چند روز پیش، دلنوشتهای داشتم در مورد خلیج فارس. این متن در سایت و صفحهی فیس بوک من منتشر شد. به لطف برخی دوستان، در گروههای مختلف مدیریتی هم ایمیل شد. با وجود اینکه عمدهی خوانندگان موافق کلیت بحث بودند از طرف برخی خوانندگان به «عربی کردن خلیج فارس» و به «بی اهمیت جلوه دادن تلاشهای سایبری دفاع از میهن» و «تحلیل سطحی و نادرست و جهتدار» متهم شدم. متن زیر پاسخی به آن انتقادهاست.
هرودوت در قدیمیترین کتاب تاریخ جهان، در توصیف کوروش (نقل به مضمون) مینویسد: «شاهان را عموماً شهوت گسترش نامشان به جنگ وادار میکند. اما ایرانیان، میل به گسترش فرهنگ و رفتار خود دارند. چنین است که وقتی کشورگشایی میکنند، مذهبها را تغییر نمیدهند. نام شهرها را حفظ میکنند و در آبادی عبادتگاه دیگران میکوشند. در تمام نبردها، گسترش فرهنگ ایرانی، زمینه ساز گسترش قلمرو جغرافیایی حکومت آنان بوده است».
قاعدتاً برای تحلیل یک بحث، باید «گفته» و «گوینده» را تفکیک و جداگانه تحلیل کرد. اگر چه به تعبیر زیبای امام علی تحلیل «گفته» مهم تر از پیگیری «هویت گوینده» است اما در بحث خلیج فارس، شاید شناخت «هویت گوینده» به قضاوت بهتر در مورد «نیت گوینده» و «تحلیل بدون سوگیری گفته» منجر شود.
«محمدرضا شعبانعلی» نویسندهی متنی که در مورد «خلیج فارس» نوشته شده، «ایرانی» است. دهها هزار «دانشجوی ایرانی» دارد. ده ها «کتاب» برای توسعه دانش و فرهنگ «ایران» نوشته. زندگی و رفاه و مقام بالای اقتصادی و مدیریتی در خارج از «ایران» را تجربه کرده ولی ماندن و زیستن در «ایران» را انتخاب کرده است. او پیوسته در «مذاکرههای بینالمللی ایران» به اندازهی توانمندیاش و تا مرز محدودیتهایش، برای حفظ حقوق مردم ایران از یک دلار گرفته تا یک میلیارد دلار، تلاش کرده و میکند. او «مسلمان» نیز هست و بر خلاف فضای رایج فرهنگی جامعه، خوب به خاطر دارد که «مسلمان» بودن و «عرب» بودن دو واژهاند و از بغض یکی به دیگری حمله نمیکند. او همچنین خوب به خاطر دارد که از شدت تعصب «ایرانی»، به «اعراب» حمله نکند چون در جنوب کشورش در استانهایی نظیر خوزستان، دوستان و عزیزان «عرب» زیادی دارد که «ایرانی» هستند و به ایرانی بودن خود افتخار میکنند.
اساساً آنچه در یک نوشتهی مینیمال در حد چند صد کلمه میخوانیم، قرار نیست «استدلال دقیق و متودولوژیک علمی» باشد که اساساً برای چنان استدلالی، نه ایمیل یک «رسانه» مناسب است و نه «فضای بحث» کافی است و احتمالاً «حوصلهی مخاطب» نیز همراهی کامل نخواهد کرد. متنهای کوتاهی که در فضای مجازی میخوانیم، تلنگری برای اندیشیدن هستند. نه کمتر و نه بیشتر. «کلمات» را نمیتوان جایگزین «مفاهیم» نمود. کلمات بر زبان شکل میگیرند و نقشهی مفاهیم در ذهن مخاطب تشکیل میشود. کسانی که ماه را رها کنند و به انگشت اشارهگر خیره شوند، یا خود فریب میخورند و یا اشاره گر را فریب خورده خواهند دانست.
بیایید لحظهای در ذهنمان تصور کنیم. به دادگاهی میرویم که در آن متهم به جرمی هستیم. قاضی و حاضران نه تنها ما را تبرئه میکنند بلکه از ما دفاع هم کرده و با ما همدلی میکنند. حالا فرض کنید که هنگام خروج از دادگاه، تعدادی از حاضران کوچه و خیابان، فریاد بزنند که: «تو هنوز مجرمی!». چه باید کرد؟ آیا صلاح است که فریاد بزنم و وارد قیل و قال شوم؟ هر چه بیشتر این بحث را ادامه دهم، به «مدعیان مخالف خود» رسمیت بیشتر دادهام و «رای دادگاه» را به فراموشی سپرده و حتی بیاعتبار کردهام.
بحثهای سیاسی حول نام خلیج فارس، مدت هاست تمام شده. اگر چه حساسیتها به شدت در شمال و جنوب خلیج فارس باقی مانده است. سال ۱۹۹۴ در قواعد نگارشی سازمان ملل بخشنامه شد که نام «خلیج فارس» باید کامل بوده و به صورت ناقص «خلیج» به کار برده نشود:
www.shabanali.com/PersianGulf.pdf
سال ۲۰۰۶ کمیتهی مطالعاتی تخصصی سازمان ملل در خصوص نامهای جغرافیایی، گزارش خود را در خصوص نام خلیج فارس ارائه کرد که میتوانید آن را از لینک زیر دانلود کنید:
http://unstats.un.org/unsd/geoinfo/UNGEGN/docs/23-gegn/wp/gegn23wp61.pdf
کلمه به کلمهی این گزارش ارزش خوانده شدن دارند. در این گزارش نکات ارزشمند زیادی را میخوانیم از جمله اینکه: «کسانی که بحث خلیج فارس و خلیج عربی را مطرح میکنند شاید ندانند که این نام در میانهی چالش پارسیان و اعراب، توسط ایرانیان یا اعراب انتخاب نشده. بلکه یونانیها و رومیها، از قرنها قبل، با مشاهدهی تفاوت سطح قدرت و جمعیت و گسترهی جغرافیایی، نام خلیج فارس یا دریای فارس را برای این دریا انتخاب کردهاند. این نامگذاری سیاسی نیست. بلکه یک واقعیت تاریخی است و نامی حداقل ۲۵۰۰ سال است در تاریخ مکتوب دیده میشود و حداقل طی ۲۵۰۰ سال گذشته، هیچ نامی مانند «خلیج فارس» در تاریخ خاورمیانه وجود ندارد که تمام نویسندگان و تاریخنگاران روی آن اتفاقنظر داشته باشند».
بحث خلیج فارس و دادگاه آن تمام شده. حکم هم اعلام شده. اما آنها که در نهادهای رسمی حرفی برای گفتن ندارند، در کوچه و خیابانهای پشت دادگاه فریاد میزنند و متاسفانه مردم احساسی ما هم، چنان در فریاد و آشوب از آنها پیشی گرفتهاند که برگهی «حکم دادگاه» نیز در این میانه به فراموشی سپرده شده.
لطفاً بدون تعصب این چند جمله را بخوانید: «واقعیتهای تاریخی و رویدادهای مهم سیاسی» را باید در «مراجع رسمی» پیگیری کرد. خوشبختانه این پیگیری در مورد خلیج فارس انجام شده و نتایج آن هم سالهاست حل شده. «واقعیت» با «رایگیری» تغییر نمیکند اما «رایگیری» به معنای «پذیرش تردید دربارهی واقعیت» است. جوانی را در نظر بگیرید که متهم شود فرزند مشروع مادرش نیست. دادگاه و پیگیری و آزمایشهای دی ان ای و … همه تایید کنند که او فرزند مشروع است. بعد بشنود که جایی رای گیری میشود که او فرزند مشروع است یا خیر! اگر جوان در این رای گیری شرکت کند و از دیگران بخواهد که در آن رای گیری شرکت کنند و به نفع او و مادرش رای دهند شما چه خواهید گفت؟ جز اینکه به رسمیت شناختن این رای گیری، خود نوعی توهین است؟ مهمترین نهاد بینالمللی رای خود را اعلام کرده و ۲۵۰۰ سال تاریخ پشت ما ایستاده است. اکنون به خاطر یک «شرکت اینترنتی آمریکا» هر روز میرویم و همه جا رای میدهیم که ما فرزند مشروع مادرمان هستیم! جالب اینجا که بعداً میبینیم همان رایگیری هم تقلبی بیش نبوده و ارتباطی با آن شرکت اینترنتی نداشته. بلکه تولیدکنندگان «صندوقهای رای» و «کاغذ»، ما را به این بازی بیهوده فریب دادهاند. در دنیای مجازی که سایتها برای دریافت هر کلیک و بهبود رتبهی خود، پول میدهند، مردم ایران را میتوان با یک بازی پیامکی ساده، به سمت هر خانهی آنلاینی هدایت کرد. یکی از متخصصان تجارت الکترونیک چند سال پیش در سمیناری در انگلیس میگفت: برای بهبود ترافیک سایت خود، یک راه واقعی دارید و یک راه میانبر. راه واقعی آن است که برنامه بنویسید و تلاش کنید و تبلیغ. راه میانبر آن است که رایگیری در مورد نام خلیج فارس بگذارید. اعراب حوصلهی این کارها را ندارند. اما ایرانیها به سایت شما سرازیر میشوند و مشکل ترافیک و رتبهی شما را حل میکنند.
آنچه در متن «خلیج فارس» نوشته شد، به این بهانه، یک درد دل بود. تلنگری برای اندیشیدن و درد و دلی از اینکه چقدر «نگرش احساسی» در فرهنگ ما بر منطق غالب شده است. دعوت به لحظهای اندیشیدن بود که چه کردهایم که پس از ۲۵۰۰ سال تاریخ مکتوب شفاف متفق، حدود ۵۰ سال است که کشورهای جنوبی خلیج فارس به «عربی کردن» این خلیج فکر میکنند. آنها که میگویند ما ۳۰۰۰ سال تمدن در جنوب این «خلیج!» داریم. چگونه است که در ۲۹۵۰ سال قبل به این موضوع فکر نکردهاند؟ یا بهتر بگویم. چه کردهایم که در این ۵۰ سال اخیر، این وسوسه در ذهن آنها ایجاد شده.
اگر قبول داریم که مشکل «خلیج فارس» و «خلیج عربی» یک دعوای جدید ۵۰ ساله است بعد از سه هزار سال حاکمیت ما. باید دلیلش را جستجو کنیم. تمام سوال من همین است. تحلیل دشواریهای موجود، قطعاً ساده نیست. هر چه را به ذهن میرسد باید نوشت و خواند و از میان آن «ایده» گرفت که هر کس به سهم خود چه میتواند بکند. من هم به سهم خود فهرستی از موارد را ارائه کردهام. شاید برخی درست و برخی نادرست باشد. شاید برخی باید حذف و برخی باید افزوده گردند. شاید برخی باید تشدید و برخی باید تعدیل گردند. چیزی از جنس طوفان فکری آنچنان که همه روضهاش را میخوانیم و اما در عمل تحمل اجرایش را نداریم. ایراد گرفتن از دلایل دیگران کار دشواری نیست. هنر افزودن به فهرست دلایل است. کلمهای به مذاقمان خوش نمیآید و آتش روح و جسممان را فرا میگیرد. کجا بگوییم این درد را که ما از مفهوم «طوفان فکری»، «طوفان کردن» را دوستتر داریم تا «فکر کردن» را.
کاش ریشهای تر فکر کنیم. مولوی را «رومی» هم خواندهاند. «بلخی» هم گفتهاند و در حوزهی جغرافیایی ایران امروز هم، به خاک سپرده نشده. اما این انسان بزرگ، چنان به محتوای فکری و فرهنگی ایرانی و فارسی افزوده است که هیچ محقق منصفی را، توان انکار ایرانیت او نیست…
مبادا ما چنان خودخواه و سادهدل و منفعتطلبانه زندگی کنیم که پس از مرگ، بر خلاف مولوی، پیکرمان در این خاک باشد اما آیندگان ما را «ایرانی» ندانند.
در پایان قسمتی از نامهی سان تزو در چند هزار سال پیش برای حاکم کشورش را به شما هدیه میکنم:
هدف اصلی از جنگ، پیروزی در میدان نبرد نیست. بلکه غافل کردن فرماندهان، از وقایع داخل سرزمینشان است. نبرد اگر به اندازهی کافی طولانی و فرساینده باشد، حتی اگر ببازی، فرماندهان پیروز لشگر مقابل، به سرزمینی باز خواهند گشت که در آن جز ویرانی وجود ندارد. برای این بهتر است در زمینی بنجنگی که میدان اصلی نبرد نیست و کاری کنی که دشمنت نداند که باید از چه چیزی دفاع کند و نفهمد که باید به چه چیزی حمله کند.
با سلام
پیش از هر چیز اینکه تمام کامنتها در تعریف و تمجیده و حتی اگر همه واقعی و غیر گزینشی هم باشه فضای توتالیتاریسم رو القا میکنه که البته اغلبشون هم خانمها هستن.
فضای کامنتها هم کاملا احساسیه و جملاتی مثل اینکه حس تنهاییم از بین بره و دوستت دارم و این جور چیزا که برازنده نیست.
بحث در مورد خلیج فارس مطلبی علمی مثل آزمایش دی ان ای نیست.
برخورد صرفا محکمه ای با موضوعی اینچنینی توان برابری با رسانه ها رو نداره رسانه هایی که کلی هزینه دارن و با پول میچرخن و طبیعتا عربها هم پول دارن و کلی کمپلکس تاریخی و ..
اینکه ایرانیها احساسی اند و این جور حرفا نمیتونه دلیل این باشه که چون یه دادگاهی یه رای داده دیگه همه تبعیت میکننو دیگه کسی واکنش نشون نده
به عنوان مثال تعداد زیادی از شرکتهای بازرگانی و نمایشگاهی در تیلیغات و تیزرهاشون از نام خلیج عربی استفاده میکنن و این حرکت به شکل خرنده و با گذر زمان تاثیر خودش رو میذاره.
ممکنه بعضی سایتها به قول شما آمارشون رو بالا ببرن اما در عین حال این یک حساسیت سنجی هم هست و میزان آمادگی جامعه مورد نظر رو برای پذیرش یک قضیه اینچنینی نشون می ده.
کسی نمیتونه منکر این بشه که یک ایرانی نمیتونه نسبت به این قضیه بی تفات باشه و اگز یه عده چیزایی در مورد شما گفتن که البته خبر ندارم بی شک اشتباه کردن.
اما اینکه موندن تو ایران رو انتخاب کردین و اینجور حرفا نمیتونه دلیل علافه به ایران باشه و یا برعکس.
کسانی هستند که در ایران زندگی نمیکنن و کاملا وطن پرست و فرهیخته هستن ولی شرایط کاری و اخلاقی حاکم بر این جامعه رو قبول ندارن و خیلیها هم در ایرانند ولی اصلا ایران براشون مهم نیست اما میدونن که در ایران خیلی راحت تر میتونن امتیاز بگیزن و پول در بیارن.
اینکه شما مذاکره کننده بودین و این حرفا بیشتر حرفهای پوپولیستی به نظر میاد.
خیلیها شغلشون ایته و تو خیلی قراردادها هم بودن و کاملا هم حرفه ای مذاکره کردن ولی فکر نمیکنم این امتیازی باشه.
این هم یه شغله مثل نانوایی و معلمی که اونها هم میتونن حرفه ای عمل کنن که اغلب هم میکنن.
دوستان توجه کنن که هر قدر یک نفر دانشی هم باشه هیچ اجباری نیست که شما با تمام گفته ها و آرای اون شخص موافق باشین .کسی نمیتونه در مورد تمام مسائل متخصص باشه و همیشه هم درست بگه.
اولین بار مطلبی در باره زبان بدن رو تو این سایت خوندم و ابنکه چه دکانی شده برای یه سری آموزش دهنده و خیلی موافق این داستانم و از این طریق با این وبسایت آشنا شدم.
اما برخی از مطالب دیگه قابل بحثه و این مدارای همگی رو میطلبه.
با آرزوی کامیابی
حتما همه کسانی که این سایت رو می خونن حداقل یه سفر به قشم رفتن.بزرگترین جزیره خلیج فارس با جنگلهای منحصر به فرد حرا.با طبیعتی بی نهایت زیبا و مردمی فوق العاده مهربان که در عین محرومیت،از فرهنگ بالایی برخوردارن.در هیچ کدوم از مناطق دیدنی این جزیره ،نیازی به پرداخت ورودی نیست(حداقل تا آخرین باری که من رفتم نبوده) چون اصلا سازمانی مسئولیت رسیدگی به این طبیعت بکر رو بر عهده نگرفته و لذا نیازی هم به کسب درآمد نیست.ولی جالبترین قسمتش اینه که تمام مسئولیت نگهداری،پاکیزه سازی و همه کارهای دیگر این جزیره رو خود مردم عادی و ساکنین اونجا به عهده دارن.من به این میگم حرکت و عمل و من هم معتقدم از تغییر کاور فیس بوک به جایی نمی رسیم.اون روز که پرسیدم چه کنیم منظورم این بود که کسی یه راهکار عملی نشون بده،نه اینکه لب تابمونو بذاریم روی پامون و درحالی که نشستیم روی مبل جملات زیبا بنویسیم و یا تصویر پروفایل فیس بوکمون رو عوض کنیم….ودیگه اینکه اون تیکه آخر نوشته تون درباره جنگ خیلی تکان دهنده بود.
امروز هرچی میخونم از شما عالیه.
ممنون
امارات ادعای خود درباره جزایر سهگانه ایرانی را مجددا به شورای امنیت ارجاع داد
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921127000389
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این معنی نداند نیست باد
حقیر از فرمایشات شما استاد عزیزم در اون گروه مدیریتی دفاع کردم و پاسخ دادم و هنوز معتقدم سیاسی کردن مشکلات باعث حذف صورت مساله نمیشه. برخی عادت دارند برای ساده سازی وقایع و رویداد ها انگ توطئه به ندانم کاری های خودمان بزنند.
ارادتمندتیم و طبق معمولا میگم که کلا یه دونه ای
مخلصم امیر حسین جان. تو لطف داری.
چیزی که برای من درد داره اینه که از بین کسانی که مدعی ایرانیت و وطن پرستی و تمامیت ارضی ایران بودهاند تا حالا که از هر ۱۰ نفر ۹ نفرشون اون سندهایی رو که من ارائه کردم ندیده بودند.
البته ما به طور سنتی از سینه زدن و اشک ریختن بیشتر از آموختن واقعیات تاریخی و الهام گرفتن از اونها لذت بردهایم…
چون معمولا نمی دونند چطور به سند های معتبر دسترسی پیدا کنند.
یا به همه ی سند ها شک دارند یا به اونایی که دم دستشون هست اعتماد دارند.
آقا اجازه هست !
قبلا در مورد ملاک های تائید کامنتها چه درپاسخ به خودم و چه در پاسخ به سایر دوستان مفصل توضیح دادید با این وجود جسارتا می تونم بپرسم احیانا ، اخیرا در متن کامنتهام مورد یا مشکل خاصی هست که تایید نمیشوند؟ ببخشید ولی این اواخر، خودم کمی احساس می کنم شاید متن کامنتهام از سطح مطالب وب سایت شما و کامنت سایر دوستان پایین تر هست ، شاید چون من نه مدیریت خوندم نه اقتصاد ! (با این وجود از مطالب وب سایت شما و نظرات دوستان استفاده می کنم و در حد توانم تبدیل به فرمول عملی برای کار و زندگی شخصی ام می کنم تا اونجا که با به کار گرفتن خیلی از آموزش های مذاکره ای شما حقوق ام تا یک ونیم برابر از دیماه (یعنی از ابتدای آشنایی ام با آموزشهای شما) افزایش کمی داشته، حس خوبیه وقتی میدونی این اتفاق ارتباط مستقیم با تغییر عملکرد و نگرشت در اون مورد به خصوص داره !) قبلا فرمودید در مورد نحوه تایید فقط خواستم بدونم مشکلی تو متن کامنتهام هست ؟؟؟؟
امیدوارم دلخور نشید از کامنتم .
نه نیما جان. این چه حرفیه که میزنی.
این دو هفتهی اخیر حجم کارهای من به مناسبت آخر سال خیلی زیاد شده و فرصت خوندن کامنتها کمتر شده.
اینه که تعداد کامنتهای تایید نشده که قبلاً حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ تا بود معمولاً الان حدود ۱۰۰۰ تا هست. مدام میخونم و تایید میکنم اما نمیتونم تعداد این کامنتها رو به سادگی به صفر برسونم.
آآآ قربون دستت ممرضا! واسه مام یه دو سه تا کامنت تأیید نشده از دوره فتحعلی شاه قاجار باقی مونده!! اونارو به اختیار خودت اصن حذفشون کن! 🙂
نه جدی میگم… حداقل از تعداد کامنت های تأیید نشده سایتت که کم میشه.
ممنون که با وجود مشغله زیاآاآاآد وقت گذاشتید البته شما همیشه بنده نوازی میفرمایید. بینهایت سپاسگذارم.امیدوارم سال رو به بهترین شکل ممکن چنانکه شایسته ی شماست، به پایان برسونید .
راستش اینه که این شاگردتون ، در حال حاضر ، در حال درمان مسئله ” عزت نفس ” اش هست و هر از گاهی این مسئله -که بدلیل بی توجهی و ناآگاهی ام تا حدی مزمن شده – اوود میکنه البته با راهنمایی های شما و پیروی از توصیه و پیشنهادهای بینظیرتون در قالب تمرین ها ی فایل صوتی “مسیر اصلی” همچنان با امید پیش میروم. بی قراری و اصرار م رو شاید بشه گذاشت بحساب “اضطراب اجتماعی” .
ممنونم که فرصت دانستن رو برام فراهم کردید بقول “ابن یمین” :
آن کس که بداند و بداند که بداند اسب امل(شرف) از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند بیدار کنیدش که بسی خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
ممنون که فرصت گذر از مرحله چهارم و صعود به مرحله سوم رو فراهم کردید تا آخرین مرحله همراه مون بمونید چون مسیر رو بخوبی میشناسید لطفا .
سرفراز و برقرار باشید
سلام
شيوه شما در پاسخگويي به ابهامات و شايد اتهامات به حدي علمي تر و استوارتر از متن اصلي است،كه نمي دانم چرا بعضي ها يك مواقعي تصميم مي گيرند اتهامي وارد كنند. اگر من بودم به شيوه اي ديگر اين دفاعيه را تنظيم مي كردم كه شايد مدعي منطقي بودنش هم مي شدم. ولي حجم مستنداتي كه شما ارائه نموديد جداي از كامل و خاص بودن اين ويژگي را دارند كه قبلا يا كسي آنها را نديده يا در جايي درباره شان نشنيده است.اين را گفتم كه به دوستان جديد و قديم عرض كنم اگر جناب استاد شعبانعلي جمله اي مي نويسند يا در جلسات و سمينارها ارائه مي كنند،چندين جلد نوشته و مستند پيوست دارد كه بعضي را درمتن اشاره مي كنند و حجم كثير ديگري را بايد در محتواي نوشته شان درك كرد.
كمي شناخته شده تر و كمي منصفانه تر عمل كنيم.
دنيا با ما شروع نشده، خدا كند ما با تمام شدن دنيايمان تمام نشويم.
خدا را شاكرم كه شما را سر راهم قرار داد.
برقرار باشيد.
عالی عالی عالی
ممنون ممنون ممنون
چند وقته که دارم مطالب سایت رو میخونم و آخرین باری که کامنت گذاشته بودم شب یلدا بود
این متن عالی بود ارزش این رو داشت که یه کامنت تشکر بذارم
بازم ممنون به خاطر اینکه به فکرمون هستی وممنون به خاطر اینکه کمکمون میکنی که به فکر بیافتیم وفکری بکنیم
بسیار بسیار لذت بردم
در مباحث توسعه به کتب آقای سریع القلم علاقه خاصی دارم و برام حرفاشون بسیار دلنشین و قابل تامله.
بخشهایی از کتاب “عقلانیت و توسعه یافتگی در ایران” رو می نویسم که فکر می کنم خوب باشه سایر دوستان هم در موردش فکر کنند:
“ما به یک ایرانی جدید نیازمدیم؛ یک ایرانی وظیفه شناس، مسئولیت پذیر، حد شناس، منصف، پرکار، متدین، بدون هیاهو، با حس تعلق به سرزمین، قدر شناس، انتقاد پذیر، جو ناپذیر، مطمئن از خود، خود اتکا، کم سخن، کم ادعا و خود شناس…شخصیت متعادل، افکار متعادل را مهمان دائمی خود خواهد کرد…”
همچنین ایشون در مورد ناسیونالیسم ما می گن:
“حتی ناسیونالیسم ما عمدتا ناسیونالیسم احساسی و هیجانی است تا ناسیونالیسم عقلایی(تعلق به خاک،سرزمین،شوکت و قدرت ملی)، کسی که به کشور خود تعلق عقلی دارد یقینا از اتومبیل خود زباله به خیابان پرت نمی کند و کسی که تعلق نهادینه شده عقلی به مملکت و جامعه خود دارد، سهم خود را در دست یابی به شوکت ملی ایفا می کند.”
خوش به حالتون استاد که خیالتون راحته سهم خودتون رو ادا کرده و می کنید…
سلام.عالی بود آقای شعبانعلی.
مشکل بعضیا همینه که همیشه میگید، فقط به انگشتی که اشاره می کنه زل میزنند !
کاشکی این جواب شما رو هم بخونن و دیگه سکوت کنند.
حالا این حرفها به کنار 🙂
جناب شعبانعلی هم ولنتاین و هم سپندارمزگانتون مبارک باشه:)
محمد رضا آنچه از دل برآید بر دل نشیند مرسی که میتونی حرفهای دل خودت و مارو انقدر ر ر ر ر ساده روان و زیبا بنویسی
کلمهای به مذاقمان خوش نمیآید و آتش روح و جسممان را فرا میگیرد. کجا بگوییم این درد را که ما از مفهوم «طوفان فکری»، «طوفان کردن» را دوستتر داریم تا «فکر کردن» را.
هدف اصلی از جنگ، پیروزی در میدان نبرد نیست. بلکه غافل کردن فرماندهان، از وقایع داخل سرزمینشان است
………..
چقدر آرزو دارم با حوصله تر به حرفهای هم گوش کنیم. به کلام دیگران اجازه دهیم وارد مغز شود. ذهن آن را بچشد تازه اگر ذهنمان ذائقه سالمی داشته باشد و اسیر سلیقه ها و منافع نبوده و واقعا خردگرا باشد شاید بتوان گفت حرف شایسته ای در جواب حرف دیگران خواهیم داشت. چه خوب میشود این را تمرین کنیم و چقدر هم لذتبخش است. اول از همه آرامش و استحکام شخصیت خودمان بالا میرود. البته به نظر چاره ای جز این هم نداریم.
به خیالم میرسد این زمان برای بقایمان دیگر راهی نمانده است مگر «رفتن به سمت خوبیها» …
عالي بود.به معناي واقعي براي مسائل كه اطرافت وجود داره تحليل و كار فكري داري.تو جزء آدمهاي جريان سازي و برعكس خيلي از ما كه اسير جريان ميشيم.نميخوام الكي ازت تعريف كنم چون ميدونم بدت مياد.ولي فقط بدون كه توي اين فضاي منفي و پر از غرزدن (كه خودم يكي از اونام) تو در كنار انتقاد، كلي فكر و تحليل مثبت به فضاي موجود تزريق ميكني.مثبت به اين معني كه باعث ميشي آدم براي بهبود اوضاع اگه تلاش نميكنه حداقل فكر كنه.بازم مرسي…
اما محمدرضا يه چيزي ميخوام بگم كه فكر ميكنم اگرم خودت ناراحت نشي ميدونم كه دانشجوهات قطعا ناراحت ميشن.اما همونطوري كه خودت ميدوني يه مسئله اي كه توي مديريت در موردش بحث ميشه اينكه كه چطور ميشه عمر سازمان به عمر بنيانگذارش وابسته نباشه.در مورد كاري كه خودت شروع كردي ميخوام سوال كنم اين تفكر و سيستمي كه براي آموزش داري ايجاد ميكني چطور ميتونه بدون تو هم ادامه پيدا كنه؟منظورم اينه اگه يه روز خودت نباشي (به هر دليلي) فكر ميكني باز هم اين همه خواننده به اينجا سر ميزنن؟فكر نميكني كه تو يه برندي كه اگه نباشي مسيري كه رفتي كيفيت و جذابيتش رو براي كساني كه دنبالت ميان از دست ميده؟اگه مايل بودي به ما بگو كه چطور سعي ميكني محمدرضاهايي رو آموزش بدي كه راه تو رو ادامه بدن؟؟؟
بذار يه مثال بزنم.فكر كن اگه يه روز استاد محمدرضا شجريان نباشه كي قراره جاي ايشون رو بگيره؟همايون پسرش.ميدونم استاد يه چيز ديگه ست.همونطور كه محمدرضا شعبانعلي فقط يه دونه ست.ولي بايد كسي باشه كه راه تو رو خيلي خوب و محكم ادامه بده.تو براي تكثير محمدرضاهاي شعبانعلي چه برنامه اي داري؟
ببخشيد طولاني شد…
دلت پر از خدا و لبت پر از خنده …
محمد جان.
مهم نیست به اینجا سر بزنن.
حدود ۳۰ نفر از دانشجویان من الان استاد هستند و در دانشگاهها و موسسات درس میدهند.
حدود ۷۰۰ هزار نفر مجموعهی کامل فایل های صوتی من رو گوش دادهاند.
من اگر امروز هم بمیرم و سایتم هم ف.ی.ل.ت.ر بشه اونقدر که می فهمیدم کارهایی که در توانم بوده رو انجام دادهام.
مهم نیست اسم من و سایت من بمونه. آدمهایی که با من کار کردهاند دارند ایدههای من رو بهتر از خودم اجرا میکنند و بیشتر از خودم دانشجو دارند و مدیرانی که با اونها کار کردم شرکتهایی دارند که از شرکتهای خود من بزرگتره و کارگران و کارمندانی که توانستم سهم کوچکی در ایجاد اشتغال براشون داشته باشم هر شب به سر سفرههاشون میرن و …
به اندازهی یک انسان جوان کم توان ۳۴ ساله. راضی هستم و اگر هم راضی نباشم میدانم که توانم همین بوده. ۱۸ سال مدام روزانه ۲۰ ساعت کار کردن برای هدفهایم و اینکه پس از میلیاردها دلار همکاری در مذاکره و عقد قراردادها امروز هیچ سند مالکیتی به نامم نیست حسام رو خیلی خوب کرده.
در زمانهای قدیم باید پادشاهان فرزندی میآوردند تا نامشان و سلسلهشان بماند. این روزها باید فکر بماند. همین کافی است…
بر خلاف آن دوست خوبمان که میگفت: «تنها صداست که میماند». من میگویم: «حتی صدا نمیماند!»
مرسي محمد رضا
حرفت رو قبول دارم.اما منظور من فرزند داشتن و اين حرفا نبود.بيشتر منظورم ادامه ي مسيري بود كه بازم طعم محمد رضا شعبانعلي داشته باشه.البته ميدونم كه هيچ كسي نميتونه دقيقاً مثل يكي ديگه باشه و هركسي هم كه الآن يا بعداً مسير تو رو ادامه بده با تو متفاوت خواهد بود بي توجه به بهتر يا بدتر شدنش.خلاصه اينكه خوب يا بد محمدرضاي شعبانعلي واسه من دانشجوي مجازيت يا بقيه ي دانشجوهات يه برنده.يه آدم خاص كه دوست نداريم به نبودنش فكر كنيم.حرفم فقط از نگراني از نبودنت بود ولي بهتره كه فعلا از بودنت لذت ببريم.مرسي كه هستي و مرسي به خاطر تمام تلاش هات كه تاثير زيادي بر فكر كردن ميذاره.تو به ما فكر كردن ياد ميدي كه از همه چيز مهمتره….هميشه پاينده باشي…
یکی از بهترین متن های روزنوشته هاتون هست. عالی
دقیقاً همین طور هست که نوشتید! از مدت ها قبل اعتراض به حرف های افراد شده “فهم” !
دقیقاً هر وقت که شما متنی می نویسید شروع میشه به بحث و بهانه گیری های بی ربط و اظهارنظرهای گاهاً با قصد!
که بعدش مجبور میشیم متنی بنویسیم طولانی تر از قبلی! و توضیح راجع به “کلمه” نه “مفهوم”!
کاش واقع بین باشیم!
مردم دنيا همچون ديوانگان كور و كر، به جان هم مي افتند و يكديگر را نديده و نشناخته مي درند و بر اين ديوانگي نام جنگ افتخار مي گذارند.((ويليام تن))
سلام استاد به شدت با شما هم عقيده هستم.
جه دردي است كه وقتي مادر به فرزندش ميكه قربون جشماي بادوميت برم و بعد بجه بكه مامان من بادوم ميخوام:-)
قضيه ي حرفاي از سر درد شماست و بازتابي كه ناشي از سطحي نكر شدن ماهاست
خوب باشيد
جناب شعبانعلی با سلام
مورد صحبت شما زیر مجموعه ای از بحث هویت و هویت ایرانی است که بنده هم در کنار دیگران نظراتم را بیان کرده ام. خوشحال می شوم ملاحظه نمایید:
http://kkazemi.ir/?p=123
http://kkazemi.ir/?p=138
ممنونم از لطفتون که لینک گذاشتید. الان میخونم و خواهشم از بقیهی دوستان هم اینه که اگر جایی صحبتی رو مینویسند برای من و بقیه اینجا لینکش رو بگذارند که ما هم بخوانیم.
” میخواهم خبرگان ملی را به بحثی بخوانم که یک بار برای همیشه گفت و گو درباره عرب وعجم را سامان دهند و توجه کنند که ما مردم شرق میانه بی توجه به محدوده برامدن و نام و زبان خویش پیوسته در تاریخ سربلند زیسته ایم و پس از اسلام چراغ فرهنگ و تمدن بشر را برافروخته ایم.” پلی بر گذشته از ناصر پورپیرار محمد رضا جان طوفان فکری و بازاندیشی و بازشناسی هویتی این کهن بوم بسی استخوان سوز و دشوار است که حرکت های اولیه ان میتواند موی بر سر جوانان سپید کند.سپاس
راجع به امروز هیچ مطلبی نمذارین؟!!!دوست دارم نظرتونو بدونم
(البته اگه فکر میکنین سایت فیلتر میشه کامنتمو تایید نکنین لطفا)
به نظر من یک اتفاق خیلی معمولیه هدیه.
ولنتاین برای من بیشتر شبیه یک رفتار سطحی و نمایشی است.
اگر من تمام سال به عشقم فکر میکنم که اون یک روز نمیتونم حرف بیشتری براش بزنم و اون هم براش تفاوتی نمیکنه.
اگر هم تمام سال به اون فکر نمیکنم بگذار این یک روز هم خرق عادت نشه.
این نگاه من به همهی مناسبهاست. حتی مناسبتهای مذهبی.
یک بار به یکی از دوستانم میگفتم: اگر قرار است ۱۱ ماه بدون فکر به امام حسین زندگی کنیم بگذار ۱۲ ماه رو به ایشون فکر نکنیم. خیلی بهتره.
شاید همینه که گفتهاند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.
“اگر قبول داریم که مشکل «خلیج فارس» و «خلیج عربی» یک دعوای جدید ۵۰ ساله است بعد از سه هزار سال حاکمیت ما. باید دلیلش را جستجو کنیم. تمام سوال من همین است.”واقعازیبانوشتی استاد……لحظه ای تفکربرای همه ما خوب است.
حالا خيلي بيشتر دوستت دارم استاد
به قول استاد
دمت گرم و سرت خوش باد
ﺳﭙﺎﺱ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻼﺵ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺗﻔﮑﺮ ﻋﻤﯿﻖ ﻭ ﺳﯿﺴﺘﻤﯽ
“کاش ریشه ای تر فکر کنیم … ”
واقعاً زیبا بود … ممنون.
و به نظر من کاش این ریشه ای تر فکر کردن ها و سطحی برداشت نکردن ها از همه چیییز در زندگی؛ از دوران کودکی، از دوران مدرسه؛ به جای بعضی از چیزها و درس هایی که هیچ کمکی به بهبود زندگی و آگاهی و تفکر آدمی نمی کنه، به انسان ها آموزش داده می شد …
مثل هميشه!
محمدرضا نوشته هات باعث میشن حس تنهایی من از بین بره و بفهمم که یکی دیگه هم هست که اینجوری فکر میکنه و هم قبیله ای های مجازی هم که دیگه جای خود داره….
بازم میگم کاش به جای دفاع از اسم ها و مکان ها، یکم ارزش گزاری هامون رو تغییر بدیم و از اونا دفاع کنیم، نه اینکه با چشمانی بسته راه بیفتیم توی خیابون و همراه یه عده که خودشون هم نمیدونن برای چی داد میزنن، فریاد سر بدیم….کاش قبل این فریادهای دست جمعی با هم ۱ دقیقه هم زبونی کنیم و حداقل فریادهامون رو همسو کنیم…کاش فریاد تنها کاری نباشه که ازمون برمیاد که اونوقت دشمن هدفش فقط همین تلاش مذبوحانه ما میشه….کاش….کاش…. و یه عالمه کاش دیگه….
آیا تا به امروز نمونه ای از به «نتیجه» رسیدن این “تلاشهای سایبری دفاع از میهن” هست ؟؟؟! و اگه هست آیا به یه نتیجه و ثمره «رسمی» رسیده؟؟؟!