مطلبی که اکنون مینویسم میتوانست بسیار دقیقتر و حاوی جزئیات بیشتر باشد. با این حال، چون فضای آن از محتوای روزنوشتهها فاصله دارد، صرفاً در حد چند سطر به آن اشاره میکنم.
یکی از مفاهیم مهم در استراتژی – چه حوزهی جنگ و چه حوزه کسب و کار – مفهوم جنگ نیابتی است.
ترکیب انگلیسی معادل جنگ نیابتی، Proxy War است.
البته پراکسی بیشتر به نزدیکی اشاره دارد و از این نظر میتوان گفت جنگ نیابتی و Proxy War به صورت واژه به واژه با یکدیگر معادل نیستند. اگر چه برداشت شخصی من بر این است که جنگ نیابتی تعبیر دقیقتر و گویاتری است.
جنگ نیابتی به جنگهایی گفته میشود که قدرتهای بزرگ در سرزمینی غیر از سرزمین اصلی خود با یکدیگر انجام میدهند.
معمولاً سرزمینهای کوچکتر و ضعیفتر به عنوان زمین این بازی در نظر گرفته میشوند.
مثالهای جنگ نیابتی در حوزهی کسب و کار را هم به بهانههای مختلف خواندهاید و میدانید.
مثلاً در داستان ژیلت و بیک دیدهایم که این دو قدرت بزرگ وقتی رقابت در حوزهی تیغ بالا گرفت، ترجیح دادند ابتدا در زمینِ خودکار با یکدیگر بجنگند.
نکات مثبت و منفی و فرصت و تهدیدهای جنگ نیابتی بسیار پیچیده است و در تخصص من نیست. اگر چه پیشنهاد میکنم که برای مطالعه و یادگیری آن حتماً وقت بگذاریم.
جنگ نیابتی پدیده تازهای نیست
اگر در وب جستجو کنید یا به کتابهای تاریخی سر بزنید، معمولاً از جنگ سرد به عنوان نمونهای از جنگ نیابتی نام میبرند؛ زمانی که شوروی و آمریکا در اروپا و بسیاری از کشورهای دیگر جهان، با یکدیگر در رقابت سنگین بودند.
با این حال مهم است بدانیم که جنگ نیابتی تقریباً به اندازهی خودِ جنگ قدمت دارد. در حدی که حتی حدود بیست و پنج قرن پیش، ایران با اسپارتا در جنگ با آتن همراه شد با حمایت از شورشیان آتن عملاً نمونهای از جنگ نیابتی را ایجاد کرد.
دولتها برای جنگ نیابتی توضیحات و توجیهات فراوانی دارند. از جمله اینکه میکوشند با این کار، از جنگ رو در رو اجتناب کنند یا جنگها و اختلافات خود را با هزینهی کمتر (یا به هزینهی دیگران) مدیریت کنند.
کاربرد دیگر جنگ نیابتی هم این است که دولتها علیه یکدیگر اهرم فشار ایجاد میکنند. همچنین به برآوردی دائمی از قدرت جبههی مخالف خود میپردازند.
ضمن اینکه در فضایی که اعتماد بین کشورها کمرنگ میشود، جنگ نیابتی – البته معمولاً به قیمت تخریب یک سرزمین – به ابزاری برای اعتبارسنجی دوستیها و ائتلافها تبدیل میشود.
آیا تا به حال شده که برای اینکه از عمق دوستیِ دوستتان مطمئن شوید، یک سیلی محکم در گوش فرد دیگری بنوازید و بعد بنشینید و ببینید که دوستتان از شما حمایت میکند یا فردی که سیلی خورده است؟ (نخندید. در مقیاس جهانی گاهی چنین اتفاقهایی میافتد).
جنگ نیابتی به عنوان یک استعاره
اگر جنگ نیابتی را به خوبی بشناسیم و مصداقهای آن را ببینیم و بکوشیم تحلیل کنیم، دانشی که در ذهنمان شکل میگیرد میتواند به تحلیل بهتر و عمیقتر بسیاری از رویدادهای اطراف – حتی آنهایی که در ظاهر از جنس جنگ نیستند – منتهی شود.
مثلاً شاید بتوان در بحث مدیریت تعارض از تعارض نیابتی سخن گفت.
به این شکل که شما و همکارتان سالهاست با هم مشکل دارید (مثلاً به خاطر ارتقاء یکی از شما دو نفر در سلسله مراتب سازمانی).
اما ترجیح میدهید چنین بحثی مستقیماً مطرح نشود.
حالا مدتی است که میخواهند یک پیمانکار جدید برای پختن غذای شرکت انتخاب کنند و شما میبینید که همکارتان پیمانکار X را مناسب میداند. شما فقط برای انتقام گرفتن از او پیمانکار Y را پیشنهاد میکنید.
بعد احتمالاً هر دو پیمانکار گرفتار بازی شما میشوند. آنها باید مدام با هم رقابت کنند. شاید حتی سوسکی در غذای پیمانکار X بیندازید و بعد از واحد سلامت سازمان خود بخواهید که پیمانکار X را خلع کند. حتی ممکن است همکار شما، پول پیمانکار Y را دیرتر بدهد تا آنها هم در اعتراض چند روز غذا را تحویل ندهند و بعد همکار شما بگوید که پیمانکار Y درکی از محدودیتها و مشکلات رایج سازمانی ندارد: «خالا میمُردند این چند روز غذا بدهند تا فاکتورشان را پرداخت کنیم؟ یعنی ما را اینقدر هم قبول ندارند؟».
پیمانکار X و Y تمام همت خود را صرف بهبود کیفیت غذا میکنند، بی آنکه بدانند اصل ماجرا از جای دیگری آب میخورد و آنها قربانی رقابتی هستند که در اثر رقابت برای کسب موقعیت برتر در چارت سازمانی شکل گرفته است.
یکی از جاهایی که بحث جنگ نیابتی یا تعارض نیابتی شکل میگیرد، در رابطهی میان مردم و دولتهاست.
مثلاً مشکل اقتصادی وجود دارد و مردم به تعارض نیابتی در حوزهی ورود به ورزشگاه میپردازند.
یا اختلاف دیدگاه سیاسی وجود دارد و مردم به تعارض نیابتی در حوزهی برگزاری کنسرت مشغول میشوند.
تعارضهای نیابتی هم مثل هر اختلاف نیابتی دیگر، میتواند مزایا و معایبی داشته باشد و فرصتها و تهدیدهایی ایجاد کند. اینکه تشخیص دهیم کجاها چنین چیزی مفید است و کجاها مناسب نیست به ذهنی بسیار دقیق و قدرت تحلیل سیستمی نیاز دارد (که قطعاً این ویژگی شامل فردی مثل من نمیشود).
بنابراین صرفاً در حد شعور کم و عقل ناقص خودم میگویم که فکر میکنم زمین اصلی بحث بین دولت و مردم در هر کشوری اقتصاد است.
تعارضهای نیابتی در حوزههای دیگر میتوانند نکات مثبت بسیاری داشته باشند. دو طرف به ارزیابی موقعیت خود و طرف مقابل میپردازند. حرف زدن با یکدیگر را یاد میگیرند. تعامل سازنده شکل میگیرد. جناحبندیها مشخص میشود. چانهزنیها انجام میشود. افراد توانمند و ناتوان و موضعگیریهای پخته و ناپخته مشخص میشوند و خیلی اتفاقهای خوب دیگر.
اما گاهی اتفاق عجبیی میافتد. کسانی پیدا میشوند که در برخی از سرزمینهای نیابتی، حساسیتهای زیادی دارند. آنها برای اینکه جنگ از سرزمین نیابتی خارج شود، آن را به سرزمین دیگر (مثلاً اقتصاد) میکشند.
در چنین شرایطی، این خطر وجود دارد که همهی میدانهای اختلاف و تعارض دچار بیثباتی شوند. آنهم در شرایطی که طرفین تعارض هنوز در زمینهای کوچکتر و سادهتر، گفتگو و تعامل سازنده را تمرین نکردهاند.
آخرین دیدگاه