امروز بعد از دو سال، در فیس بوک از یکی از دوستانم پیامی دریافت کردم:
Miss U. ver r U? Any spcl News? Poke me
از دیدن پیام دلشاد شدم و از اختصار آن دلگیر!
در دلم به او گفتم: تو که میدانی تک تک کلمات و حروفت، غبار غم از دل من پاک میکند. همین؟ تمام وقتی که برای من گذاشتی همین بود؟ اینقدر سخت شده زندگی؟ اینقدر تنگ شده مجال زندگی؟ فرصت نبود تا به جای U بنویسی You؟
شتابزدگی و کمبود فرصت و سطحی بودن رابطهها و زندگیها، ویژگی زندگی این روزهای ماست.
گاهی با خودم فکر میکنم، چه خوب که لیلی و مجنون در زمان ما نیستند. چه خوب که فرهاد و شیرین عصر ما را تجربه نکردند.
اگر آن عشقها این روزها بود، فرهاد به جای کندن کوه، احتمالاً وبلاگ عاشقانهای مینوشت و هر از چندگاهی، از داخل نوشتههای وبسایتها، جملههای عاشقانهای را در آن کپی میکرد. شاید هم شبها به جای تبر، گوشی موبایلش را تکان میداد تا ویچت و نرمافزارهای مشابه، برایش عشقی تازه بیابند.
چه بهتر که شیرین هم این روزها زندگی نمیکند. اگر بود شاید حداکثر تلاش وتعهدش این بود که در پروفایل فیس بوکش، به جای Single مینوشت In a relationship
گاهی ذوق میکنم که ماجرای امام حسین و عاشورا هزار سال پیش اتفاق افتاد. شاید اگر این روزها بود حداکثر همدلی مردم این بود که عکس پروفایل فیس بوک خود را به امام حسین تغییر میدادند. حرکتش هم که سیاسی بود. در فضای مجازی چندان استقبال نمیشد. شاید قرنها بعد به جای ۷۲ یار او باید از ۷۲ لایک او سخن میگفتند…
خیلی خوشحالم که پیامبر، کتاب خود را در هزار و چهارصد سال پیش به انسان هدیه کرد. اگر این روزها قرار بود این کتاب منتشر شود، باید سالها در انتظار کسب مجوز میماند و احتمالاً داستانهایی نظیر یوسف و زلیخا سانسور میشد و در نهایت ما باید اصل کتاب را به صورت پراکنده روی وب، مشاهده میکردیم و گاه گاهی نیز به نشانهی تایید، لایک میزدیم.
خوشحالم که ولتر نوشتههای خود را سه قرن پیش نوشت. اگر این روزها مینوشت احتمالاً باید به دنبال پارتی میگشت تا بتواند آنها را به صورت تلهتئاتر پخش کند. با مخاطب بیحوصلهای که پس از چند دقیقه صبر، کنترل به دست، در میان هفتصد کانال دیگر، به دنبال پخش کلیپهای روز میگشت.
عصر ما عصر بیحوصلگی است.
عصر زندگیها و حرفهای سطحی.
عصر شتاب.
عصر محدودیت وقت و کلمات.
دلت که تنگ میشود در فیس بوک دوستت را Poke میکنی و مینشینی تا Poke Back شوی! و این یعنی که ما هر دو هنوز زندهایم و مگر جز این خبر مهم دیگری هم هست؟
تاریخ تولد دوستانت، که قبلاً مهمترین یادداشت تقویمت بود، دیگر جایی در تقویم ندارد. فیس بوک این وظیفه را بر عهده گرفته است. میتوانی همانجا چند جملهای هم بنویسی و با کمترین زمان و هزینه ادای دین کنی!
پیامک هم که میفرستی باید دقت کنی که تمام حس حرف دل خودت را در ۱۴۱ حرف بیان کنی که اگر چند قسمت شود، هم گران میشود هم ممکن است در ارسال و دریافت آن مشکل ایجاد شود. فارسی اگر بنویسی که باید وجودت را در ۷۰ حرف خلاصه کنی!
ایمیلهای دوستانه نیز در لابهلای ایمیلهای انبوه گروهی گم میشوند. همانها که نوشتهاند باید به ۷۰ نفر ارسال کنی و اگر تا ۷ روز ۷ نفر دوباره به تو ارسال کردند خوشبخت میشوی و اگر نشد باید بدانی که طی ۷ ماه یا ۷ سال یا ۷۰ سال، نگونبخت میشوی!
این است زندگی ما. این است عشق ما. این است دلتنگیهای ما.
خوشحالم. خیلی خوشحالم. خیلی خوشحالم که انسانهای بزرگ تاریخ، همه آمدند و رفتند که امروز، دیگر روز انسانهای بزرگ نیست…
———————————
پی نوشت: کاش دوباره موبایلت را برداری. آن جملههای عاشقانه را که از فیس بوک و دیوان حافظ و سعدی و توییتر کپی کردهای پاک کنی. دوباره به من پیامک بزنی و این بار بنویسی: «محمدرضا دوستت دارم». کاش اگر حرف دیگری نداری همین جمله را چند بار بنویسی. خوشحال خواهم شد. شاد خواهم ماند. میدانم که این پیام برای من آمده است. اختصاصاً برای من. این پیام هدفمند است. نه از آن هرزه پیامهای عاشقانه و دوستانهای که در فضای مجازی، دست به دست میگردند و مستعمل و کثیف و دستخورده به دست مان میرسند. مانند سکهی بیارزشی که قبل از من، توسط تمامی فعالان بازار(!) دستمالی شده است…
شاید الان ۶ ماهه که از شر قیس بوک و توییتر راحت شدم یه خورده درست تر دارم تو دنیای واقعی زندگی می کنم ، نمی خوام بگم اینا بدن ولی برای ما ایرانیها که از دنیای واقعیمون پناه اوردیمو فرار کردیم به این دنیای فیس بوک واقعا چیز خوبی نباشه و می بینیم که به معنای واقعی کلمه کلا ما جور دیگه ای از اینها استفاده میکنیم ، اینا قرار بود دوستی رو پیدا کنن برامون ولی داریم خودمون رو هم گم میکنیم اینجا
چند وقتیه حس میکنم خیلی شخصی مینویسی!خیلی!
دوست دارم محمدرضا بی شیلیه پیلیه
دوستت دارم رضا.
ساده…
wOw
یک کارشناس مدیریت و مذاکره که شبیه یک نویسنده می نویسه
خوشبخت شدم از آشناییت.
منم بعد از مدتها اومدم که بگم:
استاد عزیز دوستت دارم
این متن رو فکر کنم رو وبلاگتون خونده بودم! باز هم خوندم و باز هم خواهم خواند…
بی تعارف و بدون تامل میگم که تاوقتی که خودتون هستیدو مینویسید و فعالیت میکنیدو برای عصر ما دلسوزی میکنید
هرگر و هرگز و هرگز نخواهم به امدن بزرگانی که هم عصرشان نبودم غبطه بخورم. هرگز نمیگم که شاید اگر بودند طور دیگری رفتار میکردند.محمدرضای عزیز تا شما و امثال شما هستید هنوز هم ادامه روزگار بزرگان تاریخ رو زنده نگه داشتین و طالبان خودتون رو به مطلوب نزدیک میکنید.سپاس برای بودنتان.سپاس برای نوشتنتان.سپاس برای دغدغه هایتان و در اخر سپاس به سبب ارتباطی که با دوستان مجازی دارید.
سلام محمد رضا جان
بنظر من مشکل این عصر نیست. مشکل مایی هستیم که در این عصر زندگی میکنیم که البته نه به قول این دوستمون زندگی نمیکنیم و زنده میمونیم….
از خود تو هم به عنوان کسی که از این عصری انتقاد دارم
اونقدر سرگرم اهداف و الویت هات هستی که حتی دخترت هم مجازی شده….
محمدرضا واقعا چه کنیم که دچار شتاب و تراکم نشیم و کمی هم زندگی کنیم؟؟؟
ترس از خرد شدن در چرخ دنده های چنین زندگی آدمو از دلخوش بودن به کسب برخی دستاوردهای امروزین دچار تردید میکنه چون چیزهای زیادی رو میگیره تا چیزی رو به آدم بده. واقعا سخته انتخاب در بین این تناقضها…
اگرچه من عاشق دویدن برای ساختنم اما ساختنی که آباد کند نه ویران …
راستی چه باید کرد؟
محمد رضا دلگیر همین اتفاقات بودم و امدم ایتجا که نوشته ات بر عمق جانم نشست…..
نشست….
نشست….
اری افسوس…..
نمیدانم
اما این روزها دلم میخواهد وارد یک رابطه عاشقانه شوم
اما نمیدانم که ایا هست شیر دلی کز بلا نپرهیزد ……………
متاسفانه این روزا “شتاب” قاتل لحظه های با هم بودنمون شده.
کاش حرفاتون درست نبود!
کاش میشد این پستو لایک نکرد!
کاش. . .
اما متاسفانه دقیقا همینطوره که میگین…..
استاد؟
چرا هروقت چنین حرفهایی میشه اکثرا موافقن و واکنشها جوریه که مشخصه-یا حداقل انگار که- این حرف دل همهست؟؟؟ اما باز هم این روند ادامه داره؟؟؟ چرا؟ یعنی این “ویژگی” گذر زمانهست؟؟
خوش حالم ک منو نمیبینید ادما وقتی گمنام هستن راحتر حرف میزنن
محمد رضا ی عزیز بی اغراق میگم توی این دو هفته ای که با سایت شما آشنا شدم واقعاً خیلی چیز ها یاد گرفتم و ازت به خاطر دل بزرگی که داری تشکر میکنم این روزا آدما جور دیگه ای شدن ، کمتر کسی مثل شما پیدا میشه که علمی رو که با زحمت بدست آورده خیلی راحت به دیگران انتقال بده برای همه چی ممنون سعی میکنم هر روز به سایتت یه سری بزنم .میدونی احساس می کنم زندگی ما آدما دقیقاً شده همین خلاصه گویی ها امروز که در خیابان های شلوغ این شهر قدم می زنم یه چیزی تو چهره ی بیشتر مردم وجود داره استرس زیاده و من به شخصه اینو در نداشتن یه معنویت خاص میدونم احساس میکنم ما آدما خدای خودمونو گم کردیم اون معنویته نیست برای همینه نمی دونیم چه کار می کنیم و چی می خوایم واقعاً اگر معنویت نباشه یه جایی لنگ می زنیم ….
اتفاقاتی که خیلی وقتها من رو هم ناراحت میکنه … خیلی زیبا نوشتید
دیگه عصر اختصاره همه چی درنهایت ایجازه
مفید و مختصر
دوستت دارم محمدرضا
سلام محمدرضای عزیز. معذرت می خوام با اسم کوچک خطابت می کنم، در این که شما حداقل به خاطر آموزش های مربوط به رادیو مذاکره استاد بنده هستی شکی ندارم و از این بابت هم متشکرم، اما وقتی وبلاگت رو می خونم و نا خود آگاه با تو احساس نزدیکی میکنم که دوست دارم محمدرضا صدات کنم.
خوندن وبلاگت یکی از مفرح ترین و لذت بخش ترین کارهایی هست که انجام میدم، در حقیقت اینجا از اون سبک وبلاگ هایی است که دوست دارم. از دیدن مطالب روزمره ای که شاید چندین بار برای هر کدوم از ما اتفاق میوفته و به ندرت به خاطر همین شتابزدگی ها بهش توجه می کنیم لذت می برم.
خلاصه، عمارت آنلاین تو رو دوست دارم. 😉
محمد رضای عزیر، استاد عزیز تک تک حرف هاتون و انرژی وجودتون روی زندگی من تاثیر داره (میگم حرف چون تنها دریچه ی آشناییم با شماست)، اگه یه روز به این خونه نیام خیلی دلم تنگ میشه و خیلی دوستون دارم.
محمد رضا!!!!!!!
تو آنقدر انسان مفید، دوست داشتنی و عزیزی هستی که هر روز صدها و بلکه هزاران بار به هر وسیله ای یادت می کنند….
اما خودت در رقابت با ثانیه ها، شتابان از کنار انسانهایی که از صمیم قلب دوستت دارند می گذری همانند زمانی که سوار بر قطاری که خودت راهش انداخته بودی !!!! درختان کنار جاده را پشت سر می گذاشتی…
عزیزم ….
لختی درنگ کن ، از آن همه شتابی که در سبقت از زمان داری کم کن و لحظه ای را در کنار آنان که عاشقانه دوستت دارند بگذران
رضا جان این متن رو دوباره بخون. حرف های من رو نوشته. من نمی تونستم این حرف رو به این قشنگی به تو بزنم 🙂
سلام محمدرضای عزیز
گاه گاهی بهت ایمیل میزنم نمی دونم دریافت میکنی یا من اشتباهی میفرستم.خیییییلی دوستت دارم .
این درک کردن و منطقی بودنت خیلی آرومم میکنه ،نمیدونم چه جوری بگم احتمالا بخاطر همین روزگار هستش که فرصت هیچ رو هم از آدم میگیره ،و وقتی میبینی کسی این چنین مینویسه باید به بودنش شکر کرد.
الناز عزیز. دیر به دیر ایمیل میزنی اما خیلی دوست دارم ایمیلهات رو. سعی میکنم من هم بیمعرفت نباشم و جواب بدم 🙂
اما بدون که با علاقه تک تک اونها رو میخونم
سلام نمیدونستم براتون بنویسم یانه اماگفتم بنویسم شایدجوابی ازطرف شمابیاد
من ایمیل ندارم واین ایمیل خودم نیست وهیچ راه ارتباطی نیست که ازتفکرات شما استفاده کنم چندوقت پیش اس ام اس هم زدم بازم جواب نیومد من شمارو ازبرنامه ماه عسل شناختم وازپرانرژی بودنتون لذت بردم که چه قدر یه آدم میتونه باسوادوپرانرژی باشه همه طرفدارانتون رومی شناسین وجوابشون رومیدید ولی من نمیدونم چطور مثل اونهاباشم استادشعبانعلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من واقعا اذیت میشم
سحر عزیز.
احتمالا میدونی که حجم پیامها و ایمیلها و اس ام اس هایی که برای من ارسال میشه خیلی زیاده.
اما اگر تو مشکل اینترنت و ایمیل داری این وظیفهی منه که یک جوری یک کاری بکنم.
شمارهی من رو – که باهاش فقط اس ام اس جواب میدم – رو داری (توی قسمت تماس با من در سایت هست). ۰۹۱۲۱۲۵۴۲۱۷
خواهش میکنم یک بار دیگه به من اس ام اس بزن و توش فقط همین ایمیلی رو که اینجا نوشتی (که مال خودت نیست) بنویس که من بتونم پیدات کنم.
خودم باهات تماس میگیرم.
سلام استاد عزیز
تاحالا توفیق دیدنتون رو نداشتم ولی مثل یک استاد بزرگ هستین برام
هرروز با اشتیاق تر از دیدن پیام های دوستام تو ایمیلم میام مطالب روزنوشته هاتون رو می خونم. با احترام باید بگم من اگه جای شما بودم اسمش رو روزنوشته نمیذاشتم، این نوشته ها برای روز خاصی نیست و همچنین درگیر روزمرگی ها نشده. این نوشته ها مثل یک روزنه امیدی هستند به سوی آرمان شهری که دارم و من رو به اون راهنمایی می کنند، بیشتر دل نوشته اند، چون باشون زندگی کردین و از جایی کپی نشده اند
من استادای بزرگ زیادی داشتم تا حالا. اولین چیزی که شما رو از همه ی اونا متمایز می کنه شعور و درک بالاتونه. این شعور چیزی نیست که با تحصیلات بیشتر و یا هوش بالاتر بدست بیاد، برمی گرده به انسانیت آدما و دردی که تو زندگیشون کشیدن و میخان اون درها در خاطره و یادشون بمونه و هرکسی رو به همون صورتی که هست می پذیرند و دوست دارند. وقتی هربار میام به این خونه ی مجازی و جمله جمله ی حرفاتونو می خونم انگار راضی میشم از وجودم، از دنیا -که هنوزم یه همچین آدمایی هستند- ، از انسانیت که هنوز نمرده. شاید کارایی که شما می کنین خیلی ساده باشند و اصلا به نظر کسی نیان ولی خب من تمام این نشونه ها رو درک می کنم و از شاگردی شما لذت می برم
پ.ن : پیرو کامنتی که خانم “سحر” گذاشته بودن و جواب شما مبنی بر اینکه “اما اگر تو مشکل اینترنت و ایمیل داری این وظیفهی منه که یک جوری یک کاری بکنم. ” حاضرم قسم بخورم تا حالا همچنین برخوردی رو از هیچ کسی غیر از شما ندیدم
استاد ممنونم از بودنتون، از محبت تون و از اینکه خیلی چیزای مهم رو تو زندگیم از شما یاد گرفتم و خواهم گرفت. امیدوارم لیاقت انسان بودن رو داشته باشم و شاگرد خوبی براتون باشم.
محمدرضا الان تازه جواب کامنتی که دیروزصبح برام گذاشتی وخوندم چون داشتم میرفتم دانشگاه بدقت نتونستم بخونم این جمله که اگرتو مشکل اینترنت وایمیل داری این وظیفه منه یه جوری یه کاری بکنم این جمله روکه خوندم بغض راه گلومو بست که چه قدریه ادم میتونه این قدرمهربون باشه
یه کم ازدستت ناراحت بودم ازطرزجواب دادن به اس ام است ولی…..
خیلی ممنون شرمنده میکنید.
خیلی قشنگ نوشته بودی، این درد امروز همه ماست، محمدرضا دوستت دارم.
راست میگی…زندگی به معمولی ترین و احمقانه ترین شکل ممکن پرشتاب و سطحی داره پیش میره…
انقدر سطحی که لحظه به لحظه میبینی که قدِ آغوش کسی که دوستش داری،با جلو رفتن رابطه به جای این که بزرگتر شه …برای تو داره آب میره..!انقدر پرشتاب که خیلی زود میبینی که تو آغوشش جا نمیشی…
تلخه …اما زندگی و به تبع اون رابطه هامون به طرز باورنکردنی ماشینی و الگوریتم وار شده….من حس میکنم که خیلی از ماها که خودمون رو با این نوع الگوریتم ها همراه نکردیم،تو رابطه هامون خیلی مظلوم تر از شیرین و فرهاد و لیلی و مجنونیم…و اگر نظامی بود و داستان این گروه از عشاق زمان ما رو روایت میکرد..خیلی جانگذازتر و تلختر و سوزناک تر از روایت اونا میشد…
محمدرضای عزیز خیلی ناراحت و شاکی نباش
زیادتر که دقت کنی متوجه توالی و ریشه این مشکل میشوی.
کسی که احتمالا دوست داری برایت کاملتر و بیشتر و دقیقتر بنویسد، مختصر و کوتاه مینویسد و شاید برای دیگری چنین کند که آن دیگری پاسخ خلاصه میدهد همچنانکه برای تو دور از انتظار بوده.
محمدرضا هیچ دقت کردهای که خیلی از دوستان و مشتاقان تو، هر روز به دقت دل نوشتههای تو را میخوانند و برایت لایک میزنند از ته قلبشان (بگذریم که لایک سرسری هم وجود دارد) و کامنت میگذارند و به اندازه تمام دنیا خوشحال میشوند اگر ببینند که محمدرضا شعبانعلی بزرگ مرد مذاکره ایران فقط به … و … توجه نمیکند و گاهی به آنها هم توجه دوستانه نشان میدهد. البته که این محمدرضا خیلی اوقات هم چنین کاری کرده است. اما چند نفر جایگاه مورد علاقهشان را یافتهاند.
میخواستم یادآوری کنم که این تنهایی و حرفهای دلتنگی را خیلی از دوستانت مایلند و با کمال افتخار دوست دارند برایت به خوبی پرکنند و تو را خوشحال ولی مثل همه افراد تاریخ ما همیشه منتظر اندک افرادی هستیم که خودمان منتظر توجه آنها بودهایم که البته بیدلیل هم نمیتواند باشد.
هر کسی حق دارد با توجه به سلیقه و عقلانیت و خواهش دل خود دوستانش را انتخاب کند و به حکم همین انتخاب باید و باید که ادامه مسیر را بپذیرد.
مدرنیته و وبلاگ و پیامک و همه این قبیل ابزارات بهانهاند وگرنه ما همچنان پایبند تعلق خاطرمان هستیم بشدت و فقط برای کم توجهیها و حذف کردنهایمان دلیل به ظاهر محکمه پسند یافتهایم
محمدرضای عزیز اینها را بگذار به حساب حرف دل یک شاگرد مکاتبهای یکطرفه دورادور کوچکت که خیلی از احساسات مشابه را به نوبه خود و در موقعیتهای مختلف درک کرده و نه قصد جسارت
شاد باشی
سلام محمد رضاي عزيز
دقيقا نميدونم چي ولي ميدونم كه يه چيزي ميخوام بهت بگم. اگر پراكنده گفتم و حرفاي بي ربط با اين پستت ميزنم ببخش. از معدود دفعاتي است كه روزنوشته ات را مي خوانم و حس خوبي از آن نمي گيرم نه بخاطر اينكه حرفهايت درست نيست، كه كاملا درست نيست، كه آنقدر بزرگ شدي و اوج را مي بيني كه عشق شيرين و فرهاد، ليلي و مجنون ها، امام حسين و عاشورا و … را در آسمان مي جويي. تو بزرگي و انسانهاي بزرگ عصر ما كم نيستند. از نظر من بزرگ كسي است كه مي بخشد و دامنه ي بخشايندگيش به وسعت تنوع مخاطبانش وسيع است و هر كسي به فراخور حال و وضعيتش از آن بخشندگي بهره اي مي برد. به كساني كه تمام افكار و حرفاتو تأييد ميكنن كاري ندارم كه وضعشون معلومه، حتي منتقدينت (از نوع با انصاف و بي انصاف) هم از ميان تمام افكاري كه تو چنته دارند ناب ترين هاشو بيرون ميكشند و در قالب انتقاد به پستهات نثارت ميكنند، چون وادارشون كردي كه فكر كنند و باهات هماوردي كنند و لذت ببرند پس بهشون لطف ميكني و اگر از انتقادشون بهره اي بردي پس اوناهم به تو لطفي ميكنند. ببخش اگر اشتباه مي كنم ولي فكر مي كنم كه تو به خاطر بخشيدنهات توقع پاداشي داري كه راضيت كند، كه براي بخشيدن بيشتر انگيزه ات بخشد، كه حس كني تلاشهايت بي اجر نيست. محمد رضا تو انساني و انسان هر چقدر كه بزرگتر تنهاتر است و البته منظورم از تنهايي اين نيست كه كسي دور و برش نيست تا تنهاييش را با او پر كند، بلكه احتمالا هماوردي نمي يابد كه لحظات نابش را با او پر كند. لحظاتي كه بوي رقابت، رفاقت، همكاري و … نه كه بوي خواستن بي قيد و شرط دهد.
محمد رضا آنقدر اوج گرفتي كه گاهي وقتا پايينيا يا حسودي ميكنن، يا ازت مي ترسن يا احساس ميكنند چيزي تو چنته ندارن كه بخوان بهت نزديك بشن. بعضي وقتا لازمه چند تا از اون بادبادكايي كه باهاشون اوج گرفتيو سوراخ كنيم تا سقوط كني بيفتي تو يه روستايي دهكوره اي، قبرستوني، چه ميدونم جايي كه ادماش فيسبوك و چت و اس ام اس و از اينجور چيزا ندارن يا اصلا اعتقادي بهش ندارند، بعد ببينم بازم جرأت داري از عصر بي حوصلگي و حرفهاي سطحي و شتاب و محدوديت كلمات حرف بزني. محمد رضا بهت حق ميدم كه اتفاقاتي كه دور وبرت ميفته خيلي برات رضايت بخش نباشه ولي بخاطر تمام كساني كه با افكارت حتي براي لحظه اي به زندگيشون معنا مي بخشي حق نداري از عصر سطحي بودن رابطه ها حرف بزني. چيز زيادي ندارن در قبالش بهت بدن جز اينكه براي سلامتيت دعا كنن. دوستت داريم محمد رضا
محمدرضا جان دوستت دارم.
سلام
همیشه منبع و سرچشمه در هرموردی،چه در جستجوی علمی و چه درنقل قول و… ،روی نتیجه کار بسیار تاثیرگذاره…در مورد پیامی که شما دریافت کردید کاملا با نظرتون موافقم…یه دوستی به من گفته بود که وقتی به عنوان مثال you را u مینویسی اون کلمه گم میشه…در مورد فرستادن پیامهای دیگه من احساس میکنم اونقدر که به نتیجه فکر شده که به منبع(قلب) و مراحلش فکر نشده…منظورم از مراحل مطالعه هست این که شاید قصد فرستادن پیام شاعرانه و ادیبانه ای بوده اما تواناییش نبوده…دقیقا مثه یه پروژه ناقص که در آینده کیفیت کارشو نشون میده…چقدر خوب که به این موضوع پرداختید و جای بسی خوشحالی که شما در این مود بحث کردید…باید خودمون سرعت گرفتن زندگی ماشینی را کنترل کنیم…یا متناسب با توانایی خودمون تنظیمش کنیم.
صیا این از شرایط دنیای امروزلبا س های محلی قدیم ظرف های قدیمی و میوه های قدیمی که از باغ می چیدن حالا دیگه نمی توانی اون لباسها را بپوشی و سوار مترو بشی میوه ها اگه قرار از باغ چیده بشن خیلی ها میوه گیرشون نمیاد قبلا شاید ما سالی یه نامه دریافت نمی کردیم ولی الان روزی حداقل چند ایمیل دریافت می کنیم خلاصه همه چیز باید جمع وحور خلاصه بشه حتی اگر اون حس رابهت نده کاسترو میگه سرمایه داری در نهایت منجر به بردگی انسان می شودواین یعنی اینکه ما برده های مدرن هستیم
سلام
تمام حرفاتون درست ولی هر عصری با هر تراکمی ابستن اتفاقات بزرگه اتفاقات بزرگم به دست انسان بزرگ رغم میخوره
درسته عصر ما عصر یخبندان احساسی معنویه ولی همون ادم هایی که دانشمند واقعیند در وفور فالگیران به دور از هیاهوی
رسانه ای رسالتشونو زندگی میکنن
من هم از اين پيامك هاي گروهي اصلا خوشم نمياد تازه بعضي ها موقع كپي كردن پيام رو كامل نمي خونن و اسم فرستنده قبلي رو از ته پيام پاك نمي كنن و شما پيامي از گس دريافت مي كنيد كه زيرش نوشته مريم ! كاش تعداد دوستانمون كمتر باشه اما توجه و وقتي كه براشون مي گذاريم بيشتر باشه مرسي از نوشته هاتون كه تلنگر هاي خوبي بهمون مي زنه
وای این که دیگه اسم نفر قبلی پاک نشه ، فاجعه اس….
خیلی خوب میشد اگه نسل این جور پیامها ورچیده میشد
نمیدونم چه فایده ای داره اینجور پیغامها
و اگه نخوای به این شتاب زندگی مدرن تن بدی چی؟ محکوم به انقراض هستی؟
برای من که اینطور یوده و الان در لبه پرتگاه یا باید خودم بمونم و نابود بشم یا سوار قطار اکسپرس عصر مدرنیته بشم و فقط زنده بمونم بجای زندگی کردن!