سکوت سخت است. خیلی سخت. معمولاً نمیتوانیم سکوت طولانی را در میانهی یک گفتگو تحمل کنیم. این است که ترجیح میدهیم، اگر سکوت بر فضا حاکم شد، به هر شیوه و بهانهای، حرفی برای گفتن بیابیم.
نخستین روزهای هر رابطه را ببینید. چگونه زن و مرد، میکوشند حرف بزنند. از همه چیز بگویند. از حرفهای مشترک. از دغدغههای غیرمشترک. از هر جملهای و عبارتی که بر فضای ساکت گفتگو مسلط شود. اما، به تدریج که عمق دوستی و رابطه بیشتر میشود، نه تنها میتوان سکوت را تحمل کرد، حتی میشود آن را دوست داشت.
حالا کنار یکدیگر مینشینیم و هر از چند گاهی، چند کلامی هم حرف میزنیم. بی آنکه وظیفهای در کار باشد. دیگر اگر حرفی هم زده میشود، هدف انتقال مفهوم است، نه پر کردن خلاء وحشتناک سکوت.
و زمانی که یک رابطه، کاملاً عمیق میشود، «بودن کنار یکدیگر» است که بر «حرف زدن با یکدیگر» سایه میاندازد. دو نفر، ممکن است ساعتها کنار هم بنشینند، شاد باشند و آرام. بی آنکه کلامی با یکدیگر بگویند. هر دوستی، زمانی که به اوج میرسد، انسانها محتاج «بودن با دیگری» میشوند و نه «گفتن با دیگری».
«همکلامی»، یک نیاز اجتماعی حیاتی برای انسان است، حیاتیتر از آن اما شاید «همسکوتی» باشد. داشتن دوست یا دوستانی که، بتوانی ساعتها کنار آنها بنشینی. بودن روحی دیگر را کنار خود احساس کنی، بی آنکه نیاز داشته باشی، تفاهم سکوت را به سوء تفاهم کلام، آلوده کنی.
از این واژه خیلی خوشم اومد، به دلم نشست.. من یه هم سکوتی دارم..
چرا همیشه گفته میشود . . .«««« سکوت نشانه ی رضایت است »»»»چرا نمی گویند :نشانه ی دردیست عظیم ، که لب ها رابه هم دوخته است…!!!چرا نمی گویند : نشانه ی ناتوانی گفتار ،از بیان سنگینی رفتار افراد است…!!!چرا نمی گویند : نشانه ی دلی شکسته است که نمیخواهد با باز شدن لب ها از همدیگر ،صدای شکسته شدنش را نامحرمان متوجه شوند . . . ! ! ! ؟ ؟پس سکوت همیشه نشانه ی رضایت نیست . . .سکوت سر شار از ناگفتنی هاست…..
سلام استاد عزیزم
می گویند در سکوت یک دنیا راز نهفته است ، سکوتی که از درون طلوع کند نه از بیرون ودر این هنگام است که خداوند در انسان جاری می شود. بیشتر عرفا و بزرگان و دانشمندان کشفیات و اندیشه های نابشان را در سکوت الهام گرفته اند و راز سکوت راز عشق است ، راز هزاران حرف ناگفتنی و من به پاس زحماتتان ۱ دقیقه سکوت تقدیم میکنم به میزبان این خانه و اهالی آن .
لبریز آرامش باشی استاد!
سلام به استاد بزرگوارم و همه عزیزان این سایت
من الان که دارک این متنو براتون می نویسم حالم حال ناشناخته ای هستش نمیدونم چرا فقط میدونم که امروز مردی هست که کفش پاش کرده برا بودن در کنارم و منی که هاج و واجم
مردد موندم که باید چیکار کنم انگار ذهنم خالی شده
اگر کسی هست که میتونه کمکم کنه لطفا بگه
میترسم از اشتباه کردن تو ازدواج
برام دعا کنید
سلام من چند وقتی که آشنا شدم با این سایت واقعاً جالبه و حرف هایی از نوع دیگه زده می شه
باران خوبی باریده بود و مردم دهکدهی شیوانا به شکرانه نعمت باران و حاصلخیزی مزارع، عصر یک روز آفتابی در دشت مقابل مدرسه شیوانا جمع شدند و به شادی پرداختند. تعدادی از شاگردان مدرسه شیوانا هم در کنار او به مردم پراکنده در دشت خیره شده بودند.
در گوشهای دو زوج جوان کنار درختی نشسته بودند و آهسته با یکدیگر صحبت میکردند؛ آنقدر آهسته که فقط خودشان دو تا صدای هم را میشنیدند. در گوشهای دیگر دو زوج پیر روبهروی هم نشسته بودند و در سکوت به هم خیره شده و مشغول نوشیدن چای بودند. در دوردست نیز زن و شوهری میانسال با صدای بلند با یکدیگر گفتوگو میکردند و حتی بعضی اوقات صدایشان آنقدر بلند و لحن صحبتشان به حدی ناپسند بود که موجب آزار اطرافیان میشد.
یکی از شاگردان از شیوانا پرسید: “آن دو نفر چرا با وجودی که فاصله بینشان کم است سر هم داد میزنند؟”
شیوانا پاسخ داد: “وقتی دل آدمها از یکدیگر دور میشود آنها برای اینکه حرف خود را به دیگری ثابت کنند مجبورند عصبانی شوند و سر هم داد بزنند. هرچه دلها از هم دورتر باشد و روابط بین انسانها سردتر باشد میزان داد و فریاد آنها روی سر هم بیشتر و بلندتر است. وقتی دلها نزدیک هم باشد فقط با یک پچپچ آهسته هم میتوان هزاران جمله ناگفته را بیان کرد. درست مانند آن زوج جوان که کنار درخت با هم نجوا میکنند. اما وقتی دلها با یکدیگر یکی میشود و هر دو نفر سمت نگاهشان یکی میشود، همین که به هم نگاه کنند یک دنیا جمله و عبارت محبتآمیز رد و بدل میشود و هیچکس هم خبردار نمیشود. درست مثل آن دو زوج پیر که در سکوت از کنار هم بودن لذت میبرند. هر وقت دیدید دو نفر سر هم داد میزنند بدانید که دلهایشان از هم دور شده است و بین خودشان فاصله زیادی میبینند که مجبور شدهاند به داد و فریاد متوسل شوند.”
اگر هر نظری از تو برگشت؛ نگاه خدا از تو بازنگردد، محمدرضا.
تماس حقیقی میان انسانها تنها از راه حضور خاموش ایجاد میشود؛ با ارتباطی ناآشکار، و با مبادلهای رازگونه و بیکلام که به دعایی درونی میماند. : امیل سیوران
زند ربط بههمپیوستگان را گفتگو بر هم / سخن چون در میان آید دو لب از هم جدا گردد : غنی کشمیری
تا بود گفتگو، سخنم ناتمام بود / نازم به خامشی که سخن را تمام کرد : غنی کشمیری
ای ذکر تو مانع تماشای تو دوست / برق نگاه رخ تو نقاب سیمای تو دوست
با یاد لبت از لب تو محرومم / ای یاد لبت حجاب لبهای تو دوست : مولانا
آنان که مقیم حضرت جاناناند / یادش نکنند و بر زبان کم رانند
وآنان که مثال نای بادانباناند / دورند از او، ازآن به بانگش خوانند : بابا افضل
تو هم شراب خودي ،هم شراب خواره ي خود
سواي خون دلت، در سبو چه مي بيني؟
بگو چه مي بيني؟
به نظرم خیلی احساسیش کردین!!!
سكوت سر شار إز راز نگفته ها
سلام استاد
سبز باشید
یه سوال داشتم دست داشتم نظر شخصیتون و راجع بهش بدون ممنون میشم که اگه دوست داشته باشید جوابم رو بدید
دوست دارم بدونم در نظام شما،شما به چه کسی دوست میگین؟
تعریفتون از دوستی چیه؟
دوست صمیمی فرقش با بقیه چیه؟
دچار ابهام شدم در روابط خودم….
كاش به سكوتمان هم احترام مي گذاشتن …..
من سکوت اختران آسمان دانم که چیست * من سکوت عمق بحر بی کران دانم که چیست
من سکوت دختر محجوب پر احساس را * در حضور مرد محبوب جوان دانم که چیست
من سکوتی را که تنها با نوا ی ساز و چنگ * در میان انجمن گردد بیان دانم که چیست
هم سکوت جنگل خاموش را پیش از بهار * هم سکوت مرگ بار مردگان دانم که چیست
داستان ماه را در بدر و تربیع و هلال * ماجرای شمس را با اختران دانم که چیست
اعتراضات ملائک آنچه گفتند آشکار * وآنچه را کردند در خاطر نهان دانم که چیست
آنچه حق آموخت آدم را ز اسماء جمال * و آنچه آدم خواند بر افرشتگان دانم که چیست
آنچه آتش را گلستان کرد بر جان خلیل * و آنچه گلشن را کند آتشفشان دانم که چیست
سر آن خاک مبارک پی که در طوفان نوح * شد رهایی بخش نوح و نوحیان دانم که چیست
گفت محی الدین که حیوان شو اگر خواهی کمال * نی نگویم هیچ و حشر مردمان دانم که چیست
آنچه را آموخت حافظ از خط زیبای یار * و آنچه گفت از جوهر لعل بتان دانم که چیست
قصه نرگس که شد مخمور چشم مست خویش * غصه هاتف ز عشق آن جوان دانم که چیست
یونس اندر بطن ماهی با خدا دانم چه گفت * رمز آن زندان بی نام و نشان دانم که چیست
آنچه را آموخت حافظ از خط زیبای یار * و آنچه گفت از جوهر لعل بتان دانم که چیست
هفت خطم گرچه خطی می نخوانم غیر عشق * خط زیبا بر جمال شاهدان دانم که چیــست
گرچه طفلم در طریق عشق و ابجد خوان علم * مبدأ و پایان کار عارفان دانم که چیست
طفل عشقا دعوی باطل مکن خاموش باش * من سکوت طفل عشق بی زبان دانم که چیست
“دکتر الهی قمشه ای”
من هیچ کدوم از این دانم ها رو نمی دانم ولی شعر زیبا دانم که چیست 🙂
بسیار زیبا
ممنون
سلام شیوای نازنینم
قابلی نداشت عزیز دلم
خوشحالم که خوشت اومده 🙂
بهار جان این شعر رو من در یکی از سخنرانی های دکتر حسین الهی قمشه ای شنیدم بسیار لذت بردم از خوندن دوبارش
یک دنیا سپاس با اجازت پرینت گرفتم واسه اتاقم
شاد باشی
خيلي خوب بود.مرسي محمدرضا.
كلاً اينكه يه مدير و يه معلم در مورد احساسات و رابطه هم اينقدر خوب مي نويسه لذت بخشه.
من “هم سكوتي” رو خيلي خيلي خوب مي فهمم…