دوره آموزشی مقدمه‌ای بر تفکر سیستمی (کلیک کنید)

حرفهایی که گفته نشد: سرشت و سرنوشت (۳)

پیش نوشت یک: لطفاً اگر نوشته اول و نوشته دوم درباره سرشت و سرنوشت را نخوانده‌اید، قبل از مطالعه این نوشته سری به آنها بزنید.

پیش نوشت دو: مطالب این سری، ارزش علمی، فرهنگی، هنری،‌ اجتماعی، شخصی و شغلی ندارند و صرفاً تراوشات ذهنی پراکنده و شطحیاتی هستند که در لحظه‌ی نگارش به قلم نویسنده آمده‌اند و خود او هم، ممکن است بعضی از اینها را حتی درست در لحظه‌ی پایان نگارش متن، قبول نداشته باشد. بنابراین صرفاً «محرکی برای اندیشیدن» هستند و نه یک «اندیشه»!

امنیت و شگفتی: دو خمیرمایه‌ای که در کنار یکدیگر، طعم زندگی ما را می‌سازند.

امنیت، به ما احساس تسلط بر محیط را می‌دهد و شگفتی، لذت بازی را.

در همیشه‌ی تاریخ، این دو در کنار یکدیگر بوده‌اند.

برای انسان قدیمی، که در غار زندگی می‌کرد، امنیت سرپناهی بود که او را از سقوط سنگ و بارش باران و دریدن درندگان حفظ می‌کرد و شگفتی، رویدادهای بزرگ طبیعت که هر لحظه او را غافلگیر می‌کرد.

بدون یکی از این دو،‌ زندگی چیزی کم داشت.

انسان کهن، در طول روز،‌ با گشت و گذار در جنگل و بیابان، شگفتی و کشف دنیاهای ناشناخته را تجربه می‌کرد و با خواب شبانه در سرپناه خویش، طعم امنیت را می‌چشید.

تمام تاریخ را، می‌توان به رقص زیبای دو فرشته،‌ دست در دست یکدیگر،‌ بر صحنه‌ی روزگار و پیش چشم مردمان تعبیر کرد: فرشته امنیت و فرشته شگفتی.

پادشاهان در قلعه‌های خود، حرکت خرامان فرشته امنیت را می‌دیدند و در جستجوی شکار، رقص رنگارنگ فرشته‌ی شگفتی را.

زمان گذشت. در کشاکش باورها و ناباوریها، در جنگ افکار و عقیده‌ها، در جادو و معجزه، همچنان انسانها رقص زیبای امنیت و شگفتی را شانه به شانه‌ی یکدیگر می‌دیدند و «شیرینی زندگی» را تجربه می‌کردند.

امروز، امنیت به شکل سنتی و فیزیکی آن، اگر چه همچنان مهم است، اما نقش کمتری در ذهن و زبان ما دارد.

حالا دیگر، ساختما‌ن‌های ضدزلزله، واکسن‌ها، خودرو‌ها، بیمه‌ها و همه‌ی دستاورد‌های انسان مدرن، تلاش کرده‌اند بیشتر از گذشته، سهمی در تامین امنیت فیزیکی انسانها داشته باشند. اما در یک حوزه خاص، امنیت نه تنها بیشتر نشده، که کمتر هم شده است: حوزه فکر و اندیشه.

هیچیک از دستاوردهای بشر، نتوانستند امنیت ذهنی انسان را افزایش دهند.

علم و مهم‌تر از علم، «روش علمی»، در حمله‌ای عجیب به زندگی انسانها، امنیت و شگفتی را با خود سرقت کرده و برای همیشه پنهان کردند.

انسان امروز، از هیچ پدیده‌ای شگفت زده نمی‌شود. او که زمانی برای یک شب زندگی بیشتر، در پی اکسیرهای معجزه آسا می‌گشت، امروز در عین اینکه آن یک شب بیشتر را هم ندارد، اما از شنیدن اینکه علم با دستاوردی جدید، مثلاً توانسته‌ است پنجاه سال به عمر انسان بیفزاید، شاید خوشحال شود، اما احساس شگفتی نمیکند.

همه چیز یا امکان‌پذیر شده یا امکان‌پذیر خواهد شد.

به همین سادگی، شگفتی از زندگی ما بیرون رفت.

گفتیم شاید دلمان را به امنیت خوش کنیم. غافل از آنکه علم، امنیت را هم با خود برد و به ما آموخت که «حقیقت علمی» چیزی است که دیر یا زود باید با «حقیقت علمی دیگری» نقض شود و آن چیزی که قابل نقض و سنجش نباشد، علم نیست. بلکه چیزی از جنس باور است.

انسان امروز، زندگی را همچنان ادامه می‌دهد. در حسرت «امنیت‌‌ها» و «شگفتی‌ها»ی قدیمی، با خاطرات آن دو سر می‌کند و سرگذشت رقص زیبای آنها را در اشعار و حماسه‌های نیاکان خویش می‌خواند. شاید برای لحظاتی،‌ احساس عمیق زندگی در جان نیاکان خویش را تجربه، یا لااقل تصور کند.

در چنین بستری است که انسانها با یکدیگر وارد گفتگو می‌شوند و از سرشت و سرنوشت می‌گویند.

نه برای جستجوی واقعیت دنیا. بلکه برای ساختن تصویری از آن دو فرشته‌ی قدیمی: امنیت و شگفتی.

 

فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) کارآفرینی کسب و کار دیجیتال

ویژگی‌های انسان تحصیل‌کرده آموزش حرفه‌ای‌گری در محیط کار



44 نظر بر روی پست “حرفهایی که گفته نشد: سرشت و سرنوشت (۳)

  • فاطمه گفت:

    سلام
    این قسمت هم مثل دو قسمت قبلی تأمل برانگیز بود.
    من فکر میکنم این تغییر که در امنیت و شگفتی در طول تاریخ برای کل انسانها رخ داده٬برای هر انسانی هم در طول زندگی خودش اتفاق میوفته.در بچگی آغوش مادرم و حضور پدرم توی خونه امنیت بخش بود و خیلی چیزا وجود داشت که برام شگفت انگیز بود…
    به این قضیه که لازمه حتما یه بخشی از روحیه و حالات کودکیمون رو زنده نگهداریم خیلی معتقدم.
    روحیه کودکانه باعث میشه از خیلی چیزا شگفت زده بشیم و خیلی چیزا بهمون حس آرامش بده.
    (ببخشید که یه جاهایی با زبان محاوره ایی نوشتم)

  • بهنام گفت:

    دقیقا همینطور است امروز کمتر چیزی پیدا می شود که حس “شگفتی” را در ما ایجاد کند!

  • mohammad گفت:

    تاالان سه بار هر سه بخش حرفهایی که گفته نشد: سرشت و سرنوشت رو خوندم…….

  • کیان گفت:

    “تو همواره شگفت انگیزی و غافلگیر کننده
    و با هرروزی که می گذرد
    مرا بیشتر اسیر خودت میکنی
    اما ای دوست جدی من
    احساس من به تو
    نبرد آتش و آهن است…”
    آنا آخماتواا.

  • پرستو گفت:

    سلام بر شما
    هر سه متن شما را پی در پی مطالعه نمودم و از متن اول آغاز می کنم.
    تعبیر زیبایی از سه موقعیت نقد، شنیدن و پذیرش داشتید، من به گونه ی دیگر این ها را می بینم، ابتدا بشنوم همان بحث دریافت قطعات پازل است، بعد به تحلیل و نقد بگذارم آنها را و سپس اگر موافق بود بپذیرم. اما نقد من از آن روست که به قول آقای جوادی آملی، انسان بخشی را از استاد و کتاب میگیرد و بخشی را از درون می جوشد و آنچه که از درون می جوشد باعث پیشرفت است.
    در واقع کسی توانسته است سرنوشت خود را خوب پیش ببرد و به مقصد برساند که داده ها را بگیرد و بعد با شرایط خودش به تقابل بگذارد، و بعد از درون خود برترین راه را برای رفتن انتخاب کند. تحلیل کند شنیده ها و بعد پذیرشی ناب داشته باشد، گاهی من بیابان می بینم تصویرم را ولی اگر به تامل بنشینم دریایی است از رحمت برای من!
    اما از واژه ها، این سخن به ذهنم خطور کرد از امام علی (علیه السلام) که فرمود: سخن بگویید تا شناخته شوید!
    واژه های اقوام و ملل مختلف آنها را معرفی می کند. گاها در خواندن متن های تخصصی و مقالات می بینم یک فرد آلمانی اصطلاح خودش را در خصوص آن بحث علمی گفته، و عجیب این اصطلاح زاویه ی جالب تری را نسبت به آنچه رایج است را نشان می هد.
    واژه ها گاها آنقدر باردار هستند که اگر ببارند زمین های تشنه ای را سیراب می کنند. و این واژه ها برگردیم عقب همان توجه به رشد سرنوشت ماست. اگر از درون به تحلیل ها و شنیده ها و نقدهایمان برسیم، واژه های نابی را عرضه می کنیم.
    داشتم می خواندم، این بهخ ذهنم آمد که گفته بودند، علم با تفکر فرق دارد، تعقل با تفکر فرق دارد! این هم جای بحث بسیار دارد، که از تعقل به تفکر برویم و علم کسب کنیم.
    اما امنیت و شگفتی، انسان همیشه در هراس است، این روزها مدام قشر هم سال خود را می بینم که ناآرام و ملتهب هستند. یاد مولانا می افتم: از نیستان تا مرا ببریبده اند…
    هر کس بنا به آنچه که به آن تعلق دارد، ترسی هم دارد، درس، همسر، مال و شهرت و… امنیت را شاید برای حفظ آن تعبیر کند، و پی آن برود…ولی شگفتی را آنجا می دانم که آن گمشده ی اصلی خود ما هستیم و این دنیا مدام دارد آیینه می شود برای نشان دادن توان و قدرت ما، ولیکن نمی بینیم و یا نمی خواهیم ببینیم و این به نظرم نشان از درک نادرست یا درست از گمشده ها دارد.

    راستی انسان اگر نقشی زیبا از گل بزند حتی جایی که دیده نشود، هنری است بزرگ، شاید رورزی ایده ی بزرگی را برای زندگی کسی رقم بزند… ما از آینده نمی دانیم. اما می توانیم خوب رقمش بزنیم.
    سخنانم بسیار است. و لیکن گاه قلم را رها می کنم تا شاید برگه های سفید تنبیه اش کنند بهتر ببیند و بنگارد.
    + سخنانم بطبع برای هرکسی جای نگاه جدید دارد، همچون رشته ام که دنیای مهندسی مواد است، کمی دایره را وسیع نمودم. ببخشید.
    پیروز و موفق باشید.
    پرستو

  • مریم گفت:

    من هم نظیر خیلی از خوانندگان و نظردهندگان داشتم به شگفتی ها فکر میکردم..
    نا خود آگاه به یاد آوردم یک یا دو لحظه ای که انتظار نداشتم کسی به کمکم آید و آمد.
    انتظار نداشتم انسان هایی که به این حد از یکدیگر فاصله گرفته اند و در صورت بروز هر گونه حادثه نیز به دلیل گیر نکردن در آن ماجرا و حرف و حدیث هایی که برایشان باشد، وقایع اطراف را گاه نادیده میگرند و گاه دیده و بی تفاوت از کنارش عبور میکنند.
    گویند سری را که درد نمیکند دستمال چرا باید بست، میروند و دور میشوند…

    آری به شگفتی اندیشدم و تنها به یاد آوردم لحظاتی که انسانیت های دور از دسترس امروزی را دیدم ، احساس کرده ام و با خود گفتم حیات مدیون چنین رفتارهایی است و تا هست باید امیدوارانه و پر تلاش به زندگی ادامه داد.

    گفتی شگفتی، بگذار بگویم برایت که ماندنت در ایران و همه فعالیت های بی نظیرت (رادیو مذاکره ها، متمم، رادیو مدیریت و زندگی و…) همگی شگفت آور است. کسی که مفهوم ارزش آفرینی را خود پیاده کرد و در متمم طی چندین پست آموزش داد.

    از تو و تیم همکارانت علی الخصوص شادی نازنین، شیوای مهربان و سمیه دوستداشتنی که از نزدیک افتخار آشنایی شان را داشتم و تا حدی فشار کار و انگیزه کارشان را لمس کردم سپاس گزارم.

  • رها راد گفت:

    سلام.
    منم از یه زاویه دیگه با هیوا موافقم.قبل از اینکه کامنت هیوا را ببینم داشتم به منفی خوردن کامنت ها فکر میکردم وبیشتر از همه منفی های آقای هومن کلبادی و شهرزاد جان واسم جای سوال داره البته از این بابت نمیگم که من موافق این کامنت هام،خیلی ها رو نخوندم و در مورده برخی ها هم ، در جایگاهی خودم را نمیبینم که نظر بدم ولی حس خوبی به رای ها ندارم.فکر میکنم اگر به جای کلیک کردن بر _ ،گاهی یه کامنت کوتاه نوشته بشه،برای نویسنده شفاف میشه که متن کامنتش رای منفی گرفته یا اسم بالای کامنت باعث شده بعضی ها رای منفی بدن.البته من قصد جسارت به اعضای این خانه ندارم و میدونم جز کم دانش ترین افراد این خانه هستم ولی مهربانی وجاذبه نوشته های محمد رضا باعث میشه یه عده سرزده به این خونه بیان ولی یادشون رفته واسه چی یه این خونه اومده بودن …..

    • هومن كلبادي گفت:

      رها راد عزيز
      از حسن توجهتون ممنونم دوست خوبم
      والا من اصلاً دنبال راي موافق جمع كردن نيستم و صرفاً نظرات خودم رو در مورد مطالب و همينطور ، در مورد نظرات دوستانم بيان ميكنم و هميشه حتي زمانيكه مخالف بودم ، سعي كردم ، حتي كوتاه ، دليل مخالفتم رو بگم و مسائل رو شخصي سازي نكنم . بازم ممنونم دوست خوبم و به اميد ديدار در سمينار ششم شهريور (۶/۶) و جاي همه عزيزاني كه مثل بهاربهار عزيز ، نميتونن بيان كه ببينيمشون ، سبز

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser