موسسات آزاد آموزشی(حلقه ای ثابت در زنجیره تولید دانش!) با هدف جبران ضعف این نظام با هیاهو و تبلیغات زیاد و با ابداع روشهای نو!!! طلبه علم را تاراج می کنند.در انتهای مسیر خروجی این سیستم بیمار ، فردی است با انبوهی از علوم محض، محفوظات و دانشی که در عمل به کار نمی آید.تعدادی یاد گرفته اند پول دهند و امکانات دریافت کنند و جایگاهی متمایز داشته باشند و برخی خود را همیشه درجه دو و سه دانسته و با همین حس بد ، از آموزش بیشتر فراری است .
    محمدرضای عزیز آنکه در روبروی توست محصول این نظام است و خوشبینانه از آنها، که کمبود محتوای آموزش خصوصاً نوع کاربردی آن را در کسب و کار خود حس کرده است گفتم خوشبینانه چون می دانی حجم دانلود تراست زون با دریافتی آن قابل قیاس نیست! تعداد کاربران ویژه با تعداد بازدیدکنندگان سایت تفاوت جدی دارد.
    تغییر نگرش نیاز به همت و اراده ای قوی و البته زمان دارد.ای کاش هدفت ریشه های نظام آموزشی باشد نه سرشاخه ها!

    • امید جان.

      اگر بخواهم صادقانه بگویم، باید بگویم که قسمت‌هایی را که به عنوان «فکت Fact» آورده‌ای قبول دارم و بعید می‌دانم کسی قبول نداشته باشد. اما قسمت‌هایی را که به عنوان «تحلیل» آورده‌ای، اساساً نمی‌فهمم و امیدوارم تا لحظه‌ی مرگ هم، دنیا را اینگونه نفهمم!
      چیزی به نام نظام آموزشی وجود نداره.
      در هیچ جای جهان.
      اینها اصطلاحاتی است که ما به اشتباه به کار می‌بریم و به دلیل به کار بردنش، تحلیلمون هم به بیراهه می‌ره.
      ما یک «جامعه» هستیم با مجموعه‌ای از رابطه‌های انسانی، اقتصادی، اجتماعی، تفریحی، آموزشی، فرهنگی، هنری، علمی، سیاسی و … با یکدیگر.
      اگر بخواهی جمله بالا رو به ده قسمت تقسیم کنی و نظام آموزشی و نظام سیاسی و نظام فرهنگی و نظام اجتماعی… اساساً صورت مسئله رو از بین بردی و روح رو از اون گرفتی.
      شبیه پزشکی که برای بیماری بری پیشش. چاقو برداره دستت رو قطع کنه. پات رو قطع کنه. سرت رو قطع کنه و … حالا بگه: می‌تونیم سر حوصله قسمت به قسمت با دقت زیاد به بررسی «ریشه‌ها» بپردازیم!
      پس اول از همه اینکه من لغت نظام آموزشی رو در ادبیات روزمره می‌فهمم اما در تحلیل سیستماتیک مشکلات موجود، این لغت در دائره‌المعارف من وجود نداره.
      نکته دوم اینکه چیزی به نام «ریشه» یا Root Cause هم به سادگی وجود نداره. «عارضه» یا «سرشاخه» یا «Symptom» وجود داره. به خاطر همینه که می‌گم با گزارش‌هایی که دادی موافقم اما با تحلیلش هرگز.
      ریشه فساد جامعه، تو هستی.
      ریشه فساد جامعه، من هستم.
      ریشه فساد نظام اقتصادی و سیاسی، من و تو هستیم.
      همین و بس. چون ساختمان این جامعه با آجری جز من و تو ساخته نشده.
      هیچ دولتی با ملتش مشکل ندارد. همچنانکه هیچ ملتی با دولتش مشکل ندارد. یا اگر فکر کنند که دارند ساده لوحانه است.
      «یک ملت و دولت» با هم به مشکل می‌رسند. بدون اینکه سهم یکی یا دیگری مشخص باشد.
      هیچ «غاصب» و هیچ «مغصوبی» وجود ندارد. دو قوم با یکدیگر به رابطه‌ی «غاصب و مغصوب» می‌رسند.
      هیچ «ظالم» و هیچ «مظلومی» وجود ندارد. دو گروه یا دو فرد با یکدیگر «رابطه ظالم و مظلوم» ایجاد می‌کنند.
      اما کسانی که حوصله یا جرات ندارند که در گذشته رابطه‌ها و تاریخ‌ها و داستان‌ها و خاطره‌ها، عقب بروند، در لحظه قضاوت می‌کنند.
      و در لحظه. به سادگی می‌توان ریشه دید. سرشاخه دید. غاصب دید. مغصوب دید. ظالم دید. مظلوم دید…

      اما می‌دانم که این دیدگاه، مسئولیت سنگینی دارد و پذیرفتن آن، در قدرت بسیاری از انسانها نیست.
      اگر آن کس که مورد سرقت قرار می‌گیرد، بپذیرد که این سارق، همان مرد یا زن مهربانی است که میتوانست یک موقعیت اجتماعی خوب داشته باشد که الان، آن موقعیت را به خاطر پارتی بازی، به فرزند خود در یک شرکت واگذار کرده است،
      اگر آن کس که برای جریمه نشدن، به پلیس رشوه می‌دهد و احساس «زرنگی» می‌کند، به خاطر داشته باشد که روزی در دادگاه، برای اینکه «حق واقعی خود» را هم بگیرد باید رشوه بدهد،
      دنیا دنیای دیگری می‌شود.
      اما می‌دانی ماجرا چیست؟
      همه می‌گویند: اگر من هم پارتی بازی نکنم دیگری می‌کند.
      همه می‌گویند: اگر من هم رشوه ندهم دیگری می‌کند.

      به عبارت دیگر، هیچ کس نمی‌خواهد اولین انسانی باشد که سالم زندگی می‌کند. همه ما می‌گوییم: اگر همه سالم شدند، ما هم چشم! سالم می‌شویم!
      چنین می‌شود که جامعه هر روز بیشتر از قبل، در فساد فرو می‌رود و راه برای تنفس و تغییر آن، دشوار‌تر و ناهموارتر.

      آن کس که برای رقابت آموزشی پول می‌دهد، همانکسی است که زمانی که با تو دوست می‌شود، تو به جای اینکه از نظرش راجع به دنیا و انسانها و فرزند و عشق و انسانیت بپرسی، مدرکش را می‌پرسی و وقتی به خانواده‌ات در مورد دختری که دوست شده‌ای توضیح می‌دهی می‌گویی: «فوق لیسانس جامعه‌ شناسی» است! همین یک کلمه تو، «عین فساد» است. چون پذیرفته‌ای که «فوق لیسانس» بودن مهم است. و پذیرفته‌ای که «شناختن جامعه» کار کسی است که چند سال روی صندلی – به دور از جامعه – نشسته باشد و روی میزش کتابی با عنوان «جامعه شناسی» باز باشد.
      ما هنوز آنقدر پخته نشده‌ایم و انقدر دنیا دیده نشده‌ایم که بپذیریم – این را با تمام ایمانم می‌گویم – که مقطع تحصیلی و مدرک تحصیلی، همانقدر می‌تواند پیش‌بینی کننده موفقیت و انسانیت و فهم و شعور و حتی درآمد باشد که: «رنگ جوراب!».

      فکر می‌کنم «توجه به ریشه‌ها» یا «تلاش برای دیدن مشکل از سطح کلان» یکی از مکانیزم های دفاعی هوشمندانه‌ی ناخودآگاهی است که مغز ما، برای فرار از مسئولیت مشکلات فرا می‌گیرد.

      قرار نیست انقلاب کنیم. قرار نیست دنیا را عوض کنیم.
      من اگر در تمام عمرم، فقط بتوانم یک نفر را قانع کنم که زباله روی زمین نریزد و بمیرم، به نظرم دنیا را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کرده‌ام.
      اگر هم نتوانستم کسی را قانع کنم، همین که خودم زباله‌ام را تا کنون روی زمین نریخته‌ام کافی است.
      «جنبش‌های بررسی ریشه‌‌های روانشناختی و جامعه‌شناختی ریختن زباله بر روی زمین» عموماً – و نه همیشه – توسط کسانی انجام می‌شود که حوصله ندارند به «انگیزه‌های خودشان» از «ریختن زباله روی زمین» فکر کنند…

      خلاصه حرفم دوباره اینکه. نظام فاسد نداریم. انسان فاسد داریم. او هم غریبه نیست. همان کسی است که الان با تو حرف می‌زند و همان کسی که الان من با او حرف می‌زنم.
      یا باید درد این واقعیت تلخ را همچون دارویی برای اصلاح بپذیریم،‌ یا برای همیشه در مرداب متعفن همین فسادی که هست تنفس کنیم و غرق شویم…

      • امید گفت:

        محمدرضای عزیز سلام،
        من هم کل جامعه را به هم پیوسته می دانم که ریشه هائی در هم تنیده دارد که جدا کردن آن برای نجات یکی، نه عاقلانه است و نه شدنی و در نهایت موجب مرگ آن می شود.من هم باور دارم برنامه ریزی کلان کشور نمی تواند با هدف گذاری مستقل نهادهای وابسته به نظام صورت پذیرد و این نیازمند همفکری و تعامل جمعی متولیان امور است.
        سیاست های یک شبه بدون مطالعه سایر عوامل موثر نه تنها سودمند نیست بلکه مخرب است. بیکاری به عنوان یک معضل اجتماعی جدی گریبانگیربخشی از جامعه است که با مدرک و بی مدرک و اغلب بدون سرمایه و حمایت وارد جامعه می شوند. نیازهای شخصی! توصیه های وارده! جهت کامل شدن دین و همچنین بالارفتن میانگین سنی جامعه مسئولیت سنگین تشکیل خانواده !!! را به دوش آنها می گذارد.حال این جمعیت جوان که امکان تامین زندگی خود را ندارد، ترجیح می دهد به تنهائی زندگی کند و تعهدی نپذیرد که بعضاً ( تاکید می کنم بعضاً ) می تواند عواقب سوئی برای جامعه داشته باشد . برخی به مواد مخدر پناه می برند تا فراموش کنند تمامی آنچه در روهایشان بود و سالها آموزش نتوانست راهی را پیش پای آنها بگذارد. اینکه چه راهی را انتخاب کنیم خود ریشه در خانواده دارد و تربیت و آموزش آنها به گونه ای که او را برای شرایط سخت آماده کند.نظام سیاسی بیمارشرایط کار را برای دانش آموخته ای که کسب و کاری برای خود دارد نیز سخت می کند، یا کا را رها می کند و یا هزینه تحمیل شده ناشی از سیاستهای نادرست را به مشتری تحمیل می کند. راننده افزایش قیمت بنزین و لوازم یدکی را بهانه می کند و معلم افزایش قیمت محصولات مصرفی و کرایه خانه را.در سطوح بالاتر نیز همین داستان است . دانشگاهی که مدرک می دهد و فارغ !!! از تحصیل و نا آشنا با سیاست و پیچ وخم آن در یک نظام یبمار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر مصدر حکومت می نشیند و اوضاع کل کشور را به تباهی می کشد! و یا وزیری که با توهم ارزش مدرک دانشگاهی آنهم از نوع فرنگی، به جعل مدرک روی می آورد!
        من هم میدانم بهبود بخشی از این سیستم مشکلی را حل نمیکند ، یک همت جمعی می خواهد و یک فضای آرام با همدلی و مشارکت تک تک اعضای جامعه از خانواده تا سیاست گذاران کلان جامعه.می دانم بهبود وضع موجود غیر ممکن نیست ، اما زمان می برد. “هیچ دولتی با ملتش مشکل ندارد. همچنانکه هیچ ملتی با دولتش مشکل ندارد.” قبول ندارم!!!
        دولت هائی هستند که مردمی مطیع و فرمانبر می خواهند. بیکاری، هزینه های سرسام آور درمان، عوامل ایجاد فساد سیاسی و اجتماعی، دلائل افزایش آمار طلاق، افزایش مصرف مواد مخدر و…همه را نادیده گرفته و نمایندگان همین مردم ، دغدغه پوشش زنان و ازدیاد جمعیت دارند!
        با ریشه یابی معضلات اجتماعی می توان به راه حل رسید.حتی در کشورهای پیشرفته نیز این را به وضوح میتواند دید.مالیات بالا، دریافت مالیات به محض فروش آن، قیمت بسیار بالای بنزین، آموزش رایگان تا پایان تحصیلات مقدماتی، درمان رایگان و…) . وقتی خدمات اجتماعی محدود و گران است ، من مالیات نمی دهم، با بنزین ارزان به ارضای نیازها و فراموشی سرخوردگی های ناشی از ضعف خود و سیستم می پردازم، تخته گاز درس می خوانم و مدرک درو می کنم تا در خواستگاری پوششی برای بی هویتی و بی لیاقتیم در اداره خانواده باشد .
        آنچه می گویم تلاش برای ارزشمند نمودن آموخته هایمان است ( با تائیدیه یا بدون آن!).
        نتیجه آنکه من به عنوان عضوی از این سیستم مسئولیت های اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی خود را می شناسم و تا آنجا که در توان دارم کمک به ایفای تعهدات و مسئولیت های اطرافیانم به نحو مطلوب ( البته اگر خود انسان کاملی باشم!) می کنم. اما اصلاح جامعه نیاز به تلاش و همسوسازی تمامی اعضای این جامعه در راه هدفی متعالی در سطح کلان دارد. باور کن شعار نمی دهم و تمامی تلاشم را در حد و توان خود انجام می دهم . امیدوارم روزی ( خیلی خیلی زود) انسانهای لایق و توانمند هدایت این کشتی طوفان زده را به عهده گیرند.خوشبختانه در حال حاضر بارقه هایی از نور سو سو می زند، می توان به طلوع خورشید امیدوار بود اگر ابرهای سیاه و مزاحم یا کنار روند یا بارانی شوند بر این زمین خشکیده.

        • محمد تقی امینی گفت:

          شریعتی از قول سارتر بیان می کند : تصور جزیره بهشت در یک منجلاب تصور خطایی است .

          اما یادمان باشد : تاریخ یك ماشین خودكار و بی راننده نیست و به تنهایی استقلال ندارد، بلكه تاریخ همان خواهد شد كه ما می خواهیم.ژان پل سارتر

          دوستی با روش زیر به اثبات مدعا پرداخت :
          گر بیمیرد دختری از قبر او روید گلی
          پس نتیجه گیری : گر بمیرند دختران دنیا گلستان می شود .

      • ali گفت:

        سلام مهندس عزیز
        من منفی دادم به دلیل اینکه به ریشه ها معتقدم
        ما رم كرديم از طبيعت بي قرار
        رشد كرديم و ناگهان ترسيديم از بزرگترشدنمان
        از تنهايي و آگاهي مان به تنهايي /ازجمع شدن و آگاهي مان به تماميت
        ترسيديم / و آنگاه پناه برديم به اديان مختلف
        در فرار از شكارگاه شنبه و يكشنبه پناهنده شديم به جمعه ها
        به خدايان مجاز/به سايه هاي حقيقت روشن!
        در آستانه خروج از توهم مانده ايم لبريز از ايمان هاي بلا استفاده!
        من هنوز از “يگان امداد ” ميترسم.

      • هیچ صیادی در جوی حقیری كه به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد كرد گفت:

        خدایا شکرت!!!!!!

      • سیامک‏ ‏کاظم‏ ‏زاده گفت:

        اگر‏ ‏اشتباه‏ ‏نکنم‏ ‏پیغمبر‏(‏ص‏)‏‏ ‏می‏ ‏فرمایند:اگر‏ ‏می‏ ‏خواهید‏ ‏قومی‏ ‏را‏ ‏بشناسید‏ ‏ببینید‏ ‏چه‏ ‏کسی‏ ‏بر‏ ‏ان‏ ‏قوم‏ ‏حکومت‏ ‏می‏ ‏کند.‏ ‏واژگونه‏ ‏شدن‏ ‏ارزشهای‏ ‏انسانی.دزدی‏ ‏یعنی‏ ‏زرنگی‏ ‏‏ ‏‏ ‏صداقت‏ ‏یعنی‏ ‏ساده‏ ‏لوحی‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏چاپلوسی‏ ‏یعنی‏ ‏سیاست‏ ‏داشتن‏ ‏‏ ‏و…‏ ‏.‏ ‏و‏ ‏‏ ‏متاسفانه‏ ‏تما‏ ‏م‏ ‏اینها‏ ‏رو‏ ‏در‏ ‏خانواده‏ ‏به‏ ‏فرزندانمون‏ ‏اموزش‏ ‏میدیم.وقتی‏ ‏به‏ ‏فرزندت‏ ‏میگی‏ ‏ماشا‏ ‏ا…‏ ‏پسر‏ ‏فلانی‏ ‏یکساله‏ ‏رفته‏ ‏گمرک‏ ‏و‏ ‏خیلی‏ ‏زرنگ‏ ‏و‏ ‏باهوشهه‏
        ‏ ‏و‏ ‏یکشبه‏ ‏میلیونر‏ ‏شده.‏ ‏عملا‏ ‏فرمان‏ ‏تباهی‏ ‏فرزند‏ ‏و‏ ‏جامعه‏ ‏ات‏ ‏را‏ ‏از‏ ‏درون‏ ‏خانواده‏ ‏صادر‏ ‏کردیم.اگر‏ ‏هم‏ ‏راه‏ ‏درست‏ ‏رو‏ ‏بری‏ ‏مسخرت‏ ‏میکنن‏ ‏تحقیر‏ ‏و‏ ‏…‏ ‏میشنوی.راه‏ ‏درست‏ ‏رو‏ ‏رفتن‏ ‏پر‏ ‏از‏ ‏سختی‏ ‏و‏ ‏رنجه.در‏ ‏شهری‏ ‏که‏ ‏همه‏ ‏میلنگن‏ ‏مردم‏ ‏به‏ ‏کسی‏ ‏که‏ ‏راست‏ ‏راه‏ ‏میره‏ ‏میخندن.پایدارباشید

      • آرشام گفت:

        چقدر قشنگ می نویسی…

  • علی خانی گفت:

    سلام استاد

    سمینارتون شرط سنی داره

  • َAli گفت:

    سلام استاد
    حتما این خبرو دیدید:
    نشان جایزه «آذریزدی» رونمایی شد.
    اینم لینکش هست:

    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930420000169

    http://isna.ir/fa/news/93042011553/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D8%AF

    یاد فرمایش شما در خصوص آقای پرفسور بیژن خرم افتادم، خنده که نه! گریه و حسرتم گرفت.
    آدما باید بمیرن تا براشون یادبود بگیرن و یادشون بیاد اونا چقدر زحمت کشیدن و مفید بودن برای بچه ها، جوانها و …
    اما تا وقتی زنده هستن باید حسرت یه احوالپرسی ساده رو داشته باشن.
    شما میدونین چرا؟
    ببخشید قرار بود ریر این پست فلسفه ننویسیم، اما انگار نشد…

  • مریم محمودی گفت:

    سلام اقای شعبانعلی گرامی
    چون که قراره اینجا هر چی دلمون خواست بگیم میخواستم بگم :
    من مدتی قبل برای شما ایمیلی فرستاده بودم که سوالی راحع به شیوه کارکردن با یک همکار دشواری که رابطه نسبی با مدیران دارد ، بود. اما حالا که در پاسخ غزاله گفته بودید که سعی میکنید مشکلات رو در قالب دغدغه های عمومی تر پاسخ بدید میخوام سوالمو اینجوری مطرح کنم که به نظرم میاد که مطالبی که در متمم وجاهای دیگه تحت عناوین ،مختلف رفتار سازمانی میگذارید ، بیشتر مناسب کسب و کارهای خصوصی است و شرایط خاص سازمانهای دولتی رو در نظر نگرفته . در سازمانهای دولتی بسیاری از مفاهیم مثل بهره وری و میزان کارایی یک کارمند به اندازه کسب و کار خصوصی اهمیت نداره و روابط با شدت بیشتری از محیط های خصوصی حاکمه و حتی بین خود افاردی که تو این محیط ها کار میکنند ، هر کس زیاد کار کنه اتفاقا دوام کمتری در سازمان داره ، هر کسی کمتر به دنبال حاشیه و اخبار کی به کی چی گفته باشه در واقع از زد و بندهای سازمان بی اطلاع باشه ، در واقع بسیار سریعتر حذف میشه .
    خلاصه کنم که میخواستم بدونم که آیا از نظر شما واقعا این تفاوت راهکار ها در محیط کار دولتی و خصوصی وجود داره یا نه ؟ و میشه از همون راهکار ها ر دو محیط استفاده کرد؟
    و باید در شرایط مواجهه با همکاری که خودشو از همه بالاتر و ورای همه قوانین سازمان میدونه و از هر روشی( دروغ، شارلاتان بازی، بی توجهی و …) برای رسیدن به چیزی که میخواد استفاده میکنه و رییس مجموعه هم علیرغم اینکه در جریان قرار داره کاری نمیکنه ، باید چه کرد ؟

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser