این متن را در شب یلدا، برای شهیدان نوشتم و خواندم. آنها که رفتنشان، مایهی ماندن ما شد و هنوز هم، یا غریباند و یا قربانی!
دانلود فایل صوتی شهید – محمدرضا شعبانعلی
شما مرد جنگ نبودید.
شما مرد خون نبودید.
مرد فریاد و نارنجک و گلوله
مرد زخم و آتش و آهن.
حتی مرد عشق و عرفان…
آن هنگام که «بودن و نبودن»، دغدغهی خانهها و خانوادههای ما بود.
بر عکس این روزها،
فرصت زیاد نبود.
فرصت برای حرف زدن.
فرصت برای بحث کردن.
فرصت برای شعار دادن.
فرصت برای فلسفه بافتن.
فرصت برای کلام و وام…
این بود که شما،
بدون حرف و بحث و شعار و فلسفه،
راه افتادید و به جنگ رفتید.
مرگ برای شما نه فرصت بود و نه تهدید
او هر لحظه با غرش و فریاد،
هزار بار نامش را در گوش شما فریاد زد
میگفتند اینها،
یا بازی جنگ را نمیفهمند یا بازی مرگ را.
که چنان خندان و شاد، به استقبال آتش و آهن میروند.
اما رویای شما،
حفظ لبخند سادهی کودکان بود و نگاه آرام مادران
حفظ آرامش کوچههای شهر و استواری بنای خانهها…
چنین بود که کودک و کوچه و مادر و خانه را رها کردید تا
کودکان و کوچهها و مادران و خانهها بمانند…
ما دوستتان داریم.
اگر چه این روزها،
تراکم کارها چنان زیاد است که وقتی برایتان نداریم.
و مغزمان چنان درگیر، که نامهای جدید کوچهها را فراموش میکنیم.
راستی! میدانید یا نه؟
ما خود، این روزها،
مردان جنگ شدهایم. جنگ با یکدیگر…
مردان میدان و آتش و گلوله
مردان خاک و آهن
مردان آسمانخراشها و برجهای بلند…
شما سهمتان را گذاشتید و رفتید
ما با سهامتان اما، خوب زندگی میکنیم…
دانلود فایل صوتی شهید – محمدرضا شعبانعلی
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
سلام
اينكه نام جديد كوچه ها را فراموش مي كنيم و به نام قبلي صدا مي زنيم،براي بعضي تبديل به نوعي «پز باكلاس بودن» شده.
انگار هر چي خرابي است را منتسب به كساني مي كنند كه براي آبادي رفته اند. با اين فراموشي مي خواهند وابستگي خودشان را به اين جريان انكار كنند.
زنده باشيد استاد
یاد این عاشقان را زنده نگه می داریم و باید حواسمان به افراد غیر موجه و کاسب باشد که از این راه نان می خورند و می خواهند این ارزش ها لوث و بی معنی شود
گل گفتی عزیز
به جای اینکه نام اونها برای نان خودمون خرج کنیم، از نان خودمون برای جامعهمون خرج کنیم.
سلام آقای شعبانعلی.چقدر الان تو جامعه امروزمون بین مردم صحبت از شهید و این مسائل سخت شده.به نظرتون مقصر کیه؟
آوای عزیز. الان که دارم فکر میکنم، «احساس میکنم» هر نام و مفهومی رو میشه با چند روش نابود کرد:
۱) دفاع بد
۲) Exposure زیاد – اینکه مردم اینجا و همه جا دائما آن موضوع را بشنوند.
۳) تقدس نمایی بیش از حد
۴) تقدس زدایی بیش از حد
۵) کسانی دفاع از آن مفهوم را در نزد مردم به عهده داشته باشند که خود نزد مردم جایگاه قابل دفاعی ندارند…
اینکه از میان عوامل بالا، در موردی که تو اشاره کردی، سهم کدامها بیشتر و سهم کدامها کمتر بوده، باید بیشتر فکر کرد…
ممنون از این طبقه بندی عالی، خیلی میتونه در زمینه ها ی مختلفی رهگشا باشه.
بيشترين سهم رو در حال حاضر بيشتر ميشه به مورد پنجم داد
حکمت شادان، نیچه، گزین گونه ۱۹۱
“مخالفت با نوعی دفاع
مزدورانه ترین روش در دفاع از یک آرمان آن است که از آن با دلایل سفسطه آمیز عمداً دفاع کنی”
گاهی فکر می کنم این شیوه ی خاص از کشته شدن -که ما آن را شهادت می گوییم- آنقدر غم انگیز است که هیچ زیبایی ای درش نمی بینم
شاید چند نفرشون رو بیشتر نشناسم اما دلم براشون تنگ می شه، برای همشون، ندیده و نشناخته. گاهی که تصویرشون رو می بینم دلم می گیره. در این که اصل جنگ چیز بیخودیه شکی نیست، نتیجه ی خودخواهی یه عده آدم زیاده طلب، اما با همه ی بدیش بیشتر از این ناراحتم که اون هدفی که به خاطرش رفتن محقق نشد. و یه چیزی که معمولا بهش فکر می کنم خانوادهاشونه. خیلی سخته تحمل نبودنشون. یکیشون رو از نزدیک می شناسم، خانواده ای که بعد از اون به هم ریخت و آرامشی که از بین رفت، مادری که هنوز هم تو خلوتش عکس پسرش دستشه و می بوسش و دلتنگشه، دخترایی که هیچ وقت آرامش پدر داشتن رو حس نکردن. این فقط یکی از هزاران خانواده است. این لطمه ها جبران شدنی نیست نبود هر کدومشون برای همه ی دنیا فاجعه است و بیشتر از همه برای خانوادهاشون. ای کاش همشون بودند.
باهات موافقم.
من همیشه با فکر کردن به شهدا احساس عجیبی پیدا میکنم اینکه اینقدر مرد باشی و وطن و هموطن و ارزشهای این دو برات هدف والایی باشه که خانواده عزیزیت رو بذاری بری با وجودیکه میدونی شاید دیگه برنگردی ، حس غریبیه! این روزها به والیبالیستها، کشتی گیرها، فوتبالیستهای کشورم افتخار میکنم اما با همه ارادتی که دارم ، به شهید فکر نمیکنم و فکر میکنم تعمدا صحبتی ازشون جایی نمی کنم خوب یا بد! شاید دلیلش اون پزشک داروسازیه که گاهی با خودم فکر میکنم چی شد که این داروساز شد ، بدون هیچ مصاحبه ای اومد سرکار الانم بازدهی چندانی نداره یا اون همکاری که علیرغم منضبط نبودن و موارد دیگه هیچوقت تذکری نگرفت … به این خاطر که از همون عزیزانی هستن که پدرشون رو به خاطر من وخانوادم از دست دادن؟ احساس متناقضی تجربه میکنم شاید واسه اینه که ترجیح میدم صحبتی ازشون جایی نکنم خوب یا بد!
الهه عزیز،
مطمئن باش آنان که رفتند هیچ یک جان خود را با منافع نزدیکانشان معامله نکردند. این حق سکوتی بود اندک از سوی تنوره کشان آتش جنگ که بهای یک قطره خون آنها را نیز نداشت!!!
ممنون
پدر بزرگ من از شهدای خرداد سال ۴۲ هستند در سن ۲۸ سالگی با وجود دو فرزند.. شجاعتش در مبارزه با چیزی که واقعا ظلم میدونست برام همیشه تحسین برانگیز و الهام بخشه.. مادرم او را به یاد نمیاره چون ۴ سال بیشتر نداشت که پدرش روی تخت بیمارستان با خنجر ماموران ساواک که در شکمش فرو رفت کشته شد. جنازه رو تحویل نمیدادن و اجازه عزاداری هم نه.. کت و شلوار و پیراهن خونیش رو که در شکم پاره شده بود در کودکی دیده ام. مادربزرگم نگهش داشته بود اما از بس بی تابی میکرد آخر اونو به آب روان سپردند.بدتر از همه درک نشدن توسط برخی از مردم اون سالها.. مردم میگفتن توی کوچه با چندتا جوون دیگه چاقو کشی کردن و چاقو خورده..اینو ساواک توی دهن مردم محل انداخته بود..حالا فکر کنین یه زن جوون ۲۳ ساله با دوتا بچه در اون فضا چه حالی میتونه داشته باشه. البته اون بنده خدا هم زیاد دووم نیاورد و در سی و نه سالگی با چند بیماری از دنیا رفت.
دوست من ، کمی نزدیکتر بیا، خیلی خیلی نزدیکتر!!!!!!!!
ما مردمان فراموشکار، هرروز تاریخ را تکرار می کنیم…
کاش هیچوقت، هیچ جا، هیچ جنگی نبود… کاش…
” پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را باخود برده است و شهدا مانده اند.”
شهید سید مرتضی آوینی
دوستان سر فرصت و با دقت این، آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی(رتبه اول کنکور سال ۶۴) رو بخونید:
http://mansour.blogfa.com/post-14.aspx
تو رفتی و ما ماندیم با هزاران مجهول در معادله ای به نام زندگی
تو نگران دختران معصوم ، مظاهر شرم و حیا بودی
و ما در فکر مهار دختران فراری و زنان خیابانی
تو سراغ هویزه را از پسران دانشجو می گرفتی
و ما سراغ آن پسران را در دالان های دراز و زیر زمین های نمور
تو در محاسبه سرعت گلوله و اصابت آن بر حلقوم بودی
و ما در محاسبه مرگ آرام و تدریجی معتادان در ویرانه های شهر
تو در قید القاب و مدارک نبودی
و ما امروز پول می دهیم تا عنوان بگیریم
دیگر کسی دلبسته مدرک، ماشین، قبولی فوق دکترا نیست
هم سالان تو یک شبه میلیاردها تومان می خرند و می فروشند
اینجا دیگر حرمله غریبه نیست!!!
چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟؟؟
…
احمد رضای عزیز ، حالا تو بگو
تو با جانت بهای چه را دادی
هم وصیت نامه بسیار تکان دهنده بود و هم متنی که امید گذاشتید…
واقعا سنگین بود
ممنونم از به اشتراک گذاری این مطلب
واقعا زیبا بود..
چقدر ساده میگذریم از راز پرواز آنها…
محمدرضای عزیز همیشه این سوال در ذهن من بوده که مسئولیت امروز ما نسبت به این همه ایثار و گذشتن از ارزشمندترین سرمایه زندگیشان یعنی جان خود ، چیست؟
اینکه به جای اینکه نام اونها برای نان خودمون خرج کنیم، از نان خودمون برای جامعهمون خرج کنیم.
البته میدونم که این کار گرونه. به همین دلیل انتخاب ما در جامعه، «مسلمانی» است و نه «اسلام»
سلام خیلی قشنگ بود خوشحالم که هنوزم ادمایی وجود دارند که اصالتو خاک و وطن براشون مهمه.
امروز که این پست رو دیدم. دلم خواست بعد از مدت ها یک چیزی بنویسم ولی با خودم گفتم شاید یک روزی فرصت شد تا به شما رو در رو صحبت کنم و کمی درد دل از بازماندگان….
اما رویای شما،
حفظ لبخند سادهی کودکان بود و نگاه آرام مادران
حفظ آرامش کوچههای شهر و استواری بنای خانهها… !!!!!
با این دیدگاه دیگر هیچ فرقی بین رزمندگان ما و مثلا ژاپنی و ویتنامی و فرانسوی و … نیست
ولی فکر میکنم ما چیزی بیشتر داشته و داریم
آنجا که میگوید شهید نظر میکند به وجه الله
من اساساً فرقی بین ایران و آمریکا و ژاپن و ویتنام و فرانسه نمیفهمم. مگه فرق هم دارند؟
نه اصلا فرق ندارند به نظرم
بدون مرز و محدوده، وطن یعنی همه دنیا!
روزی که تعبیر این رویا اتفاق بیفته، اون روز دیگه جنگ معنی نداره!
خانوم جلیلی شما همون خانوم جلیلی عرشیا هستین درست میگم؟.کلاس زبان..
شهدای ما علاوه بر وطن بخاطر دین نیز به میدان رفته اند این حقیقت قابل انکار نیست و از وصیت نامه ها و فیلم ها و مصاحبه های جامونده از اونها قابل استخراجه
با تشکر
محمد رضای عزیز
فرق را در جمله آخر بیان کرده بودم ولی به احترام سوالت چند نکته را در باب شهید و شهادت بیان می کنم
– معیار شهید و شهادت باید اختیاری باشد و نه جبری ، چیزی افتخار دارد که اختیاراً برگزیده شود و نه جبراً
– معیار شهید و شهادت باید حقیقی باشد نه اعتباری ، مرزها اعتباری هستند و نه حقیقی . یعنی من اگر صد متر این طرف مرز به دنیا آیم میشوم ایرانی و اگر صد متر آن طرف مرز میشوم عراقی یا افغانی و …
– معیار شهید و شهادت عقیده است که حقیقی و اختیاری است و آنچه که مبنای عقیده است جهان بینی و خصوصا هدف خلقت انسان است . اگر این هدف تبیین شود مسیر حرکت انسان مشخص می شود و شهادت هم به عنوان یکی از منازل این حرکت تعریف می شود.
– حال مشخص می شود که چرا شهید چمران به عنوان اسوه علم و عمل و عرفان مدتی را در لبنان می جنگیده است و در ایران به شهادت می رسد. چراکه به درستی مفهوم ملت را در طول مفهوم امت قرار داده بود.
– و سرور و سالار شهیدان ، امام حسین علیه السلام ، اهل بیت و کودکان و زنان را با خود به کربلا برد.
و نکته آخر اینکه بهترین روش نابود کردن هر نام و مفهومی تعریف جدید و دلخواه از آن نام و کلا تهی کردن آن نام از مفهوم اصلی و مصادره به منظور کردن نامهاست.
آن هنگام که «بودن و نبودن»، دغدغهی خانهها و خانوادههای ما بود.
بر عکس این روزها،
فرصت زیاد نبود.
فرصت برای حرف زدن.
فرصت برای بحث کردن.
فرصت برای شعار دادن.
فرصت برای فلسفه بافتن.
فرصت برای کلام و وام…
با دیدگاه شما موافقم.
نکته اول – بستگی داره که تعریفی که از شهید میدیم چی باشه. اگر معنای اسلامی که کشته شدن در راه خدا باشه و دفاع از مظلوم تفسیر کنیم ٬ قطعا همون مفهوم عقیدتی درسته که اصل هم همین است. نه مرز برداره نه این قدر سطح پایین که امروز مدام تکرار کنیم که اون ها رفتند تا ما کیف کنیم و از امنیت لذت ببریم.
نکته دوم – معنای دوم که هرکسی فارغ از نوع جهان بینی برای دفاع از مردم مظلوم هم وطن خودش بجنگه و کشته بشه هم قابل احترام و خیلی بالاتر از حد امثال بنده است که بخوام نقدش کنم.
نکته سوم – در جنگ تحمیلی هم ما از هر دو طیف داشتیم. نمیشه همه رو با یک چشم نگاه کنیم و بگیم همه فقط برای خاک رفتند یا همه برای افلاک ممکنه عده ای هم برای نان رفته باشند ( که البته خیلی اندکند ) همانطور که در یکی از جنگ های زمان پیامبر(ص)٬ حضرت اشاره به افرادی کردند که کشته شده بودند اما برای نان یا انتقام یا …
پس مهم نیته و ما نمی تونیم امروز با یک جمله همه نیت ها رو پوشش بدیم.
ولی به نظر من قشنگ تره که سطح شهدا رو بالاتر از این تفسیر کنیم
کلاً ملاک سنجیده شدن اعمال ما ” نیت ” است. مثل اینکه یک نفر ممکن است در ظاهر کمک کند که اطرافیان بگویند چه قدر بخشنده است ولی در ذهن و نیت خودش بگوید ” کوفتت ” بشه و …. بعد هم میگویند این دیگه بهشتی است و التماس دعا کنیم از او ، در حالی که نمیدانیم این فرد نیت خیر نداشته و ظاهری کار خیر کرده.!!!