تا جایی که من خواندهام، ظاهراً طبقهی ثروتمند ایرانی، هیچگاه شکافی تا این حد عمیق را تجربه نکرده است. شکاف بین دو گروه از ثروتمندان.
گروه اول ثروتمندانی که ابزار رسمی قدرت را دارند اما عموماً قبل از به دست آوردن این ابزار، هرگز تجربهی لذت را به صورت جدی نداشته اند و
گروه دوم، ثروتمندانی که فرصت کسب لذت را دارند و تجربه کردهاند، اما عموماً از ابزار رسمی قدرت بی بهره بودهاندد.
به نظر میرسد که این شکافی است که هیچ عنوانی: ملی گرایی، مذهب گرایی، تعهد، تخصص، تولید داخلی، رابطهی خارجی و …، قادر به پوشاندن آن نیست. ماندهام که در سالهای بعد، شکاف بین نسل دوم اینان چگونه خواهد شد…
سلام.
من فکر میکنم فرزندان این دو گروه فاصله کمتری خواهند داشت. آنها همدیگر را در باشگاه ها و اماکن تفریحی ثروتمندان و … ملاقات خواهند کرد و اگر چه در ابتدای امر از هم دل چرکین هستند ولی در نهایت به نوعی همزیستی تن در خواهند داد.
گذشت زمان برای دارندگان ثروت و قدرت مشروعیت به همراه خواهد آورد اگر آداب آن را بیاموزند.
یه چیزی جالب به ذهنم اومد اونم “گسل طبقاتی” بود. باید اعتراف کنم دقت نکرده بودم به ترکیب این دو کلمه. متعارف این است که می نویسند: “شکاف” یا “فاصله” طبقاتی. ولی اینجا نوشته شده “گسل”. بدین مظمون که فعلا زیاد مشخص نیست ولی در آینده احتمال تکان طبقاتی خواهد بود. البته برای من ترکیب این دو کلمه این چنین آمد.
“تجارت دولتی” بهمعنای خلق “دولتمردانی تاجر” است.
: ریچارد لاو
اختلاف طبقاتی شاخص داره و میشه اندازه ش گرفت و برای بالا وپایین بردنش برنامه ریخت. اونچه که گسل طبفاتی رو مهم و البته هراس آور میکنه مقیاس سنجش نداشتنه. چیزهایی که قابل اندازه گیری نیستند ترسناکند، بسیار زیاد!
چقدر خوب که این رو گفتی و چقدر بد که من خودم این در ذهنم نبود که بنویسم اون موقع 🙁
خیلی خوبه که بعضی چیزارو نمی گین تا شاگردا بگن، به بالا رفتن اعتماد به نفسمون کمک میکنه. مرسی واقعا
امیدوارم نسلهای آینده با مهربانی مرا داوری کنند، نهفقط از بابت آنچه که برایشان گذاشتهام، بلکه بابت آنچه که تعمدا نادیده گرفتهام تا لذت کشف آنرا برای دیگران بگذارم! : دکارت
(صرفا بموجب شیرینی و ربط و تناسباش با نوشتهات ذکر کردم. واقف هستم که دانش، هوشمندی و دقتنظر تو دلیل توجه و تأکیدت بر “هراسآور بودن چیزهای غیرقابلاندازهگیری” است و محمدرضا -چنانکه خودش صادقانه، فروتنانه و به زیبایی نوشت- : “خودم در ذهنم نبود که بنویسم اون موقع”، در این مورد خاص این در ذهناش نبود که دکارتوار لذت کشفاش را برای تو بگذارد. هوشمندی و دقتنظرت را تحسین میکنم.)
باز هم ممنون محمدرضا.
در مورد فهم و فلسفه اقتصاد و سرمایه داری کتاب آدام اسمیت رو خواندم و با مبانی آن آشنا شدم. اینجا که این بحث رو مطرح کردی خواستم ازت خواهش کنم منابع دیگری برای یادگیری در این باب رو معرفی کنی تا بیشتر با اساس سرمایه داری و ارکان آن آشنا بشم. (یم)
با تشکر
سهند جان. خوندن کتابهای فریدمن عالیه. هم سرمایهداری رو میفهمه هم متعصب نیست روی اون. حالا پیدا میکنم فهرستش رو مینویسم 🙂
ممنون محمدرضای عزیز. لطف می کنی
گسل طبقاتی . . .!!!
غم انگیزه . . .
سلام
تجربه ی لذت یا تجربه ی ثروت ؟
کسب لذت یا کسب ثروت ؟
این یک Replace تعمدی جهت safe mode است؟؟ !
منم دوست دارم اينجا هميشه باشه كه بخونم پس نميخوام چيزي كه دوست دارم بنويسم رو بنويسم.ولي گاهي وقتا دلم ميخواست يه جايي بود يه چيزايي رو داد بزنم.دلم واست ميسوزه محمدرضا.من كه خيلي كم تر از تو متوجه ميشم و قطعا توي فضاهايي كه تو بودي نبوده م خيلي چيزا رو كه مي بينم دلم به درد مياد.من از اينجا خواهم رفت.تو مي موني،درد ميكشي،ميجنگي و حتي اگه يه روز دلت بخواد داد بزني فضاشو نداري.به امثال تو ميشه افتخار كرد.اما من با شرمندگي ميگم كه نمي مونم.نميتونم كه بمونم.من جايي ميخوام كه بشه داد بزنم.يا حداقل بدونم با فهميدن درد نميكشم.نميدونم شايد اگه يه روز برم اونحا هم درد بكشم.شايدم اونقدر خوب بودم كه جاناتان شدم و برگشتم و آدماي جزيره اي كه توش پرواز كردن رو ياد گرفتم آموزش دادم.ميدونم كه كتاب جاناتان مرغ دريايي رو خوندي…پس منظورم رو متوجه ميشي…
مديران تصادفي و الآن هم كه اين حرفاي قشنگ.مرسي و ببخش كه طولاني شد و سرشار از گله و شكايت و حرفاي نااميدي كه همه بلدن بزنن.
به قول كسي كه دوسش داري حرفهايي هست براي گفتن كه اگر …اميدوارم كه يه روز بتوني راحت تر حرف بزني مرد مقاوم…
۱- خواهش مي كنم با همون گفتار شيرين و ساده گوي مفاهيم مهم كه ويژگي خاص شماست به دوستاني مثل كيان عزيز كه پر از انرژي و قابليت هستند ولي هر روز زندگي شون رو فقط به خورده شدن مثل قورباغه ها فكر مي كنند يه پيشنهاد دوستانه بدين .
۲- براي اينكه خط فكري براي مطالعه بيشتر پيدا كنيم، ميخوام بدونم اين تيپ صاحبان ثروت در تاريخ كشورهاي ديگر بوده اند و روند ظهور و سقوط آنه چگونه بوده ؟
خیلی ممنونم که انقدر دغدغه خورده نشدن قورباغه ها رو دارین.
اونها که به سرنوشت شون راضی هستند فقط یکی شون دوست داره بدونه که رسول الان جای لک لک نشسته یا
مار؟؟؟
اگر دلتون خواست تا محمدرضا وقت کنه فکری به حال قورباغه ها بکنه شما به سوال این یک قورباغه توانمند و کنجکاو
پاسخ بدین!!
من در مقایسه با شما هیچی نمی دونم . اعتراف می کنم. ادعای روشنفکری هم ندارم …ولی کمی این بحث رو بشکافید با مصداق توضیح بدید …تشکر
اینکه شما شکست نفسی میکنید مشخصه. راستش در این مورد خاص من هم چیز زیادی نمیدونم. خیلی هم جرات نمیکنم اینجا بنویسم چون دوست دارم درب این خانهی مجازی همیشه باز باشه.
اما یک نکته رو زیاد دقت کردهام. حتماً شما هم دیدهاید. در بسیاری از جوامع، کسانی که به قدرت میرسند یا خود خلق ثروت کردهاند یا ابزار دست کسانی بودهاند که خلق ثروت میکردهاند. بالاخره کسانی مثل دیک چنی و حامد کرزای و … همگی برای غولهای نفتی کار کرده بودند. کسانی که سابقهی تولید ثروت دارند هم اقتصاد را بهتر میفهمند و هم میدانند که بهترین روش برای رشد سرمایه داری این است که همهی مردم از حداقل سرمایه برخوردار باشند.
اما در بعضی جوامع، کسانی را میبینیم که خودشان خلق ثروت نکردهاند و از نردبام کسانی بالا آمده اند که آنها نیز مفهوم خلق ارزش و ثروت را نمیفهمیدهاند. و بعد در آن جامعه متولی خلق ثروت برای مردم میشوند…
تشکر
من تازه واردم در دنیای مجازی شما …… ممنون که وقت گذاشتید و جواب دادید
بله دیدم زیاد هم دیدم ولی دقت نکرده بودم…….نگاه متفاوتی ه . فقط طرح موضوع کرده اید یا پیشنهادی هم خواهید داشت ؟
سلام
به نظر من در طول تاریخ این شکاف بیشتر و بیشتر خواهد شد چون هیچکدام از دو گروه، آنچه را تا کنون نداشته اند بازهم به دست نخواهند آورد. البته این دسته اول است که چنین محرومیتی را برای دسته دوم ورق می زند.
برقرار باشید
استاد عزیز سلام
من چندبار مطلب بالا رو خوندم. اما متوجه منظورتون نشدم . شاید چون من جزو طبقه ثروتمند نیستم
اما برام مهمه بفهمم منظورتون چی بوده
مطمئنم پشت هر مطلبتون مورد آموزنده ای برای همه اقشار هست
منتظر توضیحات بیشتر هستم
سپاس
تراژدی قورباغه تقدیم به دسته دیگری که هرگز در این دسته ها وگسل ها لحاظ نشده اند:
“مارها قورباغه ها را می خوردندو قورباغه ها غمگین بودند.
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند.
لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند.
لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها.
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند.
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارها بازگشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند.
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می ایند.
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است:
اینکه نمی دانند توسط دوستان شان خورده می شوند یا دشمنان شان!”
دوستان مجازی
امروز پدر ومادر دوست نزدیکم را به خاک می سپاریم.
اینکه این عزیزان را بخاطر گسل طبقاتی یا اختلاف طبقاتی از دست دادیم ؟ نمیدانم!
شبی در منزلشان به قتل رسیدند با انگیزه دزدی.
درد من این نیست که لک لک ها ما را میخورند یا مارها!
درد بزرگ من اینست که قورباغه ها یکدیگر را می خورند.
در غم از دست دادن عزیزانی به سوگ نشسته ایم که به هیچ طبقه خاصی تعلق نداشتند.
حاصل عمری زندگیشان که با پشتکار و خلاقیت به بار نشسته بود به قیمت جانشان معامله شد.
متاسفانه این روزها ما قیمت همه چیز را میدانیم ولی ارزش هیچ چیز را نمیدانیم.
و من هنوز به جامعه بی طبقه توحیدی می اندیشم و به اینکه کجای راه را اشتباه رفتیم که سرنوشتمان
با خوردن یکدیگر عجین شد.
عزیزان درگذشته ام در صلح و آرامش ابدی به خاک می سپاریم تان…
🙁 … خیلی دردآوره … خیــــــــــلی …
به کجا داریم میریم؟! تا کجا باید این رنج ها تحمل بشن؟!!
با یه گسل چیکار می شه کرد؟
آیا گروه دوم مشخصا خود مسیر “بی بهره ماندن” را برگزیدند؟
و یا
از روی جبر که دیگر ابزاری برای «بهره بردن» ایشان از سوی گروه مقابل باقی نمانده بود؟
اگر نظر من رو بپرسی «قدرت» رو انحصاراً حق مسلم کسانی میدونم که «توانایی خلق ثروت» دارند. بقیه اگر قدرت هم داشته باشند به سوزاندن ثروت جامعه منجر میشود!
یه مساله مهم هست که توی ایران هنوز حل نشده، اون هم مفهوم پیشرفته، اگه به الگوهای اسلامی ایرانی پیشرفت که طراحی کردن رو ببنید، مفاهیمی مثل عدالت، تعالی و چند مفهوم انتزاعی می بیند، بنابراین توی این دیدگاه کسانی قدرت می گیرند که در راستای اهداف باشند و خلق ثروت هم اساسا و یا حداقل ظاهرا اصل نیست، اگه بشه این مساله ثروت و خلق ثروت را با این مفاهیم سازگار کرد. لطف بزرگیه به این الگوها و استراتژی ها ، که این سردرگمی درنهایت هم موجب تخریب ارزش ها و هم از بین رفتن پتانسیل خلق ثروت میشه، اتفاقی که توی ۸ سال گذشته شاهدش بودیم. شاید حل مشکل بتونه این گسل رو هم تا حدودی پر کنه. چون توی جدال اون دوقشر، طبق داستان قشنگ و به جایی که کیان گفت، قربانی مردمند.