در این پاشکستگی و خانه نشستگی، کامپیوترم را مرتب میکردم که این عکس رو دیدم.
تصویر مربوط به سال ۲۰۰۴ و ایستگاه بافق است. زمانی که داشتیم به همراه دوستان اتریشی من، بهره برداری از یک زیرکوب ریلی را به اپراتورها آموزش میدادیم. خاطرات آن روز ناگهان در برابر چشمم رنگ گرفتند. صدای برخورد دو قطار با هم و من که در جلوی زیرکوب بودم و میدانستم که خواهم مرد. به هر حال تصادف شد و خسارتهای بسیار خورد اما هیچکس نمرد. مقصر اصلی کسی بود که به ما اجازه ورود به ایستگاه داده بود…
در آن لحظات، من نگران ماشین زیرکوب کاملاً نو بودم که حالا آسیب دیده بود و اینکه چه کسی خسارت آن را میدهد. تصمیم گرفته بودم خسارت آن را به طرف ایرانی تحمیل نکنم و به هر شکل شده پول تعمیر را از اتریشیها بگیرم.
کاری را کردم که هنوز که هنوزه، حس من را خوب نکرده است. پاسپورت دوستان اتریشی ام را گرفتم و به آنها گفتم حراست راه آهن اینها را میخواهد. و بعد گفتم شما را قرار است به عنوان مقصر بازداشت کنند و فرایند تشخیص مقصر در ایران ماهها طول میکشد. باید اینجا بمانید تا مشخص شود مقصر بوده اید یا نه! و خوب که آه و ناله کردند، گفتم بیایید شرح ماوقع را جوری بنویسیم که انگار شما مقصر بوده اید و بعد من تلاش میکنم در قبال پذیرش هزینه تعمیر ماشین زیرکوب، پاسپورتها و مجوز خروج شما را بگیرم. خرج واگنهای خراب شده را هم می اندازم گردن خودشان! خودم متن را نوشتم و از آنها امضا گرفتم و بلافاصله به اتریش فرستادیم و وقتی مطمئن شدم هزینه ها را اتریش می پردازد، پاسپورتها را از چمدان در آوردم و گفتم که حراست اینها را پس داده است و …
چقدر حس خوب وجود داشت برای مشتری: دستگاه بی هزینه تعمیر میشود.
چقدر حس خوب وجود داشت برای دوستان اتریشی من: در ایران بازداشت نمیشوند.
چقدر حس خوب وجود داشت در رئیس من: که برای مشتری، خوش خدمتی کرده بودیم.
چقدر حس خوب وجود داشت در شرکت اتریشی: که کارشناسانشان را نجات داده ایم.
و دو سال بعد، یادم نمی رود در لینز، زمانی که آبجو میخوردند، فریاد زدند: «به سلامتی رضا که یک بحران را حل کرد».
چقدر حس بد وجود داشت در من: که بین خدمت به وطن و رعایت امانت در دوستی، یکی را انتخاب کرده بودم. اکنون که نه سال میگذرد، احساس میکنم یکی از بزرگترین گناهانی است که با خود به گور خواهم برد.
پ.ن.: آنها که تئوری های تصمیم گیری درس میدهند و ماتریس میکشند و تحلیل میکنند و ژستهای دانشمندانه میگیرند، کجا هستند تا قضاوت کنند؟
پ.ن.دوم: می بینید؟ مذاکره در دنیای واقعی ساده نیست. گاه موفق بیرون میآیی ولی یک عمر احساس بد با تو می ماند. گاه می بازی اما یک عمر احساس آرامش میکنی. اگر از من میپرسید، این بزرگترین درس مذاکره است…
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
سلام
دیروز بعد از اینکه کارم رو تو شرکت تحویل دادم، بعد از ۳-۴ روز اومدم سایت مطالبتون رو خوندم. وسط هفته برای کارای شخصی خیلی به اینترنت دسترسی ندارم، در حد ایمیل چک کردن فقط. میمونه واسه آخر هفته که میام خونه
دیروز ناراحت شدم . . . هر وقت میومدم تحلیلهای شخصیتون رو میخوندم بعضی جاها که وسعت خود افشایی رو میدیدم نگران میشدم، نه از ترس “تنبیه” و از اینجور چیزا، نه! خودافشایی همیشه هزینه داره. این وسط زیباییهای درون آدم مشخص میشه، این یه ذره خطرناکتر از اونیه که معلوم نباشه این قضیه. به همون دلیلی که من زیبایی ظاهریمو میپوشونم یا بهتر بگم، مدیریتش میکنم، تا یه عده نفهم بی شعور مجال ذرت پرونی نداشته باشن.
امروز که اینو خوندم باز هم ناراحت شدم ولی یه جنس دیگه بود، نمیدونم چطور باید توصیفش کنم؟ تا حالا بیشتر افشای زیبایی دیده بودم حالا افشای اشتباه رو هم دیدم، از طرف همون آدم. این گذشته از شجاعت و اینجور چیزا یه عمق عمیق رو نشون میده. بیشتر باید سایتتون رو بخونم آقای شعبانعلی
پی نوشت نامربوط: من گاهی اینجا با مخفف اسمم کامنت میذارم دلیلشم اینه که اعضای خانواده ام و خیلی از دوستام، خواننده این سایت هستن، به بعضیهاشونم خودم معرفی کردم اینجا رو. و هنوز اونقدر بزرگ نشدم که بخوام همه نظراتمو اطرافیانم بدونن. تأکید میکنم کامنتام بی نام و نشان نیست، آدرس ایمیلم که همون اسم و فامیلمه، همیشه ثابته
چقدر جالب…
یه چند وقتی بود حس میکردم از اشتباهام ناراحت نیستم و اصلا یادم نمونده.احساس میکردم آدم هر اشتباهی بکنه انگار یه جا تو همون زمان خودش میمونه و بعدش تاثیری رو زندگیش نداره.
شاید واسه منکه احساس گناه زیاد از کار انجام دادن انداخته بودتم خوب بود که اینجوری فک کنم ولی…
یواش یواش که از اون بی عملی! دارم درمیام میبینم تو زندگی لحظه هایی هست که آدم هیچوقت یادش نمیره چه عکس العملی نشون داد…و برای امثال من چه عکس العملهایی نشون نداد!
و تعریف موفقیت…
گاهی انگار اگه یه سری حسای دوست نداشتنی رو تجربه نکنیم بعضی حسای دوست داشتنی رو هم متوجه نمیشیم…
به نظرم درس خیلی بزرگیه دروغ نگفتن حتی به خاطر حب وطن…و اینکه رعایت نکردن امانت در دوستی به تمام اون حسهای خوب نمی ارزید.
سلام
بعضی آدم ها تو سن خاصی تصمیم می گیرن یک کاری رو را آخر عمر به هر قیمتی انجام بدن (مثلا شرافتشونو حفظ کنند)که این یکی از آیتم های کمال گرایی است.
ولی معیار حفظ شرافت برای انسان یک کاغذ بی خطه !
یا باید سهم آدم بودن هم در نظر گرفت؟
شباهت اکثر ما اینه که در موقع خطا وظایفمونو می ذاریم یک طرفه ترازو طرف دیگه هم خطامونو
(من خیلی سال بهشون درست و خوب خدمات ارائه دادم. این یک مورد جزو معدود خطاهای استراتژیک من بود)
من اگه بودم الان قضاوت اتریشی ها واسم مهم نبود نگاه خودم به گذشتم ناراحتم میکرد.
۱
آروم باشید آقای محمدرضا..
توصیه میکنم ارتباط با این دوستان رو (ازجنبه مادی و معنوی) ارزیابی کنید،آگر کفهء منافعی که شما برایشان ایجاد کردید سنگینتر از کفهء ضررها شد:شما برنده اید:)
همونطور که صادقانه عذاب وجدانتون رو بیان کردید شجاعانه برای همیشه خودتون رو ببخشید:)
سلام
ممنون از زمانی و انرژی که برای اطلاع رسانی و آموزش در این سایت قرار میدهید.
آقای شعبان علی من ۳۰ ساله هستم با مدرک کارشناسی فنی ۳ سال هست که شرکت تاسیس کرده ام و مشغول فعالیت هستم. ۱ سال هست که مطالعه عمومی در زمینه مدیریت رو شروع کردم .علاقه بسیاری به کارم مخصوصا در بخش فروش دارم .به نظر شما برای پیشرفت در کارم و ایجاد کردن شرایط شغلی متنوع تر در کنکور شرکت کنم و mbaبخونم یا مطالعاتم و شرکت در کلاسهای آزاد را ادامه دهم.ممنون
اگر به مدرکش نیاز نداری ( که به نظر میاد چون خودت شرکت داری، نیاز به مدرک نداری) به نظر من دوره های آزاد هم سریع تر جواب میدن هم به توسعه شبکه دوستانت و تشکیل سرمایه اجتماعی کمک میکنند.
توی موقعیت دیگری خودتو قراردادن و قضاوت کردن خیلی سخته اما میدونم جوونای دهه ۶۰ توی جنگی که کل دنیا به ما تحمیل کرد توی بعضی موقعیتها و عملیاتها از خودشون و از هم رزماشون میگذشتن به خاطر خاکشون
قشنگ بود.ولی موافق نیستم این بزرگترین درس مذاکره نیست ، بزرگترین درس زندگیه. بهترین چیز در زندگی داشتن آرامشه پس باید جوری زندگی کرد که همیشه آرامش داشته باشی
استاد من به خاطر اینکه دروغ نگم و پول حقه بازیم و نگیرم درسم رو ادامه ندادم و وکالت رو انتخاب نکردم ولی الان که کارم مذاکره بین المللی هست مجبور میشم خیلی جاها دروغ بگم اینقدر که حتی خودمم باورم میشه البته این مواقعی پیش میآد که میبینم طرف با اینکه میدونه حق با ماست ولی زیر بار نمیره. به نظر خودم داشتم یه مذاکره کننده حرفه ای میشدم که با این پست شما افکارم متزلزل شد.حالا چی کار باید کرد؟
تو مسیر غلطی رو نرفتی. همه در مسیر مذاکره همین تجربه رو دارند. در یک مقطعی ما مذاکره رو با کلاه گذاشتن سر آدمها و Cheat کردن اونها اشتباه میگیریم. بعد از یک مدت، کم کم مسیر رفتاری و ارزشی ما عوض میشه.
کسی که هیچوقت دروغ نگفته باشه، هیچوقت مذاکره کننده خوبی نمیشه. چون اولاً دروغ بقیه رو زود نمی فهمه، ثانیاً ممکنه در مواجهه با دروغ رفتارهای غیر حرفه ای بکنه.
من تو فایلهای صوتی مذاکره به زودی در این باره حسابی حرف میزنم.
دقیقا واسه همین من از بودن سر کلاس شما احساس نگرانی دارم بعد خودمو این طوری راضی میکنم حداقل دروغ دیگرانو می فهمی من بلد نیستم دروغ بگم شاید این خودش حرفه ای ترین دروغه ولی ازش لذت نمی برم.دنیامون زشت تر روابطمون سطحی تر و روحمون خسته تر میشه.ولی از حق نگذرم بی نهایت از شخصیت شو من شما تو کلاس خوشم میاد واقعا هنرمندانه کلاس رو اداره میکنید.
من فکر نمیکنم که اگه اتریشیا این مطلب رو بخونن و بفهمن قضیه چی بوده، به راحتی باهاش کنار بیان، حتی اگه بعد از اون ماجرا کلی کار خوب هم واسشون انجام شده باشه. حداقل من در آمریکا دارم میبینم که اساس هر ارتباطی بر مبنای اعتماد به طرف هست تا زمانی که عکس اون ثابت بشه. اگه به هر دلیلی بخصوص دروغ گفتن اعتماد از بین بره، بدون شک اون فرد در سیستمشون دیگه جایی نداره. مصداق بارز این حرف رو میتونید در مسأله هسته ای ایران ببینید. ایران در مقاطعی به آژانس دروغ گفته و هر چقدر هم تلاش کرده، باز نتونسته اعتماد غرب رو به خودش جلب کنه…
من یک کم نظرم فرق داره. من در این ۱۲ سالی که مستقیماً با غرب کار کردم و در میلیاردها دلار قرارداد درگیر بودم و با توجه به اینکه اکثر دوستان نزدیکم اساساً ایرانی نیستند، یکی از تفاوتهای فرهنگی که می بینم واقع گرا بودنه و پذیرش اینکه انسانها خطا میکنند. همون آمریکاییها هم من در تجربیاتی که باهاشون داشتم دیدم که قرارداد از دویست سیصد میلیون دلار که بالاتر میره، انگیزه دروغ گویی شون به شدت افزایش پیدا میکنه. به هر حال واترگیت و انرون و … هم که در ایران نبوده! البته در مقیاسهای ریز، مثل رابطه یک دانشجو و استاد و یا یک دانشجو و همکلاسیش (که من این شکل رابطه رو در آمریکا تجربه نکردم) حسم اینه که رابطه میتونه پاک تر باشه. پس بیشتر از خطا کردن و نکردن، عکس العملی مهمه که انسانها به خطای خودشون نشون میدن.
حافظه تاریخی غرب، کلینتون رو با وجود قسم دروغگش تا حد خوبی بخشید. البته بعد از اونکه صادقانه روبروی دوربین نشست و از اشتباهش حرف زد.
اگر هم کشوری در روابط سیاسی نتونسته اعتماد جلب کنه به خاطر دروغهای قبلی اش نیست، بلکه به خاطر اینه که به دروغگوییش معترف نیست و حاضر نیست بپذیره که دوره دروغگوییش تمام شده.
ما انسان خوب، انسان همیشه صادق، انسان همیشه وفادار و … نداریم. به قول پاول اکمن، آدم سالم باید تو هر ده دقیقه سه تا دروغ بگه!
اما به نظرم خیلی مهمه که خودمون و نقطه ضعفها و اشتباهاتمون رو بپذیریم و به قول اینشتین:
تا وقتی میلیون ها راه برای حماقت وجود داره، یک اشتباه احمقانه را میلیون ها بار تکرار نکنیم.
به نظرم بهشت جایی نیست که دیگر اشتباه نکنیم، جایی است که حاضر باشیم عاقلانه و منطقی از اشتباهات خودمون حرف بزنیم و بکوشیم که اون اشتباهات را تکرار نکنیم.
من کامنت شما رو دو بار به دقت خوندم. پست خانم سحر رو هم که بلافاصله بعد از پست من اومده رو هم خوندم و یک جور تناقض در جوابی که شما به ما دو تا دادین میبینم. شما یک جا در جواب من گفتید: “اگر هم کشوری در روابط سیاسی نتونسته اعتماد جلب کنه به خاطر دروغهای قبلی اش نیست، بلکه به خاطر اینه که به دروغگوییش معترف نیست و حاضر نیست بپذیره که دوره دروغگوییش تمام شده.” و در جواب سحر گفتین “کسی که هیچوقت دروغ نگفته باشه، هیچوقت مذاکره کننده خوبی نمیشه”. این دو تا جمله به نظرتون متناقض نیست؟؟ اگه طبق گفته شما بپذیریم که تا وقتی دروغ نگفته باشیم مذاکره کننده خوبی نمیشیم، پس چه جوری یه کشور میتونه بیاد به دروغ خودش اعتراف کنه؟! اونم تازه در سطح بین المللی و عالم سیاست که به عقیده بسیاری از سیاست مداران، ناف سیاست با دروغ بریده شده.
در مورد اتریشیا هم علت این که گفتم بعید میدونم به سادگی با قضیه کنار بیان این بود که شما با کاری که انجام دادید، واسه یه مدتی (هر چند کوتاه) یه استرس و نگرانی خیلی بدی به اون چند تا مهندس وارد کردید، یعنی بخشی از مسأله انسانی بوده نه فقط کاری!
البته هدف من از این بحث اصلاً اصلاً به چالش کشیدن کار شما نیست چون که با شناختی که از شخصیتتون پیدا کردم، مطمئنم که در اون لحظه با امکانات و تجربیاتی که اون موقع در اختیار داشتین، بهترین تصمیم رو گرفتین. هدف صرفاً brain storming و پیدا کردن اشتباه احتمالی خودم در نظرم هست. خودتون بهتر میدونید که مثلاً در مایکروسافت، اون هکری از خارج یا داخل از شرکت میتونه به شرکت راه یا ارتقا پیدا میکنه که تونسته باشه مهندسای کنونی (هکرهای اسبق!) رو هک کنه!
محمدجان. من راستش تناقضی نمی بینم.
همونطور که در آخر کامنتت اشاره کردی، من فکر میکنم دزدی که توبه کنه و پلیس شه، پلیس قوی تریه تا پلیسی که همیشه یک پلیس امین بوده. البته این به هیچ وجه از ارزش والای یک پلیس امین چیزی کم نمیکنه.
حرفی هم که در جواب سحر گفتم اشاره به همین داشت. من سالهاست در کلاسهای مذاکره، به دانشجویانم به صورت اکید توصیه میکنم که دروغ نگن و اگر روبرویی هم گفت، اصلاً به صورت مستقیم به روی اون آدم نیارن.
اما میدونم که مخاطبان من، خودشون این اشتباه رو به هزینه خودشون انجام ندن به این توصیه ایمان نمی آرند.
Fair enough! 🙂
نوع نوشته نشان از دغدغههای مشترک داره، . البته نمایانگر این هست که مسلما انسانی مثل شما در موقعیت مشابه دیگر چنین کاری را به احتمال زیاد نخواهد کرد و این یعنی بهبود شخصیت فردی و در نهایت بهبود وضعیت جامعه. اما قصدم پرسیدن این نکته است که چرا فرمودید به دانشجوها توصیه میکنید که اگر هم شخص مقابل دروغ گفت به روی او نیاریم؟ آیا باعث پرروتر شدنش نمیشه؟ چه خوبیای در این موضوع میبینید؟ ممنون میشم اگر وقت داشتید پاسخ بدید.
استاد ی همچین تجربه ایی رو تو همین یکی دو روزی داشتم همه چی درست بود اما من فقط ی کمی پیاز داغش بیشتر کدم انقدر حالم بد بود …نتونستم طاقت بیارم و اس ام اس زدم و راستش تا حدی که بود گفتم بعدش که اومدم و پست شما رو خوندم این جمله خیلی عالی بود که ممکنه ی عمر ارامش نداشته باشی..ممنونم
من واقعا نگرانتون شدم
روزی ۲ ساعت میخوابین؟!
من جایی خوندم این کار خیلی خطرناکه!
استادتوروخدابرین دکتر
ببخشید مهندس یک فایل گاهنامه psdc برای دانلود گذاشته بودید خیلی خوب بود. ادامه هم داره؟ می تونیم دانلود کنیم؟ هر چقدر گشتم که زیر این مطلب کامنت نذارم جای مناسبتری پیدا نکردم! زیر مطلب فایل “برای فراموش کردن” هم امکان کامنت گذاشتن نبود. کاش این دوره هاتون امکان برگزاریشون تو شهرستانها هم بود. فایل های صوتی که این طور که معلومه از کامنتها خیلی عالین اما فایل صوتی به جذابیت فیلم و حضوری نیست. سایت psdc.ir رو هم گشتم پیدا نکردم. این سایتتون خیلی جذابه! واقعا حس خوبی به آدم دست میده انگار مستقیم در تماس با نویسنده هستیم! از sms جذابتره!!!
من واقعا عادت به تعریف کردن ندارم اما اگه تعریف کنم جوری میشه که همه جذب میشن! واقعا نتونستم بازم تشکر نکنم با وجود اینکه امروز زیر همین مطلب کامنت گذاشتم! هر بار که میام تعداد زیادی پیام منتشر شدن و این نشون از ارتباط شما با بیننده هاتونه که بازم میگم فوق العادست! انصافا سایتتون جالبه! به دوستانم هم توصیه می کنم بیان و ببینن.
واقعا ممنون
واقا دستتون درد نکنه!
امیدوارم هیچوقت اتریشیها گذارشون به این صفحه نیفته اگرم افتاد به فکر ترجمه و فهمیدنش نیفتن…
من خیلی سال بهشون درست و خوب خدمات ارائه دادم. این یک مورد جزو معدود خطاهای استراتژیک من بوده. امیدوارم اگر بخونن هم به همون کسی که «فارسی خوندن» رو یادشون داده ببخشن 😉
قطعا همینطوره…مخصوصا که اون زبان زبانه مذاکره هم باشه..:)
ببخشید تازگیا ازین اتریشیا خبری نشده؟ 😀 … منظورم اینه که میشه لطفا بگین که آیا آخرش از کارتون مطلع شدن یا نه؟ 🙂 … اگه مطلع شدن میشه بگین واکنششون چی بود؟ 🙂
مرسی 😀
واقعا صداقتتون خیلی عالیه!
اگر الان همون اتریشی ها این متنو بخونن فکر کنم ناراحت شن! البته فکر کنم!
مهندس واقعا فوق العادست که ارتباطتتون با افرادی که کامنت میذارن برقراره! مشخصه از قضیه شکستگی پا این ارتباط بیشتر شده. اگه ممکنه و لذت میبرید لطفا این ارتباط رو حفظ کنید چون وب سایتتون رو واقعا زنده کرده!
دستتوتن درد نکنه.
گیتی جان. من واقعاً قصد دارم این رابطه رو بعد از سالم شدنم هم حفظ کنم. البته بدیهیه که سرعت خوندن و جواب دادن ممکنه کمی (فقط کمی) کندتر بشه. اما سعی میکنم این رابطه حفظ شه
سلام محمدرضا
در امثال این قضیه نیز میشود موفق بود بدون هیچ گونه احساس بدی ، اگر وجدان بیدار و یا شاید بعدا بیدار نباشد…..
درود-
زمانی که خدمت سربازی بودم توی واحدمون یه جمله رودرچسبونده بودن”ایمان یعنی اینکه راست رابرگزینی هرچندبه ضررت باشد” شایدمن هم توی چنین موقعیتی همین روش روانتخاب میکردم.اما انسان میتواند خطاکندولی راه جبران خطانیزوجود دارد.شایدشماآن لحظه مطمئن بودیدکه مقصرهمان شرکت یاکارمندان آن هستندپس قطعا همان شرکت وکارمندانش باید خسارت رو پرداخت میکردند ولی اگر مطمئنید که واقعیت این نیست میتوانید برای پیگیری جبران خسارت وارده تلاش کنید تاازعذاب وجدان رهایی یابید.
شاد باشید وشجاع وقدرتمند
راه حل خوبیه. اما یکی از او دو نفر – که اتفاقاً من بیشتر تحت فشار روانی قرارش دادم – الان مرده. 🙁
مهندس جان اون دو نفر از جیبشون چیزی کم شده؟اخراج شدن؟براشون دردسر درست شده؟یادمه تو کتاب دین و زندگیمان نوشته بود اگه به طرف دسترسی ندارید به نیابت ازش صدقه بدید!
نه عزیز من ضرری نکردن. اما خطاهای میلیاردی رو با صدقه هزار تومنی که نمیشه پاک کرد!
درست میگی خطای میلیاردی با صدقه هزارتومنی درست نمیشه.حتی به نظرمن خطاهای بدون ضرر مالیم با صدقه درست نمیشه.چکنم که تازه کنکورمو دادم و واو به واو کتابامو تقریبا حفظم!دین و زندگی؟بعضی چیزای این کتابا را نباید با خودم حمل کنم!حالا از ما گفتن بود مهندس!میگما خوبه شما دکتر نیسید مهندس بار منفیش کمتره محمدرضا!
آره. من این مهندس رو هم معمولاً ترجیح میدم نشنوم و بهم همون محمدرضا بگن.
در صدا کردن آدمها نباید مدرک تحصیلیشون رو صدا کنیم. فرض کن من جانورشناسی خونده بودم. هی میخواستید من رو صدا کنید: «آهای! جانورشناس!…»
از اونجایی که مشکل یکی از دوستان ، با پرسیدن انواع گوشی های شما حل شد ! اما استاد عزیز من سوالی که برام مطرح شده و هنوز جوابی نگرفتمو دوباره تکرار می کنم
چگونه در شبانه روز فقط ۲ ساعت می خوابید ؟ اگه به ترکیبات خوراکی جدیدی دست یافتید به ما هم بگید 🙂
واقعا راز این انرژی چیه؟
این رو یک بار پاسخ دادم در یکی از کامنتها دوباره می نویسم:
من خیلی کم و تدریجی (هفته ای ۱۰ دقیقه) از خوابم کم کردم و طی مدت طولانی کم خواب شدم. اما این توصیه من نیست. به نظرم به جای اینکه خوابمون رو کم کنیم بهتره زمان بیداریمون رو بهتر مدیریت کنیم. من حالا عادت کردم و به راحتی برای قابل تغییر نیست. اما عادت مناسبی نمیدونم این کار رو.
تنهایی یکی از علل مهم کم خوابیه
خیلی ممنونم که سوال اول این کامنتا که خودم پرسیده بودمو دوباره پرسیدید و محمدرضا هم جواب داد ممنونم.البته من تجربه ۴ساعت خواب درشبانه روزم دارم اما خیلی کم و از کم خوابی واقعا نمردم!اما یه مدتی که کتابای قورباغه را قورت بده و مدیریت زمان و اینا را میخواندم فهمیدم که واقعا میشه از مدت کار کم کرد به زمان کار مفید اضافه کرد وهمینطور زمان تفریحو زیادتر کرد مدیریت خیلی کیف میده اگر ادم بلد باشه