این که دست چپتان تقریباً کار نکند، فقط بخواهید با یک دست تایپ کنید، با همان یک دست، وسایل را بردارید، از همان دست برای شستشو و نظافت استفاده کنید و شبها هم با کمترین جابهجایی و فشار به دست چپ، از درد بیدار شوید، چندان ساده نیست؛ به ویژه این که چپدست هم باشید. بخش قابلتوجهی از سال گذشته برای من با چنین وضعیتی گذشت؛ گاهی شدیدتر و گاهی کندتر. پیشاپیش بگویم که الان وضع بسیار بهتری دارم. دنبال آدرس مطب دکتر آشنا هم نیستم. منتظر پیاموپیامک احوالپرسی هم نیستم (که پاسخ دادنشان در وضعیت من، زحمتی مضاعف محسوب میشود). چیزهایی را هم که مینویسم، خودتان بهتر از من میدانید. اما باز حس کردم گفتن آنها – هر چقدر هم که تکراری باشند – ضروری است و ارزش دارد. شاید کمی بیشتر جدی بگیرید. […]
دسته بندی: روزمرگیها
در حاشیهٔ راجر روزنبلات
در این چند روز، تراکم کارها و فشار ذهنیام در حدی است که حس کردم نمیتوانم مطالب جدی و سنگین و تحلیلی بنویسم. حرف زدن از سیستمها، سیاست، علوم اجتماعی، تاریخچه تحول دولتها و …، ذهن آزاد و حالی متفاوت میخواهد. به همین علت فکر کردم خوب است در حد یک یا دو هفته، تا سبکتر شدن کارها، روزنوشتهها را با مطلب سادهتری بهروز نگه دارم. سالهاست روش ثابتی برای کتابخوانی قبل از خواب دارم. معمولاً نویسندهای را انتخاب میکنم و مجموعه آثارش را کنار دستم میگذارم تا هر شب قبل خواب، ولو در حد خط از او بخوانم و سپس بخوابم. در این چند هفته، مجموعه آثار راجر روزنبلات، کنار دستم بوده و به تدریج آن را میخواندهام و میخوانم. البته حدس زدنش برایتان سخت نیست. در روزهای اخیر دو مطلب از پاراگراف فارسی متمم […]
رگولاتوری چیست و چرا در شرایط امروز کشور بیمعناست؟
پیشنوشت: معمولاً برای نوشتن دربارهٔ هر موضوعی در روزنوشته، ترجیح میدهم آنقدر صبر کنم که وقت و حوصلهٔ کافی پیدا شود. همچنین منابع مورد نیاز در دسترسم باشد تا بتوانم با ارجاع دقیق و کامل، دربارهٔ یک موضوع بنویسم. اما طی دو ماه اخیر، گفتگوی نسبتاً مشابهی را با چند فرد و شرکت داشتهام که همگی به شکل مستقیم یا غیرمستقیم درگیر بحث «رگولاتوری فضای آنلاین» بودهاند. به نظر میرسد نهادهای مختلف حاکمیتی در چند جبهه با همکاری نمایندگان مختلفی از بخش خصوصی و شبهخصوصی در تلاشاند چارچوبی برای «رگولاتوری» تعریف و تدوین کنند. این کار در ظاهر چهرهٔ خوب و مقبولی دارد. به ویژه این که با همکاری بسیاری از افراد صاحبنام و مدیران کسبوکارهای بزرگ دیجیتال کشور انجام میشود. بنابراین طراحان و مشاوران و تدوینکنندگان و مجریان رگولاتوری، بعداً میتوانند بگویند نظر صاحبان […]
تعطیلی عید فطر | بررسی هدف از تصویب قانون تعطیلی عید فطر
پیشنوشت: طی سالهای اخیر کمتر پیش آمده که بلافاصله پس از یک اتفاق اجتماعی، مطلبی دربارهاش بنویسم؛ آن هم موضوع نسبتاً کماهمیتی مثل جابهجایی تعطیلات، در شرایطی که کشور به انواع مشکلات مهمتر و جدیتر گرفتار است. با این حال، احساس کردم که بررسی این موضوع، میتواند حاوی نکات آموزندهای باشد. صورت مسئله: امسال، پس از این که مشخص شد ماه رمضان ۲۹ روزه نیست و ۳۰ روزه است، اختلالی در تقویم تعطیلی رسمی کشور به وجود آمد. با عقب افتادن عید فطر، مردم بلاتکلیف بودند که تعطیلی رسمی عید چه خواهد شد؟ عدهای بر این باور بودند که قاعدتاً تعطیلی تغییر نمیکند. چون نمیشود سازمانها و شرکتها و تکتک اعضای جامعه برای دو روز تعطیلی برنامهریزی کرده باشند و بعد ناگهان چند لحظه قبل از شروع تعطیلات، این دو روز جابهجا شود. چون در این […]
درگذشت یکی از متممیها | لیلی امدادی
در طول نزدیک به دو دههای که معلمی میکنم، دومین باری است که مرگ یکی از بچههایم را تجربه کردهام (اولین تجربه محمدحسن قاسمیفرد بود). لیلی تقریباً از اوایل متمم با ما بود (پروفایل لیلی امدادی). اخیراً کمتر کامنت میگذاشت. اما همچنان سر میزد و درسها را میخواند؛ فقط کمی با فاصلهی زمانی بیشتر. ماههای اخیر به دنبال توسعهی کسب و کارش بود و خبر داشتم که شبانهروز برای آن تلاش میکند. آرام آرام کارش را جلو برده بود. از تتوی ابرو تا این روزها که کارش «آرایش دائم» بود. امیدوارم اصطلاحها را اشتباه نگویم: فیبروز و کانتور. خوشنام بود و معتبر و افراد بسیاری داخل و خارج کشور او را میشناختند. درآمد خوبی داشت. اما دغدغهاش درآمد نبود. نزدیکانش میدانستند که دوست داشت پول را به دست بیاورد تا آن را برای خوشحالی دیگران […]
اگر من بودم
امروز صبح دیدم گروهی از طرفداران آقای رئيسی اسپانسر یکی از پروکسیهای پرمخاطب تلگرام شدهاند و مردم را به رای دادن به ایشان تشویق میکنند. نمیدانم استفاده از این بستر برای تبلیغ، انتخاب ستاد ایشان بوده یا به شکل خودجوش انجام شده است. اما به هر حال، محرکی بود تا کمی دربارهی استراتژی انتخاباتی ستاد ایشان فکر کنم. اگر من از طرفداران ایشان بودم (که نیستم) و در ستادهایشان نقش تصمیمگیر و سیاستگذار داشتم، در این روزهای آخر استراتژی متفاوتی انتخاب کرده و از افراد و رسانههایی که مردم را به «رأی دادن به آقای همتی» تشویق میکنند حمایت میکردم (قطعاً به شکل خودجوش، مثل همین کانال تلگرامی. نه به شکل رسمی). انتخابات در هر نقطهای از جهان که باشد، دو هدف دارد. هدف اول که اولویت بالاتری دارد، پیروز شدن است و هدفی که […]
سوگیریها و نفع ذینفعان را فراموش نکنیم | به همراه ۵+۱ نکته
این مطلب را چند روز پیش در اینستاگرام منتشر کردم و گفتم اینجا هم بیاورم تا بماند. طبیعتاً محدودیت فضای اینستاگرام اجازهی شرح و بسط بیشتر را نمیداد و حالا که اینجا دستم بازتر است، چند پینوشت هم به آن اضافه میکنم: مارتین سلیگمن، از بنیانگذاران روانشناسی مثبتگرا دو سال پیش مقالهای نوشته و در آن، روایت شخصی خود را از شکلگیری و توسعه این رویکرد روانشناسی طی دو دههی گذشته ارائه کرده است. در این مقاله به مقالات متعددی ارجاع داده شده و عملاً سلیگمن کوشیده ضمن بازنگری در برخی مواضع خود، با اتکا به مقالات و تجربیات دیگران، از دستاوردهای این شاخه از روانشناسی در دو دههی اخیر دفاع کند. اما آنچه دوست داشتم به آن اشاره کنم، بخش پایانی مقاله است که در راستای سنت رایج دانشگاهی با عنوان Disclosure نوشته شده […]
سرآغازی برای سال ۱۴۰۰
دوست داشتم به مناسبت سال جدید، چند کلمهای اینجا بنویسم. البته حرف و موضوع ویژهای در ذهنم نبود. اما حس کردم نوشتن، بهتر از ننوشتن است. سال ۱۳۹۹ هم گذشت و حالا میشود گفت: «ما را به سختجانی خود این گمان نبود.» اگر چه بیهزینه نگذشت. از انواع تنشها و فشارها و سختیها – که گفتنش تکرار مکررات است – تا از دست دادن عزیزانی که سال جدید را ناگزیر باید بدون آنها آغاز کنیم. در سالهای گذشته، آنقدر از اهمیت برنامهریزی و یادگیری و رشد و نگاه رو به جلو گفتهام که نیازی به تکرارشان نیست. حتی شاید بتوان گفت آنقدر که اخیراً تأکید بر «نگاه به آینده» و «برنامهریزی» و «رشد» و «پیشرفت» باب شده، الان بیشتر به کسانی نیاز داریم که اثر اینگونه حرفها را در ذهنمان تعدیل کنند. شاید تنها حرفی […]
حرف هایی که نوشته شد اما خوانده نشد
امروز در لابهلای کاغذها و مدارک قدیمی، دنبال برگهای میگشتم تا پروندهای را برای یک کار اداری تکمیل کنم. در میان کاغذها به دو برگه رسیدم که حدود ده سال از عمرشان میگذرد. فکر میکنم از حدود سال هشتاد و سه یا چهار اختلافنظرهای من با مدیرم در محل کار بیشتر شد. با تأسیس یک شرکت تازه که مدیرعاملی آن به من واگذار شد، گمان میرفت اختلافها کمتر شود که نشد و بیشتر هم شد. قبلاً در رابطهی «رئیس و مرئوس» اختلافها و دشواریهایی بود و بعد از آن اختلافها در حوزهی سیاستگذاری و اجرا هم خود را منعکس کرد. در تمام آن سالها برگهای را در کشوی میزم داشتم و هر وقت گلایهای به ذهنم میرسید و در موضوعی دلگیری داشتم، آن نکته را مینوشتم. البته باید بگویم که در سیاستگذاری و اجرا، نهایتاً […]
بلوط | خواهر کوکی
حدود دو ماه و نیم پیش یا کمی بیشتر، بلوط را در پارک دیدم. مریض بود و به نظر نمیرسید که بتواند روزهای زیادی زنده بماند. غذا هم نمیخورد. فقط به پایم آویزان شده بود و خودش را به زحمت از تنم بالا میکشید. سعی میکرد با تمام ناتوانی – که راه رفتن را هم برایش دشوار کرده بود – دنبالم بیاید. تصمیم گرفتم او را پیش خودم بیاورم و کمکش کنم که خوب شود. فرایند سادهای نبود. انواع بیماریها و مشکلات را داشت و مدت درمانش نسبتاً طولانی شد. بگذریم از اینکه در یک فقره از بیماریهایش، آنفولانزای پنهانی داشت که در خانه آشکار شد و کوکی را هم گرفتار کرد و بر خلاف نظر دامپزشکان که میگفتند کوکی میتواند سریع بیماری را رد کند، بیش از یک ماه درگیر ماند و وضعیتی شدیداً […]
آخرین دیدگاه