لحظهنگارها، قرار بوده عکسهایی با توضیحات کوتاه باشند؛ در حد پستهای سادهی اینستاگرامی.
این بار گفتم به مناسبت درگذشت دکتر حیدری، عکس پیرترین کتاب کتابخانهام را در اینجا بگذارم: اولین کتاب دکتر حیدری که بیش از نیم قرن پیش، در سال ۱۳۴۷ با عنوان شورای دولتی (مطالعهی تطبیقی در دادرسی اداری) نوشته شده است.
واقعیت این است که از محتوای کتاب چندان سر در نمیآورم. هم تخصصی در موضوع آن ندارم و هم از دورهی نگارش کتاب، زمان زیادی گذشته و محتوای آن، قدیمی شده است. اما همچنان دقت و وسواس نویسنده در همهجای کتاب مشخص و نمایان است و توجه خاص او به ارجاعات و منابع، دقت و وسواس نویسندهی حقوقدان کتاب را منعکس میکند.
از ویژگیهای دیگر این کتاب هم میتوان به تلاش دکتر مسعود حیدری برای ساختن واژههای فارسی مرتبط با این حوزه اشاره کرد که در دورهی خود، تلاشی ارجمند و اثرگذار محسوب میشده است.
شاید این جزو معدود کتابهایی از کتابخانهی من باشد که محتوای آن را کامل نخواندهام و اگر هم بخوانم درک نمیکنم، اما همچنان عزیز است و در جای ویژهای نگهداری میشود. قبل از این هم که به دست من برسد، دکتر حیدری آن را پنجاه سال به عنوان خاطرهی نخستین نوشتهی رسمیاش، با عزت و احترام نگه داشت تا در نهایت، مسئولیت نگهداری از آن را به من واگذار کرد.
جدا از جنبهی یادگاری این کتاب، درس مهمی هم در آن پنهان است. دکتر حیدری، در رشتهای متخصص شد و به رشتهای شناخته میشود که با تحصیلات دانشگاهی او، فاصلهی جدی دارد (الگوهای رفتاری در مذاکره و جنبههای حقوقی قراردادهای تجاری بینالمللی واقعاً شباهتی به حقوق و توسعهی اقتصادی ندارد).
و او در میان بزرگانی که در ایران و جهان میشناسیم، تنها کسی نیست که این ویژگی را دارد. شاید رشتهی دانشگاهی ما، دروازهی ورود ما را به دنیای علم و یادگیری مشخص کند، اما نباید اجازه دهیم مدرک دانشگاهی و کنکوری که سازمان سنجش برگزار میکند، سرنوشت زندگی و مسیر رشد و یادگیری ما را تا پایان عمر، رقم بزند.
سلام محمدرضای عزیز!
نمی دونم از تاریخ آخرین فعالیت من در متمم یا کامنتم در روزنوشته ها چقدر میگذره ولی هر از گاهی ناخودآگاهم بهم هجوم میاره و مثل کسی که مدتی در محلی یا جایی خاطره ای خوش یا ناخوش داشته و روان ناخودآگاهش اون رو وا می داره که بره و از دور به اون محل و آدماش و… یه نگاهی بی اندازه میام اینجا و…
راستش وقتی مطلب مربوط به درگذشت دکتر حیدری رو میخوندم بازم در مورد ایشون مثل دیگرونی که از رشته حقوق رفتن و به سایر دانش ها و فنون سر درآوردن(بزرگانی مثل ایرج پزشک زاد، داریوش آشوری، امیرحسین جهانبگلو، محمدحسین تمدن جهرمی، محمدعلی اسلامی ندوشن، محمدعلی موحد و…) و فرد مفید و مطرحی شدن این به ذهنم اومد که ای کاش می شد هم بهشون دست مریزاد بگم و هم بگم واقعا چه جوری شد، آخه به چی فکر می کردید، چه احساسات دوگانه یا چندگانه یا تردیدهایی قبل از چنین تصمیم هایی داشتید، راضی هستید یا نه( که قطعا بودن) و…
——————-
حقیقتش این مدت اینجا نبودم چون احساس می کنم علی رغم اینکه تو این مدت تو رشته خودم یک کتاب تالیفی و یک ترجمه ای داشتم و کار تو رشته خودم و سرگرم مطالعه کتاب و مختصر یادگیری چیزهایی و… هنوز احساس میکنم نیازمند اینم که تو فضای غیر دیجیتالی زندگی! باید کمی به رضایتمندی بیشتر و حتی موفقیت بیشتری برسم تا حضور و فعالیتم در فضای دیجیتالی این چنینی ضروری( از جهت انتقال دانسته های دیجیتالی به زندگی غیر دیجیتالی)، واقعی تر و مفیدتر و بی نقاب تر باشه. اما امیدوارم این رفع سردرگمی خیلی زود برطرف شه و کش نیاد….
با احترام
وحید نصیری
سلام جناب شعبانعلی عزیز
راستش بعد از کلی دردسر و به یمن حضور قرنطینه های خانگی تونستم سایتی کوچکی بزنم و میخواستم در قسمت ” دوستان من ” برا شما کامنت کنم اما گفتم نه هنوز زوده
خب چندتا کتابی خوندم و چندتا مطلبی نوشتم اما راستش رو بخواهید باز هم گفتم قطعا هر کسی به لیست دوستان من اضافه نمیشه و هنوز زوده
دیگه امروز زد به سرم و گفتم میام اسم سایت مینویسم یا اضافه میشم یا نه
خب وقتی اومدم بنویسم دیدم کامنت ها بستست.
راستش زندگی پره از این حال گیری هاا 🙂
این لبخند بلند من که روی لبمه گفتم به عنوان کامنت ثبت بشه در لحظه نگار شما
سالم و تندرست باشید
محمدعلی جان. کامنتگذاری روی اون مطلب رو فعال کردم.
قبلاً هم یه جا اشاره کرده بودم که من کامنتنویسی روی نوشتههای قدیمی خودم رو غیرفعال کردم چون واقعاً دیگه تاریخشون گذشته و دوست ندارم دوباره بحثشون زنده بشه.
نتیجه اینکه چند وقت یک بار باید تاریخ این مطلب «وبلاگهای دوستان من» رو جلو بیارم تا دوباره بشه روش کامنت گذاشت.
متأسفانه این چند وقت، فراموش کرده بودم.
شاید مطلبی که میخوام بگم ارتباط مستقیمی به نوشته شما نداشته باشه اما به نظرم اومد فقط میتونم همینجا بنویسم.
اول اینکه از عیدی بینظیرتون تشکر میکنم، با اینکه همانطور که خودتون فرمودین برخی از مطالبش رو بارها ازتون شنیده بودم، جمعبندیش خیلی بهم چسبید.
ولی یه مسئلهای که دوست داشتم نظر شما رو در رابطه باهاش بدونم، خوندن همزمان دو یا سه کتاب با هم هست که آیا به نظرتون روش مناسبیه؟ یا نه، باید یک کتاب رو بخونیم و به سرانجام برسه و بعد سراغ سوالات بعدی و کتابهای بعدی بریم؟
پیشاپیش از پاسخی که میدین سپاسگذارم!
تا جایی که من میدونم، دربارهی موازی خواندن یا نخواندن، کسی مطالعه و بررسی جدی و رسمی نکرده که بشه دربارهاش حکم قطعی داد. بنابراین همه چی به «تجربهی شخصی» و «سلیقهی فردی» برمیگرده.
اگر سبک من رو بپرسی، من موازیخوانی دارم. در واقع یکی از طبقههای کتابخونهی من، به کتابهایی اختصاص داره که دارم موازی میخونمشون.
چون واقعاً بعضی وقتها پیگیری یک کتاب خستهکننده میشه و آدم به تنفس احتیاج داره و یک روش تنفس هم اینه که مطالعهی یک کتاب دیگه رو ادامه بدیم.
این روشیه که توی «مواجهه با اهمالکاری» هم پیشنهاد میشه. یعنی میگن یک فهرست از کارهایی که در اونها اهمالکاری میکنید تهیه کنید. وقتی دیدید حال و حوصله ندارید یکی از کارها رو انجام بدید، به جای خوابیدن و تنبلی کردن و سرگرمیِ الکی و بیخاصیت، به سراغ یک کار دیگه در اون فهرست برید (در واقع، از یک کار نامطلوب یا دشوار، به کار نامطلوب یا دشوار دیگهای پناه ببرید).
تنها نکتهای که من همیشه رعایت میکنم اینه که دو کتاب با موضوع مشابه رو همزمان نمیخونم. چون ترجیح میدم سفری که یک نویسنده برام طراحی کرده، با سفر مشابهی که یک نویسندهی دیگه طراحی کرده، مخلوط نشه و ذهنم در طول مسیر، تسلیمِ «یک نفر» باشه.
برای من، ذکر نکتۀ پایانی متن تلنگری مثبت و البته مهر تأییدی بر مطالعات و فعالیتهایی است که دارم. چون من هم از افرادی بودم که بعد از رشتۀ مهندسی، علاقهمند به علوم انسانی و شناخت رفتار انسانها شدم و کمکم به این پی بردم که چقدر پافشاری و اصرار بر فعالیت در رشتۀ تحصیلی که خوندیم، ما رو از چیزی که ممکن بود در اون بهترین باشیم دور میکنه! (احتمالاً)
و در نهایت نگاه شما به کتاب و کارهای دکتر حیدری، و اینکه حتی پس از رفتن ایشون هم، کماکان چون دانشجویی پذیرا، از کارها و زندگی ایشون درس میآموزید برای من نکتهای ارزنده بود.
نظر شخصی من اینه که آدم های معمولی و رو به ضعیف همش دنبال این هستند که بعد از مرگشون چیزی بمونه!
انسان های بزرگ خود بخود طوری زندگی می کنند که در جریان طبیعی زیستن شون، برکاتی به یادگار می مونه و بعد از مرگشون ازشون یاد میشه
من همیشه به خودم می گم تا زنده ای، با زندگی کردنت چیزی باقی بگذار. بعد از مرگ چه فایده.
…
و یکی از مصداق های فوق العاده برای زندگانی(نه زنده مانی) دکتر حیدری هستند که حتی کسانی که ایشون رو ندیدند مثل من، در چند سال اخیر با ایشون زندگی کرده اند. با کتاب هاشون، فیلم هاشون، صوت هاشون و منش و رفتارشون.
…
پُست بالا هم که بعد از پُست مربوط به پرواز ملکوتی ایشون قرار داده شده تایید کننده همین مطلبه که واقعا دلچسب بود چون نشون داد ایشون زنده هستند و از بین ما نرفتند. کتاب هاشون رو خواهیم خوند و برای من به شخصه همچنان در منزلم حضور دارند.