پیش نوشت: قبلاً مطلبی نوشتم تحت عنوان هنر خواندن جملات کوتاه که به سبک بسیاری از نوشتههای دیگرم عملاً به پیش نوشتهها محدود شد و اصل مطلب به زمان دیگری موکول شد. در اینجا میخواهم ادامه آن بحث را بنویسم.
اصل مطلب: اجازه بدهید که صحبتم را از این نقطه آغاز کنم که تا چه حد میتوان حکمت را در جملات کوتاه گنجاند؟ شاید مرور تناقضهای ضرب المثلها و حکایات آموزنده، نقطه شروع خوبی باشد:
ما از یک طرف معتقدیم که با یک دست نمیشود چند هندوانه برداشت و از سوی دیگر میگوییم که نباید همه تخم مرغها را در یک سبد گذاشت. از یک طرف میگوییم آب که از سر گذشت چه یک وجب و چه صد وجب و از طرف دیگر معتقدیم که جلوی ضرر را از هر جا بگیریم منفعت است. این فهرست را میتوانید در زبان فارسی یا زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری که دوست دارید و میشناسید تکمیل کنید و میدانیم که بسیار هم طویل خواهد بود.
بگذریم از حکمتهایی که بین فرهنگها در تضاد و تعارض است. ما میگوییم که با یک گل بهار نمیشود و دیگران میگویند که بهار با رویش نخستین گل آغاز میشود.
این توصیهها و حکمتها درست هستند یا نادرست؟
واقعیت این است که توصیه و حکمت از جنس فرمول ریاضی یا گزاره منطقی نیست که درست و نادرست داشته باشد. به عبارتی خود این سوال که این جمله درست است یا نادرست، یک سوال نادرست است. درست و نادرست برای جدول ضرب و مشتق و انتگرال معنا پیدا میکند و نه جملات حکمت آمیز.
ممکن است بگویید که نه محمدرضا! مسئله این نیست. به هر حال وقتی یک جمله حکمت آمیز را میگوییم منظورمان این است که مصداقهای زیادی دارد و استثناءهای کمی دارد. خودت هم گفتهای که نباید ذهن تناقض یاب داشته باشیم. اما حرف من اینجاست. آیا شیوهای وجود دارد که بسنجیم یا بگوییم که تعداد مصادیق این جملات از تعداد استناءهای آنها بیشتر است یا کمتر؟
قطعاً نه. جملهی آشپز که دو تا بشود، آش یا شور میشود یا بینمک اگر در فضای آشپزی مورد توجه قرار بگیرد، احتمالاً مصداقهای زیاد و استثناءهای کمی خواهد داشت. اما اگر آن را به فضای هیات مدیره یک شرکت ببریم ماجرا متفاوت خواهد بود.
از حکایات قدیمی بگذریم. بیایید به سراغ جملات حکمت آمیز جدیدی برویم که این روزها در شبکه های اجتماعی رواج یافتهاند و کمک میکنند که هر کسی با یک موبایل سیصد هزارتومانی و یک اکانت رایگان اینستاگرام، نقاب یک حکیم فرزانه را بر چهره بگذارد:
میبینیم که از جی کی رولینگ نقل میشود: چیزی که سرنوشت انسان را میسازد، استعدادهایش نیست، انتخابهایش است.
باز هم از همان حرفهایی که هم مثال نقض در موردش زیاد است و هم موارد تایید.
یا به این جمله نگاه کنید که از چارلی چاپلین نقل میشود: بهترین دوست من آیینه است که وقتی من گریه میکنم او نمیخندد.
جدا از اینکه این جمله بیشتر هنر آیینه است تا حکمت چارلی چاپلین، چه نتیجهای از این جمله میگیریم؟ اینکه خوب است وقتی دوستمان گریه میکند ما هم گریه کنیم؟
آیا درست است؟ گاهی. آیا همیشه درست است؟ خیر. اگر دوستی گریه کرد و همه دوستانش زار زدند که همه چیز به فنا میرود. یک نفر باید بلند شود و یک غلطی بکند!
ممکن است بگویید: نه. منظور این جمله آن است که دوست واقعی از ناراحتی دوستش خوشحال نمیشود. خوب عزیز من. این حرف درست. اما حیف این وقت و برق و موبایل و زیرساخت کشور و ارسال و دریافت بستههای اطلاعاتی و طرح سبز و سرخ و آبی ایرانسل و هدیه رمضان همراه اول نیست که چنین مطلب بدیهی را بنویسی و بعد هم صد بار بیایی و ببینی که چند نفر آن را لایک کردهاند؟
از آلن استرایک نقل میکنند که در این دنیا خودتان را با کسی مقایسه نکنید. در این صورت به خودتان توهین کردهاید. بله. همه ما میدانیم که هر کس باید خودش را با خودش مقایسه کند. اما واقعاً این مفهوم بنچمارک که اینقدر در دنیای مدیریت به ما آموزش دادند بیخاصیت است؟ من نباید کنترل کنم که فرد یا سازمان دیگری که منابع مشابه یا شرایط مشابه داشتهاند الان کجا هستند تا اینکه اگر مسیر زندگی و انتخابهایم اشتباه است آنها را اصلاح کنم؟
حالا بحث شروع میشود.
اما و اگرهای زیادی به جمله اضافه میشود و هر کس میکوشد به زعم خود جمله را کاملتر کند. یکی از این جملات را روی صفحه خودتان در اینستاگرام یا فیس بوک بگذارید و بنشینید و بخندید. مردم مثل مورچههای کارگر که هر کدام یک ارزن جابجا میکنند و تپهای از خوراکی را از جایی به جای دیگر میبرند، اما و اگر و توضیحی را به زیر آن جمله اضافه میکنند و در نهایت میبینیم که تپهای از حکمت، شکل میگیرد.
این تعبیر تپه حکمت بسیار مهم است. چون خوشهی حکمت یا مجموعه حکمت با تپهی حکمت فرق دارد. تپهی حکمت یعنی هیچی! تپه، کوه نیست. نه چشم نواز است و نه تکیه گاه. صرفاً آلودگی بصری است و محلی برای ادای کوهنوردی درآوردن توسط کودکان.
به سختی میتوانید کسی را ببینید که از مشاهده این جملات حکمت آمیز دچار تحول شده باشد. به قول داستانهای قدیمی، جامه دریده باشد و سر به بیابان گذاشته باشد. البته بسیار دیدهایم و شاید برای خودمان هم پیش آمده باشد که هنگام بحث درباره این جملات، جامه دیگران را دریده باشند و دریده باشیم.
خوب حالا چه کار کنیم؟ آیا جملات کوتاه را نخوانیم؟ آیا به هر کسی که زیر هر جمله کوتاهی کامنت گذاشت بگوییم: مورچه کارگر بدبخت. تپه سازی نکن. برو به دنبال کوه دانش و حکمت باش؟ آیا خودمان این جملات را نشر یا بازنشر نکنیم؟
این حرفها که اگر علمی هم باشند، عملی نیست.
بهتر است ابتدا از یک واقعیت یا به تعبیر دقیقتر از یک Fact شروع کنیم: خواندن جملات کوتاه، هیچ دانش یا حکمت جدیدی را به ذهن ما تزریق نمیکند. بلکه به ما کمک میکند که برخی از دانستههای قبلی خود را مرور یا طبقه بندی کنیم.
ذهن هر یک از ما مانند یک انبار بزرگ از خاطرات و تجربیات است که چنان در هم گره خوردهاند و گاه چنان غبار زمان بر آنها نشسته که به سادگی قابل تشخیص و بازیابی نیستند.
جملات کوتاه، ابزاری برای مرور و تداعی این خاطرات هستند. درست همانطور که داخل یک حوض ماهی، قلاب میاندازیم و میکوشیم آنها را صید کنیم هر یک از این جملات، قلابی برای صید کردن خاطرات و تجربیات و دانستههای قبلی ما هستند.
در اینجا به سه گروه تقسیم میشویم:
گاهی اوقات یک جمله را میخوانیم و میبینیم که با آن میتوان همه ماهیهای حوض خاطرات را صید کرد. به عبارتی هر چه در ذهنمان میآید تاییدی براین جمله است. در این شرایط، آن جمله را بازنشر میکنیم و برای دوست و آشنا میفرستیم و هیجان زده میشویم و درودی بر روان گوینده میفرستیم و تحسینی را نثار نشر کننده میکنیم.
گاهی اوقات میبینیم که قلاب این جمله برخی ماهیهای حوض خاطرات را صید می کند و برخی ماهیهای دیگر به هیچ شکل دل و دهان به آن نمیسپارند. در اینجا نه آنقدر شواهد برای رد کردن آن داریم و نه آنقدر شواهد برای تایید آن. عکسالعمل هر یک از ما به میزان پختگی ما باز میگردد.
افراد پختهتر جمله را میخوانند و عبور میکنند و افراد خام، میآیند این توضیح را اضافه میکنند که: البته همیشه هم اینطور نیست!
اینها همان کسانی هستند که با جملهای که خواندهاند چند ماهی خاطره را صید کردهاند و حالا میکوشند صید نشدن سایر ماهیها را به کیفیت پایین قلاب ربط دهند.
گروه سومی هم هستند که با آن جمله نتوانستهاند حتی یک ماهی صید کنند. اینها معمولاً همانهایی هستند که بعد از شنیدن جملات حکمت آمیز جامه میدرند. اما نه جامهی خود را. جامهی دیگرانی را که آن جمله را تایید کردهاند.
در این باره باید بیشتر بنویسم اما تا اینجا دلم میخواهد فقط بر یک جمله تاکید کنم: جملات کوتاه، بیشتر از آنکه عصاره حکمت و حاوی اطلاعات باشند، یک شیء هستند.
به همان شکلی که یک قاب عکس خاطرات قدیمی را یادآوری میکند و بوی یک عطر، تلخی و شیرینیهای گذشته را تداعی میکند، جملات کوتاه هم بخشی از خاطرات را تداعی میکنند. همین و نه بیشتر. این جملات دانش جدیدی وارد ذهن ما نمیکنند. چون یک گزاره منطقی ریاضی یا فیزیک نیستند. کلماتی هستند که معنای تک تک آنها برای هر شنوندهای متفاوت است و ترکیب آنها هم بسته به شور و شعور و شرایط مخاطب، معنای متفاوتی پیدا میکند.
تا زمانی که جملات کوتاه را چیزی فراتر از یک شیء و حاوی دادههای جدید بدانیم به توهم آموختن و فهمیدن فشرده، گرفتار خواهیم ماند.
بعد از خواندن این متن دغدغه ای ذهنم را درگیر می کند و آنهم اینکه پس از مواجهه با این جملات کوتاه و به قول محمدرضای عزیز دنبال ماهیگیری خاطرات در ذهنمان، به سرعت در بسط و انتقال آن می کوشیم، بدون کوچکترین تحقیقی در رابطه با درستی گوینده این جمله. که آیا این جمله ای که به سرعت نور در پی انتقال و نشر آن هستیم به درستی، گفته آن شخص علامه و دانشمند و شاعر و .. هست یا جمله یک شخصی دیگر، که منسوب به او کرده اند یا کرده ایم؟! اینکه گفته اند؛ ” بدان منگر، که سخن مي گويد، بنگر چه مي گويد” درست.!
اما ما که بی هیچ تحقیق و مطالعه ای و تنها صرفا بخاطر حس خوبی که از خواندن آن جمله نصیبمان گشته در پی نشر آن هستیم، باید بپذیریم که در گمراهی و اشتباه دیگران سهیم میشویم و یا احیانا اگر منفعتی در انتساب نادرست آن جمله به دانشمند و علامه و نویسنده ای ، نصیب منتسب کننده می شود ما نیز در این راه یاورش گشته ایم. حالا بماند خطرات و سوتفاهم هایی که با انتشار جملات بزرگان سرزمین خودمان با انتساب نادرست به دیگر اشخاص داخلی یا خارجی گریبانگیر فرهنگ و ملت خودمان خواهد شد.
دورود وسپاس
آقای محمد رضا شبانعلی بینهایت از شما ممنونم مطالعه مطالب ارزشمند شما کاملا زاویه دید منو تغییر میدهد
واسه ی من به شخصه بعضی از این جملات تلنگری بوده برای فکر کردن، تحقیق کردن و کسب اطلاعات بیشتر.بعضی افراد عطش بیشتر فهمیدن دارن بعضی نه.اون کسی که به خوندن اون جمله کوتاه راضی میشه مطمئنن نمی تونه زیاد اهل مطالعه باشه ،این جمله کوتاه ابزاریه برای استفاده بجا یا نابجا در دورهمی های روزانه اون هست.خب جنبه مثبت هم داره که با توجه به اینکه داره به صورت یک اپیدمی گسترش پیدا می کنه مثل هر ابزاری باید فرهنگ استفاده از اونو یاد بگیریم و یاد بدهیم
خوشحالم اشخاصی مانند شما اینگونه گوشزدها رو بما می کنند که با دید باز تری به مسائل نگاه کنیم
من وقتی این جملات کوتاه را می بینم گاهی به فکر فرو می روم .برخی اینقدر ساده و دم دستی است که شاید ۹۰ درصد افراد حال حاضر جامعه اون جمله براشون جمله انگیزشی محسوب نمیشه و یه جورایی دم دستیه و شاید ارزش خوندن و فکر کردن نداشته باشه. شاید اون جمله بارمعنایی بالایی برای افراد زمان خودش داشته باشه نه افراد حال حاضر.برخی از این جملات کوتاه حالت کنایه ای داره و بار معنایی بالایی داره و شاید برای من که همواره می کوشم کمتر صحبت کنم خیلی جالب باشه که توسط اون جمله یه جورایی “کم گوی و گزیده گوی چون در” را در صحبت هایم بکار می برم
نمیدونم چرا باید یک نیروی قدرتمند بنام فرهنگ به اشاعه اشتباهات کوچکی که به باورهای بزرگ و غلطی منجر میشن اونقدر بیتفاوتی نشون بده و سردمداران فرهنگی یک جمع انسانی اونقدر ساکت بنشینند که ما به روزی بیافتیم تا یک نفر مثل شما با مصالح الکنی بنام واژه مجبور باشه اونقدر عمارت اصلاحی بنویسه! تا سه چهار نکته این وسط پیدا بشه که یا همدیگه رو نقض کنند و یا بیش از حد تایید کنند و یا غیره و ذالک و مناقشه پشت مناقشه، تحلیل پشت سر تحلیل.
برای من گاهی یک جمله اونقدر کامل و جامع به نظر رسیده که فکر کرده ام خدایا آیاتت رو از زبان گوینده فرستاده ای؟! مثل چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار! این قصه جملات کوتاه هم باورها رو به درد آورده و اینه که درون ناآرامی برای اعضاء هوشمند پیکر جامعه ساخته از جمله شما آقای شعبانعلی.
من تاثیر هر گفته ای رو تایید می کنم، اگر انسانها به سبکی غبار هم باشند، اثری بر هم مینشانند. پس به شما تبریک میگم وقتی جور منتقدان فرهنگی رو در حرکتی خود انگیخته، یک تنه بردوش میکشید و پنجره ای به افق حقیقت باز میکنید.
این حرکتهای خودآگاهانه نتیجه ای در درازمدت به ارمغان خواهند آورد که روزی لبخند رضایت بر لب شما خواهند نشاند.
ولی گاهی نزد خودم به ایجاد و شکل گیری این روند فکر میکنم، به جامعه ای خسته از تحولات مستمر از جمله جنگ که خلاصه پراکنی و خلاصه باوری رو از سر رکود طاقتش پذیرفت، وگرنه قبلا این فرهنگ تا این حد جا نیافتاده بود.
به مرور هر ورق باطلی رو میشه و باید متشکر بود از کسانیکه در اثبات کذب در برنده شدن روشهای غلط سهیم بوده اند. نگران حوصله ها هم نباشید، به مرور برمیگرده سرجاش و کتابها خونده میشن، بجای اینکه آرزوی خوندنشونو کنیم و یا خلاصه ای از اونها رو در آینه یک جمله اتفاقی به باور بنشینیم!
سلام
ضمن سپاس بسیار از محمدرضا شعبانعلی که نه تنها کار بسیار خوبِ خوب نوشتن رو انجام میده بلکه تو اینکار پایداره و این راه مستمر ادامه میده.
واقعا ممنون.
نکته اول: اینکه گویا این پست پایان صحبت درباره این موضوع نبوده، همونطور که بخشی از آن درمطلب ” درباره یادگیری و اینکه ما چگونه یاد میگیریم” ادامه یافته و منتظر مطالب تکمیل کننده آن هستم.
نکته دوم: در خصوص یکی از نظرات است که برای جالب و ایجاد سوال کرد. در نظر ”جناب آقای محسن رضایی” اشاره شده که این جمله از امیرالمومنین است:
“بد،بدتر از بدی و خوب ،خوب تر از خوبیست”
با کمی جستجو اصل مطلب رو یافتم که متن عربی آن را برای فرار از لطمه ترجمه ذکر میکنم:
فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ.
نیكوكار از كار نیك بهتر، و بدكار از كار بد بدتر است.
ضمن موافقت با نظر ایشون در خصوص رد قبول کردن بدون تفکر چون کلام منتسب به یک معصوم است، اما بررسی اینکه ایا رابطه علت و معلولی بین آنها برقرار است؟ کدام یک علت است؟ جاودانگی کدام بیشتر است؟ همیشه علت از معلول مهمتر است؟ و … ذهنم را درگیر کرد.
پس میتوان با دیدن جملات کوتاه و حکمت آمیز هم تفکر کرد و در پی تعمیق آن مطالعه کرد.
کلا و کاملا موافقم!
البته همیشه هم اینطور نیست!
سلام
محمدرضاى عزيز؛
بنظر ميرسه ك اين متن حاوى “طرد مطلق همه جملات كوتاه” باشه ولى با شناختى ك من از شما دارم ، در رد اين ايدهاز سوى شما ترديدى ندارم.( بطور مثال شما در ثانيه ٥٠ از دقيقه ١١ از فايل صوتى ترفندهاى مذاكره شماره ٣ ، صراحتاً جملات مطلق رو رد كردين و ضمناً به جملات كوتاه آقاى پويا شفيعى هم اشاره داريد ، ضمن اينكه خود شما هم جملات كوتاه كم نداريد و توى اينستا يا فيس هم بارها اونهارو منتشر كرديد)
من باور دارم كه شما به قائل شدن وزن زياد براى اين جملات در شكل گيرى دانش و بينش انسان انتقاد داريد ، وگرنه تاثير بعضى و فقط بعضى از جملات كوتاه درست ( كه تاتولوژى به بيانى ك در ترفندهاى مذاكره شماره ٤ گفتيد ، نباشند) را در جهت دهى به انگيزه و بينش منكر نيستيد.
يه مثالى ك از تاثير جملات كوتاه و حاضرجوابانه ميدونم و دلم ميخواد باشما مطرح كنم ، مطلبى است كه سالها پيش در كتاب ” فن سخنورى” نوشته مرحوم محمدعلى فروغى ديدم :
براى يكى از ژنرالها در ارتش روم وقتى بين سپاهيانش بود خبر آوردن: سپاه دشمن تعدادشون پنج برابر ماست در صورتى ك ما قبل از اين فكر ميكرديم اونها فقط تعداد كمى بيشتر از ما هستند! ژنرال فوراً پاسخ داد : اينطور بهتره چون به هر كدوممون لذت (افتخار) كشتن تعداد بيشترى از اونها ميرسه.
من اين روزنوشته رو نخونده بودم وقتى كامنت بالا رو مينوشتم.
http://www.shabanali.com/ms/?p=5772#comment-62564
پيشنهاد ميكنم دوستان براى دريافت كاملتر منظور محمدرضا اين نوشته جذاب رو هم مطالعه كنن.
با شما موافقم که جملات قصاری که اخیرا رایج شده، حاوی حکمت نیستند و حتی بعضا متناقض و ناکارآمد هستند.
اما اثر جمعی همین جملات رو دست کم نگیرید. وقتی جملات زیادی در مذمت روزه گیران و شکم گرسنه همسایه به جای کعبه، پخش و بازنشر می شه، منتظر کمرنگ شدن اعتقادات (البته بدون پررنگ شدن انفاق!) باشید. همچنین برای کاهش احساس تعهد و مسئولیت اجتماعی، بالا رفتن توقع مالی و …
من اینطور خلاصه میکنم:
جملات کوتاه = شنل زَردست
واسه کسی که پیش زمینه ای ازش نداره ، به هیچ دردی نمیخوره
ولی واسه کسی که میدونه راجع به چیه ، خیلی کمک کننده و رهایی بخشه (مخفف حروف شمسی)
سلام، من با جناب اقای شعبانعلی موافق نیستم جملات کوتاه شیء نیستند بلکه عصاره دانش و تجربه یک فرد هستند و هر کسی نمی تواند چنین جملاتی را پدید اورد. البته هر کس از زاویه دید خود و بر اساس حالات و روحیات خود در آن شرایط خاص مفهومی را تبیین می کند. وقتی حضرت علی ع می فرمایند دوست بد کسی است که دوست خود را به زحمت دچار کند. منی که سال گذشته توسط دوست خودم دچار مشکل شدم و ایشان از صداقت و اعتماد سوء استفاده کرد و من را دچار هزینه ها و مشکلات فراوان کرد متوجه می شوم که ایشان چه حرف پرمغز و گوهرباری فرموده اند. به هر حال اجازه بدهید که با شما مخالفت نمایم، ولی موضوع وبحث بسیار خوب بود. سپاسگزارم.
گاها این جملات کوتاه در اون لحظه ی خوندن حس خوبی به آدم میده و این میتونه خوب باشه.
سلام
از همین ابتدا به خاطر طولانی بودن متن عذر میخوام.
جمله را “شئ” دیدن، هم برام خیلی عجیب و جدید بود و همین طور در رتبه بعدی به قلاب افتادن خاطرات به واسطه این جملات. واقعا دوست دارم تعریف شئ در این مفهوم رو بدونم. اگر بدون توجه به منظور شما و با توجه به درک پایین خودم و تفسیر به رای ناشیانه ام بخوام شئ رو معنی کنم، معنی اون در برنامه نویسی به خاطرم میاد. به قول ویکپدیا:” شئ مکانی در حافظه است که دارای یک ارزش است و احتمالا با یک هویت دهنده (Identifier) فراخوانده شده است (ترجمه عجیب غریب اما وفادار به متن)” و به زعم تمام کتاب های برنامه نویسی، “وراثت” دارد.
با این معنا:
“جمله مکان اشغال شده ای در حافظه و دارای یک ارزش است، توسط یک هویت دهنده فراخوانده شده است و وراثت دارد.”
به عبارت دیگر این جمله کوتاه خاطره ای را در ذهن روشن می کند که قطعا حاوی قضاوت و ارزش گذاری قبلی است. این خاطره مثل همه خاطرات توسط شخص یا چیزی که می توانیم “خاطره ساز” بخوانیم ایجاد شده است (مثلا ما حس درد را با رفتن سوزن در دست یا برخورد مشت همکلاسیمان به یاد می آوریم). درمورد وراثت باید بیش از آنچه آمد نظرات شخصی را دخیل کنم که، الزاما صحیح نیستند. وراثت را به دو معنی می گیرم، یکی ارث برنده و یگری ارث دهنده، در حالت ارث برنده، خاطره رویداد و واکنش های صورت گرفته مرتبط با رویداد را که، به نظرش با خاطره مرتبط است جمع می کند و مدلی درست می کند برای پاسخ دادن به رویدادهای احتمالی پیش رو. حالا تأثیر این مدل بر قضاوت هایی که از این پس بر دریافت های بیرونی می کنیم و نتایج آن باعث شکل گیری مدل های دیگر می شود حالت ارث دهنده خاطره است.
برای جمع بندی می توان گفت صرفا از نظر من و نه بیشتر”جملات کوتاه مثل شئ است”، یعنی: این جملات با بخش بسیار حساسی از انسان که همان خاطره هایش هستند، سر و کار دارند و بسته به شدت هیجانی که آن “خاطره” در هر شخص به وجود می آورد، واکنش نسبت به آن “جمله” قوی و ضعیف می شود. به نظر من هنر خواندن جملات کوتاه اینجا مشخص می شود. اگر بخواهیم دسته بندی کنیم می توان دو دسته احتمالی را ذکر کرد، اول اگر هیجان ضعیف باشد، خواننده بر رفتار خود مسلط تر است و با کمی سنجیدن شرایط می تواند واکنش مناسبی نشان دهد. در این مورد توان خواننده در برقراری توازنی مناسب میان هزینه ها و سودهایی که از نشان دادن هر واکنش به این جمله می برد، هنر او را در خواندن جملات کوتاه نشان می دهد.
در حالت دوم اگر خاطره ای قوی را تحریک کرد می توان گفت،هنر، کنترل این هیجان لحظه ای و عدم به وجود آوردن “تپه” است. البته که قطعا همین طور است، حالا بیایید از سوی دیگر نگاه کنیم، احساسات تحریک شده از این خاطره را چه می شود؟ فکر می کنم هنر اصلی خواندن جملات کوتاه اینجا مشخص می شود و به واکنش مجازی ما نسبت به جمله بر نمی گردد (چرا که بعضی اوقات واکنش به این جملات از کنترل خارج است و شاید بعدا از پاسخ دادن یا نوشتن یک جمله، حتی از نفس عمل هم پشیمان باشیم اما، آن لحظه این کار حال ما را خوب می کرده و فارغ از هزینه ها به خاطر سودش انجامش داده ایم، البته می توان بحث مسئولیت نسبت به محتوای منتشر شده را هم دخیل کرد که می دانم مجالم پیش از اینها تمام شده است) بلکه، هنر کنترل واکنش های خارج از فضای مجازی نشأت گرفته از این خاطره است و اثراتی که جمله تحریک کننده بر بسط و شکل دادن به یک خاطره (ارث بردن از جمله) می گذاره و به تبع اون منجر به ساختن مدلهایی اغراق آمیز برای نشان دادن واکنش به محیط بیرون می شود. حالا که یکبار بدون دانستن منبع اعتبار این جملات (که قطعا خود خواننده است) به اونها بها دادیم، پندآموز دانستنشون میشه ارث این خاطره برای بقیه تفکراتمون و از این به بعد سعی به خواندن بی هنر و پند گرفتن های بی هنر تر می کنیم.
در حالت ایده آل می توان گفت، اگر جمله ای در ما تحریکی به وجود آورد که به فکر فرو رفتیم، قبل از هر عملی بی اندیشیم که چه خاطره ای در ما زنده شده و اینجوری با یکی از نقاط حساسمون که داره بدون اطلاع ما واسمون تصمیم میگیره آشنا بشیم و حتی مدل هایی که برای تصمیم گیری ما به وجود آورده رو شناسایی و کنترل کنیم.
بسیار شرمنده ام و عذر میخام بابت این همه پرحرفی بی ارزش زیر متن پربارت محمدرضای بسیار بسیار عزیز.
امیدوارم ببخشید.
با تقدیم صمیمانه ترین احترام ها و بسیار ممنون از توجهتون
با تشکر و خدا قوت بابت مطلب خوبتون آقای شعبانعلی و به خواست خودتون محمد رضای عزیز
در کل عادت به کامنت گذاشتن ندارم اما در خصوص این مطلب، به نظر من باید با همون جدیت و شدتی که افراد منتشر کننده جملات کوتاه، اونها رو برای مردم منتشرمیکنند،مردم هم جملات کوتاه رو نادیده بگیرند یا ماکسیمم ارزشی که برای این جملات قائل میشن باید در جهت پر کردن اوقات فراغت باشه.
شما از مردم گفتید که این جملات رو میخونن و کامنت میذارن یا هر کار دیگهای که ممکنه انجام بدن (به جز پند و درس گرفتن از جملات کوتاه که به نظر من و به نظر شما هیچ حسابی نمیشه روش باز کرد)، منم از افرادی میگم که این جملات رو منتشر میکنن! و اتفاقا ۹۹ درصدشون افراد تحصیل کرده و مورد قبول مردم هستند که تو جاهایی مثل اینستاگرام و جاهای دیگه اصلا هدف صفحشون نشر جملاتِ کوتاهِ. مثل روان شناسها، جامعه شناسها، مذاکره کنندهها (جسارت نباشه)، افراد مدرس فن بیان و مشاورها و… . این ها از هر کسی بهتر میدونن (که اگه ندونن علمشون حتی به کار خودشون هم نیومده) که این کار بی فایدس و کمکی به کسی نمیکنه اما باز هم این کار رو میکنند. به نظر من قرار دادن انبوهی از جملات کوتاه جلوی فردی که نه مطالعه بالایی داره و نه به قول شما هنر خواندن اون رو بلده، مثل دادن سوئیچ ماشین رالی به فردیه که گواهینامه و صلاحیت اون رو نداره. ممکنه هر کاری باهاش بکنه و هر براشتی داشته باشه. و با تضادهایی که تو جملات کوتاه دیده میشه (مثل همون هایی که شما هم مثال زدی)، به قول جورج اورول خیلی ها ممکنه دچار دوگانه باوری بشن و حتی ممکنه راه خودشون رو گم کنن (در دراز مدت). به هر حال به نظر من هم، هم افراد خواننده و هم افراد نشر دهنده باید یه تجدید نظری در عملکرد و رفتارشون نسبت به مقوله جملات کوتاه داشته باشن.
فکر می کنم جملات کوتاه مانند یک قرص مسکن عمل می کنند درست در لحظه ای که ما با یک مسئله حاد روبرو هستیم آنها را می خوانیم و بخشی از درد ما التیام پیدا می کند اما فکر می کنم مشکل جملات کوتاه نیستند مشکل چیز دیگری است انتظاری که ما از آنها داریم و می خواهیم بعد از آنها یک تغییر بزرگ رخ دهد. هر چند می دانیم حتی با خواندن خروار خروار کلمه و دستیابی به به دانشهای بیکران ممکن است ما هیچ تغییری نکنیم و همچنان سرجای خود نشسته باشیم.
سلام
جملات کوتاه بیشتر برای من تسکین دهنده ست در زمانی که گمان میکنم کسی در دنیا دغدغه های من را ندارد فارغ از زمان و مکان و سن و جنسیت و.. درمیابم که کسی هست که احساس من با او یکی است او نیز مثل من فکر میکرده و دغدغه من دغدغه او نیز بوده است
باشد که به کار آید
سلام و درود.مدت کوتاهیه که علیرغم میلم در چند گروه تلگرامی حضور خاموش دارم.با پوزش فراوان به نتیجه جالبی رسیدم،خلاصه اون اینه که به نظرم میرسه جنسیت و میل جنسی (سالم یا ناسالم_پاک یا ناپاک) نقش بسیار بزرگی در حضور در شبکه ها دارد و استفاده از جملات حکیمانه غیر از جالب بودن آن عمدتا کاربرد مغازله(همان مخ زنی خودمان) دارد.متاسفانه چیزی مثل رقصهای جفت یابی پرندگان و…(بازهم پوزش)
اين جملات خوب يا بد ، الان همه جا هستند ، درست مثل رانندگي تو جاده كه يه عالمه تابلوي راهنمايي يا حتي تبليغات به در وديوار هست و ميبينيم و ميخونيم و رد ميشيم ، مهمترين اثر اين جملات كه آدم فقط ميخونه و ميگذره (مثلا در اينستاگرام roll down ميكنه بلافاصله) بر روي ناخودآگاهه انسانه ، نه خودآگاه الزاما ، پس اين تپه هاي حكمت شايد اگر فكر كنيم اثر مثبت ندارن بر ناخودآگاه لااقل اثر خنثي دارن…پس اشياء خوبي هستن ، چكارشون داريم ، هستن ديگه…مثل قاليشويي شربت اوغلي كه اونم همه جا به در وديواره تبليغش و ضرري واسه ما نداره ، مغز هم گنجايشش ١٠٠ ترابايت هست ، پس به اين زودي ها پر نميشه از مطالب بيخودي كه بخوايم نگران باشيم.
سلام. يه تشر به خودم مي زنم و از همين جا شروع مي كنم كه فرد حتما نبايد چيزي را كه نمي دونه و نفهميده نظر بده. مثل همينجا. ممنون از محمدرضا شعبانعلي
ممنون که باز هم در این مورد نوشتی.
و واقعا به نظرم این خیلی درسته که گفتی: “کلماتی هستند که معنای تک تک آنها برای هر شنوندهای متفاوت است و ترکیب آنها هم بسته به شور و شعور و شرایط مخاطب، معنای متفاوتی پیدا میکند.”
به نظر من هم هر کسی ممکنه یک برداشتی از یک جمله ی واحد داشته باشه. ممکنه اون جمله، برای کسی الهام بخش باشه و برای دیگری، بی اثر و برای کسی، یادآور خاطراتی، برای کسی دیگر، یک تلنگری و برای آدم دیگری یک اشتباه محض! و اینها تا حد زیادی به همون جمله ای که در بالا گفتی و همینطور به تجربه ها و نوع بینش و نگرش و طرز فکر و نوع دغدغه ها و احساسات و روحیات آدمها بر می گرده …
و چقدر این تعبیرت رو دوست داشتم. اینکه : جمله ای ممکنه یکی از اون قلاب هایی باشه که ماهی های زیادی توی حوض خاطرات ما داره … و برای همینه که ما می تونیم خیلی خوب بفهمیمش و باهاش ارتباط برقرار کنیم.
گذشته از اینها … من دوست داشتم به این بهانه، تجربه ی شخصی خودم رو در مورد جمله های کوتاه بگم.
من از دوره ی دبیرستان و مخصوصا دانشگاه، به جمله های کوتاه، علاقه ی شدیدی پیدا کردم. اما می تونم بگم ۸۰% این جملات رو از کتابها و مطالبی استخراج می کردم که خودم قبلاً کامل و عمیق خونده بودمشون و میشه گفت باهاشون زندگی کرده بودم. (مثلا جمله هایی از کتاب های مائده های زمینی ِ آندره ژید، کویر ِ دکتر شریعتی، جاودانگی ِ میلان کوندرا، کیمیاگر ِ پائولو کوئیلو، اشعار سهراب سپهری و … حتی، شمال و جنوب ِ جان جیکس و ……)
بالای بیشتر صفحه های دفترها و جزوه های من هم همیشه یه جمله ی کوتاه دیده می شد. (دوستانی که جزوه آموزشی اکسل منو دیدن هم می تونن این موضوع رو تایید کنن!:) )
تکرار و تکرار اون جمله ها و تداعی مطالب و نوشته های زیبای کتابهای موردعلاقه ام در ذهنم و عمیق تر شدن در اونها و پیدا کردن مصداق های اونها در زندگی واقعی و سازگاری اونها با روحیات و افکار و تجربه های زندگیم – در اون زمانی که مثل این سالها و این روزها، دنیای شلوغ اینترنت، اینقدر حجم زیادی از زندگیم رو به خودش اختصاص نداده بود – خیلی برام لذتبخش و الهام بخش بود و حس می کنم در طول زمان، حتی روی شکل گیری نظام فکری و مدل ذهنی من اثر بسیار زیادی گذاشت… (البته اول کتاب ها و نوشته های طولانی و بعد تکرار جمله های کوتاهی از دلِ اونها و جمله های مرتبط و مشابه شون…)
اما بازم دلم میخواد اینجا همون جمله ی خودت از «دیرآموخته ها» رو بازم بگم که با یک جمله ی کوتاه، چقدر زیبا تکلیف جمله های کوتاه رو روشن کردی…:
”هیچ جمله کوتاهی وجود ندارد که بتواند راه آرامش و شادی و رضایت را به ما نشان دهد. این راه، مسیری طولانی و پیچیده و مبهم و غیر قابل توصیف و البته لذتبخش است.”
باز هم ممنون و منتظر قسمت های بعدی این نوشته ی خوب هستم …
“بیایید به سراغ جملات حکمت آمیز جدیدی برویم که این روزها در شبکه های اجتماعی رواج یافتهاند و کمک میکنند که هر کسی با یک موبایل سیصد هزارتومانی و یک اکانت رایگان اینستاگرام، نقاب یک حکیم فرزانه را بر چهره بگذارد”
“تا زمانی که جملات کوتاه را چیزی فراتر از یک شیء و حاوی دادههای جدید بدانیم به توهم آموختن و فهمیدن فشرده، گرفتار خواهیم ماند.”
حقیقتا گاهی با خواندن و بازنشر این گونه جملات، آدم دچار توهم آموختن و فهمیدن می شود. و من فکر میکنم این هم یکی از معضلات روزگار ماست که خیلی سطحی شده ایم و فکر میکنیم با خواندن این گونه جملات کوتاه، نیاز ما به آگاهی عمیقی که با خواندن کتاب به دست می آید، برطرف شده است.
سپاسگزارم.
سلام … من در تجربه شخصی بعضی از این جملات کوتاه برام تلنگری بوده جرقه ای بوده … باعث شد در مطلبی غور کنم و مثلا باعث بشه برم دو تا کتاب بخونم … تو بعضی از همین نوشته های دیرآموخته شما ، مثل این شد که یکی محکم بزنه به پشتم و بگه حواست به این چیزها هست ؟!
من اين جملات كوتاه رو مثل يك زنگ تفريح مى بينم كه لابلاى شلوغى افكار يه دفعه مثل يك نسيم خنك ذره اى از خستگيمو مى گيره.
گاهی در مقابل یک نوشته ی ۱۴۰۸ کلمه ای هم تنها کاری که میشود انجام داد این است که نوشته را باز نشر کنیم و برای دوست و آشنا بفرستیم و هیجان زده شویم و درودی برای نویسنده اش بفرستیم .
نمی دانم اینجا هم نشانه ی پختگی است یا دشواری نوشتن در مقایسه با سایر انسان هاست .شاید هم فراموش کردن ادبیات و پاره شدن نخ تسبیح واژه ها و گم شدن کلمات زیر فشار تمرین علمی تر نوشتن
درود بر شما.
یکی از الگوهای زندگی من هستید شما.
مچکرم از مطالب خیلی مفیدتون
به نظر من این جملات کوتاه یه نوع بیماریم ایجاد میکنند تو آدمهایی که زیاد اهل مطالعه نیستند . اینکه دیگه حوصلشون نمیاد مطالب طولانی رو مطالعه کنند و عادت میکنن به این جملات کوتاه و این واقعا یک مصیبت است. 🙁
عرض ادب.
“من بد بودم اما بدی نبودم ”
“بد،بدتر از بدی و خوب ،خوب تر از خوبیست”
” به گفته نگاه کن به گوینده نگاه نکن”
جمله اول از شاملوه.دوتا جمله بعد از امام علی.
واقعیت اینه دوتا جمله اول در تعارض با هم هستند.جای بحث هم داره.از این نظر که بگردیم صحیح بودن جمله دوم رو اثبات کنیم؟چون تعصبی به معصوم داریم در واقع معیاری قرار بدیم و بقیه رو با اون مقایسه کنیم.
یا اینکه خارج از کی گفته هر چی بهمون دادن فکر کنیم که درست و غلطشو به بحث بشینیم.
نمی دونم چقد این حرفم به فضای فکریت در ارتباطه محمدرضا جان ولی به فضای مدیریتی شاید مربوط باشه از این نظر که در مواجه با این حجم از تل های سخن چه حرفهایی چهارچوب (حوضچه خاطرات ما یا خود آب حوضچه!) ما باشند ؟چون فکر میکنم کسیکه چهارچوبی داره خیلی مانور رو اینجور حرفهایی نمیده.
الان که فکر میکنم به چیزی که نوشتم از بس گستردگی داره وجای توضیح که اصلا تو حوصله من نیست به تو فکر میکنم که وااقعا وقتی مطلبی می نویسی یه سری توضیحات اضافه و خسته کننده (برای من که تازه اینجا نیومدم) که می دی چقدر نیازه.
ممنون آقای شعبانعلی
سلام محمد رضای عزیز
در واقع میشه گفت جملات کوتاه در صورتی مفید هستن که برای خواننده یک نوع جمع بندی و خلاصه از یه مفهوم یا مطلبی باشند که خواننده قبلا به صورت مبسوط راجع بهش بحث و بررسی و مطالعه انجام داده باشه در غیر این صورت شاید خیلی قابل حضم نباشند.
مثلا فایل دیرآموخته ها که یک نوع جمع بندی بود برخی از جملات دیرآموخته ها برای من تو دسته اول جا می گرفت یعنی چون قبلا پست های مربوط به اون موضوع رو پیگیری کرده بودم خوندن این جملات و حضم و درک و بسط جملات خیلی راحت و درعین حال تاثیرگذار ومرور کردنشون شیرین ولذت بخش بود برام.درودها
سلام ، بی مقدمه بگم که نوشته هاتو دوست دارم ، ممنون از وقت و هزینه ای که برای نوشتن و قبل از اون فکر کردن بهشون صرف می کنی.. فقط خواستم تشکر کنم ممنون
یا علی
احسنت. دقيقا همينه. مرسى.
سلام
جناب شعبانعلی عزیز
جملات کوتاه شاید عصاره افکار یک فرد بعد از از سر گذراندن مجموعه ای از اتفاقات باشد. آیا بهتر نیست هر کدام از ما قبل از نوشتن این جملات برای دیگران، دلیل ( ماجرایی که باعث شده در آن زمان گمان کنیم این حرف درست است) خودمان از نوشتن این جمله را بیان کنیم. شاید این باعث بشه که اگر کسی نظری میده کل مجموعه افکار ما را ببینه و درستی جمله را برای شرایط ما بسنجه.
ممنون
از وقتی که شما در مورد این موضوع نوشتید من خودم سعی می کنم دیگه از این جمله های حکیمانه استفاده نکنم. الان اگر بخواهم چیزی رو به صورت متن در اینستاگرام به اشتراک بگذارم اینجوری است که جمله ای از کتابی که در حال خوندش هستم یا تمامش کردم رو به اشتراک می گذارم و اگر کتاب خوبی باشه توصیه اش می کنم برای خواندن.
حالا دقیقا نمی دونم اینم مصداق مورچه است یا نه!
ممنون استاد تعریف خوبی رو ارایه دادید در واقع نباید بیشتر از این هم از جملات کوتاه توقع داشت و قرار هم نیست ما را متحول کند همان شی که گفتید کلمه مناسبیه ، اینکه چرا به این موضوع حساس هستید و بیشتر از حد معمول در مورد این جملات کوتاه می نویسید برام سواله …البته شاید به خاطر کامنت خوانندگان باشه که در دیرآموخته ها (جملات کوتاه) خودتان نوشته بودند و انتقاد کرده بودند که اگر شما مخالف این جملات هستید چرا خودتان می نویسید مگر نمی گویید سطحی است و ….
سلام و ممنون از نوشته هاتون هر چند من از راديو اقتصاد بيشتر حرف هاي شما رو دنبال ميكردم و تازگيها هم اينجا ….
من كمي گيج شدم بلخصوص اخر متن …يعني جملات كوتاه چيز جديدي رو براي ما ندارن همون تجربيات كه داشتيم يا داشتن رو مرور ميكنن و ياداورمون ميشن؟ و جالبتر اينكه چطور اين موضوع شد موضوع نوشتن شما!؟
با تشكر
م.توكلي
درود برشما.از اونجایی که خودتون فرمودید منو دکتر یا… صدا نکنید فقط میتونم بگم آقای شعبانعلی عزیز..
از وقتی با پیج شما اشنا شدم دارم سعی میکنم کمال استفاده رو ببرم.قصدم فقط سپاسگذاری بود و خداقوت
قلمتون توانا.عمرتون باعزت.
یاعلی
سلام.
گویا می توان انتظار داشت در ادامه
از ارزش افروده بنویسید. ممنون.
Jaleb v amoozande bood v toonestam javabe yeseri az soalamo peyda konam.mamnoonam v movafagh bashin
سالها پیش همکار بسیار خوبی داشتم که علیرغم اعتقادات اخلاقی و مذهبیش گاهی غیبت میکرد و به خنده میگفت غیبت بادبزن جگر سوختس. الان حس میکنم خیلی از این جملات کوتاه که در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته میشن نقش همون بادبزن موقت رو برای اون شخص داره. یعنی اگر خود اون فرد شش ماه بعد در حال و هوای دیگری اون متن رو بخونه واکنش کاملا متفاوتی نشون بده.شخصا فکر میکنم بعضی ضرب المثل های کهن هم همچین کاربردی برای سازنده داشتن . مثلا اینکه گفتن هنر نزد ایرانیان است وبس بیشتر یه جور تسویه حساب شخصی با ملل دیگه بنظر میاد تا اینکه حکمت توش باشه.
پ. ن : قبل از اینکه اینجا بنویسم خودم رفتم اکانت فیس بوکمو چک کردم و دیدم سالیان قبل آنچه به اشتراک گذاشتم از این جملات قصار بیانگر حس اون دورانم بوده . عادت به خاطره نویسی ندارم و جزئیات وقایع سالهای پیش یادم نیست اما با خوندن پست هام دقیقا تقدم زمانی وقایع رو بیاد میارم .