پیش نوشت اول – چرا درباره تاریخچه شبکه های اجتماعی مینویسم؟ شبکه های اجتماعی دیجیتال (از فیس بوک و توییتر و اینستاگرام تا گروه های وایبری وگروه های ایمیلی نرم افزارهای چت و مسنجر) طی سالهای اخیر چنان به سرعت وارد زندگی ما در ایران شدند که فرصتی برای فکر کردن در مورد آنها و تحلیل دقیق آنها پیدا نکردیم.
از طرفی فرهنگ اجتماعی ما، نسبت به ورود و نفوذ شبکه های اجتماعی مقاومت جدی داشت و این باعث شد که حرف زدن و نوشتن از آنها هم تا مدتها، مطلوب و مقبول نباشد. خوب یادم هست که همین چند سال قبل، دوستانم که مسئولیتهایی را بر عهده داشتند، فهرست تماسهای وایبر گوشی خودشان را به من نشان میدادند و با هیجان میگفتند: محمدرضا ببین! فلانی هم وایبر داره! معلومه که دیگه اشکال نداره وایبر داشته باشیم! اگه کسی گفت چرا وایبر داری، میگیم فلانی هم داره!
وقتی در مورد یک پدیده صحبت نمیکنیم، آن پدیده از بین نمیرود. حتی جلوی ترویج آن هم گرفته نمیشود. اتفاقاً جذابیت آن پدیده بیشتر میشود و تنها خطری که به وجود میآید این است که مدیریت آن و همینطور امکان توسعهی فرهنگ صحیح آن از ما گرفته میشود و حاصل این میشود که امروز، در عین اینکه ضرورت تکنولوژیهای جدید و ابزارهایی که بر بستر آنها شکل گرفتهاند، پذیرفته شده است و انکار اهمیت آنها، نوعی تحجر و تعصب محسوب میشود، حضورشان هم چندان اثربخش نبوده و مشکلات جدیدی را به مشکلات سابقمان افزوده است.
فرهنگی که تا همین چند سال پیش، اوج درک مدیریتیاش از شبکه سازی این بود که در جلسات کاری با خودتان کارت ویزیت داشته باشید و به هر کسی به هر بهانهای کارت ویزیت خودتان را بدهید تا شبکه شکل بگیرد، ناگهان با شبکهه های اجتماعی مجازی مواجه شد که فرصت – و تهدید – به اشتراک گذاشتن گسترده و نسبتاً رایگان اطلاعات را با حجم گستردهای از مخاطبان فراهم میکرد.
بعد از اینکه در عصر سن تورها، از ازدواج انسان و ابزارش نوشتم و تولد گونهی جدیدی از جانداران را بر روی این کرهی خاکی شرح دادم، به نظرم رسید که این موضوع آنقدر دغدغهی ما شده است که بتوان وقت و فرصت بیشتری را به آن اختصاص داد. البته منظورم دغدغهی عمومی جامعه نیست. بلکه دغدغهی دوستانی است که به اینجا سر میزنند و وقت ارزشمندشان را برای خواندن حرفهای من و نظرات سایر دوستانشان صرف میکنند.
واقعیت این است که بحثهایی که له و علیه شبکه های اجتماعی درایران میشود عموماً سطحی و پوچ و شرم آور هستند. نه میتوان مانند برخی از مردممان، حضور در شبکه های اجتماعی را معیار قطعی مدرن بودن و بروز بودن دانست و نه میتوان مانند برخی دیگر، بزرگترین چالش این ابزارها را، ارتباط پسر همسایه با دختر آن یکی همسایه قلمداد کرد. شبکه های اجتماعی – خواه آنها را مصداقی از بلایای غیرطبیعی بدانیم و خواه بزرگترین دستاورد بشر – به شکل اجتناب ناپذیر و انکارپذیری، هندسهی تفکر و حتی جغرافیای فیزیکی دنیای ما را دگرگون کردهاند.
اگر نقاط قوت و ضعف این شبکهها را بشناسیم، هویت آنها را درک کنیم و فرصتها و تهدیدهای بالقوه و بالفعل آنها را بشناسیم، میتوانیم از آنها به عنوان ابزاری مفید برای بهبود کیفیت زندگی خود و جامعهمان استفاده کنیم و اگر زمان کافی را صرف شناخت عمیق آنها نکنیم، ممکن است اثرات سوء حضور آنها در اکوسیستم اقتصادی و اجتماعی کشور، آسیبهای جبرانناپذیری به نسل ما وارد کند.
طبیعی است که اینها صرفاً دغدغهی من به عنوان یک ایرانی نیست. این بحثها در همهی کشورها دغدغه بوده و هست و هر کشوری هم به شکلی به آنها میپردازد. اما فکر کردن به آنها ضمن اینکه باید بر بستر اندیشهی جهانی باشد، باید نگاهی به فرهنگ خودمان هم داشته باشد. مشخصههای فرهنگی ما، با نقاط دیگر جهان تفاوت دارد و طبیعی است که این تفاوتها باعث میشود که کارکردهای مثبت و منفی تکنولوژی در کشور ما تغییر کرده یا حتی متضاد برخی فرهنگهای دیگر باشد.
انتظار ندارم که این بحثها برای همهی خوانندگان روزنوشتهها جذاب باشد. اما به هر حال، چون یکی از مهمترین دغدغههای من در این روزها است و به شدت نگران هستم که استفادهی بدون اندیشیدن از این ابزارها میتواند زیانهای جدی برای ما داشته باشد، تصمیم گرفتم که حتی اگر یک خواننده هم داشته باشد، باز هم آنها را بنویسم.
پیش نوشت دوم – چرا بحث تاریخچه شبکه های اجتماعی در متمم نیست؟ منطقی است که بگویید این نوع بحثها بیشتر به درد متمم میخورد و عجیب است که در روزنوشتهها مطرح شود. البته دوستان قدیمیتر من، پاسخ این سوال را میدانند و حدس میزنند. اما باز هم شاید بد نباشد تکرار کنم که در متمم، تلاش ما بر این است که نظرات و حرفها علمیتر و قطعیتر بوده و تا حد امکان – تاکید میکنم: تا حد امکان و نه بیشتر! – از آلودگی به قضاوت شخصی دور باشد.
در حوزه شبکه های اجتماعی ، نه فقط در ایران، در جهان هم هنوز یک همگرایی جدی شکل نگرفته است و اختلاف نظرها جدی است. بنابراین عملاً حرفهایی که گفته میشود، عمدتاً به خاطرات و قضاوتها و تجربیات و ارزشها و دیدگاههای گوینده آلوده است. این مسئله در مورد نوشتههای من هم صادق است.
به عبارتی، بدون هر گونه تعارف و با قطعیت تاکید دارم که آنچه در تحلیل شبکه های اجتماعی مینویسم، نظر قطعی من نیست و حتی اصراری بر صحت یا دقت آن ندارم. هدف من بیشتر، ایجاد خوراکی برای فکر کردن و حتی مطرح کردن نظرات متضاد و مخالف در کنار یکدیگر است. همین که فرصتی ایجاد شود تا به این مسئله فکر کنیم کافی است. بنابراین حتی اگر من گزارهی X را مطرح کردم و شما با خواندنش قانع نشدید و دیدید که گزارهی نقیض X صحیح است، باز هم چیزی از دست ندادهایم. همین که لحظاتی به صورت جدیتر به این موضوعات فکر کردهایم کافی است.
پیش نوشت سوم – نقطهی شروع ما کجا خواهد بود؟ اگر اصرار داشته باشیم که نقطهی شروع شبکه های اجتماعی، از زمان خلق اورکات و فیس بوک و اینستاگرام و چتهای گروهی یاهو است، احتمالاً در تحلیل خود به خطا خواهیم رفت. شبکههای اجتماعی عمری به قدمت انسان دارند. تنها اتفاقی که در سالهای اخیر افتاده است، گسترش جدی و سریع آنها به پشتوانهی تکنولوژی است. چیزی که البته چالش اصلی شبکه های اجتماعی دیجیتال هم هست.
ما در طول هزاران سال، زندگی در طبیعت را فراگرفتهایم و به تدریج و بسیار آهسته، کوشیدهایم آسمانها و زمین را به تسخیر خویش درآوریم. اما اکنون اتفاق جدیدی افتاده است. سرعت رشد تکنولوژی چنان بالاست که فرصت اندیشیدن و تحلیل را از ما گرفته است. ابزارهای ارتباطی سریعتر از مهارتهای ارتباطی رشد کردهاند. زمانی در کلاس گفتگوهای دشوار، برای دوستانم مثال میزدم که فرض کنید که انسان کهن، شب میخوابید و صبح بیدار میشد و میدید که چکش او بیست برابر بزرگتر شده است. آیا زندگی برای او سادهتر میشد؟ قطعاً نه. اما همان انسان، اگر گوسالهی کوچکی داشت و آن گوساله طی مدت طولانی به تدریج بزرگ میشد، ممکن بود با تمرین و تعامل پیوسته، با وجود افزایش وزن، آن را بر روی شانههایش حمل کند.
ماجرای ما و تکنولوژی ارتباطی به طور عام – و شبکههای اجتماعی دیجیتال به طور خاص – ماجرای همان انسان و چکش است. ما به یک شب خوابیدن و بیدار شدن، ابزارهای ارتباطی جدیدی پیدا کردیم که دهها برابر ابزارهای قبلی قدرت دارند. اما ذهن ما و دانش ما و نگرش ما و مهارت ارتباطی ما، هنوز به همان اندازهی دیروز است. بدیهی است که حاصل این رشد ناهمگون، کیفیت زندگی بهتر نخواهد بود. مگر آنکه برای درک بهتر ابزارهای خودمان، بکوشیم و وقت بگذاریم.
در شرایط جدید، یکی از مهمترین روندهایی که در حال شکل گیری است، به وجود آمدن Hyperreality یا ابرواقعیت است. جایی که مرز بین واقعی بودن و مجازی بودن، مبهم میشود و به سادگی نمیتوان آنها را تفکیک کرد. این تنها یکی از ویژگیهای دوران جدید است که به تدریج در محیط زندگی ما پررنگ و پررنگتر میشود.
من حرف اریک اشمیت را در نخستین جملهی کتاب The new digital age خیلی میپسندم که میگوید: اینترنت، جزو معدود چیزهایی است که انسان ساخته و خودش درک کاملی از آن ندارد. این جمله، فقط یک جملهی زیبای ادبی نیست. خصوصاً وقتی به خاطر داشته باشیم که یکی از غولهای تکنولوژی جهان، آن را میگوید.
اجازه بدهید اولین قسمت حرفهایم درباره تاریخچه شبکه های اجتماعی را – که صرفاً پیش نوشت و مقدمه بود – با نقل جملهای از چارلز کترینگ به پایان ببرم: ما باید دغدغهی آینده را داشته باشیم، چون باقی عمرمان را در آن صرف خواهیم کرد!
بحث شبکه های اجتماعی را در مطلب دیگری تحت عنوان تاریخچه شبکه های اجتماعی و نظافت اجتماعی ادامه داده ام. شاید هم حوصله داشته باشید و نوشته من را در مورد شبکه های اجتماعی در آیینه تاریخ بخوانید.
چند مطلب دیگر در این حوزه هم نوشته ام که اگر فرصت داشته باشید و نگاهی به آنها بیندازید، من را خوشحال میکنید:
دنیا تکنولوژی، حافظهی بیرونی و درد جاودانگی
دنیای دیجیتال و شکل گیری حافظهی بیرونی
کارخانه داران سرمست، کارگران خواب، کارخانه های بیدار
شبکه های اجتماعی، شکل جدید یک ساختار قدیمی
مقایسه شبکه های اجتماعی با صنعت نشر مکتوب
[…] تاریخچه شبکه های اجتماعی و ابرواقعیت جدید – روزنوشتهها […]
سلام
اگه میشه فونت نوشته ها رو یه کم بزرگتر کنید در ضمن اگه به برنامه نویس سایت تون بگید فونت رو به iransans تغییر بده باعث راحتی در خوندن متن ها در نتیجه رضایت بیشتر مخاطباتون میشه
ممنون از مطالب مثل همیشه خوبتون 🙂
سلام. من در هیچ کدوم از شبکه های اجتماعی عضو نیستم، چند وقت پیش در بین دوستانم بودم طوری با شیفتگی و حتی میتونم بگم تخصصی در مورد شبکه خاصی صحبت میکردند که احساس کردم من واقعا از این جامعه دور شدم طوری که حرف مشترکی در این مورد نداریم. اما اگر زمانی احساس کنم که ورود به این شبکه ها میتونه باعث پیشرفت موقعیت شغلی ام بشه حتما ازش استفاده می کنم. شاید این نکته هم مفید باشه، حدود ده سال پیش استادی داشتیم که میگفت هنوز گوشی همراه نداره چون هنوز احساس نیاز بهش پیدا نکرده است.
با عرض سلام متاسفانه اینجانب از هیچکدام از شبکه های اجتماعی استفاده نمی کنم ولی حس میکنم اگر برای روابط سالم وبر اساس حقیقتصورت گیرد جای نگرانی نیست ولی در جوانان استفاده از این سیستم ها یک اعتمآد بنفس عاری از اخلاق ومردمداری میدهد.
من اعتراض دارم…
من نمی دانم چرا همه اصرار دارند در همه شبکه های اجتماعی (فیس بوک و اینستاگرام و …) که از راه می رسند حتما عضو شوند.
مثل این می ماند که اگر در یکی از این ها حضور نداشته باشی از قافله عقب مانده ای!!!
مثل لباسی می ماند که مد شده.
هیچکس هم فکر نمی کند که آیا همه این ها برایش سودمند است. فقط می خواهند از سایرین عقب نیفتند و توجیه شان این است که باید با تکنولوژی روز پیش رفت. اما سوال اینجاست که این موارد تا حالا چه کمکی به پیشرفت شما کرده اند؟!
ما فقط عادت کرده ایم و مثل ببخشید گله ای از گوسفندان که دنباله رو هم هستند بی هیچ دلیلی، دنباله رو دیگران باشیم و جریان به وجود آمده به هر سمت که می خواهد ما را می برد…بی هیچ فکری…بی هیچ اختیاری…
سلام و عرض ادب
اون چیزی که مشخصه این هست که چه ما بخوایم و چه نخوایم؛ چه خوب باشه و چه بد؛ عده زیادی از این شبکه ها دارن استفاده می کنن و اغلب به شکل افراطی. فقط جای تاسف اینجاست که قشر به اصطلاح تحصیلکرده ما غالبا چیزهایی رو به اشتراک می گذارن که واقعا مایه شرمساریه. از اون طرف هم که به قضیه نگاه می کنی می بینی که تحصیلکرده بودن ارتباطی با سلامت روان و ابعاد شخصیتی افراد نداره بنابراین نمیشه انتظاری از کسی داشت. در مورد افراد بزرگسال هر کسی می تونه خودش رو مدیریت کنه اگر واقعا بخواد اما نمی دونم در مورد کم سن و سالها چه راهکاری وجود داره. چون مواجهه با موارد خصوصا غیر اخلاقی دراین شبکه ها بسیار بسیار راحت شده و برای بچه ها واقعا خطرناکه. نکته دیگه اینجاست که الان خیلی از بچه ها به تمامی امکانات دسترسی دارن و والدین هم خیلی جاها آزادی های بی قید و شرط میدن و این بچه های رها شده در ارتباط با سایرین هم هستن بنابراین یک چرخه معیوب شکل می گیره.
بعضی ها هم میگن اینقدر به آینده ای که نیومده فکر نکنید. اینقدر ذهنتون رو متمرکز روی مشکلات و چیزهای بد نکنید.
تنها کاری که از دست ن به عنوان یک مادر بر میاد اینه که به پسر ۱۰ ساله م آگاهی بدم حالا بقیه ش دیگه معلوم نیست چی بشه…………………..
من به عنوان یک نوجوون که تقریبا از دبیرستان متاسفانه گوشی داشتم خیلی زود و بدون هیچ فکری وارد این گروه های مجازی که اسمشونو بردین شدم…اولا برام خوب و جذاب بود و خب دقیقا مثل همکاری که گفتین دیدم معلم هامون هم داشتن و جالب تر اینکه خیلی هم آنلاین بودن و خب باعث میشد تو اون برهه کمتر فکر کنیم به اینکه فکر کنیم یه کم در مورد این شبکه ها!گذشت و گذشت تا به این باور رسیدم که این هم ابزاری برای شاد شدن و ارتباط با اطرافیانم هست….انقدری وارد این دنیا شده بودیم من و دوستان و اطرافیان که یادمون رفت خندیدن واقعی چه شکلیه و اینکه واقعا ناراحتی من با یه شکلک غمگین گذاشتن تموم میشه و طرفم میفهمه اینو؟…..
راستش توی همون شبکه های اجتماعی چند وقت پیش یه ویدئوی چند دقیقه ای گذاشتن که لینکش اینه اگه ندیدینش حتما ببینین….http://www.aparat.com/v/0FAuq/%D9%85%D9%86_422_%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA_%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85_%D9%88%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85_%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%85…!
به خاطر دیدن این ویدئو تنها نبود به خاطر حسی هم بود که از بودن در اون شبکه ها داشتم و اون این بود که من خوشحال تر نشده بودم،من حتی بیشتر خودمو نشناخته بودم و حتی باسوادتر هم نشدم…اعتیاد بدی پیدا کرده بودم و فقط میخواستم دوباره با همین شبکه ها تنهاییمو پر کنم اما…از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم تنهاییم رو بپذیرم و برای جبرانش بیشتر تو دنیای واقعی دنبال یک همراه بگردم کسی که به قول همون ویدئو به ما love میده و نه like….
اگرچه این شبکه ها ویژگی های خوبی هم داشتن و دارن و احتمالا ارتقا هم خواهند یافت اما نظر شخصی من با یه مقایسه اینه که بهتره به خاطر چند تا خوبی که میتونیم جاهای دیگه هم پیداشون کنیم بیخیال بدی های این شبکه ها نشیم…دیشب من تمام برنامه های واتساپ و …برای همیشه حذف کردم و توی فیس بوک و ایمیل میمونم به خاطر تمام حرف هایی که از شما و استادای دیگه خوندم و یادگرفتم ،که اگه نداشتمشون شاید به این زودی برای فکر کردن تلاش نمیکردم…
منتظر بقیه ی پست هستم…
یک سوالی ذهن منو مشغول کرده در فضای وب، چرا وقتی شما از کسی مثل سوزان اسکات، سلیگمن یا ….. حرفی نقل میکنید، به زعم اکثریت خوش میاد و تشویق میکنند،ولی اگه کسی حرفای شما را بزنه، یه سری بهش گیر میدند و ناراحت میشن وپحتی جبعه وموضع میگیرند؟ حتی تو وبلاگها با ذکر نام شما و منبع هم این اتفاق میفته (نه فضای مینیمالیستی سوشال….)
یا مثلا چرا از بافت و جابز و بیل گیتس که اصلا بومی ما نیستند کسی حرف نقل کنه تحسینش میکنند، ولی مثلا از یه شخص که ایرانیه در حوزه ی تخصصی خودشم نقل کنی،حس میشه که میخوای ادای اون بنده خدا را دربیاری یا مثل اون ادم فهمیده جلوه کنی ؟ البته جای این کامنت میتونست تو نوشته ی حکیم شیفت هم باشه!
با مشاهده و گذر از اینهمه نظرات مبسوط که امیدوارم همواره توان حوصله در اوقات شما جهت مطالعه همگی اونها وجودداشته باشه فقط این موضوع به ذهنم میرسه که کم دانستن هنوز معصومتر از بد دانستنهاست و بد دانستن فرآیندی بدون وابستگی به تقسیم بندیهای اقشار اجتماعیست. متاسفانه در چنین شرایطی اصطلاح حکیم شیفت شما در این فضاها برای درک بهتر و باورهای سالمتر نمود بیشتری پیدا میکنه.
همانطور که همگی می دانیم عضویت در شبکه های اجتماعی و استفاده از نرم افزارها مرتبط با این شبکه ها موجب پدید آمدن مشکلات فرهنگی و اجتماعی می گردد.
ولی این نکته جای تامل بسیار دارد که با وجود شبکه های اجتماعی حجم گسترده ای از اطلاعات (اطلاعات درست یا نادرست) ذهن و مغز ما را مورد تهاجم خود قرار خواهد داد. این حجم گسترده در تمام زمینه ها چه تخصصی و چه عمومی به ذهن ما سرریز خواهد شد. آیا انباشت این اطلاعات به ما کمک خواهد کرد تا از آنها در جای درست و صحیح استفاده نمائیم یا استفاده از شبکه های اجتماعی از روی وقت گذراندن و تفریح کردن است. چون به نظر من داشتن و انباشت اطلاعات در صورتی مفید است که روزی بکار آید و مشکلی از مشکلات ما بکاهد. به نظر من انسانی موفق است که بتواند از اطلاعات مفید خود به درستی و بجا استفاده نمائید.
ولی با دیدن اقشار مختلف جامعه در محیط اطراف متوجه این امر می شویم که بیشتر ما از شبکه های اجتماعی جهت تفریح و گذراندن اوقات فراغت (به بطالت) استفاده می کنیم.
و باز هم به نظر من این هجوم اطلاعات بی خاصیت فقط ذهن، مغز و جسم را خسته و فرسوده می نمائید.
و دلیل همه این موارد نداشتن فرهنگ استفاده از ابزار و شبکه های اجتماعی است.
سلام و وقت بخیر جناب شعبانعلی.
برای برقرار ماندن قلمتان دعا خواهم نمود.
چنین نوشته هایی نیاز روز جامعه ی ما هست.
آدرس وب سایت تون رو به اساتیدم یادگاری دادم تا بیایند اینجا و در کنار ما فکر کنند…
سلام.
ای کاش درباره ی این بنویسید که چطور این حرف ها رو می بایست به خواهر و برادر های ۱۰ و ۱۲ ساله مون انتقال بدیم.
می دونید این حرفا خیلی خوبه مدام زده بشه، چونکه به قول خودتون خیلی می تونه نادیده گرفتنش خطر آفرین باشه و هم اینکه کترینگ می گه آینده مهمه به فلان دلیل. منتهی یه عده ای رو در نظر بگیرید که الان این حرفهای تکراری مفید رو کاملا(اگر نه هم کاملا تا حد خوبی) بلدن، حالا ولی من چطوری برم درمورد طبیعت کارکرد ذهن و تضادش با رشد ناهمگون واسه ی آبجی ۱۰ ۱۲ ساله م بگم؟ این خیلی مساله ست.
البته در متمم هم دیدم که مطلبی در رابطه با این موضوع “در باره رابطه با موبایل بود” منتشر کردید.شما در جاهای مختلف ،با شکلها و عبارتهای مختلف، موضوع رو مطرح کردید.و اینکه هنوز ما بعد از ده ها سال وارد شدن اتومبیل به زندگیمون ، هنوز پیشرفت خیلی کمی در فرهنگ استفاده از اون پیدا کردیم .یعنی ما با دنیای صنعتی صد سال گذشته و فرهنگ استفاده از محصولاتش هنوز مشکلات خیلی جدی داریم . و حالا هم که در عصر ارتباطات با وارد شدن تکنولوژی ارتباط جمعی ، مصیبتمون چند برابر شده . من عمیقا با شما موافقم .این مصیبت رو خیلی ها ظاهرا قبول دارن ولی رفتار ها جور دیگست.دیدید راننده ها همه به هم دری وری میگن و از رانندگی هم انتقاد میکنن و در همون موقع هزار تا خلاف رانندگی انجام میدن؟امیدوارم در این بحث به جایی برسیم که بگیم : خب حالا با این وضع چکار میشه کرد؟
یکی از این مصیبت ها اینه که : کار ما این شده که در شبکه های اجتماعی ، اندیشه ها و شخصیت ها رو به لجن بکشیم. اول یک اندیشمند رو وارد صحنه میکنیم و ازش نقل قول های حکیمانه و زیبا می کنیم .بعدش کلی نقل قول دیگه که اصلا مال طرف نیست،بهش می چسبونیم.بعد که حسابی بردیمش تو آسمون ، با مغز میکوبیمش زمین و با لودگی و بی شرمی انواع و اقسام جوک ها را برای اون آدم میسازیم و تکثیر میکنیم. نمونش ،زنده یاد دکتر شریعتی.
استاد فکر میکنم من دیگه به قول معروف از اونور بوم افتادم
سلام استاد عزیزم
یه مطلبی همیشه تو ذهنمه که میخاستم اینجا بگم
من الان ۳۵ سالمه وکارمندم تا بحال عضو هیچ شبکه اجتماعی نبودم یعنی شرایطش را در شهرستان نداشتم وشاید احساس نیاز هم نمیکردم الانم که ۶ ساله تهران ساکنم باز هم چندان تمایلی به استفاده از این فضاها نداشتم (یا اینکه اون ارامشی که دنبالش بودم رو فکر میکردم در این فضاها نمیشه پیدا کرد ) طوری که حتی چت هم بلد نبودم و به اصرار دوست ناشنوایم که امکان برقراری ارتباط تلفنی برایمان نبود چت یاد گرفتم (لپتاپ داشتم بیشتر مطلب سرچ میکردم. البته بیشتر اهل کتاب بودم وهستم) بعضی وقتها فکر میکنم شاید سواد لازم رو برای وارد شدن ندارم( اتفاقی لیسانس حقوق دارم) ولی باز میبینم نه کلا تمایلی ندارم حالا هم به یمن گوشی های اقساطی اداره وایبر وواتس اپ دارم اما باز مدتیه که احساس میکنم از اون فضای واقعی خودم دور میشم بعضی وقتها میخوام اونا رو هم حذف کنم ولی به خاطر دوستم که خارج از کشوره واز این طریق باهم در ارتباطیم استفاده میکنم.حالا هم بیشترین استفاده من از اینترنت سر زدن هر روز به سایت شماست و آرامش وحال خوبی که در این فضا دارم گاهی این سوال برام ایجاد میشه آیا اینقدر دوری از فضاهای مجازی اون هم در عصری که عصرارتباطات نام گرفته ودر حال پیشرفته درسته یا در مواجهه با نسل های آینده منو با مشکل مواجه نمیکنه؟و اینکه چقدر میتونه آشنایی با این فضاها ضروری باشه؟
با سپاس
سلام محمدرضا.
تا جایی که من میدونم بین جاهایی که توی وب مینویسی، نزدیک ترین نوشته ها به اون چیزی که واقعا توی ذهنت میگذره و کمترین فیلتر “رعایت سطح پایین شعور مخاطب” و “احتیاط از عواقب انتشار اون نوشته” و … رو به خودش دیده همین روزنوشته هاست. تا الان خصوصی ترین محفلی که تو توش حرف بزنی و منم اجازه داشتم که بیام همین روزنوشته بوده، نهایتش گاهی هم که رفتی تو بالکن کامنتا منم اومدم و ساکت ایستادم و گوش دادم. این نوشته رو که خوندم یه چیزی اومد به ذهنم، اینکه بعد از این همه دفعاتی که توی نوشته های مختلف از خط و مشی و نوع نوشته های روزنوشته صحبت کردی باز اینجا هم یه عالمه کلمه رو اختصاص دادی به توضیح همون قطعی نبودن و بقیه ویژگی های روزنوشته. با خودم گفتم نه، انگار اینجا هم چندان محفل خصوصی ای نیست، که اگه بود برای آدمای خاص که هربار همین تذکرها رو نمیداد. بدیهتا تو دنیای واقعی جمع های خصوصی تری وجود داره که توش مجبور نباشی هربار تذکر بدی که اینها حرف های شخصیمه، نمیدونم شاید حتی جمع هایی داشته باشی که بتونی توشون بلندبلند فکر کنی!. اما توی فضای وب چی؟ احیانا هیچ جایی هیچ جمع صمیمی تری نیست که من آدرسشو بلد نباشم؟!؟! تو کلماتت خیلی میگی گروه وایبری! اما مثلا هیچوقت نمیگی گروه واتس اپی! نکنه اون جمع خصوصی ترت توی یه گروه وایبریه!؟!؟ اگه هست یجوری یه مسابقه ای چیزی بذار توی روزنوشته ها که هرکی پسر/دختر خوبی بود به اون مهمونی هم بتونه سر بزنه! من خیلی دوست دارم از یکم نزدیک تر به مغزت حرفاتو گوش بدم!
ببخشید که طولانی نوشتم. میدونی، حس هارو نمیشه کوتاه نوشت.
اخیرا به علت اینکه شونه هام تحمل بار سنگین ۱۲ تا گروه وایبری رو نداره از ۸ تاش اومدم بیرون و تنها در گروه فامیل ها و گروه دوستان نزدیک و گروه کلاس زبانم جهت مبادله اطلاعات عضوم.بعد این تصمیم احساس ارامش و تسلط بیشتری بر زندگیم دارم . بعلاوه از توهم گستردگی ارتباطاتم بیرون آمدم و ترجیح میدم صحبت های نزدیکانم رو بخونم. و در نهایت زمانی تصمیم به برگشت به اونهمه گروه رو میگیرم که ظرفیت فکری و ظرفیت زمانی لازم رو برای مدیریتشون داشته باشم
سلام محمد رضای عزیز ! بیش از یکسال است که پا به پای شما مطالبتون رو میخونم و با ایده هایی که ازتون گرفتم ، مسیر جدیدی برای زندگی ام تعریف کردم . استاد بزرگوار ! فرمایش شما کاملا صحیح ! شبکه های اجتماعی مثل تیغ دو لبه هست . ولی کاش از خودمون می پرسیدیم که چرا نسل جدید ، فضای مجازی رو جایگزین فضای واقعی کرده و حتی توی مهمونی ها و تو ماشین و پشت فرمون و … هم داره پیام های شبکه شو چگ میکنه . آیا اینها به این خاطر نیست که خیلی از مهمترین بایسته ها و نیازهای افراد در محیط واقعی محدود شده و اکثر تفریحاتی که جوانان برای ارضای خودشون بدنبال اون هستند محدود شده … فکر نمیکنید نسل جوان ، این شبکه ها رو بعنوان آلترناتیوی برای تحقق نیازهای سرکوب شده در دنیای واقعی بکار می گیرند ؟ استدعا دارم در نوشته های بعدی تون ، در این باره هم صحبت بفرمایید و اینکه تا چه میزان تحقق نیازهای انسانها در جامعه واقعی منجر به پناه آوردن اونها به جامعه مجازی شده رو مورد بررسی قرار بدید . با تشکر فراوان
دوست عزیز، استفاده از شبکه های اجتماعی مختص جوانان ایران نیست. من تجربه زندگی در چین رو دارم. اونجا هم به شدت مورد استقبال جوانان است. اگر نگویم که بسیار بیشتر از ایران. همه چیز به محدودیت های تفریحی در ایران مربوط نمی شود…
با سلام،
نوشته های رادیکالی تان در مورد شبکه های اجتماعی را پیگیرم. برخی دغدغه های تان از جنس دغدغه های اجدادمان است به وقت آمدن تلفن و حتی آسانسور! برخی نیز واقعی است و اصیل. به هر حال هر تکنولوژی که وارد زندگی بشر شده است عده ای آن را اشتباه مصرف کرده اند. زمانی لازم است برای جا افتادن صحیح هر تکنولوژی …
چه خوب است در مورد کاربردهای صحیح شبکه های اجتماعی مصداق هایی از مردمانی که خالق این تکنولوژی بوده اند یا زودتر مورد استفاده قرار داده انند بیارید.
ممنون از قلم تان
سلام و درود براستاد گرامی و نازنین.من تمام تلاشم را برای کوتاه و خلاصه کردن کامنت نموده ام و اگر مقصود حاصل نشده قبلا پوزش میطلبم. در قسمتی از نوشته خود فرموده اید:
“انتظار ندارم که این بحثها برای همهی خوانندگان روزنوشتهها جذاب باشد. اما به هر حال، چون یکی از مهمترین دغدغههای من در این روزها است و به شدت نگران هستم که استفادهی بدون اندیشیدن از این ابزارها میتواند زیانهای جدی برای ما داشته باشد، تصمیم گرفتم که حتی اگر یک خواننده هم داشته باشد، باز هم آنها را بنویسم.”
در ذیل نوشته قبلی شما با عنوان “لطفا آنرا به من گرانتر بفروشید” کامنتی نوشتم و با تقسیم افراد جامعه به پنج قسمت سعی کردم بگویم اتلاف وقت و رفع نیاز ارتباطی مردم (همان غول مورد نظر شما) در شبکه های اجتماعی مجازی کم ضررتر از حضور مردم همیشه در صحنه در صحنه جامعه است. در واقع به نظر من عامی, شبکه های اجتماعی یک ابزار جدیدتر و کم هزینه تر برای رفع نیازهای ارتباطی جامعه ای است که کمی قبل تر با آمدن موبایل و بعد امکان ارسال پیامک ازارتباطات پر هزینه تر صوتی (تلفن) خود را به ارتباطات کم هزینه تر مکتوب عادت داده بودند و حالا ابزارهای مناسبتری برای انتقال پیامهای کتبی , صوتی , تصویری وحتی احساسی در غالب شکلکها را در دسترس میدیدند و ضمن کاهش بیشتر هزینه ها نیازهای ارتباطی و حتی تفریحی و وقتگذرانی خود را رفع نموده و هر لحظه با آمدن یک نرم افزار ساده تر و کارآمدتر ضمن خوشحالی و شگفت زدگی به سادگی یکی را ترک نموده و به بعدی می پیوندند (مثل کوچ دسته جمعی از فیسبوک به وایبر و حالاهم تلگرام) . به نظر من اینها در واقع ابزارهایی متنوع برای رفع یک نیاز اصیل و ثابت در انسان یعنی ارتباط و انقال پیام هستند که در گذشته نیز با سرعت بسیار کمتر تغییر در ابزارها را شاهد بوده ایم.
انسان به نظر مک لوهان تا به امروز سه کهکشان ارتباطی را تجربه کرده است:
۱- دوره کهکشان شفاهی یا تمدن باستانی : پیامها از طریق تسلط بیان و دریافت سمعی منتقل می شود به این دلیل حس غالب شنوایی است و در این عصر ارتباطات چهره به چهره و صمیمی است . ۲-عصر تمدن بصری یا کهکشان گتنبرگ : در این عصر حس غالب بینایی است و به اعتقاد او موجبات جدایی انسان از محیط روستایی و بدبختی ماشینی بشر آغاز می شود . به این دلیل که ارتباط افراد از طریق نشریات و کتابها به صورت مجزا و بی روح انجام می گیرد .
۳-عصر کهکشان مارکونی یا تمدن الکترونیک: در این دوره مجددا حس شنوایی در آن غلبه می یابد. به نظر مک لوهان در این عصر مجددا تنوع اصالت بشر باز می گردد وجه فرهنگ مبتنی بر رسانه های الکترونیک جدید ، کسب اعتبار مجدد بیان شفاهی است . و از این جهت نوعی رجعت به وضع جامعه ابتدایی فاقد کتابت به شمار می آید . منتهی با تفاوت آشکار به نظر مک لوهان این امر رجعتی به نظام قبیله ای در یک سطح جهانی محسوب می شود . ( دهکده جهانی )
البته به نظر دکتر مهدی محسنیان راد ما ایرانیها در میان دو کهکشان از شفاهی تا گوتنبرگ در کهکشان دارمانی سیر مینموده ایم . این کهکشانها در واقع تغییر پارادایمها در حوزه ارتباطات هستند.
با این مقدمه سوال اصلی من از شما استاد گرانقدر اینست که:
۱- نوع نگرانی شما از چه جنسی است ؟ مذهبی , فرهنگی؟یا… گمراه شدن نخبگان و اهل علم و کاهش تولید علم و ثروت در اثر اعتیاد به شبکه های اجتماعی؟ گسترش خیانت در خانواده ها و افزایش طلاق؟ شما برای چه کس یا کسانی نگران هستید و واقعا نگرانید که آن کس یا کسان چه بشوند و چه بلایی سرشان بیاید و آیا قرار است از را هی به در شوند و گمراه شوند واگر بله از کدام راه؟ اگر شبکه های اجتماعی را از آنها بگیرید آنها وقتشان را در کدام راه خیر مصرف خواهند کرد؟
۲- آنجا که فرموده اید “…زیانهای جدی برای ما داشته باشد…” این ما کیست؟ من دغدغه بعضی جناحهای اقتدارگرا و دلواپس را از ایجاد یک شبکه ارتباطی بدون سانسور را میفهمم .اتفاق بهت آوری که در تشییع مرحوم پاشایی افتاد و یا واکنش و اعتراض شدید جامعه به فساد و رانت در تصادف اخیر یک پورشه و مرگ دو جوان و امثال این رخدادها آنهارا نگران زیانهای جدی نموده است. من دغدغه والدین را برای انحراف فرزندان جوانشان و یا همسران را برای ترسشان از بی وفایی همسر را میفهمم که البته هزاران ابزار و دلیل دیگر در صورت بودن انگیزه انحراف و خیانت می تواند جایگزیین شبکه های اجتماعی شود. کاهش سرانه مطالعه , کاهش سطح کیفی دانشگاهها و هزاران معضل دیگرنیز میتواند علت نگرانی دلسوزان جامعه باشد . لطفا و در صورت امکان و صلاحدید کمی روشنتر طوریکه امثال من به عنوان یک شهروند عادی و عامی بفهمم در مورد دلایل و جنس نگرانی تان و اینکه از چه جایگاه و موضعی احساس نگرانی میکنید بنویسید . باز هم از اینکه وقت گرانبهایتان را گرفتم پوزش میطلبم.
بعد از اینکه نوشته بسیار تامل برانگیز عصر سن تورها رو خوندم همیشه منتظر ادامه بحث بودم به نظرم خیلی مقدمه خوبی بود برای برانگیختن احساس نیاز به ادامه جدی بحث که به بهترین نحو ممکن بیان شد.(ممنون استاد عزیزم)
نحوه تعامل با تکنولوژی مجازی یکی از دغدغه های مهم من و اطرافیانم هست خصوصا کسانی که مسئول آموزش و هدایت فرزندان خود در مواجه با این هجوم گسترده تکنولوژی هستند ولی هنوز خودشان نیازمند یادگیری جدی در این حوزه هستند.
یک مورد دیگر که دوست دارم در موردش بدونم اینه که چطور میشه که فضاهای مجازی و تکنولوژی های ارتباطی سبک فکر و زندگی افراد را طی مدت زمان کوتاه تغییر می دهند به طوری که حتی برای خود فرد قبلا چنین چیزی قابل تصور نبوده است!
برای مثال یادم هست حدود ۱۰ سال پیش وقتی به جشن تولد یا مهمانی یا جشنی دعوت می شدم افرادی بودند که به هیچ عنوان حاضر نمیشدن (حتی با پوشش و ظاهر موجه) در عکس های دسته جمعی حضور داشته باشند یا حتی عکس هایی که ناخودآگاه در قاب تصویر سوژه دیگری قرار می گرفتن برایشان سخت و دردآور بود. علت را هم تعصبات خانواده مطرح می کردند. حتی در اخبار حوادث و انتقام و باج خواهی های اون موقع وقایع مربوط به سو استفاده از این عکس ها زیاد بود که حتی گاهی با خودکشی یا فرار از منزل قربانی ماجرا همراه بود.
اما حالا بعضا همون افراد رو می بینم که از خصوصی ترین لحظات زندگیشون عکس های مختلفی رو در انواع فضاهای مجازی منتشر می کنند و جالب تر اینکه همون خانواده متعصب دیروزشان بر عکس امروز آنها لایک می زنند و کامنت های تشویق و تعریف می نویسند!
آیا همه گیر شدن این موضوع در کشور ما انقدر عامل قدرتمندی هست که طی زمان کوتاه افراد را از افراط به تفریط بکشاند؟
مثال دیگر هم خانواده هایی هستند که تا همین چند سال پیش حتی اجازه نمی دادند فرزندانشان تلفن منزل را جواب بدهند و یا اینکه در انتخاب دوستان و همکلاسی های فرزندشان نهایت سخت گیری رو می کردن و حتی هنوز هم در این حوزه خیلی پافشاری و پیگیری می کنند ولی همزمان تبلت و لپ تاپ و موبایلی رو در اختیار فرزندشون قرار میدن که انواع نرم افزارهای ارتباط مجازی رو شامل میشه.
خیلی مثالهایی از این دست رفتارهای ضد و نقیض وجود داره که افرادی در زمان محدودی با استفاده از تکنولوژی سبک زندگی و فکرشون دگرگون شده و بین افراط و تفریط سیر کردن. دوست دارم اینجا راجع به این موضوع هم بخوانم و یاد بگیرم.
سلام ،
واقعا مطلب خوب بیان شده به نظرم وقت تلف کردنه و مشابه تلویزیون می مونه که اطلاعات زیاد می ده و آدم رو دچار مشکل گوارشی (…) ذهنی می کنه
پی نوشت: دو روز پیش شب قصه “عمیق ترین تجریۀ زندگی” می خوندم واقعاً چندین بار فایل دو پاوز کردم و به خودم و اینکه چه بلایی این فراوانی سرم داره میاره فکر کردم و جالب تر اینکه غیر از اینجا به این جدیت در مورد این فراوانی و تکنولوژی ضحبل نشده، حقیقتاً چگونه می توان به جنبش ضد فراوانی پیوست؟؟
جناب شعبانعلی گرامی
شاید باورتان نشود ولی هنوز هم به گوشی سیمبیان خودم وفادارم و هنوز غیر از توئیتر و فیس بوک و اخیرا لینکدین در هیچ شبکه اجتماعی دیگری عضو نشده ام. بعد از آشنایی با نوشته های جنابعالی و متمم و به خصوص تحلیل دقیقی که داشتید “شبکه های اجتماعی عرصه دوی سرعت نیستند، بلکه عرصه دوی ماراتن هستند” همواره سعی کرده ام نوشته هایم در توئتیر، فقط شامل نوشته های بسیار جدی باشد که بتوان در ۱۵۰ کلمه آن ها را خلاصه کرد. در لینکدین معمولا فقط رزومه و تخصص را آپلود می کنم و بیشتر استفاده من از آن شامل «شبکه سازی» و هم چنین خواندن مقالات مفید Linkedin Pulse است. در فیس بوک پروفایل را تقریبا فقط برای ارتباط با اقوام و دوستانی دارم که در شهرها و کشورهای دیگر از من دورند و گاه گاهی برای همدیگر عکس و پیام می فرستیم.
یک پیج به نام خودم در فیس بوک باز کرده ام و آن جا تقریبا شامل همه نوشته ها،دغدغه ها و حتی آرزوهای من است. هر چیزی که از ذهنم می گذرد، پس از کاغذ نویس شدن، تقریبا در پیج قرار می گیرد. غیر از این سه مورد، فکر نمی کنم احتیاج بیشتری برای عضویت در شبکه های اجتماعی دیگری داشته باشم که شاید بیشترین کاربردشان (تا آنجایی که در اطرافیان دیده ام؛ به اشتراک گذاشتن جوک و لطیفه و نوشته های تینیجری و سطحی بوده باشد.)
خیلی وقت بود دنبال مطلبی توی این زمینه میگشتم که خوب چه بهتر از زبان روزنوشته ها پیگیر بشم. من وقتی به خودم و افراد دور و برم نگاه میکنم هر کسی بر حسب مدل ذهنی که داره از شبکه های اجتماعی استفاده میکنه. وقتی باهاشون صحبت میکنم و میپرسم که این نوع رفتار شما از کجا منشا میگیره غالبا میگن فلانی رو دیدیم اینجوری فعالیت میکنه ما هم همون تقلید کردیم و جالبتر اینکه از فلانی هم که میپرسم همین حرفو تکرار میکنه. یعنی تقلید کورکورانه و بدون فکر . البته ما توی خیلی از مسایلی که داریم این شکلی عمل میکنیم. من خودم برای درست استفاده کردن از فضای مجازی و شبکه های اجتماعی خیلی وقت میزاریم و فکر میکنم و واقعا یکی از دغدغه های اصلیم اینه که بتونم به دوستانم و اطزافیان نزدیک کمک کنم چرا که آسیب های بسیار جدی و خطرناکی دارم توی انواع روابطمون احساس میکنم. نگرانی اصلی هم اینه که من فقط خودم فکر میکنم و تا حالا کسی منو راهنمایی نکرده چطور از تکنولوژی استفاده کنم. همیشه هم دنبال منبع یا فرد مورد اطمینانی بودم که اطلاعات کسب کنم ولی تا امروز پیدا نکردم. پنج سال توی تهران بهترین دانشگاه کشورم درس خودم اما یک کلمه به من نحوه استفاده از تکنولوژی یاد ندادن و این خیلی به من لطمه وارد کرده. بنظر من فرهنگ صحیح استفاده از تکنولوژی و فضاهای مجازی از نون شب هم واجب تره چرا که به معنای واقعی داره جامعه رو به سمت ناکجاآباد میکشونه و ما هر روز بخاطر این مسایل شاهد تخریب واقعی دنیای اطرافمون هستیم. ممنون میشم خیلی گسترده تر و جزیی تر به این موضوع بپردازید
فکر کنم آسیب شناسی رفتار ایرانی ها در این شبکه به تفکیک خوب باشه، اینکه ما اونجا چکار میکنیم، برای چی ایجاد شدند، این که باید از کدوم استفاده کنیم، هر چیز رایگانی رو باید استفاده کرد؟ و سوالات بسیار دیگری
به نظرم در كنار فرهنگ و فلسفه استفاده از اين ابزارهاي ارتباطي كه جاي بحثي تخصصي داره و از امثال محمد رضاي عزيز برمياد ، يكي از مشكلات جالب توجه و مرتبط با ابزارهاي مذكور علي رغم فراگير بودنشون ، نبودن مطالب ساده و مفيد در مورد شرايط استفاده، راهنماي كاربري و روشهاي رفع و پيگيري مشكلات احتمالي اونها در اين همه تنوع و فضاي وب فارسي است .
مثلا دوستاني رو ميبينيم كه چندين نام كاربري در شبكه هاي اجتماعي مختلف دارند و چون نمي دونند از ابزار چطور استفاده كنند به قول محمدرضاي نازنين “در زیر دست و پای سن تورها، له خواهند شد” .
البته كلياتي درباره هريك از اين شبكه هاي اجتماعي در فضاي وب فارسي وجود داره اما نصفه و نيمه است و عملا بي خاصيته .
سلام
محمدرضاجان با دکتر محسن رنانی و آثارشون آشنایی داری؟
میخواستم بدونم کدوم اثر ایشون برای مطالعه ی اول از آثارشون خوبه؟
به نظرم آینده در چگونگی استفاده ما از ابزار هایمان که حالا در اختیار داریم خلاصه میشود ….گرچه شاید دیر شده باشد اما باید شناخت مان کامل شود…
شبکه های اجتماعی برای ما صبر نمی کنند….ممنون از دغدغه های فراگیرتون
واقعا خوشحالم که طرح این موضوع جدید، یعنی «فلسفه تکنولوژی دیجیتال» در روزنوشته ها، از این به بعد در کنار تمام نوشته های خوب دیگه، می تونه با قلمی که دوستش داریم، امکان خوندن حرفهای مفید و قابل تامل دیگری رو در زمینه ی شبکه های اجتماعی و موضوعات مرتبط با اون بهمون بده و ما رو باز هم به اندیشیدن بیشتر دعوت کنه.
و چقدر این جمله به نظرم خوب و درسته: “ابزارهای ارتباطی سریعتر از مهارتهای ارتباطی رشد کردهاند.” واقعا همینطوره…
فکر می کنم چقدر خوشبختن اون بچه ها یا جوان هایی که از همون آغازِ پا گذاشتن به این جهان دیجیتال و به این شبکه های اجتماعی، با فلسفه ش به خوبی آشنا شده باشند و از همون ابتدای زندگی در این دنیای دیجیتال، به تمام مهارت هایی که نیاز داره و لازم هست، مجهز باشن.
برای ما هم هنوز دیر نیست…:) و هرچه بیشتر در این زمینه بدونیم، کمتر آسیب می بینیم و کمتر آسیب می زنیم … ممنون.
دوست دارم در نوشته بعدی درباره چگونگی افزایش مهارت ارتباطی برامون صحبت کنید.لطفا اگه میشه با نظم بیشتری بنویسید.ممنون