یکی از اولین فایلهای رادیو مذاکره، فایل گفتگو با شاهین فاطمی، مدیر عامل چرم درسا بود.
چند هفته قبل، با شاهین فاطمی در مورد درسا (که امروز دیگر خود را چرم درسا نمیداند) گفتگو میکردیم و راجع به کارهای جدیدی که درسا در حال انجام آن است، گپ میزنیم.
نظرمان در همه جا، یکسان نبود. اما لااقل بحثی خوب و دوست داشتنی بود. از شاهین اجازه گرفتم و جلسهی دومی را گذاشتیم و این بار حرفهایمان را ضبط کردیم. بنابراین، شاید حدود نیمی از حرفهای این فایل، مشابه سایر فایلهای رادیو مذاکره است و نیمی دیگر، بحثی بین دو دوست که هر دو علاقمند به یک برند هستند. اما در مورد پیاده سازی یک استراتژی، با یکدیگر اختلاف نظرهایی دارند.
امیدوارم این جلسهی طولانی دو ساعت و نیمه که در قالب سه فایل خدمت شما ارائه میشود، برای شما هم دوست داشتنی باشد. از سعهی صدر شاهین هم، برای تحمل من و نق زدنهای من و پاسخ دادنهای صریح و راحتش، ممنونم و از اینکه اجازه داد، این گفتگوها منتشر شوند، تشکر میکنم.
فکر میکنم (لااقل نیمهی دوم فایل) شبیه همان چیزی باشد که دوستانم بارها از من خواسته بودند: اینکه میشود ما را هم با خود به جلسههایت ببری؟
این فایلها را میتوانید از طریق لینک زیر دانلود کنید:
قسمت اول گفتگوی محمدرضا شعبانعلی با شاهین فاطمی مدیر عامل درسا
قسمت دوم گفتگوی محمدرضا شعبانعلی با شاهین فاطمی مدیر عامل درسا
قسمت سوم گفتگوی محمدرضا شعبانعلی با شاهین فاطمی مدیر عامل درسا
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
سلام . اولین بار از طریق فایل رادیو مذاکره با چرم درسا اشنا شدم و صحبت های شاهین فاطمی از کارهایی که انجام داد تا ” درسا ” شکل بگیرد، خیلی برایم جذاب بود. بعد از مدتی که محل کارم تغییر کرد، متوجه شدم که نزدیک به یکی از مغازه های چرم درسا هستیم و باز هم به یاد فایل صوتی محمدرضا با شاهین فاطمی افتادم و شایداغراق نمی کنم اگر بگویم بارها که از مسیر محل کار رد می شدم به یاد محمدرضا و شاهین فاطمی می افتادم و گفت و گوهای مفید این دو را بارها برای خودم مرور می کردم.
باز هم ممنونم محمدرضا بابت این فایل جدیدی که ضبط کردی و باعث شدی تا دوباره راجع موضوعات این گفت و گو بیشتر فکر کنم.
با شنیدن صحبتهایتان احساس بی سوادی کردم…
سلام. ممنون بابت فایلها و مباحث جدید؛ البته ما هنوز منتظر ادامهی مجموعه “ترفندهای مذاکره” هستیما 😉
حدود ۱۸سال پیش وقتی درسا دست به ریسک بزرگی زد و یکی از گرانترین فروشگاه های پاساژ ایران زمین شهرک غرب را با اجاره ای کهکشانی در آن زمان تبدیل به فروشگاه مرکزی خود کرد، برادر بنده که به جرات میتونم بگم سهم انکارناپذیری در موفقیت درسا داره مدیریت اون فروشگاه را برعهده گرفت و من نیز گاهی توفیق کمک به ایشان در فروشندگی را داشتم اما دراین تجربه چند نکته قابل ذکر است:
– یادمه شاهین فاطمی که شخصیت بسیار ambitious به معنای مثبت کلمه ش داشت تاکیدش روی این موضوع بود که برند درسا باید به یک برند لوکس تبدیل شود و جا بیوفتد.
– شخص بنده با وجود نداشتن دانش کافی فروشندگی براساس گرایش شخصی به مشتریان “آویزان” نمی شدم و با حفظ فاصله اجازه می دادم مشتری احساس راحتی داشته باشد و هرزمان سوالی داشت نزدیک می شدم.یادم یک جوان و مادر سالخورده اش حدود نیمساعت طول کشید تا جلوی آینه برای یک کیف مردانه انتخاب کردند. در هنگام خروج مادر بمن گفت: به این صبر و حوصله تون تبریک میگم. فوق العاده س!
– درسا یک سیاست مشتری پسند داشت:مشتری حق داشت هرزمان که کالای خریداری شده را برگرداند درصورت سالم و نو بودن آن پولش را بلا قید وشرط و بدون محدودیت زمانی می توانست پس بگیرد.با این روش ندرت مشتری طلب تخفیف می کردو با شنیدن این گزینه با اعتماد و اطمینان خاطر خرید می کرد.
-نحوه برخورد برادر بنده در مدت حضورش در آن فروشگاه به گونه ای بود که برخی صراحتا اظهار می کردن که ما با وجود حضور ایشان برای خرید به اینجا می آییم اگر او نباشد دیگر به این فروشگاه مراجعه نمی کنیم.
مصاحبه مذکور خاطرات گذشته رو زنده کرد و دوست داشتم این چند نکته رو درستایش درسا و مدیریتش بیان کنم.
سلام
محمدرضا من هنوز فایلارو گوش ندادم،مطمئنم که فوق العادست.
جالبه که تمام دیروز،وقتی داشتم کارامو تو منوچهری انجام میدادم به این فکر می کردم یه روز برم پیش آقای شاهین فاطمی.
چه خوشحال شدم:))
سپاس
ممنون از زماني كه گذاشتين و براي اطلاع رساني كه در مورد سرزمين سپيد كردين .
اتفاقا من بعنوان يكي از مشتريان راضي و هميشگي درسا خيلي به اين مضمون فكر كردم
و در مورد تابلوهاي بي رنگ و بي احساس اون هم با دوستانم بحث كرديم ، ولي به نتيجه اي نرسيديم .
شايد سرزمين سپيد رو بايد به صورت يك روند ببينيم و نه يك رويداد ، چون قبل از شنيدن حرفهاي آقاي فاطمي
اين نوع تبليغات اخلاق و انديشه رو تداعي نميكرد و اميدوارم اين آرمان خوب درسا در طول زمان فراگير بشه .
درضمن چون احتمال ميدم آقاي فاطمي اينجا رو بخونن و با علم به اينكه من اين طرف ميز هستم و باز هم به عنوان يك مشتري
فكر ميكنم حراجهاي پياپي و تخفيف هاي درسا به برندي كه در ايران لوكس شناخته ميشه ضربه ميزنه .
بار اول که گوشش دادم چندتا سوال برام درست شد.
بار دوم سوالام جواب گرفت (تا همینجا نشون میده که اگر همون اول با سوال گوشش میدادم برام روشن تر میشد ولی هی یادم میره که یکی از راه های یادگیری سوال داشتنه)
غیر از این موضوع یه بحث دیگه جهانی شدنه!، که طبق معمول شرکت های ایرانی علاقهی زیادی به جهان و آنچه در آنجا میگذرد ندارند! که این موضوع در گفتگو با آقای فاطمی هم معلوم بود چون زیاد در مورد بازارهای جهانی صحبت نکردند به جز آنجا که گفتند دوست داریم وقتی در جایی از دنیا صحبت از چرم میشه بدونن این کالا در ایران! هست که معروفه [و نه در جهان] ماها فراموش می کنیم که اگر میخواهیم حرفی برای گفتن داشته باشیم و گفتمانمان موثر باشد محکوم به جهانی شدن هستیم. در اجلاس امسال داووس ۱۲۰ شرکت عربی شرکت کردند درحالی که حتی یک شرکت ایرانی هم در این گردهمآیی وجود نداشت!
در داووس ۲۰۱۶ چه گذشت؟
پینوشت:
داوس مهمترین گردهمایی سال، متشکل از شرکتهای بزرگ است که حدود ٨٠ درصد اعضای آن را تشکیل میدهند. ١٠ درصد سیاستمداران و ١٠ درصد نویسندگان و دانشگاهیان و خبرنگاران هم در این نشست شرکت میکنند. درباره اهمیت داوس، همین بس که نشست و گردهمایی مشابهی در طول سال نداریم که این سه گروه یکجا جمع شوند و عمدتا مسائل اقتصادی و سیاسی، اقتصاد سیاسی، فرهنگی، ژئوپلیتیک، فنآوری، اجتماعی و امنیت جهانی را در جلسات و میزگردها مطرح کنند.
هنوز این فایلهای مصاحبه رو نشنیدم، اما با دیدن اسم درسا و گفتگوی جدید با شاهین فاطمی، یاد سال ۹۱ افتادم. گفتگو با شاهین فاطمی، جز اولین مصاحبه های رادیو مذاکره بود. البته اگه اشتباه نکنم قبل از اون یه مصاحبه از علیرضا صائبی و شما رو هم شنیده بودیم، که اونجا شما مصاحبه شونده بودید و علیرضا صائبی مصاحبه کننده . شبی که اولین فایل مصاحبه با شاهین فاطمی رو گوش دادم به اندازه ای هیجان زده بودم که با محمدرضای من ( بهت میگفتم محمدرضای من، چون شریعتی روزهای نبوده ام رو پیدا کرده بودم) صحبت کردم و گفتم قول میدم یه روز یه مصاحبه با هم داشته باشیم.
جوابت یک کلمه بود. اما همون یک کلمه به من جسارت انجام دادن خیلی کارها رو داد و ترسهای بزرگتری رو هم پیش روی من گذاشت.
چقدر خام بودم! چقدر جسور بودم و چقدر بی پروا
امیدوارم رویا داشتن رو اندازه اون موقع ها حفظ کرده باشم و هنوز هم به همون اندازه محکم و با قدرت بتونم بگم که ، “یه روز یه مصاحبه با هم خواهیم داشت” 😉
زمانش رو نمیدونم، مکانش رو هم نمیدونم، اما ایمان دارم که شدنیه.
و وای بر من اگر رویایم را فراموش کنم!
به نظرم یکی از اشکالات بسیار رایج در مدیریت فعلی کسب و کارهای ایرانی، تلاش برای استفاده از ابزارهای معرفی شده مدیریت کسب و کار در فرهنگ های دیگه و سعی در بومی سازی اونهاست.
اگه بخوام کمی بهتر توضیح بدم، ارجاع میدم به پدیده ای که سالهای پیش در ایران رخ داد و اون هم بحث کمونیسم اسلامی بود!! هر چند این پدیده در حوزه کسب و کار نیست اما مثال خوبیه. برخی از هموطنان ما که به صورت سطحی با مکتب کمونیسم آشنا شدند و برخی فواید اون رو دیدند و به صورت سنتی هم انسانهای مذهبی بودند سعی کردند بین این دو مکتب ازدواجی ایجاد کنند تا هر یک از حسن های دیگری بهره مند بشه و ملغمه ای ارزشمند تر ایجاد کنند غافل از اینکه ایندو از پایه با هم در تضاد هستند.
البته تعارضی که در استراتژی اخیر درسا دیدم به این وسعت نیست و این مثال فقط نوعی مبالغه بود برای اینکه منظورم رو بهتر برسونم. تا اونجا که درک من یاری می کنه برندینگ در سطح جهانی داره به این سمت میره که شما رو بدون شعار درگیر رفتار کنه! رد بول به جای اینکه شعار بده با خوردن نوشیدنی انرژی زاش شما قوی و جسور و بی پروا می شید؛ مسابقاتی و یا وقایعی رو برنامه ریزی می کنه تا بهترین ها دور هم جمع بشن و شهامت و جسارت و مهارت رو همزمان به نمایش بگذارند و در این ضمن یک پیام بسیار عالی به مخاطب منتقل بشه؛ اینکه رد بول به این واقعه کمک شایانی کرده. یعنی اول رفتار از سوی خود برند اتفاق افتاده و بعد مخاطب پیام رو گرفته و دنبال کرده. درسا داره عکس این عمل می کنه؛ از ابتدای راه اومده و مردم رو دعوت به سرزمین سپید می کنه بدون اینکه مفهوم این سرزمین در بین حداقل درسایی ها نهادینه شده باشه.
آقای فاطمی فرمودند که ده سال مشغول تهیه زیرساخت بودند اما به نظر من یکی از زیرساختهای مهم هم ذهن اعضای خانواده بوده که بهش کامل پرداخته نشده. شاید بهتر بود اول این اخلاقیات از طریق ده مورد کمپین ترویج می شد و بعد اسم سرزمین سپید به عنوان نخ تسبیح این کمپین ها انتخاب می شد نه اینکه اول این مفهوم ایجاد بشه و مخاطب هاج و واج نگاه کنه و بعد در یک فرصت نادر به کوشش محمدرضا نامی ما شانس شنیدن فلسفه این داستان رو از زبان آقای فاطمی داشته باشیم. من به عنوان یک مشتری درسا که از محصولاتش خیلی هم لذت می برم و مفتخرم که یک برند ایرانی در این سطح دارم هیچ برداشت مثبتی از این رویکرد جدید نداشتم چون اصلا ذهنم آمادگی چنین چیزی رو نداشت و اصلا هم دوست ندارم به واسطه یک سری تبلیغات گسترده با چنین مفهومی که می تونست خیلی بهتر به من معرفی بشه آشنا بشم.
البته به قول محمدرضا ما جسارت می کنیم که نقد می کنیم؛ چون اصولا در جایگاه موسس نیستیم اما به عنوان مشتری به خودم حق می دم در مورد برداشتم از این برند مورد علاقم حرف بزنم. امیدوارم که شاهد روزهای بسیار درخشان برای برندهای ایرانی باشیم.
به نظرم شرکت محصولات چرمی که اساسش بر پرورش و متعاقبا کشتن حیواناته، عملی که تدریجا به عنوان یک عمل غیر اخلاقی داره جا می افته در دنیا،نیاز به تطهیر خودش داره که درسا هوشمندانه همین کار رو داره می کنه.
کشتارگاهها همیشه پوست مازاد بر نیاز دارند! به غیر از پوست ، محصولات جانبی دیگه ای هم دارند که در صنایع دیگه نظیر صنایع دارویی استفاده میشه (بعنوان مثال تولید نخ بخیه جذبی) .. کشتارگاهها محل تولید گوشت خوراکی هستند که من و شما هر روز در سبد غذایی مون قرارش میدیم! هدفم از این کلام دفاع از درسا نیست اما اینطور به نظر میرسه صنعت چرم در کنار صنعت تولید گوشت و مشتقاتش رشد کرده و اگر ما از نظر اخلاقی و احترام به جانداران واقعا با این مساله مشکل داریم ، من فکر میکنم اول باید سبد غذایی خودمون و کل بشر رو تغییر بدیم بعد ذائقه مد و فشن رو .. من هم مثل شما از کشتن حیوانات “صرفا” برای استفاده از پوستشون اذیت میشم اما درمورد چرم گاو یا گوسفند ، به نظر من صنعت چرم اگر هم مقصر باشه رتبه دوم یا حتی سوم رو داره که اولویتِ تکلیسِ اخلاقی ، با من و شماست که گوشت جاندار مصرف میکنیم و بعد از ما صنعت تولید گوشت .. فراموش نکنیم تا تقاضا هست ، عرضه هم هست .. ایراد در ماست که برای گوشت جاندار تقاضا ایجاد میکنیم و صنایع دیگه شاید به نوعی از دورریز صنعت تامین قوت ما ایجاد شدند!
تشکر از شما وآقای فاطمی
خیلی کار خوبی کردید که در مورد برند ایرانی نوشتید اینجرری قضیه قابل لمس تر است از مثالهایی که معمولا از برندهای بزرگ مثل اپل و… زده میشه چیزهای کمتری یاد میگیرم چون تفاوت زیاد و فاصله زیادی با اون فضا داریم
سلام محمدرضا جان
داشتم گوش میکردم، گفتم نوت بردارم، نوت برداشتم، گفتم اینجا هم بزارم بقیه استفاده کنن. اگه خواستی و صلاح دونستی این نظر رو تایید کن.
این فایل ورد حاوی خلاصه ی قسمت اول صحبت های محمد رضا و آقای فاطمی است:
http://s7.picofile.com/file/8236478692/Dorsa1.docx.html
ناگفته پیداست که فهم مطالب این فایل منوط به گوش کردن به فایل صوتی هست و این فایل فقط برای مراجعات بعدی، جنبه ی یادآوری خواهد داشت.
من نيز همچون شما بسيار بسيار بسيار به معلمي علاقمندم
اما اكنون نه ديگر امكان معلم شدنم در آموزش و پرورش وجود دارد و نه دانشگاهها
حال در يك شهرستان كوچك عقب مانده چطور ميتوانم به اين هدف مهم و دوست داشتني برسم؟
در ضمن شما تاكنون هيچوقت جوابم را نداده ايد
با گوشکردن به این فایل یاد کاری که سالهاست کلوچه جوادیان لنگرود انجام میده و شبیه انقلاب سفید آقای فاطمی در وسعت کوچیکتر هست ،افتادم. اونها دخترای خانواده های کم بضاعت رو تا قبل از ازدواج استخدام میکنن و خرج عروسی و جهزیه شان را میدهند و اجازه میدن که جا برای بقیه باز بشه.
سلام ممنوون
شاهين فاطمي و درسا رو دووست دارم…