پیش نوشت: این مطلب ۶۰۰۰ هزار کلمهای را میتوان در دستهبندیِ گفتگو با دوستان قرار داد. چون انگیزهی اصلی نوشتن آن، به دو کامنت از وحید نصیری باز میگردد. در کنار حرفهای وحید در متمم، وبلاگ وحید هم خواندنی است و اگر نخواندهاید، حتماً سری به آن بزنید. بخشهایی از صحبتهای وحید را که زیر مطلبِ اصالت و برند شخصی مطرح شده در اینجا نقل میکنم: اگر یکی از آوردهها و ثمرات برند (برای صاحب برند) تعلق گرفتنِ ارزش مستقل (از جانب مخاطب) به نام و اعتبار آن برند صرف نظر از محصول برند باشه (مثلا اغلب ایرانی ها دوست دارند برند اپل رو داشته باشند با اینکه در حد محصول هوآوی ازش استفاده می کنن و خیلی ها که پول برند اپل رو ندارند در حد محصول هوآوی پرداخت می کنند) به نظر میرسه که برند […]
لحظه نگار – زنگ تفریح میان نوشتهی دیگر
مهمترین انگیزه از گذاشتن این عکس – همانطور که معمولاً اشاره میکنم – فاصله انداختن میان نوشتههایی است که چندان روان یا دوستداشتنی نیستند یا طعمشان شیرین نیست. خصوصاً اینکه دو سه مطلبی هم که قصد دارم در روزهای آتی بنویسم، باز خشک و جدی هستند و لازم بود در میانهی آنها، فاصلهای ایجاد شود. ما این کار را در متمم، با انتشار عکس گرگ و جغد و روباه و گاو تحت عنوان زنگ تفریح انجام میدهیم. اما وقتی خودم هستم دیگر به سگ و گاو نیازی نیست و همین نوع عکسها همان نوع کارکردها را دارند. دومین انگیزه هم، اشارهی جواد در یکی از کامنتها بود که عکس بگذار و چون جواد به ندرت خواستهای را مطرح میکند، وقتی حرفی میزند نمیشود انجام نداد. سوم هم اینکه خواستم در کنار کتابخانهی جدیدم عکسی داشته باشم تا […]
دربارهی ارزش ریال در برابر دلار
مطلب کوتاهی که در اینجا مینویسم، به نظر خودم، بیان سادهای از مفهوم ارزش پول ملی است. در بیانی که انتخاب کردهام، سادهسازیهای فراوانی وجود دارد. اما شاید باعث شود یک پله از وضعیت امروز کشور عقبتر برویم و ماجرا را در بستر زمان ببینیم. بحثهایی مانند پایه پولی و نقدینگی و تنشهای سیاسی و همهی حرفهایی که اقتصاددانها مطرح میکنند، قطعاً قابل اعتنا هستند. اما فکر میکنم بد نیست یک لایه پایینتر برویم و کمی مسئله را جدیتر ببینیم. بنابراین، آنچه در اینجا مینویسم، همهی ماجرای کاهش ارزش پول ملی نیست. بلکه بخشی است که کمتر به آن توجه میشود (اگر دیگران دربارهی نقدینگی و پایهی پولی و سرمایهی سرگردان و فساد اقتصادی و امثال این نگفته بودند، لازم بود طولانیتر بنویسم. اما خوشبختانه آن روضهها را روضهخوانهای دیگر خواندهاند). در اقتصاد، مرزهای جغرافیایی هنوز معنای […]
انتظارها مشخص است؛ اما انتخاب با شماست
چند سال پیش مطلبی از ست گادین خواندم که با وجود سادگی، برای من بسیار جذاب و تأثیرگذار بود. نکتهای که در حوزههای متنوعی – از مدیریت #برند شخصی تا طراحی محصول جدید – مصداق پیدا میکند و حداقل در ذهن من، با آنچه تحت عنوان اصالت مطرح کردم نیز در ارتباط است. حرف ست گادین (نقل به مضمون) این است: در هر شرایط و وضعیتی، انتظارها کمابیش مشخص است. انتظار مردم از موبایل (به عنوان یک محصول) مشخص است؛ انتظار مشتری از شیوهی برخورد یک منشی در دفتر پزشک مشخص است؛ انتظار مخاطب از شما تا حد زیادی مشخص است؛ انتظار مهمانی که وارد مهمانی شما میشود مشخص است؛ و شما در برابر انتظارهای از پیش تعیین شده، سه گزینه بیشتر ندارید: میتوانید بکوشید مطابق انتظار موجود رفتار کنید. میتوانید بکوشید انتظار موجود را تغییر […]
دربارهی اصالت و برند شخصی
حرفهایی که در اینجا میخواهم بنویسم، جدید نیستند و پیش از این هم، زمانهایی که درباره برندسازی شخصی حرف زدهام، به آنها اشاره کردهام. با این حال، چون این روزها و هفتهها موارد بسیاری پیش میآید که این نوع موضوعات را برایم تداعی میکنند، تصمیم گرفتم دوباره برخی از نکاتی را که پیش از این گفتهام، تکرار کنم. شاید در این میان، تصویر بهتر و شفافتری از صورتِ مسئله در ذهن خودم – و احتمالاً شما که این نوشته را میخوانید – شکل بگیرد. اصالت (Authenticity) اصالت، یک بحث کوچک و مختصر نیست و با کمی جستجو میتوانید کسانی را بیابید که بخش غالبِ زندگی تحقیقی خود را صرف مفهوم اصالت کردهاند. ضمن اینکه قبل از شکلگیری بحثهای علمی، این بحث در ادبیات و اخلاق هم، جایگاه والایی داشته. اما هرگز به عنوان یک ویژگی با کارکرد اقتصادی مورد […]
ذن و هنر نگهداری موتور سیکلت – رابرت پیرسیگ
ماجرای من و کتاب رابرت پیرسیگ به اسم Zen and The Art of Motorcycle Maintenance یه ماجرای طولانیه. فکر میکنم پنج سال توی ویترین کتابفروشی دیده بودمش و هر بار فکر میکردم که بخرمش یا نه. اما نهایتاً پشیمون میشدم. شاید به خاطر آلرژی من به کلمهی ذن باشه. توی نگاه من، از اون کلمههاییه که میخواد به زور یه عالمه ایده و مفهوم و معنای اضافی رو تحمیل کنه به چیزهای خیلی عادی و معمولی. اما خوب. به تدریج یاد گرفتم که توی ادبیات انگلیسی، هر وقت فکر میکنن یه حرف حسابی دارن میزنن و یه کم عمیق فکر کردهان، از این اصطلاح استفاده میکنن و Zen برای اونها جنسِ “مکتب فکری” نداره. نمونهی خوبش هم کتاب Presentation Zen که گری رینولدز نوشته و قاعدتاً قصد نداره استفاده از پاورپوینت رو به عنوان یک ابزار […]
استعفای محمدعلی بهمنی – نمونهی دیگری از چالش پایش و پالایش
خبر استعفای محمدعلی بهمنی از ریاست شورای ترانه دفتر موسیقی وزارت ارشاد در میان انواع خبرهای سیاسی و اقتصادی که این روزها خوراک بحثها و نُقل مجالس و زغال کورهی سایتهای خبری هستند، گم شد و چندان که باید و شاید، به آن پرداخته نشد. در حالی که این خبر، اگر چه در ظاهر به حوزهی هنر مربوط است، اما اگر از دورتر و در قابی بزرگتر به آن نگاه کنیم، بخشی از چالش بزرگی است که در حوزههای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، نمونههای فراوانی از آن میبینیم و من نامش را چالش پایش و پالایش میگذارم. نمیدانم برای توصیف این استعفا چه تیتری مناسب است. آیا باید آن را استعفای یک مدیر دولتی بخوانیم یا استعفای یک شاعر از یک پست مدیریتی دولتی. وقتی میگوییم استعفای مدیر دولتی، بر این نکته تأکید داریم که اصالت با جایگاه است […]
به بهانهی فیلم فراری (به کارگردانی علیرضا داوودنژاد)
چند شب پیش، یکی دو ساعت وقت خالی لابهلای کارهایم پیدا شد و به پیشنهادِ یکی از سرویسهای پخش آنلاین فیلم، نشستم و فیلم فراری کارِ علیرضا داوودنژاد را دیدم. حتماً برای شما هم پیش آمده که هنگام مشاهدهی فیلم، تئاتر یا هر اثر هنری دیگری، وارد دنیای ذهنی خودتان بشوید و موازی با اثر هنری، به گشت و گذار در خاطرات و خطورات ذهن خود بپردازید. برای من هم چنین شرایطی پیش آمد و در دنیای خودم فرو رفتم. بنابراین آنچه در ادامه میبینید نه ارتباط چندانی به روایت فیلم فراری دارد و نه نقد فیلم محسوب میشود؛ بلکه صرفاً تداعیهایی است که در هنگام مشاهدهی این فیلم در ذهن یک بیننده شکل گرفته است. در عین نامربوط بودن نوشتهی من، شاید اگر قصد داشته باشید فیلم را ببینید، بهتر باشد این نوشته را بعداً […]
نقش کمیت در کنار کیفیت؛ درباره شکست استارت آپ ها و ناکامیهای دیگر
این نوشته، حرف چندان تازهای ندارد. تکرار حرفهای قدیمی است؛ به بهانهای جدید. هفتهی گذشته، گروهی از دوستانم که سال پیش – تقریباً همین فصل – استارت آپ کوچک خود را راهاندازی کردند، دور میز کافیشاپ نشستند. کافیشاپی که هفتهای یکبار در آنجا جلساتشان را برگزار میکردند. اما موضوع این آخرین جلسه کاری، بحث تصفیه و انحلال تیمشان بود. مهمترین چالش جلسه هم، نه بررسی علت ناموفق ماندن آن تلاشها، بلکه شیوه تقسیم و سرشکنکردن هزینههایی بود که در این یکسال انجام شده بود. ماه گذشته، دوستی که دو سال بود برای تبدیل شدن به یک مشاور حرفهای تلاش میکرد و شبکه های اجتماعی را از عکس و آرزوهای خود پر کرده بود، پس از اینکه نتوانست موفقیت مورد انتظار خود را بهدست بیاورد، با استناد به رزومهای که در آن هیچ اشارهای به دو […]
دشواریهای رابطهی چهارلایهای
به نیتِ بهروز شدنِ روزنوشتهها و با هدف تأکید مجدد برای اینکه در هر وضعیت و در کنار هر رویدادی، هنوز هم فرصت یادگیری و مدلسازی وجود دارد، گفتم چندخطی در اینجا بنویسم. آنچه مینویسم، نه علمی است و نه مستند. بلکه صرفاً حاصل چیزی است که در طول سالهای گذشته، در انواع رابطهها از دوستی و خانوادگی، تا اقتصادی و سیاسی، تجربه کردهام و به عنوان یک الگو – هر چند غیردقیق یا حتی نادرست – در ذهنم ثبت شده است. برای حرفهایم شکل هم ترسیم کردهام تا بیانش سادهتر باشد: بر این باور هستم که این مدل را بیشتر میتوان برای رابطه عاطفی بهکار برد. البته در اینجا معنای گستردهتر رابطه عاطفی را مد نظر دارم که اگر چه شامل رابطههای عاشقانه میشود، اما به آن محدود نیست. هر رابطهای که در آن سرمایهگذاری […]
آخرین دیدگاه