به مناسبت شب یلدا امشب از ساعت ۹ تا ۱۲ در سایتم مینشینم.
اگر حوصله داشتید به خانه آنلاین خود سر بزنید
هر کس به عنوان نقل و آجیل میتواند بهترین جمله ای را که تا کنون خوانده است بیاورد
به مناسبت شب یلدا امشب از ساعت ۹ تا ۱۲ در سایتم مینشینم.
اگر حوصله داشتید به خانه آنلاین خود سر بزنید
هر کس به عنوان نقل و آجیل میتواند بهترین جمله ای را که تا کنون خوانده است بیاورد
من اومدم
ببخشيد مهموني تموم شده؟؟ يا كامنت جديدي گذاشته نشده؟؟
salam nakardam, salam o yaldatoon mobarak
سلام، دوباره برگشتم تا یه چیزی بگم. امسال دومین سالی هست که مامانم نیست. همیشه یه مَثَل میگفت به دختراش وعروسش. مثل آذری هست. اول اصل رو میگم بعد ترجمه رو
کیشی ایپک کلافی کیمی دی. فقط گئره قویمایاسان الووه دولاشا. دولاشسا دای آچماق اولماز.
ترجمه: مرد عین یک کلاف ابریشمه. فقط نباید بذاری دور دستات بپیچه که اگه بپیچه دیگه محاله باز بشه.( اگرم باز بشه دیگه خاصیت اول رو نداره و اون ابریشم ناب اول نمیشه.)
پ ن۱: درس مامان این بود. مردو فارغ از تحصیل وسطح فکرش و… تا وقتی سرلج نندازیش وغرورشو خش دار نکنی،
عین یه کلاف ابریشم نرمه و باهات راه میاد و سرشار از حسهای خوب میکنه دنیاتونو.
پ ن۲: حالا که اینو میخونین یه صلوات هم هدیه کنین به مامانم که خلاصۀ همۀ خوبیها بود.
سلام محمد رضا جان خوبي؟
آخرين شب پاييزيت به خير يلدات مبارك
جمله خوب زياد شنيدم اما نميدونم چرا ذهنم متمركز نميشه بگم البته تو مهمونيم دور وبرم شلوغه دل هم پيش شما و دوستان و مهمونيه
با موبايلم وصل ميشم اگه دير به دير كامنت ميزارم ببخشيد ولي به حرفاي شما و بچه ها گوش ميدم
in jomle alan toozehname, be darde in roozaie man ke kheili mikhore, az khodetoon fekr konam shenidam. chizi be in mazmoon
to chaleh ro bekan, ie rooz toosh baroon jam mishe
حضورن خدمت رسیدم تبریک بگم
حول و حوش ۲ساعت پیش خونه مامان بزرگ بودم داشتم فکر میکردمامشب کجایی آیا میای اینجا بعد گفتم نه بابا حتمن با دوستات میگذرونی اومدم اینجا غافلگیر شدم مرسی که اومدی پیش دوستای مجازیت
ممنونم ازت فاطمه جان. من هم خوشحالم که شما اومدید.
حتی یک زن در جهان نمی توان یافت که بدست آوردنش ارزشمندتر از حقایقی باشد که او با فراهم آوردن رنج بر ما آشکار می کند.
(پروست)
پ.ن. بهترین جمله زندگیم نیست ولی یکی از بهترینهاست که این اواخر شنیدم.
ممنون، این مهمونی هم تجربۀ خاصی بود برام.
شاید دلیلش توهم دعوت شدن بود.
شایدم بدبینم وصابخونه یه مهمون سرزده براش اومده که یه جورایی باهاش رودرواسی داشته و مجبور شده به اون برسه.
به هرحال ما که یه کمی با خودمون حرف زدیم و داریم میریم.
ممنون وخداحافظ
آفرین. خوب فهمیدی. مهمون اومده یهو.
دوراهی. مفهومی چنین غریب و این چنین قریب. بشر تا بوده و هست بر سر دوراهی بوده و هست! دوراهی رفتن یا نرفتنِِ. دوراهی ماندن یا نماندن. دوراهی عشق یا تنفر. دوراهی بودن یا نبودن.
اینکه برویم یا نرویم مهم نیست. اینکه بمانیم یا نمانیم مهم نیست. اینکه عشق بورزیم یا تنفر چندان مهم نیست. حتا اینکه باشیم یا نباشیم هم مهم نیست. مهم این است که با هم باشیم. دو راهی باشیم بر سر این دوراهی.
جمله اخر .شب خوش دوستان
بعضی سوختن ها جوری هستند که تو امروز میسوزی، اما فردا دردش را حس میکنی. داستان کیفیت زندگی و “رشد” آدمها در جاهایی که ” جهان سوم” نامیده میشوند، مثل همین جور سوزش هاست. از هر دوره که میگذری، میسوزی و در دوره بعد دردش را میفهمی.
شادی ها و دغدغه های کودکی ما : در همان گوشه دنیا که “جهان سوم ” نامیده میشود، شادی های کودکی ما درجه سه است ، ولی دغدغه های ما جدی و درجه یک. شادی کودکیمان این است که کلکسیون ” پوست آدامس” جمع کنیم. توپ پلاستیکی دو پوسته ای داشته باشیم و با آجر، دروازه درست کنیم و در کوچه های خاکی فوتبال بازی کنیم. اما دغدغه هایمان ترسناک تر بودند. اینکه نکند موشکی یا بمبی، فردا صبح را از تقویم زندگی ات خط بزند. اینکه نکند “دفاعی مقدس”، منجر به مرگ نامقدس تو بشود یا تو را یتیم کند.
از دیفتری میترسیدیم، از وبا، از جنون گاوی. مدرسه، دغدغه ما بود. خودکار بین انگشتان دستمان که تلافی حرفهای دیروز صاحبخانه به معلممان بود. تکلیفهای حجیم عید. یا کتابهایی که پنجاه سال بود بابا در آنها آب و انار میداد.
شادی ها و دغدغه های نوجوانی ما: دوره ای که ذاتا بحرانی بود و بحران ” جهان سوم” بودن هم به آن اضافه شده. در آن دوره، شادی هایمان جنس ” ممنوعی” دارند. اینکه موقتی عاشق شوی. دوست داشتن را امتحان کنی. اینکه لبت را با لبی آشنا کنی. اما همه این شادی ها را در ذهنمان برگزار میکردیم. در خیالمان عاشق میشویم، همخوابه میشویم، می بوسیم. کلا زندگی یک نفره ای داریم با فکری دو نفره. این می شد که یاد بگیریم “جهان سومی” شادی کنیم. به جای اینکه دست در دست دخترک بگذاریم،او را … با او قدم نزنیم و فقط دنبالش کنیم. یا اینکه نگوییم” دوستت دارم” و بگوییم ” امروز خانه خالی دارم”.
در عوض دغدغه هایمان بازهم جدی هستند. اینکه از امروز که ۱۵ سال داری، باید مثل یک مرتاض روی کتابهای میخی مدرسه ات دراز بکشی و تا بیست و چهار سالگی همانجا بمانی. بترسی از این که قرار است چند صفحه پر از سوالات “چهار گزینه ای” ، آینده تو ، شغل تو ، همسر تو و لقب تو را تعیین کنند. تو فقط سه ساعت برای همه اینها فرصت داری.
شادی ها و دغدغه های جوانی ما: شادی ها کمرنگ تر میشوند و دغدغه ها پررنگ تر. شاید هم این باشد که شادی هایت هم، شکل دغدغه به خودشان میگیرند. مثلا شادی تو این است که روزی خانه و ماشین می خری . اما رسیدن به این شادی ها برایت دغدغه می شود. رسیدن به آنها برای تو هدف می شود. هدفی که حتما باید “جهان سومی” باشی که آنرا داشته باشی و هیج جای دیگربرای کسی هدف نیستند.
معیارهای ” آدم خوب بودن” جهان سومی هم دغدغه تو میشود. اینکه سر پا مثانه را خالی کنی یا نشسته. اینکه موهای کجای بدنت را میتراشی و کجا را نمیتراشی. و میترسی از اینکه نکند کسی قبل از خدا، تو را در این دنیا محاکمه کند.
بعضی از شادی هایت غیر انسانی میشوند. با پول شهوتت را میخری. با گردی سفید مست میشوی نه با شرابی سرخ. با دود دغدغه هایت را کمرنگتر میکنی و غبار آلود.
اگر جهان سومی باشی، استاندارد و مقیاس های تمام اجزای زندگی تو، جهان سومی می شوند. اینکه در سال چند بار لبخند میزنی. در روز چند بار گریه میکنی. راهی که تو را به بهشت و جهنم میرساند. و حتی جنس خدای تو هم جهان سومیست.
در این دنیای عجیب، دیدن دست برهنه یک زن هم میتواند براحتی تو را خطاکار کند و قلبت را به تپش وادارد. در این دنیا “سلام ” به غریبه و بی دلیل، نشانه دیوانگیست. لبخند بی جای زن هم دلیل (……) اوست.
در این جهان سوم ، کسی را نداری که به تو بگوید چقدر مسواک و خمیردندان، واکسن، ک.ا.ن.د.و.م، بوسیدن، خندیدن، رقصیدن خوب هستند. اینکه آینده خوب را خودت باید رقم بزنی و کسی قرار نیست برای این کار به تو کمک بکند. اینکه همیشه جهان اول ، طاعون جهان سوم نیست.
گاهی فکر میکنی که به سرزمین جهان اولی ها مهاجرت کنی تا از جهان سومی بودن رها شوی. اما می فهمی که با مهاجرتت شادی ها، دغدغه ها، جهان بینی، خدا و معیارهایت هم با تو سفر میکنند. گاهی می مانی که این جهان سوم است که کیفیت تو را تعیین میکند یا اینکه “تو ” جهان سوم را درست میکنی؟
نویسنده: ناشناس جمله ۵
سلام استاد .به نيت شما يه فال گرفتم .خونه نيستم و تو مهموني با موبايل پيغام ميزارم چون به يادتون بودم.
بارها گفته ام و بار دگر ميگويم.كه من دلشده اين ره نه به بخود ميپويم.
يلدا تون مبارك.اميدوارم آغازي پر از بركت رو پيش رو داشته باشيد.شاد باشيد،پر آرامش
جوانتر که بودم، فکر می کردم آن چیزهایی خوبند که مال منند، متعلق به منند. اما امروز داستان چیز دیگری است، حس بزرگتر شدن دارم، خوب یا بد. امروز می دانم که آن چیزهایی خوبند که دوستشان دارم و هستند، هر چند مال من نباشند، متعلق به من نباشند. چیزهایی که من دوستشان دارم. کسانی که من دوستشان دارم. می دانم که مال من نیستند، مال هم نیستیم. شب در ماوایی دیگر می آرمند. صبح در جایی دیگر بیدار می شوند. اما من را همین بس که می دانم هستند، وجود دارند، زنده اند، نفس می کشند. هر چند مال من نباشند، مال هم نباشیم. اما این را حق خود می دانم که به داشتنشان فکر کنم. هرچند خوشحالم که هستند، زنده اند، نفس می کشند. هرچند می دانم که حالا، مال من نیستند. هرچند می دانم که حالا، مال هم نیستیم.[ جمله ۴
چقدر زیبا بود آقای آلبرت.
آره داشتن دوستان و افرادی که داریشون و صدای تپش قلبشون رو میشنوی و میدونی که نفس میکشنند و هستند و میدونی که دوستشون داری ،میشه بهترین چیزی که داری و باید باید باید بابتش خوشحال بود.
چرا خودتون چیزی نمی نویسید؟
حرف نزدن صابخونه حس خوبی به مهمون نمیده.
من کلی وقته دارم میگردم اما جمله ای پیدا نکردم که خیلی خاص باشه.
فکر کنم باید براش یک پست اختصاصی بگذارم.
آدم از متوسط اطرافیانش خیلی بهتر نمی تونه باشه….
سلام
و هیچ کس نفهمید خدا هم تنهاییش را فریاد میزند:قل هو الله احد
ممنون بابت فایل. حس خوبی داد.
راستش جمله که زیاده و اکثر ماها هم خیلی از جملاتون رو می دونیم ولی یه جمله که تو زندگی خیلی خوب بهش عمل کردم می گم…
((حتی خداوند به قضاوت در مورد انسان ها نمی پردازد مگر اینکه عمرش به پایان برسد)) امرسون
من این جمله رو نشنیده بودم جالب بود
میگم امشب که آخرین شب دنیاست و ما هم قراره از فردا زندگی نویی رو آغاز کنیم حسابی به خودمون برسیم به توصیه های بهداشتی هم توجهی نداشته باشیم
همه موافقن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
ما که بساطمون رو داریم با بروبچ آماده میکنیم
در خدمت همه هم هستیم
خداییش این یه جورایی نامردیه.
اگه کسی بخواد از دید شما نگاه کنه که دیگه منتقدتون نمیشه!!!
خوردند و نوشیدند و رقصیدند. مهمانی. و زندگی مگر چیست جز بازی خوردن و نوشیدن و رقصیدن. گفتند و شنیدند و خندیدند. دوستان. و زندگی مگر چیست جز بازی گفتن و شنیدن و خندیدن. و نگاههایی که دزدانه بر هم افکندند. برخی از اشتیاق و برخی از حسرت. و زندگی مگر چیست جز بازی اشتیاق و حسرت. بازی نگاهها. و یادم آمد آن روزی که دزدانه نگاهش کردم و احساس کردم سنگینی نگاه دزدانهاش را. و یادم آمد آن روزی که دیگر نخواستم آن نگاه دزدانه را. و چه سخت بود آن روز. و زندگی مگر چیست جز بازی نگاههای دزدانه و آرزوی روزی که نگاهش کنیم و نگاهمان کند، ولی نه دزدانه. و وای به آن روزی که بفهمیم زندگی همان نگاههای دزدانه بود و بس. و تنها همین برایم مانده. حسرت آن نگاه دزدانه. دوراهی
استاد نمیخواید استارت مهمونی رو بزنید؟
۱ ساعتش رفت آخه 🙁
من اینجا نشسته ام ستاره. داشتم فکر میکردم به عنوان جمله خوب، خودم چی بنویسم اینجا.
منتظریم ببینم تا به جنب و جوش در بیایم
من میرم و برمیگردم
فعلا
سلام محمد رضای عزیز
شب یلدات مبارک
این شب رو به دوسای گل سایت هم تبریک می گم.
سلام محمد جان.
امیدوارم برای تو هم شب خوبی باشه
اگر میخواهید خوشبخت باشید زندگی را به یک هدف گره بزنید نه به آدم ها و اشیا(انیشتن)
تقدیم به همه شما دوستان
آرزویم عاشق شدنت است ، آنقدر بخندی که دلت درد بگیره .
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری .
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری .
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی .
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی .
از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه .
آخرین امتحانت رو پاس کنی .
کسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه .
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمیکردی پول پیدا کنی .
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی .
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه، بدون دلیل بخندی .
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه .
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی .
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما میاره . عضو یک تیم باشی ، از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی .
دوستای جدید پیدا کنی .
وقتی اونو میبینی دلت هری بریزه پایین .
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی .
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی .
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و ببینی که فرقی نکرده .
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی .
یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره .
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و … باز هم بخندی .
اینها بهترین لحظههای زندگی هستند ، قدرشون رو بدونیم .
یلدات مبارک 🙂
سلام
یلداتون مبارک
سلام یلدای تو هم مبارک باشه
بالاخره دانلود کردم
دارم گوش میدم
🙂
خوبه که جزو اولین نفراتی بودیم که این هدیه رو گرفتیم.
ممنون به خاطر این هدیه ی دوست داشتنی که همیشه تو صفحه ی کامپیوترها و موبایل ها save میشه و میمونه.
خاصیتی نداره فایلش ستاره. اما خوب شب یلدا قرار نیست بحث فلسفی داشته باشیم.
اختیار دارید.
من کلی دارم ذوق میکنم.
🙂
بالاخره دانلود شد، دارم گوش میدم