ما در موضع قدرت هستیم.
نه از امروز که توافق ایران و آمریکا در ژنو امضا شد.
نه از امروز که روحانی برایمان حرفهای شیرین زد.
نه از امروز که تصویر لبخندهای پیروزمندانهی ظریف در حضور خبرنگاران منتشر شد.
ما از آن روزی در موضع قدرت قرار گرفتیم که اوباما گفت: «گزینهی جنگ هنوز روی میز من است» و روحانی گفت: «روی میز من جز عقل و منطق نیست».
مذاکرهی ایران و آمریکا، همان روز به نفع ما تمام شد. چرا که ما نشان دادیم مبنای کار ما احساس نخواهد بود. تهدید و تنش هم نخواهد بود. ما میخواهیم از تمام داشتههای دانش و فرهنگ و تاریخ و تمدن خود، برای ساختن دنیایی آرامتر استفاده کنیم.
به همین دلیل است که فکر میکنم، نگاهی به سابقهی تاریخی تنشهای مشابه و راه حلهای موفق و اثربخش آنها میتواند مفید باشد.
برای نخستین بار نیست که دو دولت دلگیر از یکدیگر، روبروی هم ایستادهاند و تاریخ نشان داده است که در این میان، کوتاهترین واژه و کوچکترین رفتار نیز میتواند آتشی بر خرمن این رابطه باشد. شاید متداولترین نمونهی این تنش، در سالهای ۱۹۶۳ رخ داد که کندی و خروشچف در بحران برلین، با تمام قوای نظامی روبروی هم ایستاده بودند.
یک سال قبل، چارلز اسگود، تکنیکی به نام «گریت» را ابداع کرده بود.
GRIT = Graduated and Reciprocated Initiatives in Tension Reduction
گریت را میشود چنین ترجمه کرد: برداشتن گامهای ابتکاری تدریجی و متقابل با هدف کاهش تنش
گریت، پنج اصل کلی داشت:
۱- گامها که هر یک از طرفین به سمت دیگری برمیدارد، باید در حدی کوچک باشند که اگر طرف مقابل، رفتار منصفانهی متقابل انجام نداد، هزینهی زیادی به طرف اول تحمیل نشود.
۲- هر اقدامی باید آگاهانه، از روی اختیار و با هدف کاهش تنش انجام شود نه با هدف جلوگیری از تهدید. استفاده از تهدید، موجب تسریع مذاکره نیست بلکه احتمال رسیدن به بنبست را افزایش میدهد.
۳- هر گام باید کاملاً عمومی برای مردم هر دو کشور اعلام شود. اطلاعرسانی شفاف مهمترین نکته در تکنیک گریت است.
۴- هر گام که برداشته میشود باید معنی داشته و اثربخش باشد. اسگود در کتابش مینویسد: نابودی یک موشک آمادهی پرتاب، یک امتیاز منطقی است. اما نابودی موشکی که سالهاست تکنولوژی آن از بین رفته است، هیچ نوع معنا و اثربخشی ندارد.
۵- اگر یک گام کوچک برداشته شد و طرف مقابل اقدامی نکرد، نباید پروژهی گریت به زودی متوقف شود. باید اعطای امتیازهای کوچک دیگر پیگیری شود. اما نه آنقدر بزرگ که باخت کامل یک طرف را رقم زند.
شرایط امروز ایران و آمریکا، به رغم همه تنشها و زخمها، به دشواری آن سالها نیست. چرا که در آن سالها، هر یک از طرفین جنگ، مي خواستند که دیگری روی نقشه نباشد.
اما امروز، هر یک از طرفین میخواهد، فضایی که روی نقشه اشغال کرده است، بر اساس انصاف، منطق و هویت ملی، به رسمیت شناخته شود.
گریت بر یک قانون استوار است. گامهای کوچک محکم. طناب این رابطه را باید مرحله به مرحله، با ریسمانهای «ظریف» ضخیمتر و محکمتر کرد.
بنابراین دو گروه برای این رابطه، تهدیدند: آنها که از هماکنون میخواهند با تمام وزن از این ریسمان نازک آویزان شوند و ناتوانی آن را اثبات کنند و آنها که میگویند حتی هزار ریسمان «ظریف» نیز، برای آنها طناب نجات نخواهد شد.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
http://www.qporsesh.com
http://fararu.com/fa/news/170005/%D8%B2%D9%84%D8%B2%D9%84%D9%87-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF
یعنی میرسه اون روزی که بشه بیشتر نوشت؟!!
گاهی میگم خدایا شکر که از خیلی چیزا بی خبرم.خیلی جاها هم میخوام تلاش کنم که چیزی نفهمم.دونستن درد داره محمدرضا ،مخصوصا اونجایی که آدم میفهمه و احساس میکنه که کاری از دستش ساخته نیست.اما ازوقتی هم که میفهمی ،ناگریزی از بارمسئولیت این دانستن.
شما با حرفهاتون شناخته نمیشید.
افکار شما با حرفهاتون شناخته نمیشه
سپاس محمدرضای عزیز
مهران یک مدتیه خبری ازت نیست. سرحالی؟ نگرانتم نمیدونم چرا…
فدات بشم.هستم خدمتت.انتخابات کاندیدای اتحادیه سنگبر و سنگ تراش تهران بود برادرم کاندید شده بود مجری کارایه تبلیغاتش بودم یه کوچولو شلوغ بودم(البته رای اورد).خداقوت برنامه رادیویتو کاملا دنبال میکنم بسیار بسیار عالیه .علی افتخار هم بهت سلام رسوند.
سلام من رو هم به علی برسون مهران جان. موفق باشید
دوست عزیز، اقای مهدی بهرامی،کاش به مسائلی که میتونست برای مردم ایران به وجود بیاد هم فکر میکردید.کاش حداقل کمی می اندیشیدید که اگر همین توافق (یا حتی به قول بعضی ها وادادگی) اتفاق نمی افتاد کشور به چه سمتی پیش می رفت.کاش …
اونقدر اوضاع اقتصادی این روزها و روحیه ی مردم در روزهای نه چندان دور یا حتی الآن بد بود و هست که جداً توان و روحیه صحبت با شما در مورد اینکه چه چیزی در انتظارمون بود (و امیدوارم الآن با این توافق نباشه) نیست…کاش فقط کمی به شرایط زندگی مردم (نه فقط قشر متوسط به بالا) دقت می کردید…
ظلم ۱۰۰ روز به ظريف
حسين قدياني: وقتی نام دولت خود را میگذاریم «راستگویان» همان به سخن بر مدار «صدق» بگوییم و الا «براساس آنچه بیان داشتهایم» یک چیز است و «براساس آنچه واقعا اتفاق افتاده» یک چیز دیگر. لااقل منباب «شفافیت» خوب است بعضیها توضیح دهند که به «حق غنیسازی» دقیقا در کجای توافق هستهای اشاره شده؟! آخر ما با ذرهبین هم متوجه چنین حقی در توافق ژنو نشدهایم! باز اگر حق غنیسازی توسط ۱+۵ به رسمیت شناخته میشد، یک چیزی! عاقبت، صفحات توافقنامه چنین مسالهای را نشان نمیدهد؛ مگر همین كه دلخوش کنیم به آنچه آقایان روحانی و ظریف میگویند! یعنی دلخوش کنیم که رئیسجمهور خودمان و وزیر امور خارجه خودمان، حق غنیسازی را برای ملت ایران به رسمیت شناختهاند، گور بابای توافق! اینکه دیگر نیاز به مذاکره نداشت! خودمان که برای خودمان حق غنیسازی را به رسمیت میشناختیم! آن همه رفتیم و آمدیم و زدیم و چرخیدیم که به اینجا برسیم؟! دوستان دستاندرکار! ظاهرا اشتباه شده. قرار بود منباب حق غنیسازی ۱+۵ را مجاب کنیم، نه خودمان را! خودمان که انشاءالله از قبل هم قبول داشتیم حق غنیسازی را. بحث بر اذعان به این حق، در متن توافقنامه بود یا سخنان خودمان؟! معالاسف باید بنویسیم بدتر از «اقتصاد صدقهای»، «دیپلماسی صدقهای» است. دیپلماسی صدقهای یعنی همین که امتیازات بزرگ را نقد بدهیم و در عوض، امتیازات کوچک را بهصورت صدقهای، نسیه و در اقساط طولانیمدت دریافت کنیم! بینی و بینالله متن توافق هستهای عنوانی غیر از «دیپلماسی صدقهای» هم میتواند داشته باشد؟! ما البته هرگز «توافق هستهای» را «عهدنامه ترکمانچای» نمیدانیم، چرا که اولا بیانصافی بزرگ در حق زحمات مسؤولان دیپلماسی کشور است، ثانیا نقدهای وارده بر این توافق در ظاهر و باطن از جنس نقدهای وارده بر آن معاهده ننگین نیست، ثالثا این توافق، در صورت ناراستی دیدن از دشمن، قابل برگشت است. صرفنظر از این ۳ نکته مهم، ایضا صرفنظر از دولتهایی که میآیند و میروند، نظام مقدس جمهوری اسلامی، اصولا، اساسا و ذاتا، پای همه حقوق ملت ایران ایستاده و خواهد ایستاد. آنچه اما مسبب نقد ما به توافق هستهای است، در وهله اول عدم اشاره به حق غنیسازی در آن است. جز این، بندهایی از توافقنامه کاملا ضدامنیتی و ضدملی است، بهگونهای که براساس آن هیچ بعید نیست گرای قلب دانشمندان هستهای کشور بهراحتی آب خوردن توسط بازرسان آژانس به آژانسهای ترور صهیونیستی داده شود. از این غفلت، از این ظلم و از این نمیدانم چه … آیا میتوان گذشت؟! آیا چرخ دیپلماسی، نه به هزینه عدم اشاره به حق غنیسازی در توافق هستهای، بلکه بدتر، به قیمت جان نخبگان جوان وطن باید بچرخد؟! خوب است کسانی که «سرهنگ» نیستند و «حقوق» خواندهاند، بیشتر مراعات کنند این بدیهیات را. من از آقایان روحانی و ظریف سوال میکنم؛ معنای مشخص، نتیجه معین و خروجی وحشتناک این جملات در توافق اخیر چیست؟
دسترسی هدایتشده بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی به:
-کارگاههای مونتاژ سانتریفیوژ
– کارگاههای تولید روتورسانتریفیوژ و محلهای نگهداری
و به راستی خوب بود بند فوق، این را هم مشخص میکرد که آیا اندیشمندان هستهای کشور احیانا هنگام نفس کشیدن لازم است از بازرسان آژانس اجازه بگیرند یا نه؟ واقعا با چه اطمینانی جرأت کردیم آمار محرمانهترين مهندسان هستهایمان را به ماموران آژانس
ـ بخوانید عاملان موسادـ بدهیم؟
به توافقنامه البته نقدهای دیگری هم وارد است، منتها باور ما حقیقتا این بود که جناب دکتر ظریف میتوانست توافق بهتری با ۱+۵ داشته باشد. تعاریفی که دوست و دشمن از قدرت چانهزنی وزیر امور خارجه داشتند و تسلط ایشان بر زیر و بم مذاکره و پیچ و خم دیپلماسی حقا که توافق دستبالاتری میطلبید. حال این سوال مطرح میشود «پس چرا همچین؟» نکند که بعضیها در تهران گیر گزارش ۱۰۰ روزهشان بودند؟ نکند جور دست خالی در اقتصاد را، هستهای بنده خدا کشید؟ نکند «حق غنیسازی» وجهالمصالحه مسائل سیاسی شد؟ و اصلا نکند از تهران به ظریف فشار آورده بودند که مهم گزارش ۱۰۰ روز است زودتر با ۱+۵ ببند.
کاش به ظریف، فرصت چانهزنی بیشتری میدادیم؛ ظاهرا ما هر چه میکشیم از این «۱۰۰ روز» است.
آقای حسین قدیانی
کاش همفکران و هممسلکنتان در این ۸ سال اجازه اظهار نظر به منتقدان و مخالفان خود می دادند و آنها را برچسب باران نمی کردند
نظر شما هم محترم است
دوست عزیز، اقای مهدی بهرامی،کاش به مسائلی که میتونست برای مردم ایران به وجود بیاد هم فکر میکردید.کاش حداقل کمی می اندیشیدید که اگر همین توافق (یا حتی به قول بعضی ها وادادگی) اتفاق نمی افتاد کشور به چه سمتی پیش می رفت.کاش …
اونقدر اوضاع اقتصادی این روزها و روحیه ی مردم در روزهای نه چندان دور یا حتی الآن بد بود و هست که جداً توان و روحیه صحبت با شما در مورد اینکه چه چیزی در انتظارمون بود (و امیدوارم الآن با این توافق نباشه) نیست…کاش فقط کمی به شرایط زندگی مردم (نه فقط قشر متوسط به بالا) دقت می کردید
سلام محمدجان من به گروه خاصی گرایش ندارم همیشه هم سعی کردم حقوقی بحث کنم من احساسم اینه که تیم مذاکره کننده یک صدم محمدرضا هم مذاکره بلد نیست
دوست عزیز سلام
چند سال است که حقوق هسته ایی مطرح شده است و بر روی آن پافشاری میشود. دوست عزیز ما (حداقل من) نه در هنگام پافشاری بر داشتن این حق دخالت داشتم نه در توافق و یا کاهش فعالیت ها و احتمالا مانند شما نظاره گر هستم ضمن اینکه مذاکرت یک کلاس آموزشی است که با وجودی که سر از آن در نمی آوریم و متوجه بسیاری از مسائل نمی شویم ولی اهمیت استفاده از فنون مذاکره و اهمیت اشراف بر اصول مذاکره را نشان می دهند و اما بعد :
۱-آیا متوجه شده اید که دشمنان و حتی دوستان ما در حین پافشاری بر حقوقمان چه سو استفاده هایی کرده و احیانا در خفا لذت می برند و بر عکس ما تحت فشار بودیم؟
۲-ایا دقت کرده اید پس از توافق و حتی در حین آن دشمنان ما چقدر نگران بودند و ما خوشحال؟
دوست عزیز حقی که داشتن آن دشمنان ما را خوشحال و ما را ناراحت
و
کاهش آن ما را خوشحال و دشمنان ما را عصبانی می کند
چه حقی است؟؟؟؟
آیا در رفتار همسایگان دقت کرده اید پس از مذاکره ؟؟
دقت کرده اید که استفاده از فنون مذاکرات چه تاثیر شگرفی دارد.
سلام استاد
شما در بحث دانش مذاكره يا منش مذاكره، اشاره اي داشتيد به اينكه منش مذاكره كننده مهم تر از دانش مذاكره اوست. اين جمله شما در آخر آن نوشته است:
«دانش مذاکره» ارزشمند است اما «منش مذاکره» گوهر ارزشمندتری است که به سادگی کسب نمی شود…
يك سوال: من معتقدم دانش مذاكره ي « ظريف» و اشراف او به سياست و قواعد آن،هيچكدام به تنهايي يا اختيار هر كس ديگري جز ظريف نمي توانست به چنين نتيجه اي ختم شود. منش و به عبارتي ويژگي هاي شخصيتي جناب وزير خارجه يكي از مهم ترين عوامل كسب اين نتيجه بوده – شايد همان چيزي كه تا حدودي در مورد خانم اشتون هم مي توان باور داشت. اين اعتقاد من درست است يا نه ؟
اميدوارم بشود كمي تحليل بدهيد.
برقرار باشيد
علیرضا من هم دقیقاً مثل تو فکر میکنم. خصوصاً در مذاکرههایی که فضا کمی مبهم شده مثل مذاکرهی ما.
سلام محمد رضا
من يه مطلبي توي فيسبوك در مورد نوع مذاكره ي ظريف و جليلي نوشته ام و در نهايت براي توضيح بيشتر بخشي از مطلبم به اين پست شما لينك داده م.
پست جالبي بود…
مرسي
چيزي كه در فيسبوك نوشته ام:
پرده اول:خيلي وقت پيش كتابي مي خوندم از ديل گارنگي كه نوشته بود:” شما وقتي قصد ماهيگيري با قلاب داريد بايد بدونيد ماهيها كرم دوست دارن.ممكنه خودتون توت فرنگي دوست داشته باشيد.ولي به درك.اگه ميخواين ماهي بگيرين اصلاًاهميتي نداره شما چي دوست داريد،مهم اينه كه بدونيد ماهيها چي دوست دارن.البته اگه ميخواين با دست پر برگرديد.وگرنه صبح تا شب لب درياچه بشينيد و بگيد من توت فرنگي دوست دارم و به ماهيها هم توت فرنگي بديد…”(نقل به مضمون)
پرده دوم:يكي دو شب پيش به رسم عادت و البته علاقه خبرهاي سياسي مربوط به مذاكرات هسته اي رو دنبال ميكردم كه متوجه شدم خبر آنلاين متن كامل بسته ي پيشنهادي ايران به ۵+۱ در دوره ي آقاي سعيد جليلي رو روي سايتش گذاشته.
( http://www.khabaronline.ir/detail/324461/Politics/diplomacy)
خوب يادمه اون روزا تيم مذاكره كننده به سرپرستي آقاي جليلي و تعداد كم شمار!!!!! رسانه هاي حاملي اين تيم مانور عجيبي روي بسته ي پيشنهادي ايران ميدادن.يكي دو شب پيش كه اين بسته رو ميخوندم خيلي واسم جالب بود كه خبري از كرم نيست و ايران فقط از توت فرنگي حرف زده.دو يا سه بار بسته ي پيشنهادي رو خوندم.هيچ بندي يا مطلبي كه نشون دهنده ي دغدغه ي طرف مقابل باشه نديدم.براي يك لحظه به مفهوم مذاكره شك كردم.هميشه فكر ميكردم مذاكره يعني صحبت در مورد دغدغه ي “مشترك”.اما متن پيشنهادي ايران اولاً كل موضوعات جهاني رو به عنوان موضوع مورد مذاكره در نظر گرفته بود ثانياً بيشتر به توت فرنگي ها اشاره كرده بود…
البته اينكه دستاورد الآن و گذشته چي بوده جاي بحث داره.اينكه ايران الآن فعاليت هسته اي رو تقريباًفريز كرده ولي در عوض شبيه ليبي يا كره شمالي نشده (و نخواهد شد) و…اينكه مذاكرات دولت يا دولت هاي قبلي چه تاثيري داشته و… همه و همه جاي بحث داره.اينجا تنها موضوعي كه واسه من جالب بود تفاوت بزرگ روش مذاكره يا حتي درك از مذاكره در دو تيم آقاي ظريف و جليلي بود…
در مورد اينكه چرا مذاكره به مراحل مختلف تقسيم شده آقاي شعبانعلي توضيحات جالبي داده اند..
http://www.shabanali.com/ms/?p=3175
م.م.