دو قسمت قبلی این بحث:
نکتهای که به نظرم تا اینجا باید شفاف شده باشد این است که ایده آلیسم یک چتر مفهومی است.
اصطلاح چتر مفهومی یا Umbrella Concept به این معناست که ما با یک واژه یا مفهوم مشخص روبرو نیستیم. بلکه با چتری روبرو هستیم که انبوهی از مفاهیم و موضوعات، زیر آن قرار میگیرند. مفاهیمی که ممکن است با یکدیگر تفاوتها و تضادهای جدی هم داشته باشند.
برای اینکه کمی سادهتر بتوانیم تشخیص دهیم که چه بحثها و افراد و کارها و نگرشهایی زیر چتر ایده آلیسم – به معنایی که من به کار میبرم – قرار میگیرند، در نوشتهی قبلی اشارههایی داشتم و آنها را در اینجا تکرار میکنم.
یکی از مهمترین شاخصها، معناسازی و معنایابی و نگاهِ راز-وَرانه به محیط است:
اینکه هر چه ما میبینیم میتواند معنای دیگری داشته باشد که ما نمیبینیم. اینکه چیزهای زیادی به چیزهای زیاد دیگری ربط دارد که ما الان نمیفهمیم یا ممکن است هیچوقت نفهمیم. اینکه آنچه ما میفهمیم صرفاً در ذهن ماست و مشخصاً نمیتوان نتیجه گرفت که در دنیای بیرون هم به همان شکل، معنا و مصداق داشته باشد. اینکه ما صرفاً سایههایی از هستی را میبینیم و نه خود هستی را (افلاطون). ایده آلیسم معمولاً به دنبال کشفِ مفاهیم و مکانیزمهای بزرگتری است که بخشی از آن بر ما هویدا شده است. اصالت قائل شدن برای ایده، در واقع اصالت را از دنیای اطراف میگیرد.
من نام این نوع ایده آلیسم را ایده آلیسم راز-ورانه میگذارم.
شاخص دیگری هم که اشاره کردم ترسیم یک وضعیت مطلوب و اعتراض به وضع موجود است. چیزی که شاید بتوان آن را ایده آلیسم اعتراض نامگذاری کرد.
زیر چتر ایده آلیسم، میتوان دهها و صدها نگرش و ایدهی دیگر هم دید و جستجو کرد. اما لااقل آنچه در اینجا برای من مهم است و معنایی که من از ایده آلیسم در ذهن دارم، با همین شاخصههای محدود و ساده، قابل درک و انتقال است.
این را هم بگویم که ایده آلیسم یا آیدیا – ایسم (Idea-ism) را صرفاً به خاطر سنت رایج افزودن ایسمها به کلمات مورد استفاده قرار دادم. اگر به خودم بود، ترجیح میدادم آیدیالیزِم را به ایده بازی ترجمه کنم.
گاهی یک نفر میگوید چیزهایی هست که نمیفهمیم، پس در موردش حرف نمیزنیم. گاهی یک نفر میگوید چیزهایی هست که نمیفهمیم، پس در موردش میتوانیم هر حرفی خواستیم بزنیم. ایده آلیسم – نه همیشه، اما در بسیاری از اوقات – بیشتر از جنس دوم است. در واقع اگر کتابها را کنار بگذاریم و وارد جهان واقعی شویم، میبینیم که ایده آلیسم به بازی با ایدهها و افکار و فرضیهها تبدیل شده است.
اگر بخواهیم گشت و گذار کوچکی در مصداقهای ایده آلیسم بزنیم، شاید سهراب سپهری شروع خوبی باشد.
کارِ ما نیست شناسایی راز گل سرخ،
کارِ ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم.
حرف آقای سپهری در اینکه ما از شناسایی راز گل سرخ ناتوانیم، میتواند ما را به یاد افلاطون بیندازد که ما را در غار میدید و معتقد بود آنچه میبینیم سایهی موجودات بیرون غار بر دیوار غار است و ما هرگز نباید انتظار داشته باشیم از دیدن این سایه، به راز آن پی ببریم.
البته آقای سهراب سپهری، یک گام از افلاطون هم تندتر هستند. چون حتی شناور شدن در افسون گل سرخ را هم با قیدِ شاید تجویز میکنند. ما نه تنها راز گل سرخ را نمیفهمیم، حتی از اینکه واقعاً کارمان شناوری در افسون گل سرخ باشد هم، مطمئن نیستیم.
البته در کار شاعران و نویسندگان مطرح دیگرمان هم – حتی کسانی مثل شاملو – رگههایی از ایده آلیسم مشاهده میشود. اما در مورد سپهری، بحث فراتر از رگه است و میتوان این نگرش را به عنوان وجه غالب مدل ذهنی او هم حس و لمس کرد.
اگر از حوزهی شعر فارسی فاصله بگیریم و به سراغ فیلمها برویم، فکر میکنم کریستوفر نولان – که برای اکثر ما ایرانیها آشناست – نمونهی خوبی از نگاه ایده آلیستی باشد. ما در فیلم Interstellar نهایتاً این پیام را دریافت میکنیم که جهان، پیچیدهتر و چندلایهایتر و درخودتنیدهتر از چیزی است که ما میفهمیم. فیلم بارها به ما یادآوری میکند که افتادن سادهی یک کتاب یا جابجایی یک عقربهی ساعت، میتواند معنایی بسیار عمیقتر و پیچیدهتر از چیزی داشته باشد که ما از آن میفهمیم.
فیلم Inception هم پیام مشابهی را به مخاطب ارسال میکند.
از این منظر، فیلم ماتریکس هم، نمونهی دیگری از پرداختن به ایده آلیسم محسوب میشود (ما هم در متمم، در بحثِ آیا حاضرید در ماشین تجربه زندگی کنید به نوعی تجربهی مشابهی را مورد توجه قرار دادیم).
اگر بخواهیم به سراغ روانشناسان برویم، کارل گوستاو یونگ میتواند نمونهی خوبی باشد. اگر چه بسیاری از حرفها و دیدگاههای او به ایده آلیسم پهلو میزنند و حتی از دامن ایده آلیسم متولد شدهاند، اما شاید بحث همزمانی یکی از مثالهای مناسب و گویا باشد.
او معتقد است که رابطهی علّی (بین علت و معلول) نمیتواند تنها رابطهی حاکم بر ما و محیط ما باشد. بلکه رابطهی معنایی هم میتواند وجود داشته باشد.
او در سال ۱۹۵۲ کتابی تحت عنوان سینکرونیسیتی (همزمانی) منتشر کرد و در آن داستان یکی از بیمارانش را تعریف میکند که خانمی موجه و منطقی و عقلگرا بوده است. یونگ اصرار داشته که به او بگوید همه چیز را هم نمیتوان با عقل توجیه کرد.
ظاهراً در یکی از جلسات، زن از خوابی میگفته که در آن گردنبندی هدیه گرفته و قطعهی طلایی آن گردنبند، یک سوسک کوچک بوده است (مثل همین زنجیرها و گردنبندهای امروز که انواع حیوانات و حشرات را روی آنها میبینیم).
همزمان با صحبت زن، سوسکی به پنجره برخورد میکند. یونگ سوسک را به زن نشان میدهد و زن از این همزمانی تعجب میکند.
باید کتاب را بخوانید تا ذوق کردن کودکانهی یونگ را پس از روایت این اتفاق ببینید. آقای روانکاو که چند جلسه نتوانسته بوده دیوار مقاومتی زن را بشکند و او را از فضای منطق و عقلانیت خارج کند، این سوسک را معجزهای ارزشمند میبیند و زن را با آن تحت تاثیر قرار میدهد.
در اینجا یونگ تاکید میکند که آیا بین این سوسک و خواب آن زن رابطهای هست؟
علم تجربی به ما میگوید: خیر.
اما یونگ میگوید: همه چیز رابطهی علی نیست. بین این سوسک و آن خواب رابطهی معنایی وجود دارد و بسیاری از اتفاقهای محیط ما از این جنس هستند.
هر وقت عطسه کردید و در انجام کاری تردید کردید، شما هم گرفتار دام رابطهی معنایی شدهاید. یا وقتی هنگام خروج از خانه دستتان خورد و لیوانی شکست و به این علت، در بیرون رفتن تردید کردید، لحظاتی با ساکنان اردوگاه ایده آلیسم، همخانه و همپیاله شدهاید.
ایده آلیسم فقط در روانشناسی و ادبیات و سینما ظهور پیدا نمیکند. معتقدان به تناسخ هم شکل دیگری از ایده آلیسم را در نگاه و نگرش خود به کار میگیرند.
آنها میبینند کودک به دنیا میآید و نابیناست، خودشان فقیر هستند. دیگری غنی است. گاهی تفاوت فقط در خانوادهای است که آنها در آن به دنیا آمدهاند و انتخابی در موردش نداشتهاند.
آنها نمیتوانند به سادگی، این وضعیت را به عنوان یک رویداد معمولی بپذیرند. بنابراین ترجیح میدهند فکر کنند قبل از این زندگی زندگی دیگری داشتهاند که در آن رفتارهای درستی نداشتهاند و اکنون، به این شکل به جهان بازگشتهاند. تازه احتمالاً خوشحال میشوند که زندگیشان آنقدر بد نبوده که در قالب حیوان دیگری به جهان بازگردند.
دربارهی ایده آلیسم اعتراض بعداً به صورت جداگانه مینویسم.
اما دلم میخواهد در اینجا تاکید کنم که ایده آلیسم، مانند بسیاری از دستاوردهای فکری انسان، یک مدل است.
مدلها، همچنانکه دهها بار گفتهام، درست و غلط ندارند. سوالی که باید از خودمان بپرسیم این است که این نوع نگرشهای راز-ورانه به اطراف، این تلاش و تقلا برای بازی با معنا، این زندگی در جهان سایهها، آیا میتواند مفید باشد؟
از نکتهای که در آخر بحثات یادآوری کردی بسیار لذت بردم ، و فکر میکنم این یک یادآوری ضروری هست که هرجا مدلی دیدیم این سوال را از خودمان بپرسیم که آیا این مدل بدرد بخوری برای شرایط امروزمان هست یا نه ؟
اجازه بده دریافتم رو از این نوشته در ۲ تیکه کوچیک از زاویه نگاه تنگ خودم بگم :
۱- اینکه ایدهآلیسم یک طیف دارد .
۲- ایدهآلیسم در سیستمهای پیچیده میتواند بسیار مخرب باشد ، ولی الزاما در سیستمهای ساده اینچنین نیست .
شاید هم این تیکه دوم یکی از دلایلی باشه که ، افرادی که عمری را با سیستمهای ساده کار کردهاند و آنها را فهمیدهاند وقتی میخواهند برای سیستمهای پیچیده تصمیم بگیرند و جهت تعریف کنند اتفاقات ناخوشایندی را رقم میزنند .
این مطلب من رو یاد مطلبی که قبلا با عنوان “تحلیل درست، نتیجه اشتباه یا تحلیل اشتباه و نتیجه درست” منتشر کرده بودی انداخت. به نظرم ایدهآلیسم هم از همون جنس تصمیمگیری و انتخابه. یعنی عقلت به جایی نمیرسه، هیچ کاری هم از دستت برنمیاد و هیچ مدیریتی روی محیط و شرایط نداری، پس دست به هر کاری میزنی و دست به دامن هر تفسیر و توجیحی میشی که خودت رو آروم کنی و در حقیقت، تیری در تاریکی بیندازی و شاید تصادفن خورد به هدف.
فکر کنم من در دسته بندی افراد جنس اول جای میگیرم. “یک نفر میگوید چیزهایی هست که نمیفهمیم، پس در موردش حرف نمیزنیم”.
سعی میکنم خودم رو در این شرایط و در مواجهه با این تصمیمگیریها قرار ندم.به نظرم انقدر راه و روش برای زندگی و تصمیمگیری وجود داره و انقدر کار برای انجام دادن وجود داره که میشه کلا بیخیال این نوع شرایط و تصمیمگیریها شد. یا لااقل مصداقهای دیگهای برای توجیه کردن پیدا کنم. با اینکه برخی اوقات نمیشه تن به ایدهآلیسم نداد.
یه مثال بزنم که شاید از جنس فلسفه باشه،
من نمیدونم که کارما وجود داره یا نه. توضیحش برام راحت نبوده و همچنین پیچیدگیهای زیادی داره که باعث شده کاملا برام شفاف نباشه. همچنین نمیدونم اگر در این دنیا پاسخ اعمالم رو نگیرم، در دنیای دیگهای قراره شکنجه بشم یا نه. این رو هم ندیدم هنوز.
اما با دیدن وضوع حال انسانهای خوب و بد اطرافم، به نتیجه میرسم. نتیجهای منطبق با کارما و گفتار دینم.
با این مثالها و توجیهها، خودم را از مواجهه با ایدهآلیسم و توجیهات اون رها میکنم. اما مواردی وجود دارن که نمیشه براشون از این نوع مثالها و توجیهها آورد. مثلا در مورد خانواده فقیر و یا کودک نابینا، به نظرم قبول کردن شرایط و حتی قبول کردن ناعادلانه بودن شرایط، قدرت بیشتری برای مبارزه با اون شرایط به من میده.
بهداد ، با اینکه گاهاً در زندگیم، خیلی شبیه به این توضیحاتی دادی عمل کردم ولی به نظرم اینکه بگیم “چیزهایی هست که ما نمی فهمیم،پس در موردش حرف نمی زنیم” نمیتونه الزاماً برای ما مفید باشه.
فکر میکنم ایده آل فکر کردن، توی وجود همه ما انسانها هست، حالا به درجات مختلف. در واقع ایده آلیسم که به نوعی، از پنجره وضع مطلوب به وضع موجود نگاه کردنه، در ذهن همه ما خونه داره.
در نهایت،همونطور که میدونی، ایده آلیسم هم یک مدله. یعنی ما در مورد درست و نادرستیش بحث نمیکنیم و مسئله ما مفید یا غیر مفید بودن اونه.
فکر میکنم در برخی موارد (مثل کارما،که تو مثال زدی) مسئله من باید این باشه که آگاهانه(با تاکید،آگاهانه) تصمیم بگیرم که فعلاً (با تاکید،فعلاً) با چه مدلی به این مسئله نگاه کنم که برای من مفید تر باشه.(که ممکنه مفید بودن الزاماً با آروم شدن یکی نباشه)
البته فکر میکنم، اگر دو قیدِ “آگاهانه” و “فعلاً” رو بتونیم روی این نگاهمون لحاظ کنیم، کمی از سرخوردگیمون (همون ایده آلیسم سرخورده) تعدیل خواهد شد.(البته فقط شاید!)
پی نوشت: اومدم قسمتی از حرفهات رو نقد کنم ولی به نظرم بیشتر تائید کردم تا نقد!. به هر حال حرفهات بهانه ای شد برای همین حرف های بی خاصیت من.
محمدرضاى عزيز ، فكر كنم با توضيحاتى كه دادى مى تونيم يك سر ايده آليسم رو به رمانتيسم هم برسونيم چون اون ها هم اعتقاد دارن كه پاسخ واحدى نمى توان به مسائل داد و اين كار به جباريت ختم مى شه . اعتقاد دارن كه فعاليت هاى انسان پيش بينى ناپذير هست و همه چيز را نبايد با عقل سليم پاسخ داد .
اين كه گفتى آيا اين تلاش و تقلا و بازى با معانى مى تونه مفيد باشه يا نه ؟ من فكر مى كنم شايد بشه چون نهايت اين تلاش به ليبراليسم ختم خواهد شد همانگونه كه در مورد رمانتيسم شد و نتيجه ى ديگه ى اون
” پى بردن به نقصان هاى زندگى و نيز افزايش ادراك عقلانى ما از خويشتن ” هست كه بنظر مياد منظره ى قشنگى از آينده ى ايده آليسم باشه .
رحیمه.
فکر میکنم سرنوشت نگاههای ایدهآلیستی رو باید در حوزهها و زمینههای مختلف، جدا کرد و جداگانه تحلیل (یا پیشبینی) کرد.
مثلاً در ادبیات، قابل تصوره که ایده آلیسم، میتونه به غنای نگرش ما کمک کنه.
اصلاً اگر ادبیات، نخواد از مرز چیزهایی که میبینیم و میفهمیم فراتر بره، شاید دیگه چندان کاربردی نداشته باشه.
اما به نظرم، وقتی در مورد ایده آلیسم اقتصادی یا اجتماعی یا سیاسی یا فلسفی صحبت میکنیم، ممکنه قضاوت در این حد ساده نباشه.
خصوصاً اگر از یک سو، تاکید کنیم که آنچه میبینیم جنبهی بسیار کوچکی از واقعیت هست و جنبههای دیگر رو نمیبینیم.
از سوی دیگه تاکید کنیم حالا که نمیبینیم، همه موظف هستند یک ایدهی خاص رو بپذیرند.
مثلاً در اقتصاد: آیا فقرا باید مورد توجه و حمایت قرار بگیرند؟ این حمایت تا چه حد باید باشه؟
این سوال چندان ساده نیست. اگر فقر، میوهی حماقت باشه، حمایت از فقرا ترویج حماقته و خیانت به جامعه حساب میشه.
اگر فقر ناشی از عوامل بیرونی باشه، ماجرا فرق میکنه و شاید بشه گفت جامعه وظیفهی جدیتری داره.
ما حتی در ادبیات فارسی-عربی خودمون هم، «ضعیف» رو از «مستضعَف» جدا میکنیم. ضعیف خودش ضعیف هست. مستضعف، ضعیف نگه داشته شده.
اما حالا سوال اینجاست که آیا این دو تا رو واقعاً میشه به سادگی تفکیک کرد؟ خصوصاً اینکه کمک به یکی خدمت و کمک به دیگری خیانته.
بگذریم که خود خدمت و خیانت هم، واژههای ایده آلیستی محسوب میشن.
یعنی معتقد هستند که جامعه یه هویت مستقل داره. یک مسیر و سرنوشت مطلوب داره. یه سری کارها اون رو به سرنوشت مطلوبش نزدیک میکنه و یه سری دور میکنه.
در کل گاهی فکر میکنم ایده آلیسم و قائل شدن به ارزشها و چارچوبهایی بیرون از سیستم و مستقل از سیستم و در عین حال، حاکم بر سیستم، چنان با گوشت و خون ما در هم آمیخته که جدا کردنش، خود یک آرزوی ایده آلیستی محسوب میشه.
محمدرضای عزیز
این دیدگاه ایده الیسم خیلی جاها کمک می کنه. زمانی که ایده ها محرکی می شن برای اثباتشون. خیلی چیزها ایده ، فرض و یا نظریه است و بعدش اثبات علمی می شن. سوال من در ارتباط با ایده هایی که الان نشه به روش علمی اثباتشون کرد (حداقل در مدت زمان کوتاه عمر ما) چه طور باید با اون ها برخورد کنیم؟ شاید بعضی هاشون از جنس ایمان باشن (یعنی من به مسئله ای ایمان دارم) چه نگرشی باید نسبت بهشون داشته باشیم؟ مثلا من باید بگم حرف آقای سپهری غلطه یا درسته؟ یا چه طور باید به غلط یا درست بودنش پی ببرم؟
پی نوشت: ممنونم محمدرضا به خاطر این مطالب عالی.
با سلام محمد رضای عزیز
بحث ایده الیسم بحث جالبی است ،چرا که به ما در دوران های زیادی هم خدمت و هم خیانت کرده ،کسی که برای پذیرفتن فقر خود، به جز معشیت الهی متوسل نمی شد و کسی که فلج بودن اندام خود را یک عذاب الهی و کسی که مردن همسرش را نعمتی برای اطرافیان می داند ،زیرا فرد ظالمی بوده و به دلیل ظلم به اطرافیانش با این نوع مردن از بین رفته است،این مدل بسیار خیانت و بسیار خدمت کرده است و مسلما اگر این مدل ها نبود منجر به آشوب و تشویش زیادی در جامعه می شد ، گاها قتل نفس و خودکشی برای رهایی از بی جوابی و بی معنایی تنها راه مطلق باقی می ماند، اما این مدل به کمک ما آمد . دوست دارم در این خصوص برایمان بیشتر بنویسد .