متأسفانه دکتر مسعود حیدری، پدر مذاکره ایران را از دست دادیم.
درد فقدان ایشان برای من، دوچندان است. چرا که در تمام این سالها، ایشان علاوه بر مقام استادی، مانند پدر، حامی معنوی من نیز بودهاند و چنانکه همیشه خدمتشان عرض کردهام، بخش مهمی از داشتههای امروزم را مدیون لطف و حمایتهای ایشان بوده و هستم.
طی ماههای اخیر، بارها این سعادت را داشتم که خدمتشان برسم و پای تختشان زانو بزنم و از دغدغههایشان بشنوم. دکتر مسعود حیدری تا آخرین لحظهای که در میان ما بودند، عشق ایران را داشتند و همیشه تکرار میکردند: «من نگران ایرانم. اما میدانم که روزی، همهی آنها که از این کشور رخت بستهاند، به اینجا باز میگردند و در کنار همهی آنها که ماندهاند، این ویرانه را دوباره خواهند ساخت.»
قطعاً روزی، شاگردان ایشان، آرزویشان را عملی خواهند کرد.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
سلام محمد رضای عزیزم،
هر چند خیلی دیر است اما امیدوارم تسلیت صمیمانه من بابت درگذشت این استاد بزرگوار را بپذیری.
حدود ۱۰ سال پیش در هتل المپیک سعادت حضور در محضر ایشان بابت آموزش مبانی قراردادهای Joint Venture را داشتم. هر چند آن کارگاه چند ساعت بیشتر نبود اما منش های رفتاری ایشان بیشتر از هر چیزی رخ نمایی می کرد.
خداوند روح ایشان را قرین رحمت کند و تو را برای ما حفظ نماید.
با امید و آرزوی بهترین ها،
محمدرضا جان, هرچند با تاخیر, درگذشت استاد رو تسلیت عرض می کنم.
شما خودت دریایی از دانش مذاکره هستی، امیدوارم این «منشها و ویژگیهای اخلاقی» استاد حیدری را بیشتر برای ما جوانترها بنویسی.
سجاد جان.
البته من درک میکنم که تو اصطلاح «دریا» رو از سر تعارف بهکار میبری. اما اگر «قطره» هم میگفتی، به اندازهی کافی در سواد من اغراق شده بود.
واژهی دریا من رو همیشه یاد تعبیر نیوتن میندازه که در کتاب «زندگی نیوتون» نوشتهی بروستر (Brewster) نقل شده. جایی که نیوتن میگه من فقط پسربچهای مشغول بازی در ساحلِ دریای علم بودم که صدف کوچکی پیدا کردم، شاید کمی بهتر از صدفهای دیگر.
وقتی یادمون میفته که ارسال کاوشگرهای فضایی و ماهوارهها، هنوز بر پایهی قوانین نیوتن هست، اونوقت معنی «بازی در ساحل دریا» رو بهتر میفهمیم.
خلاصه اینکه به نظرم اگر دکتر حیدری رو هم، بازیگرِ ساحل دریای مذاکره بدونیم و شاگردانشون رو هم کسانی که از دور سرگرم دیدن بازی ایشون بودن، به نظرم به واقعیت نزدیکتریم.
من همیشه از دکتر حیدری این نکته یادم مونده که در «ایراد» کسی سخن نمیگفت. مشغول کار خودش بود و اگر هم از کسی نام میبرد، زبان جز به تعریف باز نمیکرد.
اما راستش این روزها گاهی با خودم میگم: کاش دکتر حیدری کمی از حجم کلاسهاشون کم میکردن و بیشتر دست به قلم میبردن تا ما میراث مکتوب بیشتری ازشون داشته باشیم.
درسته که تربیت شاگرد هم کاری ارزشمند و ستودنی محسوب میشه، اما شاگرد واقعی رو با نوشتن هم میشه تربیت کرد. ما الان با یک خیل بزرگ از شاگردان حضوری ایشون روبرو هستیم و دیگرانی که باید دانش ایشون رو به شکل دست دوم و با واسطه، از طریق این شاگردان بشنوند و یاد بگیرند. در شرایطی که نمیدونیم چقدر اون گفتهها و ایدهها و افکار و دانستهها، در این میان گم میشه یا تغییر میکنه.
به طور خاص، من نگران دانش ایشون در «تدوین قراردادهای بینالمللی» هستم که اگر چه ویدئوها و جزوههایی ازش موجوده، اما بخش بزرگی از اون دانش، با درگذشت ایشون از دسترس ما خارج شده و این واقعاً تأسفباره.
محمدرضای عزیز
یکی از آرزوهایم این بود که روزی محضر ایشان را درک کنم. اما حیف که نشد و این حسرت هم به لیست بلند بالای حسرت هایم اضافه شد.
اما نوشته ات باعث شد که خاطره ای در ذهنم زنده شود. یادم می آید ۱۲-۱۳ ساله بودم که با وجود اینکه خانواده با گوش دادن موسیقی مخالف بودند کاست آلبوم حسرت محمد اصفهانی را گرفتم و شیفته و شیدای او شدم. بعد ها هم سیاوش قمیشی هم همراه آن روزهایم شد. یادم می آید که حدودا بیست ساله بودم که با خودم به روزهایی فکر می کردم که دیگر اصفهانی و سیاوش نخوانند و غم و قصه نخواندنشان را می خوردم. اما حالا با تعجب غرق در لذت هنرنمایی همایون شجریان می شوم و خوش سلیقگی انتخاب اشعار چاوشی! بعد از آن مدتها ست که فکرم درگیر تک تک استعداد هایی است که در گوشه کنار این دنیا به هدر می رود جلوگیری از هدر رفتنشان هم آنقدرها کاری سخت و نشدنی نیست!
مدت هاست که یقین دارم کائنات به سمت جلو می رود. مدتها ست هرگاه کسی امروزمان را عقب تر و پست تر از گذشته مان می بیند و با نا امیدی شروع به گلگی می کند و خبر از آینده ای تاریک می دهد، بی درنگ از پای صحبت هایش بلند می شوم و او را در ذهنم بی عرضه ای می بینم که از روی ناتوانی برای ایجاد تغییر، پای منقل خاطره بازی در حال نوشخوار حسرت خاطره های قدیمی است و پس از آن هم نئشه آن روز ها می شود و بعدش هم هیچ و هیچ!
خوش به سعادت دکتر حیدری که معلم بود و توانست آنچه به دست آورده را به شاگردانش انتقال دهد. دارایی آدم ها فقط مال و اموال نیست. چه دارایی ای با ارزش تر از دانایی وجود دارد؟ و چه لذتی بالاتر از این می تواند باشد که ببینی توانسته ای دانایی ات را به شاگردانت بیاموزی؟ چه حالی خوش تر از اینکه وقتی که داری می روی ببینی هیچ چیز را برای خودت نگه نداشته ای و به معنای واقعی کلمه سبک بال عازم سفری؟
محمدرضا من هم چون تو به تحقق آرزوی دکتر حیدری یقین دارم و خوش به سعادتت که قدم در مسیر تلاش برای تحقق این آرزوی زیبای استادت برداشته ای! کاش ما هم چون تو شاگرد خوبی برای استادانمان باشیم! محمدرضای عزیز استاد های بزرگ در ایران کم نیستند. این روزها شاگرد کم است. البته شاید هم شاگرد کم نباشد و آنکه آداب شاگردی کردن را بلد باشد کمیاب باشد!
خداوند این مرد بزرگ را از دریای رحمتش سیراب گرداند.
ضمن عرض تسلیت، امیدوارم که سایر شاگران ایشان و شاگردانِ شاگردان ایشان بتوانند بیش از پیش فضا را برای زندگی و نفس کشیدن بهتر در ایران و جهان فراهم کنند.
به نکته خوبی اشاره کردی شما (در کامنت ها)
مراسمی برای «صفات و ویژگیهای اخلاقی ایشون» رو مرور کنیم.
چیزی که خیلی بیشتر از گریه و شیون و … می تواند برای همه ما خاطره ساز و با ارزش باشد.
چند داستانی رو هم که در پاسخ به دوستان مطرح کردی واقعا آموزنده بود.