کتاب نوشتن هم در کشور ما چیزی شبیه ادامه تحصیل و فوق لیسانس گرفتن یا دکتر شدن است.
به این معنا که کلاً کار مثبتی محسوب میشود و ندیدهام تا کنون به کسی که کتابی نوشته گفته باشند: چرا کتاب نوشتی؟ یا چرا وقتت را به نوشتن و نویسندگی گذراندی؟
با این مقدمه میخواهم تاکید کنم که به نظرم، همانطور که بسیاری از تصمیم های ادامه تحصیل (نه همهی آنها) صرفاً ناشی از نادانی یا ناتوانی و نداشتن شجاعت در نه گفتن به خواست اجتماعی یا تقلا برای کسب جایگاه اجتماعی یا بیکاری یا بیسوادی است و به ندرت میتوانید کسانی را پیدا کنید که ادامه تحصیل داده باشند و در یکی از گروههای فوق نگنجند، نوشتن کتاب نیز به تدریج به همین سمت رفته است.
بنابراین اگر کسی از من بپرسد: آیا خوب است که یک کتاب بنویسم؟ به سادگی حاضر نیستم به او جواب مثبت بدهم (صرفاً به عنوان سلیقه و نظر شخصی).
اما درست مانند ادامهی تحصیل، برای نویسندگی و کتاب نوشتن هم میتوان انگیزهها و علتهایی یافت که نهتنها توجیهگر چنین تصمیمی هستند، بلکه آن را به یک انتخاب قابلِ توصیه تبدیل میکنند.
بنابراین نوشتهی حاضر پاسخ به کسانی نیست که هوس کتاب نویسی کردهاند. چون فکر میکنم این هوس – مانند هر هوس دیگری – ارزش پیگیری ندارد.
مخاطب این نوشته دوستانی هستند که به وبلاگ نویسی مشغولند.
بیش از دو سال است که به هر بهانهای همهی دوستانم را به نوشتن ترغیب و تشویق کردهام.
نوشتههای من درباره وبلاگ نویسی را هم قاعدتاً در این مدت دیده و خواندهاید: #وبلاگ نویسی
همه دیدهایم که حاصل تلاش دوستانمان در وبلاگهایشان، مجموعهای ارزشمند از محتوای مفید و خواندنی فارسی است.
فهرست تعدادی از این وبلاگها را میتوانید در صفحهی وبلاگ های دوستان من ببینید.
شما را نمیدانم، اما بیتردید بخشی از شیرینترین ساعتهای هفتهی من به خواندن نوشتههای دوستانم گذشته و چیزهایی که از آنها آموختهام کم نبوده است.
تذکر و تقاضا: در همینجا خواهش میکنم اگر هنوز کسانی هستند که مینویسند و من نمیدانم، برایم در زیر همان صفحه کامنت بگذارند تا من هم فرصت خواندن حرفهایشان را از دست ندهم.
چرا کتاب نمی نویسید؟
قبلاً تعریف کتاب را از نگاه خودم گفتهام.
بنابراین اگر چه کتاب میتواند مجموعهای کاغذی و صحافی شده – به شکل کتابهای سنتی – باشد، اما الزاماً به این شکل محدود نیست.
چنانکه خودم، با وجودی که در گذشته کتابهای متعددی را به شکل سنتی نوشته و منتشر کردهام، آخرین کتابم (کتاب پیچیدگی) را در قالب یک فایل PDF نوشتهام و تکمیل میکنم.
در این نوشته هم کتاب را به معنای عام آن به کار میبرم.
در ادامه به دو نکته اشاره میکنم:
یکی اینکه چگونه کتاب بنویسیم (به فرض اینکه اکنون مشغول وبلاگ نویسی هستیم).
و دیگر اینکه چرا باید کتاب بنویسیم.
به عنوان یک وبلاگ نویس، چگونه کتاب بنویسم؟
اگر تصمیم میگیریم وبلاگ نویسی را با هدف کتاب نویسی انجام دهیم، بهتر است به نکات زیر توجه داشته باشیم:
۱) انتخاب موضوع: تصمیم بگیریم که چه موضوعی بیش از همه برایمان شیرین و جذاب است و برای یادگیری و آموختن درباره آن میتوانیم وقت بسیار بگذاریم.
۲) تمرکز: نمیتوانیم بگوییم که هرگز جز درباره آن موضوع چیزی نمینویسم. اما میتوانیم خودمان را مقید کنیم که حتماً حجم قابل توجهی از نوشتههایمان را به آن موضوع اختصاص دهیم. مثلاً ممکن است بگوییم از هر سه پست حداقل یک (یا دو) پست مربوط به آن موضوع است. یا اینکه بگوییم حداقل هفتهای یک پست در آن مورد مینویسم.
۳) از پستهای مقدماتی و ساده هم صرف نظر نکنید: برخی پستها هستند که محتوای سادهای دارند و ممکن است در حالت عادی انتشار آنها چندان توجیه پذیر نباشد. مثلاً فرض کنیم یکی از بچهها درباره هنر عکاسی مینویسد. در حالت عادی اگر یک پست بنویسید که شاتر چیست؟ ممکن است مخاطب به شما بخندد. چون حتی کسی که دوربین در دست نگرفته، به هر حال میداند شاتر چیست. یا نوشتن یک پست مختصر درباره تاریخچه تولید لنز ممکن است چندان توجیهی نداشته باشد. اما اگر قصدتان این باشد که بعداً یک کتاب جامع درباره هنر عکاسی داشته باشید همین نوع پستها یک ضرورت انکارناپذیر محسوب خواهند شد.
۴) اوریجینال بنویسید: ما در حالت عادی بخشی از نوشتههای وبلاگ خود را به نقل از دیگران یا مطالب دیگران اختصاص میدهیم. این کار منع خاصی ندارد و در وبلاگ نویسی هم – با ذکر منبع و اصول اخلاقی – رایج است. اما اگر قرار باشد این مطالب را بعداً به نام خودمان تحت عنوان یک کتاب منتشر کنیم، چنین مطالبی دردسر ساز میشوند یا لااقل از اعتبار ما میکاهند. بنابراین، باید تلاش کنیم که روایت خودمان را داشته باشیم و نقل از منابع را صرفاً به همان شکلی که در کتابهای رسمی و معتبر جهان انجام میشود، کاملاً رسمی و محدود انجام دهیم.
۵) بعد از مدتی، فهرست تولید کنید: فهرست مطالب را نمیتوان از ابتدا تعیین کرد. هر چقدر هم بر موضوعی مسلط باشیم باز هم چنین کاری ساده نیست. بنابراین، ممکن است تا مدتی به شکل پراکنده مطلب بنویسیم. اما پس از مدتی، میتوانیم یک فهرست از مطالب مربوط به موضوع مورد نظرمان تنظیم کنیم. این فهرست را میتوانیم در قالب یک فایل دیجیتال یا دستنوشته برای خودمان داشته باشیم و نیز میتوانیم به صورت آنلاین در وبلاگ منتشر کنیم (من روش دوم را پیشنهاد میکنم).
۶) از کوتاه نویسی و تهی نویسی (پست نویسی به هر قیمت) اجتناب کنید: گاهی در مرور نوشتههای برخی دوستانم در وبلاگهایشان یا شبکههای اجتماعی حس میکنم که با وبلاگ نویسی هم مثل نمازهای یومیه برخورد میکنند. به هر حال قبل از طلوع آفتاب باید یک پست بروم (که صبح کلیک بخورد) یا بعد از غروب مستحب میدانند که چیزی بنویسند. حتی اگر چیزی برای نوشتن به ذهنشان نرسد. این را از کوتاه بودن ببش از حد پستها و گاه از ضعف محتوایشان میشود فهمید. به نظرم مهم است که کمی هم روی هوش و حواس خواننده حساب کنیم. به همین علت است که من وقتی این نوع مطالب را مینویسم، خودم اعلام میکنم که صرفاً با هدف به روزرسانی بوده. به این شکل به مخاطبم هم احترام میگذارم و نشان میدهم که میفهمم او میفهمد من برای چه نوشتهام و به همین علت، چه بهتر که من خود بگویم که میداند که او میداند یا خواهد دانست. بهتر است وقتی که صرف انتشار این نوع مطالب میشود را به مطالعه و فکر کردن و برنامه ریزی بیشتر اختصاص دهیم و در نهایت خروجی ارزشمندتری تولید کنیم که بعداً بتواند در کتابمان استفاده شود.
۷) به ارتباط داخلی توجه کنید: بهتر است تا حد امکان سعی کنید هر پست حداقل با یک پست دیگر مرتبط باشد. لازم نیست حتماً این را به خواننده اعلام کنید (اگر چه اعلام آن هم کار بدی نیست و میتواند مناسب باشد). اما اصل حرفم این است که بتوانید بگویید این پست بیش از هر چیز با آن پست در ارتباط است یا اینکه بتوانید بگویید خواندن این پست وقتی مفیدتر است که آن پست خوانده شده باشد. اگر چنین فرضی را در ذهن نداشته باشید، دچار مشکلی میشوید که من آن را نوشتن مسطح مینامم. یعنی اینکه هر کس از هر جا خواندن نوشتههای شما را آغاز کند لذت میبرد. این الزاماً معنای مثبتی ندارد و میتواند به این مفهوم باشد که شما در سطح ماندهاید و نتوانستهاید به عمق نزدیک شوید.
دوست دارم بر این نکتهی آخر (نوشتن مسطح) دوباره تاکید کنم. چون به نظرم نکتهای است که کمتر مورد توجه بسیاری از ما قرار میگیرد و میتوان گفت جداشدن مسیر وبلاگ نویسی برای وبلاگ نویسی با وبلاگ نویسی با هدف کتاب نویسی از این نقطه آغاز میشود.
چرا کتاب بنویسم یا به کتاب نویسی فکر کنم؟
اینکه در آخر کار، این نوشتههای شما به کتاب تبدیل شود یا نشود، انتخاب شماست. اما به نظرم اصلاً قسمت مهم ماجرا این نیست.
موارد زیر – از نگاه من – برخی از دستاوردهای این کار هستند:
نگرش متفاوت
تولید مطلب بیهدف و پراکنده کار سختی نیست. ضمن اینکه ممکن است ما را در دام روزمرگی بیندازد. هر روز یا هر هفته از اینکه چند مطلب نوشتهایم و چند نفر کامنت گذاشتهاند یا چند نفر آن را لایک کردهاند خوشحال میشویم و این بازی را ادامه میدهیم. اما هدفی مثل کتاب نویسی سایهای است که سنگینیاش بر سر ما باعث میشود هدفمندتر بخوانیم و بنویسیم. خیلی از کسانی که برنامه ریزی را دوست ندارند، به گمان من آنهایی هستند که سایهی هدفهای بزرگ بر سر برنامهشان نبوده و برنامهریزی برای آنها به فهرستی نظم یافته از فعالیتهای کوچک غیرهمسو تبدیل شده است (چرا برنامه ریزی را دوست نداریم).
یادگیری عمیقتر
این را با ایمان کامل میگویم که اگر نوشتن کتاب را با تمام وجود خود انجام دهید و روزی که کارتان تمام شد کتاب را بسوزانید، شما هیچ ضرری نکردهاید. تنها کسی که ضرر کرده مخاطبی است که نعمت و فرصت خواندن کتاب شما را از دست داده است. البته به شرطی که با تمام وجود کتاب بنویسید. کتاب و کتابنویسی، بهترین تمرین یادگیری کریستالی است که قبلاً در سلسله بحثهای یادگیری با آن آشنا شدهایم. برندهی یادگیری خود ما هستیم و نه کسانی که یادگیری خود را به آنها گزارش میدهیم (در دنیای نشر به اینها خواننده یا مخاطب میگویند).
بگذارید جملهام را به شکل دیگری بیان کنم: اگر وقتتان را برای نوشتن کتابی گذاشتید که بعد از تمام شدن، احساس کردید با سوزاندنش چیزی برایتان نمیماند، احتمالاً شما مناسب کتابنویسی نبودهاید. البته معمولاً وقتی با این سطح از کیفیت کتاب بنویسید، کتابتان سوزانده نخواهد شد و به هر قیمتی به دست مخاطبش خواهد رسید.
ببخشید که مثال شخصی میزنم. اما سود من از کتاب مذاکرهام، حقالتالیف کتاب نبوده. بلکه موفقیت در مذاکرههای بعدیام بوده که حتی با انتشار کتاب هم چندان ربطی نداشته است و اگر منتشر هم نمیشد، تاثیری نداشت. چون به هر حال قبلاً در فضای کسب و کار بودم و مذاکره هم میکردم. نوشتن کتاب، ذهنم را برای خودم منظمتر کرد.
ایجاد سئوی خوب
همیشه گفتهام که روی مخاطبهای شبکه های اجتماعی نباید چندان حساب باز کنیم. اینها به بادی میآیند و به فریادی میروند. همین الان هم دوباره همین مسئله را میتوانیم در وضعیت پیامرسانها و شبکه های اجتماعی و تهدیدهایی که برای آیندهشان وجود دارد ببینیم. اما حرکت از سمت وبلاگ نویسی به کتاب نویسی برای شما سئوی خوب میآورد که مخاطبانش نسبت به مخاطبان شبکه های اجتماعی پایدارترند. هر چه پیوستگی مطالب و محتوای شما بیشتر شود، وابستگی شما به جنبههای تکنیکی سئو کمتر میشود و راحتتر میتوانید در ردههای نخست جستجو دیده شوید.
چاپ کتاب
میتوانید در نهایت، مطالب خود را در قالب یک کتاب کاغذی چاپ و منتشر کنید. در اینباره بعداً جداگانه هم حرف خواهم زد.
کسب درآمد
روشهای بسیار متنوعی برای کسب درآمد از چنین وبلاگ هایی وجود دارد. اما یک روش آن تبلیغ کردن است. شاید برایتان جالب باشد که اگر من ایمیلهای تقاضا برای بنر کلاس آموزش زبان را تایید میکردم و روی روزنوشته میگذاشتم، از بالاترین حقوقی که امروز از طرف کسب و کارها برای کار تمام وقت به من پیشنهاد میشود، درآمد بهتری داشتم. طبیعتاً فعلاً بر اساس استراتژی خودم چنین قصدی ندارم. اما حرفم این است که این کارها نه بد هستند نه بیارزش و نه ناپاک. رسانهسازی و رسانهداری از دوران رسانههای انبوه (Mass Media) به خرده رسانهها (Micro Media) و رسانه های خاص (Niche Media) رسیده است. پولهایی که امروز در فضای دیجیتال خرج میشوند، از آسمان نیامدهاند. اینها قبلاً در روشهای تبلیغ فیزیکی سرمایهگذاری میشدند. چرا کسی که استراتژی محتوا میداند سهمی از اینها نگیرد؟
چه اشکالی دارد دوستی که درباره عکاسی مینویسد، چند لینک یا بنر درباره معرفی محصولات عکاسی در زیر نوشتههایش داشته باشد؟
اگر هم حوصلهی گفتگو با مشتریان را ندارید یا به هر علت ترجیح میدهید این کار را انجام ندهید، میتوانید از سرویسهای تبلیغ اتوماتیک (که تقلیدی از سرویس Ad-sense گوگل هستند) استفاده کنید. خیلی از سایتهای بزرگ ایران، همین الان این کار را میکنند و به ازاء کلیکی که روی تبلیغات میشود پول میگیرند. نمیگویم الزاماً درآمد عجیبی است؛ اما بالقوه میتواند درآمد قابل توجهی هم داشته باشد (احتمالاً مطلبی که برای هما و جلیل درباره تخلیه چاه نوشتم یادتان هست).
توسعه برند شخصی
این هم میتواند دستاورد دیگری باشد که به علت گستردگیاش، نوشتن درباره آن را به زمان دیگری موکول میکنم.
خلاصه اینکه من نمیگویم همه باید کتاب بنویسیم یا هر کس وبلاگ داشت اگر کتاب ننویسد اشتباه کرده است. اما حرفم این است که اگر وبلاگ نویسی را به صورت منظم انجام دادهاید و به نظرتان به نظم شخصی متناسب با این کار دست پیدا کردهاید، چرا کتاب ننویسید؟
[…] اینکه مدام در کتاب ها به دنبال یادگیری یک کار عملی باشید، امری است نشدنی! مثل جراحی که سالهای زیادی را صرف یادگیری مباحث تئوری کرده باشد و هیچ گاه دست به کار عملی نزده باشد! در مورد نوشتن نیز بهترین راه یادگیری، تمرین، تمرین، تمرین می باشد. در سالهای اخیر آموخته ام که بهترین روش یادگیری، درگیر شدن با موضوع مورد نظر است. زمانی که دوره جدید وبلاگ نویسی را شروع کردم( نوشتن مطالب توسط خودم)، اصلا فکرش را هم نمی کردم که بتوانم موفق شوم! چه برسد به اینکه روزی به صورت جدی به نویسندگی هم فکر کنم. […]
[…] توصیه محمدرضا نشستم و فهرست مطالب وبلاگ را آماده […]