متأسفانه دکتر مسعود حیدری، پدر مذاکره ایران را از دست دادیم.
درد فقدان ایشان برای من، دوچندان است. چرا که در تمام این سالها، ایشان علاوه بر مقام استادی، مانند پدر، حامی معنوی من نیز بودهاند و چنانکه همیشه خدمتشان عرض کردهام، بخش مهمی از داشتههای امروزم را مدیون لطف و حمایتهای ایشان بوده و هستم.
طی ماههای اخیر، بارها این سعادت را داشتم که خدمتشان برسم و پای تختشان زانو بزنم و از دغدغههایشان بشنوم. دکتر مسعود حیدری تا آخرین لحظهای که در میان ما بودند، عشق ایران را داشتند و همیشه تکرار میکردند: «من نگران ایرانم. اما میدانم که روزی، همهی آنها که از این کشور رخت بستهاند، به اینجا باز میگردند و در کنار همهی آنها که ماندهاند، این ویرانه را دوباره خواهند ساخت.»
قطعاً روزی، شاگردان ایشان، آرزویشان را عملی خواهند کرد.
سلام محمد رضای عزیزم،
هر چند خیلی دیر است اما امیدوارم تسلیت صمیمانه من بابت درگذشت این استاد بزرگوار را بپذیری.
حدود ۱۰ سال پیش در هتل المپیک سعادت حضور در محضر ایشان بابت آموزش مبانی قراردادهای Joint Venture را داشتم. هر چند آن کارگاه چند ساعت بیشتر نبود اما منش های رفتاری ایشان بیشتر از هر چیزی رخ نمایی می کرد.
خداوند روح ایشان را قرین رحمت کند و تو را برای ما حفظ نماید.
با امید و آرزوی بهترین ها،
محمدرضا جان, هرچند با تاخیر, درگذشت استاد رو تسلیت عرض می کنم.
شما خودت دریایی از دانش مذاکره هستی، امیدوارم این «منشها و ویژگیهای اخلاقی» استاد حیدری را بیشتر برای ما جوانترها بنویسی.
سجاد جان.
البته من درک میکنم که تو اصطلاح «دریا» رو از سر تعارف بهکار میبری. اما اگر «قطره» هم میگفتی، به اندازهی کافی در سواد من اغراق شده بود.
واژهی دریا من رو همیشه یاد تعبیر نیوتن میندازه که در کتاب «زندگی نیوتون» نوشتهی بروستر (Brewster) نقل شده. جایی که نیوتن میگه من فقط پسربچهای مشغول بازی در ساحلِ دریای علم بودم که صدف کوچکی پیدا کردم، شاید کمی بهتر از صدفهای دیگر.
وقتی یادمون میفته که ارسال کاوشگرهای فضایی و ماهوارهها، هنوز بر پایهی قوانین نیوتن هست، اونوقت معنی «بازی در ساحل دریا» رو بهتر میفهمیم.
خلاصه اینکه به نظرم اگر دکتر حیدری رو هم، بازیگرِ ساحل دریای مذاکره بدونیم و شاگردانشون رو هم کسانی که از دور سرگرم دیدن بازی ایشون بودن، به نظرم به واقعیت نزدیکتریم.
من همیشه از دکتر حیدری این نکته یادم مونده که در «ایراد» کسی سخن نمیگفت. مشغول کار خودش بود و اگر هم از کسی نام میبرد، زبان جز به تعریف باز نمیکرد.
اما راستش این روزها گاهی با خودم میگم: کاش دکتر حیدری کمی از حجم کلاسهاشون کم میکردن و بیشتر دست به قلم میبردن تا ما میراث مکتوب بیشتری ازشون داشته باشیم.
درسته که تربیت شاگرد هم کاری ارزشمند و ستودنی محسوب میشه، اما شاگرد واقعی رو با نوشتن هم میشه تربیت کرد. ما الان با یک خیل بزرگ از شاگردان حضوری ایشون روبرو هستیم و دیگرانی که باید دانش ایشون رو به شکل دست دوم و با واسطه، از طریق این شاگردان بشنوند و یاد بگیرند. در شرایطی که نمیدونیم چقدر اون گفتهها و ایدهها و افکار و دانستهها، در این میان گم میشه یا تغییر میکنه.
به طور خاص، من نگران دانش ایشون در «تدوین قراردادهای بینالمللی» هستم که اگر چه ویدئوها و جزوههایی ازش موجوده، اما بخش بزرگی از اون دانش، با درگذشت ایشون از دسترس ما خارج شده و این واقعاً تأسفباره.
محمدرضای عزیز
یکی از آرزوهایم این بود که روزی محضر ایشان را درک کنم. اما حیف که نشد و این حسرت هم به لیست بلند بالای حسرت هایم اضافه شد.
اما نوشته ات باعث شد که خاطره ای در ذهنم زنده شود. یادم می آید ۱۲-۱۳ ساله بودم که با وجود اینکه خانواده با گوش دادن موسیقی مخالف بودند کاست آلبوم حسرت محمد اصفهانی را گرفتم و شیفته و شیدای او شدم. بعد ها هم سیاوش قمیشی هم همراه آن روزهایم شد. یادم می آید که حدودا بیست ساله بودم که با خودم به روزهایی فکر می کردم که دیگر اصفهانی و سیاوش نخوانند و غم و قصه نخواندنشان را می خوردم. اما حالا با تعجب غرق در لذت هنرنمایی همایون شجریان می شوم و خوش سلیقگی انتخاب اشعار چاوشی! بعد از آن مدتها ست که فکرم درگیر تک تک استعداد هایی است که در گوشه کنار این دنیا به هدر می رود جلوگیری از هدر رفتنشان هم آنقدرها کاری سخت و نشدنی نیست!
مدت هاست که یقین دارم کائنات به سمت جلو می رود. مدتها ست هرگاه کسی امروزمان را عقب تر و پست تر از گذشته مان می بیند و با نا امیدی شروع به گلگی می کند و خبر از آینده ای تاریک می دهد، بی درنگ از پای صحبت هایش بلند می شوم و او را در ذهنم بی عرضه ای می بینم که از روی ناتوانی برای ایجاد تغییر، پای منقل خاطره بازی در حال نوشخوار حسرت خاطره های قدیمی است و پس از آن هم نئشه آن روز ها می شود و بعدش هم هیچ و هیچ!
خوش به سعادت دکتر حیدری که معلم بود و توانست آنچه به دست آورده را به شاگردانش انتقال دهد. دارایی آدم ها فقط مال و اموال نیست. چه دارایی ای با ارزش تر از دانایی وجود دارد؟ و چه لذتی بالاتر از این می تواند باشد که ببینی توانسته ای دانایی ات را به شاگردانت بیاموزی؟ چه حالی خوش تر از اینکه وقتی که داری می روی ببینی هیچ چیز را برای خودت نگه نداشته ای و به معنای واقعی کلمه سبک بال عازم سفری؟
محمدرضا من هم چون تو به تحقق آرزوی دکتر حیدری یقین دارم و خوش به سعادتت که قدم در مسیر تلاش برای تحقق این آرزوی زیبای استادت برداشته ای! کاش ما هم چون تو شاگرد خوبی برای استادانمان باشیم! محمدرضای عزیز استاد های بزرگ در ایران کم نیستند. این روزها شاگرد کم است. البته شاید هم شاگرد کم نباشد و آنکه آداب شاگردی کردن را بلد باشد کمیاب باشد!
خداوند این مرد بزرگ را از دریای رحمتش سیراب گرداند.
ضمن عرض تسلیت، امیدوارم که سایر شاگران ایشان و شاگردانِ شاگردان ایشان بتوانند بیش از پیش فضا را برای زندگی و نفس کشیدن بهتر در ایران و جهان فراهم کنند.
به نکته خوبی اشاره کردی شما (در کامنت ها)
مراسمی برای «صفات و ویژگیهای اخلاقی ایشون» رو مرور کنیم.
چیزی که خیلی بیشتر از گریه و شیون و … می تواند برای همه ما خاطره ساز و با ارزش باشد.
چند داستانی رو هم که در پاسخ به دوستان مطرح کردی واقعا آموزنده بود.
محمدرضا جان، کاش من هم جوری زندگی کنم که سهمی در شادی و خوشبختی آیندگان داشته باشم.این غم رو بهت تسلیت میگم. خاطرم هست که کلیپی ازیشون گذاشته بودی و ازینکه چقدر احساس خوبی داری از شاگرد این عزیزان بودن. من وقتی خبر فوت این عزیزان رو میشنوم احساس تنهایی میکنم. نمیدونم. وقتی آدمهای عزیز از بینمون میرن شاید انقدر آدمهای عزیز کم شدن که احساس تنهایی عمیقی بهم دست میده، شاید نه احساس تنهایی، احساس بیپناهی. نمیدونم. میخواستم بگم امیدوارم آرزوی دکتر محقق بشه.
درد از دست دادن افراد نزدیک، بسیار سخت هست حتی با وجود اینکه واقعیت رفتن از این دنیا، برای همه وجود داره. من ایشون رو توی فایل رادیو مذاکره ی شما شناختم و فقط هم در همین اندازه. بی شک با شناختی که از شما دارم، ایشون مرد اثرگذار و آینده سازی بوده و البته که هستن. افرادی با این مدل ذهنی، بیشترین چیزی که از خودشون برای بازماندگان به جا میزارن (البته از نظر من)، فضای فکری برای ادامه دادنِش هست.
ازاینکه ایشون فردی مثلِ شمارو برای این هدف دارن و ازینکه همه ی ماها شمارو داریم خوشحالم، که باعث میشید مسیر درست رو ببینیم و در چارچوبش حرکت کنیم.
درگذشت ایشون رو تسلیت میگم.
[…] اگرچه در مجموع بیشتر از چند ساعت – آن هم اکثرا بصورت غیرحضوری – پای صحبت و کلاس درس دکتر حیدری ننشستهام، فکر میکنم امید و عشق به زندگی و ایران، از مولفههای شخصیتی پر رنگ ایشان بوده است. نکتهای که شاگردان قدیمی ایشان همگی به آن اشاره دارند (+). […]
فکر میکنم دکتر شریعتی یه جایی تو کویر بود که گفته بود که – نقل به مضمون- “برایت آرزو میکنم در زندگی با یکی دو روح بزرگ برخورد داشته باشی.. دو را برای زیباییِ جمله آوردم. با یکی هم برخورد کنی خیلی خوش شانس بوده ای…”
من هیچ وقت سعادت شاگردی ایشونو نداشته ام. اما از تو محمد رضا که شاگرد مستقیمشون بودی بسیار آموخته ام و میتونم بگم در زندگی من بسیار موثر بوده ای .و از این بابت از بخت خودم سپاسگزارم. فکر میکنم کسایی که در زندگیشان مستقیما با ایشون برخورد داشته اند خیلی خوش شانس بوده اند. از این بابت به تو تبریک میگویم و از بابت از دست دادنشان هم تسلیت. خوشحالم که میراث خوبی مثل محمد رضا شعبانعلی به جا گذاشتن.
خیلی وقتها به این فکر میکنم که نقش من در این دنیا چیه و در نهایت از خودم چه انتظاری دارم. شاید بتونم بگم تا الان پذیرفتم که من و بقیه نقطه هایی از خطوط و مسیرهای مختلف هستیم که شاید حتی نتیجه ی انتخابها و اعمالمون رو در طول زندگیمون نبینیم، اما این مهمه که تو مسیری قدم برداشته باشیم که به درستیش یا مفید بودنش یا داشتن هر ویژگی دیگه ای که برامون مهمه، ایمان داریم.
امیدوارم راهی که این استاد بزرگ در ایران پیش میبردند،با شایسته ترین انسانها ادامه پیدا کنه و روزی آرزوی ایشون برای ایران محقق بشه و اون روز یادمون باشه که چیزی داریم حاصل ذره ذره تلاش اینچنین افرادی هست.
و امیدوارم همه، از جمله خودم، بتونیم مسیر درست خودمون رو مثل ایشون پیدا کنیم و با ایمان و اراده و عشق ادامه اش بدیم.
روحشون شاد.
سلام
وقتی این پیام رو خوندم ناراحت شدم، از طرفی تسلیت گفتن رو دوست ندارم چون خودم هیچوقت دوستش نداشتم، انگار هر کسی با تکرار این کلمه مدام بهت یادآوری میکنه که دیگه اون عزیز رو نداری و یطوری نیستی اون شخص رو میخواد بهت یادآوری کنه که برای تو اتفاقا همیشه هست و از طرفی متاسفانه من ایشون رو نمیشناسم.
اما به رسم ادب و احترام میخواستم که باهاتون همدلی کنم.
دیروز کمی در مورد ایشون خوندم و فایل صوتی شما و ایشون رو گوش دادم و به خودم گفتم یک نکته هر چند کوچک و در اندازه توان خودم از صحبتهای ایشون انتخاب کنم و سعی کنم در وجود خودم نهادینه کنم، کلمه پرکاری جذبم کرد.
آقا معلم واقعا متاسف و ناراحتم که حضور فیزیکی پدر معنویتون رو از دست دادید و خوشحالم که پُر هستید از خاطرات خوش و منش ایشون رو با خودتون دارید.
تسلیت میگم واقعا غم انگیزه که آدم یک انسان تاثیر گذار رو از دست بده. اونم تو این روزها که نمیشه همدردی ها رو فیزیکی داشته باشیم و مجبوریم تو چهاردیوار تنهایی خودمون آخرین تصاویر مونده بر ذهن رو مرور کنیم.
روحشون شاد
خیلی متأسف شدم
به شما هم تسلیت می گم محمدرضای جان
علاقه ایشان به ایران برای من خیلی دوست داشتنی بود. آن جایی که می گفتند من در اینجا درس خواندم و بزرگ شدم و باید به ایران باز می گشتم تا بسازمش؛ تلنگری جدّی به خیلی از ماها بود. راهش مستدام.
ای کاش می شد در این روزها که بیش از هر زمانی به حضور انسانهای بزرگ و با تجربه و باسواد نیاز داریم، مرگ رو متوقف کرد.
اما… .
از شنیدن خبر فوت ایشون بسیار متاسف و غمگین شدم.
یادشون گرامی باد.
در حد و اندازه من نیست در مورد ایشون حتی جمله ای بنویسم.
محمدرضای عزیز.
از غمتون غمگین میشیم، همون طور که از خوشحالیتون شاد.
یادشون در قلبتون سبز.
محمدرضای عزیز دورادور میدونم که چقدر این انسان نازنین رو دوست داری. بهت تسلیت میگم و از صمیم قلبم آرزو دارم که بتونیم کاری بکنیم که با رفتنمون از این دنیا، کسی مثل تو در موردمون بنویسه.
حال دلت خوب…
محمد. من یه نکتهای رو دارم به تدریج، بیشتر و بیشتر یاد میگیرم. به حرف تو ربطی نداره. اما دوست داشتم اینجا بنویسم.
اونم اینه که توی رابطه با کسانی که دوستشون داریم، حالا پدر و مادر، معلم، شریک عاطفی یا هر رابطهی دیگه که برامون ارزشمنده، لحظات بزرگ و اتفاقهای خیلی عجیب نیستن که خاطرهی ما رو از رابطه میسازن. اتفاقها و لحظات کوچیک هستن که میتونن حس خوب یا حس بد به ما القا کنن. آدم باید خیلی مواظب این لحظههای کوچیک باشه.
من هر وقت دیدن دکتر میرفتم، روی صندلی نمینشستم. چون میدیدم ارتفاع سرم بالاتر از سر دکتر قرار میگیره و احساس میکردم این بیاحترامیه.
پایین تختشون زانو میزدم مینشستم که همارتفاع باشیم.
خانومشون خیلی وقتها تعارف میکردن که روی صندلی بنشینم و منم بدون اینکه توضیح خاصی بدم، تشکر میکردم و باز سر جای خودم روی زمین مینشستم.
یه بار دکتر حیدری بعد از تعارف خانومشون، گفتن: این بالا نمیشینه. چون پروتکلها رو بلده.
شاید باورت نشه، الان به من بگن بزرگترین دستاوردت توی دنیای مذاکره و اتیکت و ادارهی جلسات و … چیه، میگم: همین یه جملهی دکتر حیدری.
ایشون خیلی جاهای دیگه به بهانههای مختلف، لطفهای بزرگی به من داشتن و صحبتهای مختلفی رو مطرح کردن. اما اون لحظهی سادهی کنار تخت، برای من یه دنیا بود. انگار توی یه امتحان بزرگ نمرهی خوب آوردی.
این مثال و خیلی مثالهای دیگه، من رو به نتیجه رسونده که توی رابطه با کسانی که دوستشون داریم، با کمی دقت، میتونیم لحظاتی رو بسازیم که یه عمر به خاطرش حس خوب داشته باشیم و برعکس، با کوچکترین بیدقتی، ممکنه کاری بکنیم که یه عمر تأسف بخوریم.
بعد از اون تجربه، من با دقت بیشتری به رفتارم با بزرگترها توجه میکنم و قدر لحظههای کوچیک رو بیشتر میدونم.
چقدر اين كامنت خوب بود
ممنون محمدرضاي عزيز
محمدرضا جان.
به نکته بسیار ظریف و آموزنده ای در مواظبت از لحظه های کوچیک زندگی اشاره کردی. راستش دیشب داشتم کتاب”زندگی پنهان ذهن” از ماریانو سیگمان رو می خوندم به جمله جالب زیر برخورد کردم دیدم این مدل برخورد در مدیریت لحظه های کوچیک زندگی نیز می تونه تاثیر گذار باشه. گفتم اینجا بازنشرش کنم :
… آلبرت پیشنهاد می کند دفعه بعد که با آدم های مهم زندگی مان دعوایمان شد، بهتر است به زبان اسپانیایی (یا هر زبان غیربومی دیگه ای) صحبت کنیم. به این ترتیب امکان پیدا می کنیم بحث را به حوزه منطقی تر بکشانیم که کمتر زیر سلطه ی صفات غیر منطقی است.
محمدرضا عزیزم، ممنونم از متن دلنشینت و ممنون که زمان گذاشتی.
در رابطه با «لحظههای کوچیک» دوست دارم به این تیکه از مرامنامهی روزنوشتههات اشاره کنم که برای من بینهایت لحظههای کوچیک ساخته:
«… و فکر میکنم، همه باید نامها را رها کنیم و به دنیای مفاهیم پا بگذاریم.»
من از زمانی که این جمله رو زندگی کردم، حتی آدمهایی که به هر دلیلی از من دوری میکردن و پشت سرم حرف میزدن، الان به آدمهایی تبدیل شدن که دوست دارن با هم بشینیم و قهوه بخوریم و گپ بزنیم.
جالب بود که وقتی از یکی از این آدمها تعریف کردم (با اینکه یه جورایی از من متنفر بود) و گفتم که محتوای خوبی دراه تولید میکنه، یه سری بهم گفتن چرا این کار رو میکنی؟ مگه به توجه نیاز داری؟ و غیره. اما من تمام مدت جملهی تو توی ذهنم بود: «آدمها رو از مفاهیم جدا کن».
و این یعنی خلق لحظههای کوچیک براشون. و این یعنی چیزی از جنس «چون پروتکلها رو بلده».
بدون که حرفهات جاریه توی لحظههام مرد بزرگ و دوستداشتنی…
من حدود ده سال پیش افتخار داشتم در کلاسهای اصول مذاکره و قراردادهای بین المللی در سازمان مدیریت صنعتی ایشان شرکت کنم. وطن پرستی، سواد و معلومات تخصصی فوق العاده ، قدرت و نفوذ کلام، حافظه عالی در بیان خاطرات و جزئیات مذاکراتی که حضور داشتند، نظم شخصی، مناعت طبع، و بسیاری صفات برجسته دیگر از ایشان را همیشه به یاد دارم. با وجودیکه به دلیل یک سانحه تصادف با زحمت راه میرفتند ولی روحیه سان عالی بود و وقتی شروع به تدریس میکردند تمام فضای کلاس را انرژی و شوق فرا میگرفت.
طی سالهای طولانی به قول خودشان سرباز مذاکره وطن بودن، خدمات شایان توجه و ارزنده ای برای کشور انجام دادند.
از نسل طلایی افرادی بودند که به معنای واقعی عاشق ایران و پیشرفت کشور بودند که مشابهشان نخواهد آمد.
محمدرضا شاگرد و جانشین خلفی برای استاد هستی
سینا. من هم با تو، در مورد تمام صفاتی که از ایشون نقل کردی موافقم.
دلم میخواست یه مورد دیگه رو هم به فهرست «صفات برجسته»ای که گفتی اضافه کنم.
دکتر حیدری خیلی مراقب بود که توی نسل جوانتری که اطرافشون هستن، اختلاف و تنش و رقابت ناسالم نباشه.
توی بعضی دیگه از زیرشاخههای مدیریت، کسانی رو میشناسم که تقریباً جایگاه مشابه ایشون دارن، اما شاید این مورد رو کمتر مورد توجه قرار میدن.
بارها دیدهام و حتماً تو هم دیدی که نمیشد در مقابل ایشون، از کس دیگهای بد گفت.
به محض اینکه از یکی از نسل جوانترهای مذاکره، اسمی پیش ایشون میومد، قبل از اینکه بحثی ادامه پیدا کنه، چند تا صفت مثبت از اون فرد رو میگفتن و اینطوری به بقیه سیگنال میدادن که فقط حق دارید از دیگران تعریف کنید. جا و فضایی برای نق زدن یا نقد کردن نیست.
به خاطر همین، همه احساس میکردن از حمایت و پشتیبانی ایشون، بهرهمند هستند و این میتونست مشوق و انگیزانندهی بزرگی باشه.
کاملا موافقم.
همینطور امیدوار به نسل جوان بودند و این امیدواری رو به دیگران تزریق میکردند.
روحشان شاد و یادشان گرامی
سال ۸۹ من مرکز مطالعات دانشگاه شریف کار می کردم. یه همایش دو روزه، شامل چندتا کارگاه آموزشی برگزار می شد. یکی از کارگاه ها، اصول و فنون مذاکره بود که دکتر حیدری به همراه محمدرضا برگزار می کرد. حین دوره من و یکی از همکارام داخل سالن نشسته بودیم، ( البته نه برای گوش دادن به دوره، بلکه برای اینکه ببینیم اگه مشکلی پیش اومد، کمک کنیم.) بعد از پایان کلاس، به دکتر حیدری گفتیم با ما عکس می اندازید؟ یادمه با مهربونی بهمون گفت: “شما افتخار می دید، من تو عکستون باشم؟”
ایکاش عمر آدمیزاد رو می شد از یکی به یکی دیگه انتقال داد. به نظرم بعضی آدمها اگه می تونستن جای دوتا آدم زندگی می کردند، دنیا جای بهتری می شد.
چقدر حیف که این معلم عزیز رو از دست دادیم . خودم و خیلی از کسانی که امروز الفبای مذاکره رو در صنعت خودرو تکرار و استفاده می کنند مدیون ایشون و شاگردان درجه یکشون هستن . اگر این خوش شانسی رو داشته باشیم که در کنار عاشقان ایران ساختن دوباره را شاهد باشیم خیلی سعادت بزرگیه.
به امید وصال این وضعیت
محمد رضا عزیز
گفتگوی تو و دکتر حیدری را در رادیو مذاکره یادم هست. جایی که ایشون از تو به عنوان یکی از بهترین شاگردان خودشان اسم بردند. همچنین یادداشتی که بر روی کتاب اصول و فنون مذاکره نوشتند را به خاطر دارم. قطعا فقدان ایشون خیلی دردناک است. درگذشتشون را بهت تسلیت میگم و امیدوارم روحشان در آرامش باشد.
محمدرضا جان
خودم رو یک جورایی جای پروفسور حیدری گذاشتم و متن رو خوندم.
راستش شادی وجودم رو گرفت. واسه یه معلم چی مهمتر از اینکه شاگردش همدمش باشه و بعد رفتنش ازش با دل و جون بنویسه؟
چه وارث معنوی بهتر از شاگردی مثل تو؟ قطعاً خیالش راحت بوده که میراثش رو دست انسان ارزشمندی بجا گذاشته.
جاشون خالیه قطعا و در عین حال امیدوارم بار این اندوه از دلت برداشته شه.
تن و جانت سلامت.
تسلیت میگم. من هم توی مدیریت صنعتی شاگردشون بودم و خیلی خیلی ازدانششون استفاده کردم. انسان عزیزی بودند.
قطعا مرد نکونام نمیرد هرگز…
تسلیت میگم
امیدوارم در آینده نزدیک آرزویشان به سرانجام برسه.
مرگ عالم رخنهایست که تا شب و روز در گردش است هیچ چیز آن را نمیبندد.
ما همه به ایشان به خاطر داشتن شاگردانی همچون محمدرضا مدیونیم.
تسلیت
درود.
خداوند دکتر مسعود حیدری و تمام کسانی را که به این مرز و بوم خدمت کرده اند و الان جایشان بین ما خالی است را رحمت کند.
همه ما مدیون کسانی هستیم که یک قدم کوچک برای ابادی و ابادانی این خاک قدم برداشته اند.
امیدوارم تمامی عزیزانی چون شما متممی ها و خوانندگان روزنوشته ها که دغدغه کتاب و کتاب خوانی یا بهتره بگم نگرانی های فراتر از معمول برای کشور و دنیا دارید، در آینده و به مرور زمان ارادت خود را به این مرد معزز و محترم نشان دهید که زیباترین مدل عرض ادب به ایشان خواهد بود.
تسلیت میگم ?
براي من كه به واسطه شما با استاد آشنا شدم، خيلي ناراحت كننده بود.
اميدوارم روحشون در آرامش باشه و به شما و همه دوستداران استاد تسليت ميگم.
انسان بزرگی رو از دست دادیم.
در تمام جلساتی که افتخار شاگردیشون رو داشتم، به یاد ندارم که توی صحبتهاشون با افتخار اسمی از محمدرضا شعبانعلی نبرده باشند.
تسلیت میگم
روحشون شاد
سلام
خیلی متاسف شدم چه فقدان بزرگی. برای روح بزرگ دکتر حیدری نازنین طلب شادی و آرامش میکنم و به شما تسلیت میگم.
امیدوارم آرزوی زیبای ایشون به زودی محقق بشه.
روحشون شاد
آقا. عرض تسلیت بابت فقدان ایشان.
حیف که نمی شه در این روزها مراسمی برای ایشون در نظر گرفت و بیشتر از ایشون شنید ولی به دوستان عزیزم پیشنهاد می کنم فایل گفت و گوی صوتی محمدرضا با ایشون را در این روزها مجدد گوش کنند. تواضع دکتر و روح بلند او در جانشین پروری و تربیت نسل بعد مذاکره بی نظیر است.
با آرزوی سلامتی برای شما
آقا من دیروز دوباره فایل گفت و گوی شما با دکتر حیدری رو گوش دادم. جالب بود. درسته که گفت و گو برای چند سال پیش بوده ولی بازم برام تازگی داشت. نکته جالبی که دکتر گفتند اینکه توانسته بودند تیمی از مذاکره کنندگان برای این سرزمین انتخاب و تربیت کنن و ارزشمندتر اینکه هیچ کدام از این افراد هم نسبت به یکدیگر احساس رقابت نداشتند.
نکته قابل تامل دیگری که ایشون تاکید می کردند رعایت اخلاق در مذاکره بود.
کاش فرصت می کردی و یکی دو خاطره هم شما برای ما از ایشون نقل می کردی.
ارادت
جواد جان. یه خاطرهی کوچیک فعلاً تو ذهنم هست که شاید برات جالب باشه.
یه بار همین چند ماه پیش، با دکتر دربارهی تصادفشون توی سازمان مدیریت صنعتی حرف میزدیم. میدونیم که اون تصادف واقعاً مسیر کار و زندگی ایشون رو عوض کرد و حتی بخشی از بیماریها و زحمتهای دیگه که براشون ایجاد شد، از عوارض جانبی داروهایی بود که بعد از تصادف مصرف میکردن.
من با لحن نیمه شوخی نیمه جدی، به دکتر گفتم: من که اون کسی رو که بیدقتی کرد و این اتفاق رو رقم زد، نمیبخشم.
گفتن: ولی من بخشیدمشون همون اول. هنوز هم گاهی، خودشون و یکی دو تا از بستگانشون [اگر اشتباه نکنم گفتن پدر و عمو. اما مطمئن نیستم] چند ماه یکبار یه جعبه شیرینی میگیرن و میان من رو میبینن. اما من همیشه بهشون میگم نیاین. من شرمنده میشم.
در ادامه گفتن: میدونی؟ چه اون فرد رو ببخشم و چه نبخشم، سلامتی به من برنمیگرده. پس حالا که نتیجه یکیه، بخشیدن بهتر از نبخشیدنه.
از طرفی، چه اونها به من سر بزنن، چه نزنن، باز هم سلامتی به من برنمیگرده. پس بهتره سر نزنن که من آدمهای دیگهای رو به خاطر خودم، اسیر نکرده باشم و وقتشون رو نگیرم.
سلام. برام خیلی جالب بود. عجب روح بزرگی. فکر می کنم هر چقدر روح انسان بزرگ و بزرگتر بشه دریافت و جذب آن هم بیشتر میشه و انسان بالاتر می ره. دیگه درد و رنج اینجا مطرح نیست.
محمد رضا جان. حتما بیشتر برامون بگو و بعد از پشت سرگذاشتن این بحران، یاد بودی برای ایشان و برای آموختن بیشتر ما ترتیب بدین.
به نظرم “یاد هست” را تو به خوبی به جا آوردی.
محمدرضا شنیدن این خبر برای ما که به واسطه ی تو پروفسور حیدری رو میشناختیم و تنها در جلسات محدودی محضرشون بودیم خیلی دردناک بود.
پرفسور حیدری از معدود افرادی بود که در زمان حیات از ایشان قدردانی شد. در زمان حیات یک سالن همایش به نام ایشان نامگذاری شد.
فقدان این استاد بزرگ رو به تمامی متممی ها تسلیت میگم. روحش شاد
گردهمایی دوستان متممی در سال ۹۳ تحت عنوان سمینار پیام ها در مذاکره رو هیچوقت فراموش نمیکنم که
در اون روز از استاد حیدری تجلیل کردی و به او ادای احترام کردی،
و از تمبر تجلیل از ۶ دهه تلاش های او رونمایی کردی،
و یادمه که من و دوستان چقدر تحت تاثیر اوج تواضع تو در مقابل این استاد نازنین قرار گرفته بودیم.
و هیچوقت یادم نمیره که دکتر حیدری عزیز چطور با عشق به تو نگاه میکردن، و چطور با عشق از تو حرف میزدن و تعریف میکردن.
فقدان چنین آدمهای باارزشی خیلی سخته.
روحشون شاد و یادشون گرامی.
لطفا ما رو در این غم شریک بدون محمدرضا.
دکتر حیدری رو از طریق خودت شناختم. اون دوره ای که توو رادیو اقتصاد بحث هاتو شروع کردی و خب من و خیلیای دیگه جذب کلماتت شدیم. محمدرضا میتونستی مثل خیلیای دیگه ادعا کنی پدر یه چیزی هستی مثلاً پدرمذاکره ایران ولی نکردی. هر جا هم نشستی و پاشدی محکم گفتی دکتر حیدری پدر فنون مذاکره ایران هستند.
چندسال پیش یکبار افتخارشو داشتم که در یکی از سمینارهاشون باشم البته گویا چندوقت قبلترش تصادف کرده بودند و حال ناخوشی داشتند. یادمه گوشیشون زنگ خورد و شاید بیشتر از ۵دقیقه واقعاً نمیتونستند که گوشیشون رو از جیبشون خارج کنند و جواب بدن.اکثر شرکت کننده ها که مدیرای دولتی مجموعه بودند شروع کرده بودن به غر زدن که این چه وضعیه، این بنده خدا که هم سنش بالاست. هم مریض احواله و ….
محمدرضا من واقعاً اون لحظات اذیت شدم چون تو برام غول مذاکره بودی و در عین حال خودت همیشه جناب حیدری رو بعنوان استاد خودت معرفی میکردی و منم یکجور حس دین به ایشون داشتم چون همش فکر میکردم بواسطه تو از پروفسور حیدری درس گرفتم و اینکه معلمم رو در شرایط نامساعد میدیدم احساس بدی بهم دست میداد.
دارم به این فکر میکنم که دکتر حیدری سالها زحمت فراوانی برای ایران کشیدن و شاید ماها از بخش بسیار کوچیکی از خدماتشون قدردانی کرده باشیم. من دارم فکر میکنم چقدر آدم بزرگ دیگه ای به این خاک خدمت کردن و هیچ قدردانی ازشون نشده و نمیشه تازه اگه بدشون رو نگیم.
ایکاش درباره “موهبت قدردانی” کمی برام بنویسی.
سلام.
این ضایعه رو به تو که شاگرد بیواسطه ی استاد بودی تسلیت می گم.
و به خودم و دوستانی که به واسطه ی شاگردی تو از ایشان مذاکره آموختیم هم همچنین.
حتما آرزوی استاد توسط شاگردانش و شاگردان شاگردانش برآورده خواهد شد.
یاد ایشان گرامی.
سلام علیرضا جان.
چقدر دردآوره که ما در زمانی دکتر حیدری رو از دست دادیم که نمیشه مراسمی برای ایشون برگزار کرد.
اگر عمری بود و از این «کویر وحشت» به «سلامتی» گذشتیم، قطعاً مراسمهایی رو برای گرامیداشت ایشون باید برگزار کنیم.
نه برای خودشون، که بینیاز از این مراسمها بوده و هستند، بلکه برای خودمون که فرصت باشه «صفات و ویژگیهای اخلاقی ایشون» رو مرور کنیم. قبلاً هم یه جا گفتم که به گمان من، با وجود دانش و تخصص گستردهی ایشون، «منش» ایشون حتی از «دانش»شون پررنگتر بود و روی جنبههای دیگهی وجودشون سایه میانداخت.
سلام.
خواهش می کنم حتما این کار رو انجام بدی و حتما این منش رو هم برای همه باز کنی.
غلبه منش ایشون بر دانش، دریغ ما رو در از دست دادن شون بیشتر می کنه. ما در دورانی به سر می بریم که به سبب شیوع گسترده ویروس شومنیسم و بی دانشی، یا باید شومن باشی، یا از فضای انتشار علم به کلی حذف بشی.
ما در آینده همچنان به شکل گسترده نیازمند شناخت چنین فردی هستیم و جسارتا عرض می کنم این از کسی مثل تو بر میاد و بس.
قربونت.
من با اینکه افتخار شاگردی ایشان را نداشتهام، از شاگرد ایشان بسیار آموختهام و میتوانم بگویم نگرانی و دغدغه ایشان برایم مهم بوده و برایش تلاش میکنم.
بهتون تسلیت میگم و براتون از خداوند صبر و آرامش را طلب میکنم.
انشاالله روحشان در آرامش باشند.
نمی دونم چی باید بگم محمدرضا.
آدم ارزشمندی رو از دست دادیم.
میدونم اندوه زیادی رو داری تحمل میکنی.
امیدوارم آرزوی قشنگ دکتر مسعود حیدری روزی که خیلی دور نباشه محقق بشه.