امروز صبح کاملاً تصادفی گفتگوی سایت انتخاب (به میزبانی حمزه صالحی) با دکتر غلامرضا حداد استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی را دیدم.
متأسفانه پیش از این ایشان را نمیشناختم و چیزی از صحبتهایشان نشنیده و از نوشتههایشان نخوانده بودم.
بیشترین چیزهایی که در صحبتهایشان برای من جذاب بود، ساختار بسیار منظم، چارچوب شفاف، مفهومپردازی دقیق و منطق استدلالی محکم بود.
صحبتهای ایشان را میتوانید در سایت انتخاب یا در یوتیوب انتخاب ببینید.
شاید توضیحات زیر پیشزمینهٔ بهتری برای دنبال کردن گفتگو در ذهنتان ایجاد کند:
(۱) چند دقیقهٔ اول گفتگو ایشان دربارهٔ نگاه به روابط بینالملل از منظر نظریهٔ بازیها (Game Theory) حرف میزنند. اگر به نظریه بازیها و مباحث مرتبط با آن علاقه نداشته باشید، ممکن است این چند دقیقه بهنظرتان کمی سنگین بیاید. اما باز هم با دقت گوش کنید. برای قسمت بعدی بحثشان بسیار ضروری است (اگر هم با نظریهٔ بازیها و نظریههای مشابه، مانند نظریهٔ شبهٔ عوامل عقلایی علاقهمند هستید، میتوانید از دقت ایشان در انتخاب اصطلاحات و واژهها لذت ببرید. اینکه کسی در یک گفتگوی شفاهی و فیالبداهه، کلمات تخصصی را تا این حد دقیق انتخاب کند، تحسینبرانگیز است).
(۲) در ادامه ایشان دربارهٔ مفهوم بازدارندگی صحبت میکنند. نکتهٔ بسیار کلیدی که در این بخش مطرح میشود این است که بازدارندگی به این معنا نیست که شما قدرت ضربه زدن به طرف مقابل را داشته باشید. بلکه به این معناست که اگر کشندهترین ضربه را دریافت کردید، هنوز بتوانید ضربهای کاری به طرف مقابل وارد کنید (= صِرف قدرت نظامی و ابزار جنگی نامتعارف، قدرت بازدارندگی نمیآورد. شکل دادن به حلقهٔ دوم، یعنی حمله پس از حملهٔ بسیار کشنده، به قدرت بسیار پیشرفتهٔ تکنولوژیک و سیستم مدیریتی بسیار قوی نیاز دارد).
(۳) در بخشی از بحث، ایشان با دقت کلامی خوبی، حملههای پیشگیرانه و پیشدستانه را تفکیک و مقایسه میکنند.
(۴) در باقیماندهٔ بحث، چهار سناریوی محتمل برای آیندهٔ ایران و جمهوری اسلامی را ترسیم میکنند.
(۵) صحبتها تب و تاب تند سیاسی ندارد و اگر دنبال جنجال باشید، لذت نمیبرید. اما قدرت تحلیل بسیار خوبی به مخاطب میدهند. ایشان از بین چهار سناریویی که مطرح میکنند، سناریوی سوم را مطلوبترین و سناریوی چهارم را محتملترین میدانند. توضیحاتی که دربارهٔ علت پایین بودن احتمال سناریوی سوم میگویند، بسیار جالب، دقیق و آموزنده است.
آخرین نکته هم اینکه حرف زدن پر سر و صدا و جنجالی اصلاً سخت نیست. اما این شکل از صحبت کردن دقیق و با چارچوب با اتکا به پسزمینهٔ تئوریک و مفهومپردازی دقیق، واقعاً دشوار است. البته هستند کسانی که گاهی با یک دستمال گردن، ژست استراتژیست میگیرند و سالادی از کلمات تحویل مخاطب میدهند. اما مخاطب دقیق بهسرعت میتواند تفاوت آنها را با تحلیلگران عمیق و علمی تشخیص دهد.
دکتر غلامرضا حداد به قضاوت من – که سواد سیاسی ندارم اما چارچوبسازی، مفهومپردازی و مدلسازی را میفهمم – قطعاً از دستهٔ دوم (تحلیلگران عمیق و علمی) هستند و نگاهی دلسوزانه دارند.
سلام محمدرضا جان.
وقتتون بهخیر.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
خواستم اول از شما تشکر کنم بابت معرفی دکتر حداد.
بعد از معرفی شما، ویدئویی که بهش اشاره کردید رو با شوق دیدم و گوش دادم.
ایشون در سال ۱۴۰۰، کتابی نوشتهاند به نام روایتی از چیستی و چرایی سیاست خارجیِ محمود احمدینژاد.
من بعد ازشنیدن صحبتهای ایشون، کتاب رو تهیه کردم و امروز خوندنش رو به اتمام رسوندم.
بسیار خواندنی و آموزنده هستش. در صفحهی ۲۲۰ کتاب، جملاتی رو نوشتهاند که اینجا مینویسم.
"مورگنتا، پدر رئالیسم در روابط بینالملل معتقد است در دپیلماسی، همواره باید آماده مصالحه بود و اجازه نداد طرف مقابل از محدودیتها و خطوط قرمز شما آگاه شود. نو اصولگرایان اما از همان ابتدای کار، تعلیق غنیسازی اورانیوم را خط قرمز خود معرفی کردند و به نوعی آن را با حیثیت خود گره زدند."
جالبه که همچنان با گذشت این همه سال و هزینههای هنگفتی که کشور و مردم متحمل شدهاند، خطوط قرمز کاملا شفاف بیان میشه و حتی اخیراٌ وزیر خارجه گفته که بعد از جنگ اصلاً، مواضع ما سختتر شده و خطوط قرمزمون پررنگتر. و همین طور گفتهاند که ما برای خط قرمزمون (غنی سازی) جنگیدهایم و غنیسازی، افتخار و غرور ملی ماست(+).
پینوشت: از اونجایی که دکتر حداد در صحبتهاشون، به منافع ملی اشاره کردند، امروز روندی که مدتها پیش شروع شده بود و _ضد منافع ملی ما بود_، پدیدار شد.
اون هم امضا توافق بین ارمنستان و آذربایجان در حضور ترامپ بود.
فکر کنم باید شاهد احداث کریدور زنگهزور (پل ترامپ) باشیم و عملاً ایران عزیزمون، مرزش رو با یک کشور اروپایی (= ارمنستان) از دست خواهد داد.
یک لحظه خواستم بگم که ای کاش از تبریز تا مرز نوردوز _که جادهای باریک و بسیار بی کیفیتی الان داره_آزادراه میکشیدیم. راهآهن دو خطهی پر سرعت میکشیدیم و کلی کاره دیگه میکردیم.
بعد یادم افتادم تو این مملکت وقتی رضا شاه صد سال پیش میخواست راهآهن سراسری بکشه، مصدق (که هنوزم کلی طرفدار داره) کلی در مجلس اعتراض و سخنرانی میکرد که راهآهن به درد مملکت ما نمیخوره به جاش باید کارخونه قند ساخت! به کسانی هم که در مجلس به لایحهی احداث راهاهن سراسری رای مثبت دادند، میگفت شماها خائن هستید و به کشور خیانت کردید!
سلام و عرض احترام،
در ابتدا مرسی از معرفی جناب حداد و مهمتر تحلیلی که ایشان ارائه نموده. واقعا بیشتر از هر چیزی از دقت کلامش لذت بردم که تا حد مطلوبی باعث میشه افراد بیشتری از گروههای متفاوت فهم یکسانی از صحبت ها داشته باشن.
دوم یک اشاره ساده به افرادی شد که با یک دستمال گردن، ژست استراتژیست میگیرند.شخصا دوست دارم فراتر رفته و چند مصداق با اسم اعلام کنید. مثلا آقای مطهرنیا هم شامل این دسته می شن .
در این مدت نوشته ها و نظرات شما رو بواسطه اهمیتی که واسم داره، دنبال می کنم پس مایلم دقیق تر بدانم. هر چند با بعضی نظرها مخالفم یا بعدتر پشیمان شدم (مانند رای دادن خودم به پزشکیان "البته که منتظرم استعفا بده و یا .. که باز با تقریب خوبی شما تحلیلت درست بود). خلاصه خوشحالم که وزن زیادی در تصمیمهای خودم به نظرات شما دادم و برآیند فراتر از انتظار خودم بوده.
حتی بواسطه ملاحظاتی که در عموم وجود دارد شده بصورت خصوصی.
از شما به خاطر ادامه دادن به معلم بودن با این همه انرژی و اشتیاق سپاسگزارم.
مرسی
سلام محمدرضا جان.
من مشخصاً وقتی داشتم اون متن رو مینوشتم، منظورم آقای مطهرنیا بود. البته به اصطلاح رایج در قراردادهای انگلیسی (including but not limited to him). شامل ایشون میشه اما محدود به ایشون نمیشه.
در مورد رأی به پزشکیان، من هنوز کاملاً راضی هستم از تصمیمم. قطعاً من جهانبینی سنتی، کهنهگرایی و سادهاندیشی پزشکیان رو نمیپسندم. اما هنوز معتقدم بین سه گزینه در دور دوم (رای دادن به پزشکیان، رای دادن به جلیلی، رای ندادن) گزینهٔ رای دادن به پزشکیان گزینهٔ بهتری بوده و با اتفاقاتی که در این چند وقت افتاد، بیش از پیش مطمئنم.
در مورد مطهرنیا میشه خیلی حرف زد. اما واقعاً ارزش نداره. به خاطر همین من فقط چند نمونهٔ بسیار مختصر رو مطرح میکنم.
یکی اینکه عقبهٔ فعالیت آقای مطهرنیا اصلاً مشخص نیست. فردی که با همهٔ نهادهای آموزشی حکومتی همکاری کرده، یه روز صبح بلند شده و ناگهان داره ادبیات، چارچوب و نگاه و تحلیلهایی رو ارائه میده که با جهان همپیالهها و همسفرههای قبلیش هیچ نوع همخوانی نداره. قبلش هم هیچ اسمی ازش نمیشنیدیم و یهو میشنویم. به آدمهای دیگه فکر کن. ضعیف، قوی، حکومتی، غیرحکومتی، فلسفی، سیاسی، احمق، باسواد، تیزهوش، تعطیل. همه یه ریشه و عقبه دارن. تو میتونی برای حجاریان، سروش، عباس عبدی، ملکیان، عبدالرضا داوری، حسینی ریاستارت، علیزاده، عماد افروغ، امیر محبیان، حسن رحیم پور ازغدی، حسین دهباشی، سریعالقلم، سعید خرایی، زیباکلام و … یک تایملاین در بیاری. بگی فلانی از اینجا شروع کرد. اینطوری رفت جلو. اوایل این رو میگفت. بعد اون رو میگفت.
اما آقای مطهرنیا یهو با سر و صدای زیاد در فضای تحلیلی کشور سبز شد. سال ۹۶ ایشون نهایت حرفش این بود که سال حماسه اقتصادی و حماسه سیاسی خوبه و شعائر دینی رو بهتر برگزار کنیم و محور مقاومت تقویت شه و تولید علم کنیم و قدرت مقاومت رو بالا ببریم و … (+). ما تغییری تدریجی در ایشون ندیدیم. یه زمانی توی جمع آقایون بودهان و شبیه آقایون حرف میزدن. مدتی نبودن و بعد اینور بازار بساطشون پهن شده (وبسایت و دامین قبلیشون هم غیرفعال شده و دیگه دسترسی به اون جنس حرفها نیست).
اما بگم. من اصلاً تغییر رو بد نمیدونم. البته که تغییر شفاف رو ترجیح میدم. اما حتی شفاف هم نباشه بازم مشکل ندارم. اصلاً فرض کن آقای شریعتمداری کیهان از فردا صبح بیاد بگه من آدم مدرنی شدهام و میخوام صبحها مدح فریدمن رو بگم شبها فوکویاما رو تحسین کنم.
من بهشخصه نمیگم چی شد اینطوری شدی؟
اون چیزی که برام مهمتره اینه که سازگاری در حرفها ببینم و حس کنم عمقی وجود داره. شعر تحویل آدم داده نشه. در حرفهای آقای مطهرنیا اینجور شعرها زیاده. میگه «آیندهٔ ایران» بعد حس میکنه اگر بگه «ایران آینده» هم باکلاس میشه. میگه: آنچه برای آیندهٔ ایران و ایران آینده مهم است این است که…
بعد هزار بار حرف بزنه، این دو تا رو به هم میچسبونه. جملهها رو گوش میدی میبینی واقعاً خیلی جاها این حشویات، اتفاقاً تعارض معنایی ایجاد میکنه. اما روش حرف زدن مطهرنیا اینه که یه سری ترکیب بیمعنا رو به هم بچسبونه و جملهسازی کنه. البته که لابهلاش حرفهای خوبی هم میزنه. اما اون حرفها چیز عجیبی نیست که بگیم یه استراتژیست گفته و … توی تاکسی هم میشنوی خیلی از اون حرفهای درست رو.
جدا از این، بعضی وقتها با یه سری حرفهای بیپایه و از روی هوا، سعی میکنه چیدمان بازیهای سیاسی و قواعد تعاملات بینالمللی رو پیچیدهتر کنه. اخیراً نشسته بود از «جنگ آیینی» میگفت. خوشش میاد که مثلاً لغت جنگ میگه، یه سری صفت بذاره پشتش. جنگ آیینی، جنگ تمدنی، جنگ نظامی، جنگ فلان.
باشه. بگو. خوشت میاد با کلمهها بازی کنی بگو. اما مشخص کن معناش چیه. چارچوب پشتش چیه. چرا این فریمورک رو استفاده کردی. مفهومپردازی دقیق انجام بده. نهایتاً به اینجا میرسه که الان محرم و صفر هست آمریکا یا اسرائیل حمله نمیکنن و …
آدم حتی حرفهای جروسالم پست یا تایمز آو اسرائيل رو میخونه، منطق شفافتری دارن. در مورد پنجرهٔ فرصت حرف میزنن. اینکه کی باز شده. چرا باز شده. تا کی بازه. چی میشه که تصمیمی گرفته میشه و …
بعد میای اینور میبینی آقای استراتژیست آیندهپژوه نشسته وسط دویست فاکتور جهانی و داخلی و نظامی و امنیتی، «محرم – صفر» و «جنگ آیینی» رو میذاره وسط تحلیل میکنه.
ببین اینها نمونههای خوبی از تحلیلهای ضعیف آقای مطهرنیا نیست. اما واقعاً اعصاب ندارم دوباره بشینم حرفهاش رو گوش بدم یه تیکههایی رو جدا کنم. اینها گوشهٔ ذهنم مونده بود.
من آقای مطهرنیا رو یه رائفیپور در نظر میگیرم تحت ویندوز. یعنی اینترفیس گرافیکی بهتر و رنگ و لعاب بهتری داره. اما از نظر گسیختگی نظام فکری و تحمیل معنا به پدیدهها و اتفاقات، کاملاً شبیه ایشونه.
من حس میکنم مطهرنیا و مطهرنیاها برای دورهای دارن آماده میشن که ساختار قدرت تغییر کنه (چه تغییر اصلاحطلبانه و چه تغییر بنیادین) و لازم باشه کسانی در جایگاه نظریهپرداز، تریبوندار، تحلیلگر و استراتژیست، بیان و حرفهای گروههای صاحبقدرت قبلی رو در لباس جدید بزنن.
برای اینکه بهتر نشون بدم که وقتی میگیم «سالاد کلمات» دقیقاً از چی حرف میزنیم، بخشهایی از مقالهٔ آقای مطهرنیا رو که در سال ۱۴۰۰ دربارهٔ کرونا نوشتهان و در یک ژورنال علمی منتشر کردهان میارم:
روش تحقیق:
«روش تحقیق با تکیه بر پاردایمهای موجود آیندهاندیشی متوجه پارادیم معرفتشناسی
پساپوزیتویستی، با روششناسی کیفی آیندهنگری، معطوف به هرمنوتیک موقعیتی است. یافته-های این نوشتار، در مجموع نشاندهنده آغاز دوران جدیدی است که آدمی در آن با این بحران وارد آبشار تغییرهای شگرف میشود. اثرگذاری به اندازهای هست که میتوان گفت جهان این دوره با عبور از عصر ارباب حلقهها در دوران دهکده جهانی لوهان، جهان مسطح فریدمن و اتاق شیشهای، به دوران ارباب لحظهها در آستان ورود به گوی بلورین و زیرآستانه ورود به فلک آبگونه قرار میگیرد.»
یا این تیکه:
بزرگترین و ملموسترین بحران ناشی از آن، در زیست جهان سیاسی به نمایش گذاشته شد. در حالی که مهمترین و زیربناییترین بحران حاصل از آن، در زیست جهان اندیشه و تفکر آیینی بروز پیدا نمود. مسأله اصلی برای ما در این باند پرپهنای اثر این بحران فراگیر، در گستره زیستجهانهای اصلی حیات فردی و اجتماعی آدمی است. عرصه ارتباطی ما آدمیان از نظر ذهنی-عینی و ساختاری-بافتاری اهمیت محوری دارد. اثر عینی این دگرگونساز بیش از هر چیز در نحوه «ارتباط و ارتباطات» پژواک پیدا خواهد نمود. این پدیدار جهانی، در بطن قرار گرفتن بشر در آستانهٔ ابدیت زمانه و آغاز زمانه دیگری در فرافضای حیات آدمی قرار دارد. ما در بزرگترین و مهمترین آستانههای ابدیت زمانه ایستادهایم.»
اینا رو به شوخی ننوشتما! اینها نقل از مقالهٔ ایشونه.
یه روشی هست که بعضی از آدمها در نوشتن بهکار میبرن، اونم اینه که یه سری کلمهٔ نامربوط و یه سری اصطلاح رو بههم میچسبونن و با قلم (بخون: قاشق) هم میزنن و نهایتاً میریزن روی ظرف کاغذ.
متأسفانه اکثر مردم هم یا اصطلاحات رو نمیشناسن، یا اگر میشناسن، حوصلهٔ خوندن دقیق متن رو ندارن، یا گاهی از متنهای سنگین میترسن (حس میکنن حتماً خیلی تخصصیه و من نمیفهمم یا اگر بگم نمیفهممش، به بیسوادی متهم میشم).
من انقدر متن سنگین خوندهام که با متنهای پیچیده، تو در تو و چندلایه راحت باشم. سر حوصله، کلمه کلمه میخونم و دقت میکنم ببینم چی گفته شده. انقدر هم اعتماد به نفس دارم که وقتی میبینم یه همچین چیزهایی به هم چسبیده شده، راحت بگم «من نمیفهممش و مطئنم نویسنده هم نفهمیده چی گفته» و بگم: اگر چت جی پی تی یه بار در جواب یه پرامپت، چنین خروجیای میداد، سمآلتمن اصلاً شرکت OpenAI رو میبست و میگفت برم جای دیگه کارمندی کنم بهتره.
سلام بر هر دو محمدرضای عزیز.
من از فضا و ادبیات سیاسی سررشته ندارم و بی تعارف بگم خیلی از مفاهیم علوم سیاسی رو درک نمیکنم.
تا همین یک هفته پیش، کمی بیشتر از ۴۰ روز بود که هر شب هر ویدیو از آقای مطهرنیا و کانالهای وابسته به ایشون از اندیشکدهشون تا همکارانشون در یک سری رسانه یوتیوبی رو مشاهده میکردم. این هم به اصرار پدرم بود که از جوونهای قبل انقلابه و لازم به اشاره نیست که چه مدل نگرشی داره. بگذریم.
این تجربه شاید قابل تعمیم نباشه ولی من باور دارم ایشون در استفاده از سالاد کلمات هم تبحر ندارند. شما سالاد هم بخوای درست کنی میدونی کاهو با گوجه و زیتون جالب میشه نه با ماهی و خیارشور.
بههرحال اغلب ما به لطف متمم با مفاهیمی مثل تسلط کلامی و ظرافتهای اون آشنا هستیم. تا حد خوبی میتونیم تشخیص بدیم که چه کسی حرفی برای گفتن داره و چه کسی صرفا یک سری موارد ساده و قابل فهم و البته بدون بینش عملی رو هر جا دعوت میشه تکرار میکنه.
دنبال کردن این مدل آدمها – حالا یکی در فضای سیاست یکی کسب و کار یکی جامعه شناسی و … – نمونه بسیار بدی برای اتلاف وقته. نه فقط چیزی بهت اضافه نمیشه بلکه ممکنه حالت هم بد بشه که سرتو گول مالیدن!
جوابم رو بصورت جامع گرفتم. اون نکته ای که درباره پیشینه گفتین جالب و قابل تامل بود. همچنین وقتی داشتم بخش مربوط به مقاله می خوندم آنقدر فهمش سخت شد که رفتم خود مقاله اصلی رو خوندم بسیار عجیب و غریب شد. بعد که برگشتم ادامه نوشته شما فکر کنم یکی از بهترین مصادیق برای عبارت "سالاد کلمات" در ذهنم شکل گرفت.
سپاس بابت وقتی که گذاشتین.
مطهرنیا اوایل دهه هشتاد خیلی فعال بود. توی صدا و سیما زیاد میدیدیمش. توی دانشگاهها هم زیاد میرفت سخنرانی میکرد. اگه اشتباه نکنم، یه بار سال ۸۰ یا ۸۱ اومد دانشگاه علوم پزشکی تبریز و یه تحلیل و نقد مفصل روی فیلم سکوت بره ها ارائه کرد. چون یه چهرهی تلویزیونی بود از اون سخنرانی خیلی استقبال شده بود.
دو سه سال بعد که من رفتم سربازی، در دورهی آموزشی توی پادگان جی تهران، یکبار اومد توی نمازخونهی پادگان برامون سخنرانی کرد. طبیعتا هیچ چیز از موضوع یا مناسبت سخنرانی یادم نیماد. ولی خیلی بهمون خوش گذشت. چون اون روز نرفتیم رژه، و سخنرانی ایشون هم خیلی مفصل و طولانی بود.
بعد از دوره آموزشی، من حدود شش ماه توی ستاد اصلی وزارت دفاع خدمت میکردم. سال ۸۳ یا ۸۴ بود. توی اون شش ماه بارها آقای مطهرنیا رو در آسانسور یا مشاعات ساختمان وزارت دفاع میدیدم. چون قبلا زیاد در تلویزیون دیده بودمشون، و دوره آموزشی هم اومده بود پادگان برای سخنرانی، دیدن چندبارهشون اون روزها برای من جالب بود.
همون اولین بار که دیدمش، از یه سرباز که چندماه اونجا خدمت کرده بود سوال کردم این اینجا چیکار میکنه؟ گفت توی قسمت عقیدتی سیاسی یه اتاق داره.
بعد از اون، من سالها ازشون هیچ چیزی ندیم و نشنیدم. تا این دو سه سال اخیر، بویژه این چند ماه اخیر، که با تیپ و ظاهر جدید در فضای مجازی زیاد دیده میشن.
با سلام خدمت همه عزیزان،
ویدئو های آقای مطهرنیا مدتی هست در یوتیوب ترند شده. یکی از مواردی که باعث شده صحبت های ایشون با استقبال مواجه بشه نگاهی هست که به ایران دارند و با شور و احساس(بغض و اشک) بیان می کنند.
مهمتر از دیدگاه قبلی، پیش بینی ایشون در مورد حدود زمانی اتفاقات پیش رو بوده. به طوری که در یکی از پر بازدید ترین مصاحبه های ایشون در اوایل بهمن ۱۴۰۳ به طور مشخص به اواخر بهار ۴۰۴ اشاره می کنند که مقطع الراس است با این توضیح که ترورها از خارج به داخل کشیده می شود و مراحل بعدی که در آن مصاحبه اشاره می کنند.
در مورد روند تغییرات ایشون مطالبی در اینترنت دیدم و اتهاماتی که بهشون وارد هست از تغییر اسم فامیل تا موارد دیگر که خودشان هم پذیرفته اند و پاسخ داده اند.
لازم به ذکر هست که قصد دفاع از دیدگاههای ایشان را ندارم و خودشان صاحب نظر و تریبون هستند ولی این موارد برای من جالب توجه بود.
خوانندگان عزیز از جمله محمدرضا جان موارد خوبی را در مورد استراتژی و تسلط کلامی نوشته بودند که قبلا از این زاویه به آن صحبت ها گوش نداده بودم.
با تشکر
من هم لذت بردم از این تسلط علمی و کلامی ایشان و مثل همیشه از صحبتها و بحثهای دوستان.
یک نکته جالب برای من، در خصوص بخشی بود که به عنوان "بدبینی پژوهشگر" مطرح کرد. اصلا ربطی هم به این بحث سیاسی ایشون نداره و هر جایی میتونه بکار گرفته بشه. گرچه هر کدوم از ما احتمالا در مباحث دانشگاهی و یا به ضرورت کاری نکاتی رو در خصوص آداب پژوهش، خوندیم که مثلا پژوهشگر باید خودش رو جدا بکنه از سوگیریهای ذهنی و نگاههای طرفدارانه، اما بعضی وقتها یه نکاتی در یه جاهای خاص، بیشتر به جان آدم میشینه.
مثلا، ایشون میگه من، خودم، الان تو خود این سیستم هستم، دارم سناریوها رو میبینم و دوست دارم که سناریو ۳ اتفاق بیفته، اما نگاه بدبینانه اینه که سناریو ۴ محتمل تره. نگاهی که مطلوبِ شخص رو کنار گذاشته و اجازه میده بیشتر، واقعیتها حرف بزنند.
من از خوندن کامنتها یک سوالی برام پیش اومده که شاید بی ربط هم باشه.
اگر نقش عاملیتی برای مردم قائل نمیشیم یا نمیشه قائل بشیم، عاملیت فردی رو چطور میتونیم ببینیم؟
منی که اخبار رو میخونم و اتفاقات رو میبینم چطوری توی این فضای بدون عاملیت شنا کنم و به زندگی ادامه بدم؟
تنها عاملیتی که الان میتونم داشته باشم اینه که به داشمندان حوزه پزشکی و علم افزایش طول عمر لعنت بفرستم که باعث شدن سیاستمداران نادان بیشتر عمر کنن.
با سلام و وقت بخیر جناب زندیانی
درباره اثربخشی فردی در زمان بحران
به نظرم اینکه به چه روشی در چنین شرایطی بتوان اثرگذاری فردی داشت، سوال بسیار خوبی است. قبلا هم در روزنوشته، چنین پرسش و پاسخهایی مطرح شده است.
به نظرم در نوشته ((این سکه سه رو دارد)) در روزنوشته، پاسخ بسیار خوبی به این موضوع داده شده است. شخصا برای فهم آن (( تمام دیدگاه های نوشته شده در آن نوشته)) مطالعه کردم. این مطالعه هم چندبار و در فواصل زمانی مختلف بوده است. یعنی اصل موضوع در دیدگاهها مطرح و بحث میشود.
خودم هم سعی کردم از تاریخ ایران و تاریخ آمریکا ، یک جواب برای اثربخشی فردی در زمان بحران پیدا کنم و آن را هم در بخش دیدگاه های آن نوشته قرار دادهام.
روز و روزگار خوش
سلام محمدرضا جان.
پیدا کردن آدمهای این شکلی تو این آشفته بازار کار آسونی نیست. من با نظرات دکتر مسعود نیلی هم از طریق روزنوشتهها آشنا شدم و سعی میکنم هر زمان که وقت میکنم صحبتهاشون رو گوش بدم.
اینبار هم که درباره دکتر حداد صحبت کردین رفتم و صحبتهاشون رو گوش دادم و درباره سخنرانیهای دیگهاشون جستجو کردم.
ایشون درباره وفاق ملی هم یک سخنرانی ۲۰ دقیقهای در آپارات داشتن که به نظرم براتون جالب باشه.
تو این سخنرانی کوتاه خیلی خوب درباره ساختار جمهوری اسلامی توضیح میدهند، اینکه اصلا یک تناقض بنیادی وجود داره بین "جمهوریت" و "اسلامیت"
و در ادامه فرق بین دولت و راهزن رو توضیح دادن و درانتها علت اینکه چرا وفاق ملی اصلا امکان پذیر نیست هم دلایل خودشون رو گفتن که به نظرم واقعاً جالب توجه بود.
سلام محمدرضا.
ممنون از معرفی این برنامه ارزشمند. من هم از دقت کلامی و سواد سیاسی دکتر غلامرضا حداد لذت بردم و استفاده کردم. انصافاً هم ندیده بودم تحلیلگری به این زیبایی مسئله رو به تصویر بکشه. نکتهای که در تحلیل ایشون وجود داشت این بود که عاملیت مردم رو کمرنگ تصور کردند و بیشتر روی سیاستهای نظام فعلی متمرکز بودند (منطقی هم هست؛ چون اینطور چیزها رو نمیشه پیشبینی کرد).
در حالی که مردم ایران، ملتی با سابقه تمدن چند هزار ساله هستند و از پیچهای تاریخی متعددی به سلامت عبور کردند. از نظر لغتی که نگاه کنیم ایران به معنای سرزمین آریاییهاست و یکی از معانی آریا یعنی آزاد. تو سناریوهای مطرح شده فقط سناریوی اول هست که به مردم هم بستگی داره و اگر مردم انتخاب کنند، میشه چیزی از جنس قوی سیاه رو داشته باشیم و من واقعیتش به همین چیزها امیدوارم.
امیر جان.
کاملاً میفهمم که خوبه سعی کنیم خوشبین باشیم. خود من هم همیشه تلاشم این بوده که این خوشبینی رو حفظ کنم. و همچنان – بهرغم همهٔ نشانههای نامناسب و نامطلوبی که سالهاست به چشم میبینم – خوشبین بمونم.
الان هم در همین لحظه تلاشم همینه و خوشبینم.
این رو هم میفهمم که ما اصولاً در فرهنگمون به علت ضعف سیستماتیک، همیشه با امید به معجزه سعی میکنیم ادامه بدیم. مثل همون فوتبال که همیشه میگیم ایران شگفتیآفرینه و در لحظهٔ آخر ناگهان همه چیز رو عوض میکنه و …
یادمه قدیم زیاد میشنیدیم که یه مربی میرفت توی رختکن فحش ناموسی به همه میداد میومد بیرون. غیرتی میشدن نتیجه واقعاً عوض میشد.
این نوع غیرتی کردن مردم برای اینکه ناگهان اتفاقی بیفته، لازمهاش اینه که ابزاری برای تحقق «عاملیت» وجود داشته باشه. توی همون فوتبال علیپروینی هم، بالاخره ابزاری وجود داشت: اونی که فحش میشنید، بعدش میرفت توی زمین. یعنی توپ در اختیارش و زیر پاش بود.
اما اگر ابزاری برای تحقق عاملیت وجود نداشته باشه، عملاً دیگه این خوشبینی تبدیل میشه به یه امید مبهم که امیدوار باشیم «دستی از غیب برون آید و کاری بکند.»
من چند مکانیزم که برای «عاملیت مردم» (تعبیری که تو به کار بردی) میشناسم میگم. و نظرم رو هم در موردشون میگم. اگر تو معتقدی که عاملیت مردم کمرنگ فرض شده، قاعدتاً باید ارزیابی من از یکی از اینها موارد رو اصلاح کنی یا بستر دیگری برای تحقق عاملیت در ذهن داشته باشی که من بهش توجه نکردهام.
در هر دو حالت، خوشحال میشم (واقعاً از ته دل) که بهم بگی.
(۱) انتخابات
یکی از روشهای بسترسازی برای عاملیت مردم، انتخابات آزاده.
مثلاً فرض کن توی آمریکا، مردم احساس کردن (درست یا غلط) که سیاستهای آمریکا در مهاجرپذیری، در تلاش برای ایفای نقش بینالمللی، در حمایت از اروپا و … باعث شده که بخشهایی از منافع کشور نادیده گرفته بشه. آدمی مثل ترامپ رو سر کار آوردن که راستگرای تقریباً افراطیه. حالا طبیعتاً آخر دوره مردم نگاه میکنن ببینن از اوضاع راضی هستن یا نه و بر اساس قضاوتشون یه رئيسجمهور متعادل، چپگرا یا راستگرای دیگه میارن.
در آمریکا نیروی نظامی کاملاً در اختیار رئيسجمهوره. یعنی مردم با رأی خودشون میتونن کل جهتگیری نیروی نظامی بزرگترین قدرت نظامی جهان رو عوض کنن.
این همون چیزیه که داگلاس نورث بهش میگه سیستم دسترسی باز (Open-Access).
در سیستمهای دموکراتیک دسترسی باز، تو حداقل دو ویژگی لازم داری: هر کسی، تأکید میکنم هر کسی، که نصب میشه، باید قابلعزل باشه. دوم هم اینکه مردم بتونن جهتگیری نظامی کشور رو تا حدی تغییر بدن (به تظاهراتهای ضد جنگ در دوران جنگ ویتنام فکر کن. مردم میرن توی خیابون، علیه سیاست نظامی کشور خودشون شعار میدن. توی مغز من و تو میگنجه؟)
البته آمریکا هم واقعاً Open-access کامل نیست. بهتعبیر منتقدانش چیزی به اسم deep-state وجود داره. ولی بههر حال در مقام مقایسه، همین که نیروی نظامی کاملاً و مطلقاً زیر دست رئيسجمهوریه که چهار سال یه بار میشه کامل عوضش کرد، معنای دسترسی باز داره.
ما در ایران دسترسی باز نداریم. نه به نیروی نظامی. نه حتی به کادر دولتی و رئيسجمهور. انتخابات از بین گزینههایی که آقای جنتی و همکارانشون در اختیار ما قرار میدن.
حتی در مواردی که کسی مثل پزشکیان میاد. که البته واقعاً یک گروه فکری متفاوت نیست. فقط کمی (کمی) به عقلانیت نزدیکتره (یا از بیعقلی دورتره). همین رای آوردن پزشکیانِ «کمتر نامتخصص» و «کمتر نامعقول» هم حاصل یه عالمه اشتباههای متعدد سیستمه. سیستم کاندیداهای خودش رو چیده. این وسط دنبال یه آدم پرتی میگردن بذارن رای نیاره. و جالبه این آدمه خودش کاندیدای اول اصلاحطلبان هم نبوده. توی اون جلسهٔ داخلی، گزینههای دیگه بودن. ایشون هم مخالف داشته. حالا یه لحظه یه نفر رفته بیرون و تلفنش طول کشیده و در اون لحظه رایگیری شده و این آدم جزو گزینهها قرار گرفته و بعد هم اون یکی گروه سیاسی بلد نبودن با هم توافق کنن و نهایتاً این آقای پزشکیان اومد و در یکی از حداقلیترین انتخاباتهای کشور رای آورد.
خب این مکانیزم عاملیت اول.
نمیدونم یادته یا نه. خاتمی از همون اولین روزی که سر کار اومد (۷۶) یه ورد ثابت داشت: «حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش». میشه همین که تو میگی عاملیت. یعنی سال ۷۶ هم چنین چیزی بهشکل درست حس نمیشد و وجود نداشت و خاتمی هی میگفت باید این رو به رسمیت بشناسیم (که تازه الان میگن نقطهٔ پیک عملکردی جمهوری اسلامی بوده). و آخرش هم که داشت میرفت حسش این بود که حتی همین رئيسجمهور هم انتظار میره تدارکاتچی باشه (یعنی اولش اومده بود برای عاملیت مردم تلاش کنه. آخرش در عاملیت خودش هم تردید داشت).
حالا انتخابات یا جنتآباد، هر چی هست، فعلاً سه سال دیگه برگزار میشه. و حتماً شنیدی که در سیاست، گاهی به یه هفته هم میشه گفت یک عمر. از بس اتفاقها فشرده میفته (تو خودت از سقوط آقای رئیسی تا امروز رو تصور کن).
(۲) روش دوم در عاملیت مردم، مقاومت مدنیه. مثلاً اتفاقی که سر حجاب افتاد. در مورد مقاومت مدنی هم دو نکته وجود داره. یکی اینکه در امور داخلی به درد میخوره نه سیاستگذاری بینالمللی. بالاخره سر حجاب، طرف میتونه حجاب اجباری استفاده نکنه. اما الان فرض کن یکی مخالف غنیسازیه. چیکار کنه؟ دیگه از فردا توی آشپزخونه یا انباری غنیسازی نکنه؟ یکی موافق غنیسازیه. چیکار کنه؟ از فردا توی دستشویی خونه غنیسازی کنه؟
جدا از این، یادآوری این نکته هم مهمه که سیاستگذاران ما حتی در امور داخلی، مقاومت مدنی رو جدی نمیگیرن. یعنی قانون حجاب پس گرفته یا لغو نشد. فقط «ابلاغ نشد». یعنی همهٔ نظام عملاً منتظرن تا ببینن کی اعمال میشه. یا لااقل حاضر نیستن در چنین مسئلهی سادهای بگن ما حرفمون رو پس میگیریم. حالا تو فکر کن روی سیاستگذاری کلان گفته بشه.
(۳) روش سوم برای تحقق عاملیت مردم، تظاهرات خیابانی و اعتراضاته. یا به قول مسئولین کشور، اغتشاشات. این کار هم وقتی ممکنه تغییری ایجاد کنه که تغییری در نظام سیاسی شکل بگیره. در حملهٔ اسرائیل دیدیم که قضاوت عامه / عمومی بر اینه که اون شکل از بیدولتی رو بر بیدولتی فعلی (نمیخوام بگم بد-دولتی، واقعاً بی-دولتی) ترجیح نمیدن (این بار ترجیح ندادن. در ۱۴۰۱ نمیشه لزوماً این رو گفت. بعداً هم لزوماً شرایط یکسانی نخواهد بود. اگر مسئول یا سیاستگذاری این انتخاب رو تعمیم عام بده و فکر کنه در آینده هم همینه، قطعاً نادانه).
(۴) روش چهارم عاملیت مردم، تشکیل سازمانهای مردمنهاده. چه برای آگاهسازی عمومی و چه برای تعامل بینالمللی. که این کار هم موثر نیست هم خیلی وقتها میتونه غیرقانونی باشه یا امنیتی تلقی شه.
(۵) روش پنجم عاملیت مردم صحبت کردن با نمایندههاشون در مجلس برای تأثیرگذاری بر سیاستهاست. در اینجا دو مشکل وجود داره. یکی اینکه نمایندهها نمایندهٔ اقلیت مردم هستن. دوم اینکه در این سیاستگذاریها اساساً خود مجلس هم کارهای نیست. و شوراهای دیگه تصمیمگیری میکنن.
در مقابل این عاملیتی که تقریباً وجود نداره، عواملی هستند که خیلی جدی وجود دارن و عاملیت خودشون رو اعمال میکنن: کاسبان تحریم، گروههای سیاسی قوی، کشورهای قدرتمند جهان، گروههای اقتصادی بینالمللی، کشورهای منطقه و …
من قوی سیاه رو بهعنوان یک استعاره یا تعبیر شاعرانه میفهمم. مثل ققنوس.
اما اگر قراره فراتر از ققنوس باشه، یه تعریفی داره.
قوی سیاه داره از fat tailها صحبت میکنه. از دم کلفت نمودار توزیع احتمال.
ما باید یه «رویداد» تعریف کنیم. بعد توزیع احتمال اون رویداد رو توضیح بدیم یا تبیین کنیم. بعد نشون بدیم که احتمال وقوع بخشِ «دارای احتمال پایین» واقعاً اونقدر که بهنظر میرسه پایین نیست. «تغییر سیاستگذاری با عاملیت مردم» نمودار توزیع احتمال نداره که بشه تعبیر قوی سیاه رو در موردش بهکار برد.
اما اگر به همون معنای «دستی از غیب برون آید و کاری بکند» بهکار میبری، میفهممش.
من با چنین فرضی، فکر میکنم کاری که آدمهای تحلیلگر صاحبتریبون میتونن انجام بدن، مخاطب قرار دادن هستهٔ سخت قدرته و توجیه کردنشون که چه سیاستهایی ممکنه آیندهٔ سرزمینی ما رو تهدید کنه.
الان خود مسئولین هم دقت کنی نهایتاً عاملیتی که از مردم انتظار دارن اینه که وحدت کلمه داشته باشن و اعتراض نکنن و قطع آب و برق رو تحمل کنن. کسی تا حالا به ما نگفته ما از طریق دیگهای عاملیتی داشته باشیم. تو چیزی شنیدی؟
با همهٔ اینها، من واقعاً مثل تو، هنوز خوشبین (Optimist) هستم. اونم چون معتقدم خوشبینی اساساً مفیدتر از بدبینیه. نه اینکه چون تصوری از مسیر بهبود اوضاع در ذهنمه. بنابراین در عین خوشبینی، امیدواری (Hopefulness) در من خیلی پررنگ نیست.
خوشحال میشم تو اگر مسیرهایی برای تحقق عاملیت مردم در ذهنته برام بگی.
محمدرضا.
راستش من از اولین پیامم به همین فکر میکردم و عمومیبودن این فضا باعث میشد کمی محتاطتر و مبهمتر صحبت کنم. وگرنه در ذهن من بسیار شفافه.
قطعاً به تئوری توطئه باور ندارم. صحبت درباره انتخابات و مقاومت مدنی و سمنها هم با نظام فعلی شوخیای بیش نیست. خیلی ساده و سرراست بحثم روی گزینه سوم هست. از آمارهای مشارکت مردم در هر گونه کار مدنیای مشخص هست، مردم از بقیه گزینهها مدتهاست عبور کردهاند.
پایه بحثم هم روی این هست که یک سیستم بسته همیشه در بین انتخابهاش بدترین گزینه رو انتخاب میکنه و هر کدوم از این حماقتها، پتانسیل تبدیل به یک جرقه عظیم رو داره.
این که مردم در زمان جنگ متحد میشن و به وطن پناه میارن، بدیهی هست. بدیهی است کسی که کنارش بمب میخوره، صرفاً به حفظ جونش فکر کنه. اما وقتی میبینن که دوباره بعد جنگ از ملت تبدیل به امت شدیم و در بر روی همون پاشنه میچرخه، اتحاد بین مردم و حکومت مجدداً کمرنگ میشه.
به نظرم زندگی شهری سه تا پایه داره: معیشت، امنیت و امید. سیستم در تأمین دوتای آخر ناتوان بوده. اگر در تأمین اولی هم ناتوان بشه، ترس به خشم تبدیل میشه و ورق برمیگرده.
در این مورد خاص، باور عامه مردم یا قشر خاکستری هم چندان مهم نیست. خودت بهتر میدونی در موارد مشابه با حضور چند درصد مردم کاملاً اوضاع تغییر کرده. جرقهاش هم میتونه همین ناتوانی سیستم در تأمین آب و برق مردم باشه یا به رگبار بستن بیهوده و بیدلیل مردم تو جاهای مختلف یا فعالشدن مکانیزم ماشه و سختتر شرایط زندگی هممون.
رهبری دوره گذار هم مشخصه. شاید خیلیها بهش باور نداشته باشند اما سابقه پدر و پدربزرگش کمکی هست برای اتحاد. به شعارهای اعتراضات قبلی هم فکر کنی، حمایت حداقلیای داره. ایران قوی که میگم منظورم همینه.
من این که اسرائیل زیرساخت انرژی ما رو نزد رو هم در همین راستا تفسیر میکنم و به نظرم فرصتی دادند که بتونیم بین سناریوی چهارم و سناریوی اول انتخاب کنیم. فرصت انتخاب هم بسیار کوتاهه و خیلی زود از دست میره. حکومت فعلی هم در داخل و هم در خارج در ضعیفترین وضع خودش قرار داره و حمایت خارجی رو هم نداره. از نظر تاریخی هم نگاه کنی، سقوط سیستمهای این شکلی خیلیوقتها با حمله خارجی همزمان شده. من جلوتر هم میرم و میگم چون مطلوب اسرائیل گزینه اول هم هست، ممکنه کمک هم کنه. خلاصه، اگر درصد کمی از مردم مثل من فکر کنند یا اصلاً فکر نکنند و فقط از حماقت مداوم سیستم، خشمگین بشن، شرایط میتونه کاملاً عوض بشه.
در این عالم پر از حرف و حرّاف، پیدا کردن کسی که حرفش ارزش شنیدن داشته باشه کار آسونی نیست. مخصوصاً در زمینه مسائلی که به سیاست هم آغشته شده باشن.
مرسی محمدرضا جان که این آدمهای باارزش رو به ما میشناسونی.
بعد از تشکر اینو هم اضافه کنم که در عجبم از اینکه افرادی مثل دکتر سریع القلم و دکتر حداد که عمق فجایع اقتصادی و سیاسی و امنیتی که در کشورمون افتاده رو درک میکنن، چطور میتونن اینقدر آرام و متین حرفشون رو بزنن؟
من که ورقی از این موضوع رو میدونم، در هر بحثی بعد از اولین جمله برآشفته میشم. این عزیزان که بهاندازهٔ یه کتابخونه میفهمن، باید خیلی از نظر روانی قوی باشن که عالم و آدم رو بههم نمیریزن 😅
سلام محمدرضا. ممنون بابت معرفی دکتر حداد. من کلیپ کوتاه ایشون رو دیدم. جالب بود. حتما وقت می گذارم کامل را نگاه می کنم و یاد می گیرم. دکتر حداد به عبارتی مفهوم درستی از بازدارندگی را بیان کردند. اینکه بازدارندگی لزوما نظامی نیست. این قدرت می تواند از راهکارهای اقتصادی هم دنبال شود. وقتی در زنجیره روابط پیچیده با سایر کشورها خودت را درگیر کنی و خارج از گود نباشی آن کشورها گزینه نظامی را از روابط شان با تو حذف می کنند. بی اختیار یاد کشورهای حاشیه خلیج فارس افتادم. امارات. عربستان و …
خیلی سپاسگزارم استاد عزیز واقعا در بین انبوهی که عنوان تحلیل گر برای خودشون انتخاب میکنند نه فرصتی هست که بتوانیم به همه گوش بدهیم و خیلی وقت ها هم با مخلوطی از استدلال های مواجه میشویم که گاها درست تصور می کنیم و دقیقا نمیفهمی کجای مطلب از دست دادی و چرا دست آخر آگاهی و یا فهمی بهت اضافه نمیشه و اکثر مواقع بنا به این میگذاشتم شاید خیلی بالاتر از فهم من حرف میزنند ولی امروز خوشحال شدم که جنس صحبت های دکتر حداد تا حدودی میفهم و وقتی سناریوهای محتمل بررسی میکردند با خودم میگفتم به عنوان یک عضو از جامعه ایرانی آیا امکانی برای ما نیز فراهم هست که احتمال رخ دادن سناریو سوم را افزایش بدهیم و یا اگر سناریو چهارم پیش برود با افق تاثیرگذاری خیلی محدود که دارم و انتهای اون زندگی شخصی است سعی کنم چه اقداماتی را انجام بدم