از نخستین سالی که متمم راه افتاد، هر سال دوم بهمن، مطلب کوتاهی دربارهٔ متمم نوشتهام. اسمشان را میشود گذاشت گزارشهای تولد متمم (این مطالب). سال گذشته به جای نوشتن یک مطلب، در این روز یک فایل گفتگوی چند ساعته منتشر شد. امسال هم برنامهٔ دیگری داشتیم که با آوار غمی که بر سرمان فرود آمده، نه مناسب بود و نه معنا داشت. بنابراین صرفاً چند خط مینویسم تا اینجا باشد، و یادم و یادمان بماند که این روزها بر ما چه میگذشت. پیشاپیش از این که کامنتهای این نوشته را – بر خلاف همهٔ سالهای گذشته – میبندم، عذر میخواهم. از یک سو نوشتن پیامهایی از جنس تبریک – که معمولاً زیر چنین نوشتهای ثبت میشود – در شرایط فعلی چندان معنا ندارد. از سوی دیگر، چون این روزها مشغول نگارش موازی چند مطلب […]
پیامها و پیامکها | دهمین نمونه
باز هم چند جملهٔ تکراری در مقدمهٔ پیامها و پیامکها رو مینویسم و در ادامه، مجموعهٔ جدیدی از پیامها رو نقل میکنم. *** آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام. طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی ننویسم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند. جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین در انتخاب پیامها چندان نکتهسنجی نشده و در انتخاب کلمات هم، راحتتر از چارچوب متعارف روزنوشته و نیز نوشتههایم در شبکههای اجتماعی بودهام. پس شما هم آنها را صرفاً در حد پیامهایی که برای زنده نگه داشتن […]
برای فردا | در دست نگارش
پیشنوشت صفر آنچه اینجا مینویسم، امروز چندان به کار نمیآید؛ نه از جنس ارزیابی است و نه از جنس راهکار. بنابراین نوشتن از آن، حداقل امروز و در شرایطی که ما در آن قرار داریم، به معنای واقعی کلمه «غیرضروری» است. با این حال بر این باورم که در آیندهٔ نهچندان دور، توجه به این مباحث، میتواند کمک مهمی برای تصمیمگیری، تحلیل و سیاستگذاریهای کلان باشد. این حرفها را میشد بعداً در زمان بهتری نوشت. اما چون هیچکس از آیندهٔ خود خبر ندارد، نوشتن حرفهای مربوط به آینده را نباید به آینده واگذار کرد. بنابراین من برای فردا مینویسم. و اگر شما این روزها حوصله ندارید، نخوانید. پیشنوشت یک این نوشته، مانند بسیاری از نوشتههای دیگرم، به تدریج کامل میشود. نوشتن آن در ۱۴ آبان ماه ۱۴۰۱ شروع شده و به تدریج تکمیل خواهد شد. […]
داستان گاو سالزبورگ
هنگام قدم زدن در شهر سالزبورگ اتریش، مجسمههای گاو در گوشه و کنار به چشمتان میخورد. در مغازههای کوچک فروش یادگاری هم، جدا از شکلاتهای موتسارت – که یادگاری اصلی آن شهر است – معمولاً مجسمهها و جاسوییچیها و عروسکهایی به شکل گاو میبینید. در قلعهٔ معروف سالزبورگ هم که روی فستونگزبرگ (Festungsberg) قرار دارد، باز هم مجسمهٔ گاو میبینید (Festung = قلعه و Berg = کوه). بسیاری از مجسمههای گاو در سالزبورگ، دو رنگ هستند. به این شکل که نیمهٔ چپ و راستشان رنگ متفاوتی دارد. مردم محلی داستان جالبی برای دو رنگ بودن این گاو تعریف میکنند. فرصت نشده صحت داستان را ارزیابی کنم. اما به هر حال، داستانی است که همهٔ مردم سالزبورگ آن را میدانند و اگر بپرسید برایتان تعریف میکنند. ظاهراً در قرن شانزدهم، رعیتها و بردگان شورش میکنند و […]
دربارهٔ خداحافظی + بعدالتحریر
پیشنوشت صفر: این متن، دربارهٔ احمد زیدآبادی نیست. دربارهٔ ذهنهای ضعیف و درک غیردموکراتیک از سیاست است که صرفاً در آن به یک مصداق آشنا و در دسترس هم اشاره شده است. این متن را اگر در زمان دیگری مینوشتم، قاعدتاً به نام یا نامهای دیگری اشاره میکردم. پیشنوشت یک: احمد زیدآبادی از دنیای سیاست خداحافظی کرد. با شناختی که دورادور – در حد خواندن نوشتههایش – از او دارم، بر این باورم که این خداحافظی تکنیک و تاکتیک نیست. او واقعاً «در این لحظه» به نتیجه رسیده که از دنیای سیاست خداحافظی کند. این که در آینده چه روی خواهد داد را نمیدانیم. اما قطعاً اگر هم زمانی آرامتر شود و توان رفته را بازیابد و دوباره به قلمرو سیاست برگردد، نباید ملامت کرد و حتی به کنایه هم نباید یادآوری کرد که زمانی […]
استحالهٔ کلمات
کلمات – یک کلمات را میتوان یکی از مهمترین دستاوردهای گونهٔ انسان دانست. «کلمات» حتی از «زبان» مهمترند. بسیاری از جانوران دیگر هم، به زبانی برای گفتگو با یکدیگر دست یافتهاند؛ از گربهها در خیابان تا زنبورها در کندو. اما این انسان است که توانسته ابزاری تا این حد انتزاعی بسازد. به واژههایی مثل آزادی، امید، انگیزه، انتخاب، زندگی و رشد فکر کنید. اینها سیب و گلابی و هلو و شلغم نیستند که مابهازاء فیزیکی و مجسّم بیرونی داشته باشند. در عین حال، به مهمترین چیزهایی که ما میفهمیم و میخواهیم، اشاره میکنند. کلمات، دو کارکرد مهم دارند. نخست اندیشیدن است و دیگری گفتگو. ما نمیتوانیم به چیزی که برایش کلمه نداریم فکر کنیم و به فرض هم که فکر کنیم، نمیتوانیم آن را عمیق بفهمیم و به فرض هم که بفهمیم، نمیتوانیم از آن […]
دزدیده شدن فیل سفید | مارک تواین
پیشنوشت: از یک دهه قبل و حتی پیشتر، قصهٔ فیل سفید را در کلاسهای استراتژیام میگفتم و به بهانههای مختلف از آن مینوشتم. ماجرای فیل سفید را در متمم هم خوانده و شنیدهاید. خوشبختانه آن داستان به تدریج، بیشتر و بیشتر شنیده شد و طی سالهای اخیر، به بخشی از نُقل و نمک صفحههای مدیریتی و آموزشهای اینستاگرامی هم تبدیل شد. فیل سفید در مدیریت، به صرف پول و منابع برای پروژهها و فعالیتی اشاره میکند که دیگر کارایی ندارند. اما چون برای مدت طولانی پای آنها ایستادهایم، جرئت نداریم رهایشان کنیم. اهمیت اصطلاح فیل سفید در این است که روی یک رفتار تکراری و تجربهٔ فراگیر، اسم میگذارد. همهٔ ما مصداقهای «گیر کردن در باتلاق یک پروژه یا تصمیم» را دیده بودیم، اما تعبیر سادهٔ عامهفهمی برای آن نداشتیم. اصطلاح فیل سفید صرفاً به […]
در حاشیهٔ راجر روزنبلات
در این چند روز، تراکم کارها و فشار ذهنیام در حدی است که حس کردم نمیتوانم مطالب جدی و سنگین و تحلیلی بنویسم. حرف زدن از سیستمها، سیاست، علوم اجتماعی، تاریخچه تحول دولتها و …، ذهن آزاد و حالی متفاوت میخواهد. به همین علت فکر کردم خوب است در حد یک یا دو هفته، تا سبکتر شدن کارها، روزنوشتهها را با مطلب سادهتری بهروز نگه دارم. سالهاست روش ثابتی برای کتابخوانی قبل از خواب دارم. معمولاً نویسندهای را انتخاب میکنم و مجموعه آثارش را کنار دستم میگذارم تا هر شب قبل خواب، ولو در حد خط از او بخوانم و سپس بخوابم. در این چند هفته، مجموعه آثار راجر روزنبلات، کنار دستم بوده و به تدریج آن را میخواندهام و میخوانم. البته حدس زدنش برایتان سخت نیست. در روزهای اخیر دو مطلب از پاراگراف فارسی متمم […]
مقدمهای بر مقدمهٔ چرا ملتها شکست میخورند | بخش دوم
دی ماه سال گذشته در پاسخ به پرسشی که مصطفی خودمانی عزیز مطرح کرده بود، مطلبی نوشتم با عنوان «مقدمهای بر مقدمهٔ کتاب چرا ملتها شکست میخورند.» در آن مطلب به سوال مصطفی پاسخ ندادم و صرفاً با اشاره به مباحثی که داگلاس نورث و چارلز تیلی مطرح میکنند، توضیح دادم که درک آقای احمد میدری از مفهوم «انحصار در حوزهٔ امنیت» دقیق نیست یا اگر هست، لااقل شکل بیانشان میتوانست بهتر باشد. کسانی مثل تیلی و نورث، انحصار در تأمین امنیت را نقد نمیکنند. قرار نیست تأمین امنیت، یک بازار باشد و سازمانها با هم بر سر امنیت ملت رقابت کنند. تأمین امنیت در کشورها معمولاً انحصاری است یا حداکثر در اختیار چند سازمان محدود است. مثلاً در آمریکا: FBI و CIA و DoD (سازمانهایی مثل NSA و DIA و NGA و … همگی […]
پیامها و پیامکها | نهمین نمونه
باز هم چند جملهٔ تکراری در مقدمهٔ پیامها و پیامکها رو مینویسم و در ادامه، مجموعهٔ جدیدی از پیامها رو نقل میکنم. *** آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام. طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی ننویسم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند. جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین در انتخاب پیامها چندان نکتهسنجی نشده و در انتخاب کلمات هم، راحتتر از چارچوب متعارف روزنوشته و نیز نوشتههایم در شبکههای اجتماعی بودهام. پس شما هم آنها را صرفاً در حد پیامهایی که برای زنده نگه داشتن […]
آخرین دیدگاه