پیشنوشت یک: این نوشته بخشی از مطلبی است که پیش از این با عنوان برای فردا نوشتم و در واقع، ادامهٔ آن است. ممکن است بعداً این را از اینجا بردارم و به همان مطلب اضافه کنم. شاید هم همینجا بماند. نمیدانم.
پیشنوشت دو: چند وقت پیش یکی از دوستان بسیار عزیزم حرف جالبی به من زد. گفت تو میدونستی عقد آریایی داریم؟ گفتم نه. گفت داریم. دوستانم از من دعوت کردهاند که بروم برایشان عقد آریایی بخوانم. چون آن را به شیوهٔ عقد رایج ترجیح میدهند. به شوخی به دوستم گفتم: یعنی دوستانت، در اعتراض به سنتی که آن را قدیمی و متعلق به هزار سال قبل میدانند، به سراغ سنتی قدیمیتر که متعلق به سههزار سال قبل است رفتهاند؟ (جوابتان را میدانم. این را فقط نوشتم که بعداً وقتی بحث جلو میرود، جایی گوشهٔ ذهنتان باشد).
فرهنگ چیست؟
آیا تا به حال به این سوال فکر کردهاید که فرهنگ چیست؟ آیا تعریفی از فرهنگ در ذهن دارید؟
حتی اگر پاسختان منفی باشد، باز هم میشود حدس زد که واژهٔ فرهنگ را بارها در گفتگوهای روزمرهٔ خود به کار بردهاید و میبرید. کمتر واژهای را میتوان یافت که در عین نامشخص بودن معنایش، تا این حد در به کار بردنش راحت باشیم. سالها پیش، در نیمهٔ قرن بیستم، کروبر و کلاکهن در مقالهای که امروز یک مرجع معتبر و شناختهشده است، سعی کردند تمام تعریفهایی را که از فرهنگ ارائه شده، گردآوری و طبقهبندی کنند (+). دستاورد این تلاش، به همان اندازه که تحسینبرانگیز است، خندهدار هم هست. تقریباً هر چیزی را میتوانید زیر چتر فرهنگ بگنجانید. از غذایی که میخورید، کلماتی که به کار میبرید، شیوهٔ نیایش، شیوهٔ پوشش و حتی نحوهٔ توالت رفتنتان.
تعریف فرهنگ آنچنان وسیع است که اگر روزی مسئول یک سازمان شدید و خواستید بدون این که گرفتار نقد منتقدان شوید، پولی را به واحدی بدهید، آن را در ردیف «فعالیت فرهنگی» بگنجانید. هر کاری کرده باشند، بالاخره به نوعی فرهنگی محسوب میشود. از جمله همهٔ آنچه در چند جمله قبل شمردم.
با این اوضاع، چرا باید نگران فرهنگ باشیم؟ چرا باید دربارهٔ تعریف فرهنگ حرف بزنیم؟ چرا باید به معنای فرهنگ فکر کنیم؟ چرا باید دربارهٔ فرهنگ بنویسیم؟ چرا حرف از «فرهنگ» باید یکی از دغدغههای ما برای فردا باشد؟
اهمیت مفهوم فرهنگ
برای بسیاری از ما، فرهنگ به واژهای مقدس تبدیل شده. یا اگر هم مقدس نیست، به شدت تحسینبرانگیز است. اگر بتوانید چیزی را به فرهنگ وصل کنید، شأن آن را بالا بردهاید و چه بسا دیواری از حمایت و امنیت در اطرافش بنا کردهاید. وقتی میگویند :فلانی به فرهنگ این کشور خدمت کرده» احساس میکنیم با فردی ارزشمند و ارزشآفرین روبهرو هستیم. وقتی کسی میگوید من دغدغهٔ فرهنگی دارم، میگوییم بهبه! چه خوب!
وقتی میخواهند از یک نوع پوشش یا آیین دفاع کنند، میگویند این از اول بخشی از فرهنگ ما بوده است. روشنفکران ما معمولاً در مقابل اصطلاح «فرهنگ» کرنش کردهاند. علی شریعتی پیش از انقلاب همزمان با «خودسازی انقلابی» از «بازگشت به خویشتن» میگفت و میکوشید امروز جامعه را به دیروز آن – البته به گمان خود، پالایش شده و آراسته و پیراسته – متصل کند.
«هویت» هم با وجودی که مفهومی متفاوت از فرهنگ است، به شدت با فرهنگ گره خورده است و اهمیتی که برای هویت (چه در سطح فردی و چه ملی) قائلیم، ناخواسته اهمیت فرهنگ را هم افزایش میدهد. همچنین بخش بزرگی از آنچه جامعه هماکنون تجربه میکند، مستقیم و غیرمستقیم، در بستر فرهنگ و تفاوت فرهنگی تفسیر میشود.
امروز فرهنگ در کشور ما، به شکل متمرکز دیده میشود. یعنی درست مانند دلار که دولت «تصمیم میگیرد» چند باشد و قیمت «زولبیا و بامیه» که قبل از ماه رمضان «تصویب» میشود، نهادها و شوراهای متعدد هم دربارهٔ فرهنگ «تصمیم» میگیرند و نظرات خود را تصویب، اعلام و اعمال میکنند. اما بعید است اینگونه بماند. تمرکز در هیچ سیستمی یک وضعیت دائمی نیست، بلکه حالتی گذراست. جامعه، دیر یا زود، دستش برای مواجهه با فرهنگ، بازتر خواهد شد و نگرانم که آن روز، تفسیر ناکارآمد از مفهوم فرهنگ، باعث شود که مسیر زوال را با همان ماهیت قبلی اما به شکلی تازه تجربه کنیم.
ما باید بتوانیم به سوالهایی از این دست پاسخ دهیم:
- آیا حافظ بخشی از فرهنگ ماست؟ مولوی چطور؟ آیا اینها را باید بخشی از فرهنگ بدانیم یا میراث فرهنگی؟ اصلاً آیا فرهنگ با میراث فرهنگی فرق دارد؟
- جایگاه زبان، پوشش و آیینها در فرهنگ کجاست؟
- اصالت در فرهنگ چه معنایی پیدا میکند؟ مرز بین سنت و فرهنگ چگونه تعریف میشود؟
- آیا قدیمی بودن یک عادت یا رفتار در حوزهٔ فرهنگ، اعتبارآفرین است؟ جدید بودن چطور؟
- اگر فرهنگ را یک سیستم در نظر بگیریم، معیار سنجش ارزشمندی هر یک از اجزای این سیستم چیست؟
- اصطلاحی مثل «فرهنگ غنیِ …» دقیقاً چه معنایی دارد؟ آیا اساساً معنا دارد؟
- تنوع فرهنگی به چه معناست؟ آیا تنوع فرهنگی در ذات خود یک ارزش است؟
- ذینفعان (و ذیضررهای) تحول فرهنگی چه کسانی هستند؟ چه کسانی در برابر تحول فرهنگ مقاومت میکنند؟
تعریف فرهنگ
هرگز نمیتوانیم برای فرهنگ تعریفی ارائه دهیم که همه آن را بپذیرند. مرجعی هم وجود ندارد که اعلام کند این تعریف فرهنگ درست است یا آن تعریف فرهنگ غلط است. واقعیت این است که – چنانکه قبلاً گفتهام – شورای عالی انقلاب فرهنگی هم در جلسهٔ ۵۳۰ خود تازه به این سوال رسید که فرهنگ چیست (بعد از تدوین سند چشمانداز). به عبارت دیگر، در ۵۲۹ جلسهٔ قبل، در حال ایجاد انقلاب در چیزی بودند که هنوز مشخص نکرده بودند چیست. علت این که هیچکس هم در ۵۲۹ جلسهٔ قبل چنین دغدغهای برایش ایجاد نشد، این بود که هر کس تعریفی از فرهنگ در ذهن دارد و فرض را بر این میگذارد که حتماً دیگران هم فرهنگ را مانند او میفهمند.
پس با این وضعیت، فرهنگ را چگونه تعریف کنیم؟
من در ادامه میخواهم فرهنگ را، چنانکه خودم میفهمم، تعریف کنم. اصراری بر درست بودن تعریفم ندارم. اما میتوانم تا حد خوبی قانعتان کنم که تعریفم، با چیزی که معمولاً به عنوان فرهنگ شناخته میشود، همخوان است. یعنی اگر این تعریف را به کسی که دویست سال، سیصد سال، یا هزار سال قبل هم زندگی میکرده بدهید، با تصوری که از فرهنگ دارد، جور در میآید.
سپس توضیح خواهم داد که چگونه دقیقاً همین تعریف، در دوران معاصر، مصداقهای متفاوتی پیدا میکند و آنها که مصداقهای فرهنگ را هنوز بر اساس اندیشهٔ چند دهه قبل یا چند قرن قبل، میفهمند و تعریف میکنند، چگونه به فسیلهایی تبدیل شدهاند که اتفاقاً دشمن فرهنگ هستند و وجودشان تهدیدی برای تقویت فرهنگ کارآمد در جامعه است.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
سلام محمدرضا،
تو زمینه فرهنگ به یه دستهبندی فکر کردم ولی بصورت رسمی در جایی ندیدم. خوشحال میشم اگر جایی اشتباه میگم من رو تصحیح کنی و اگر اطلاعات بیشتری داری اضافه کنی.
فرهنگ کشورها رو از نظر معاشرتیبودن به گرم و سرد تقسیمبندی میکنم. تو فرهنگهای گرم (مثل ایران یا مکزیک) راحتتر میشه با مردم تو کوچه خیابون ارتباط گرفت و دوست پیدا کرد. از طرفی تو فرهنگهای سرد مثل آلمان و سوئد پیداکردن دوست خیلی سختتره. به نوعی مردم خشکتر هستند. مثلا من خیلی وقتها در صف نونوایی با یکی گرم صحبت میشم و در مورد هر چیزی صحبت میکنیم. مطمئن نیستم همچین کاری در سوئد قابل انجام باشه (منظورم به عنوان یک مهاجر نیست حتی در بین خود مردم عادی کشور میگم).
فکر میکنم این گرمبودن فرهنگی با آب و هوا هم ارتباط مستقیم داره. انگار تو آب و هوای گرم، مردم اجتماعیترند. از یه جنبه هم میشه این حرف رو فهمید. تو یه آب و هوای سرد و برفی مثل سوئد زیاد نمیشه از خونه بیرون اومد و مردم مجبورن مدت زیادی از شبانهروز رو داخل خونه بمونن. همین باعث میشه به نسبت، «اجتماعیبودن»شون کمتر بشه.
با مهر
امیر
سلام محمد رضا. امیدوارم حالت خوب باشه. دوست داشتم نظرت رو در مورد chatgpt بدونم. آیا با اومدنش دوران تولید محتوا به شیوه که تا الان بود تمام شده؟ آیا نوشته هایی که سبک نگارششون به نوعی امضای نویسنده بود قابل تقلید هستند؟ چشم انداز تو از تولید محتوا بعد از ورود chatgptچه خواهد بود؟
به تعریف خودم از فرهنگ فکر کردم و دوست دارم با تعریفی که قراره بنویسی مقایسه کنم
از نظر من، فرهنگ همان "الگوهای تکراری" در اندیشه یا رفتار مجموعه ای از آدمهاست که مخصوص آنهاست.
مثلا وقتی از فرهنگ ایرانی حرف میزنیم یعنی مدل های فکری یا رفتاری غالبی که ایرانی ها از چند صد یا هزار سال پیش تا الان داشته اند و با درصد کمتری در سایر افراد دنیا دیده میشه.
با این تعریف، اگر گروهی از مردم لباس های بخصوصی بپوشند (یک الگوی رفتاری مخصوص)، میشه گفت جزئی از فرهنگشونه.
از این نظر، فرهنگ در یک بعد، چیزی مثل میانگین متحرک صد روزه است. پویاست، از گذشته های دور تاثیر میپذیرد ولی ممکنه بتدریج تغییر کنه.
چقدرخوشحاااااالم که قراره راجع به فرهنگ بنویسید و مشتاقانه منتظر ادامه این مطلبم.
و
نتونستم از ترکیب هوشمندانه و جذابِ این همه «ف» کنار هم وهارمونی زیبای معنایی و آواییِ نوع کلمات انتخاب شده برای عنوان بگذرم، واقعاً تحسین برانگیزه.
ممنونم ازتون مثل همیشهJ|
هر وقت از فرهنگ صحبت میشود، یاد کوه یخ فرهنگ میافتم.
من تصور میکنم فرهنگ ، چیزهایی هست که در عمل اتفاق می افتد و به آن بها داده می شود و مورد ارزیابی قرار می گیرد. خواه در یک جامعه و کشور باشد یا سازمان.
برخلاف آنچه بیان میشود، فرهنگ مسأله پیچیده ای نیست. این درست است که هر انسانی تعریفی از فرهنگ دارد؛ درست مانند تعریف ما از خوشبختی.
اما به راستی درک فرهنگ هم انقدر سخت است؟
اجازه بدهید مثالی بزنم: فرهنگ تیم ملی فوتبال آرژانتین چیست؟ دقیق تر بگوییم: فرهنگ تاکتیک تیم ملی فوتبال آرژانتین در فوتبال چیست؟ بدون شک، حمله و بازی زیبا یکی از فرهنگ های قالب این تیم است.
فرهنگ سایت متمم چیست؟ نوشتن و یادگیری مستمر.
هیچ وقت تعریف ۱۰۰% را نمی شود پیدا کرد؛ مگر اینکه ما ادعا کنیم در یک جامعه، همه انسان ها و پیدا و پنهانشان را می توانیم ۱۰۰% ببینیم.
خود انسان ها هم نمی توانند ادعا کنند که ۱۰۰% درون خود را شناخته اند!
سلام.
مطلب حتما خواندنیات هنوز تمام نشده، ولی از شورای عالی انقلاب فرهنگی نوشتهای و به نظرم رسید احتمالا در ادامهی این پست به دستاوردهای درخشان اینها هم خواهیم رسید، بد ندیدم دو مطلب از مواجههی خودم با این دبیرخانه و آدمهایش را اینجا بنویسم.
هر وقت به این نتیجه رسیدی که بودنش در زیر این پست اضافه است، پیامم را پاک کن.
۱- یکی از اقدامات این دبیرخانه تلاش برای ایجاد تغییراتی در شیوهی برگزاری کنکور سراسری بود که علیرغم سروصدای زیاد و تبلیغات گسترده که هیچ کس نتوانست، بالاخره ما داریم میتوانیم و ….، مانند بسیاری طرحهای دیگر مدیران حاکم، یک شوی تبلیغاتی است و ایرادات فراوان دارد و آن گونه که پیداست مثل همان خیل انبوه اقدامات مشابه، یک عالم دنگ و فنگ دارد ولی برای یک دورهی کوتاه قرار است انجام شود؛ گویا فقط یک سال، آن هم برای طرحی که اقدامات اجراییش سه ساله دیده شده!
به سبب درگیری پسرم با کنکور و اینکه ایرادات وارد بر مصوبه را می دیدم، با دبیرخانه ارتباط گرفتم و نکاتی طرح کردم که پاسخ قانع کننده ندادند، شرح مختصری از ماجرا را همراه با نامه ای برای دبیر شورا، اینجا نوشتهام.
قصدم از طرح این موضوع، اشاره به این بود که از اقدامات افراد متولی یک موضوع و شیوهی عملشان میتوان به اهمیتی که برای آن مجموعه قائلند پی برد.
۲- آدمی که این سر و صداها را راه انداخت، قبل از اجرای اولین سال از تغییرات سه ساله، از شورای عالی انقلاب فرهنگی جدا شده و دبیر تازهای آمده که اتفاقا از او هم خاطرهای دارم.
من با ایشان در دورهی کارشناسی درس داشتم.
اسم درس را یادم نیست، ولی یادم هست که در همان اولین جلسه گفت که در طول ترم میخواهد تئوری قبض و بسط دکتر سروش را نقد و تحلیل کند که بعدا فهمیدیم منظورش این است که ردش کند.
گفت ما خط قرمز نداریم و با سروش و هر شخص دیگری هم به عنوان آن شخص کار نداریم، بحث آزدانهی کلاس ما در مورد نظریات است نه افراد.
چند جلسهای از کلاس گذشته بود که دست بلند کردم و گفتم فلان موضوع که ردش کردید و بر مبنای همان، اصل بحث را پیش بردید به نظر من درست است. توضیحات کوتاهی هم دادم. ولی ایشان خیلی برآشفت و لحن حرف زدنش حتی عوض شد.
بحث را به اینجا برد که نه اصلا این موضوع از اساس غلط است و اتفاقا چون سروش گفته غلط است و …
گفتم اتفاقا من با اینکه کی گفته کار ندارم، همینجوری موضوع را درست می دانم، دلیل شما برای ردش چیه؟
گفت همین که سروش این را گفته.
گفتم شما گفتید بحث آزاد است و اندیشه مهم است نه فرد و …
من مغضوب شدم و بماند ….
چرا این خاطره را نوشتم؟ داشتم با خودم مرور میکردم آدمی که به استناد گفتهی خودش پیش از انقلاب زنان بیحجاب را خیس میکرده، بعد از انقلاب هم در دانشگاه این جوری بحث میکرده، چقدر برای دبیری یک نهاد متولی فرهنگ مناسب است که رزومه وزیر آموزش و پرورش یادم آمد و اینکه اصلا تناسب افراد و پستها، بیش از ۴ دهه است که به دیار باقی شتافته.
گفتم اینجا بنویسم بلکه کمی آرام شوم.
ببخشید.