یکی از دوستانم بریدهای صحبتهای دکتر فرهاد نیلی در یک مناظرهٔ تلویزیونی (برنامهٔ شیوه) را برایم فرستاد و فکر کردم شاید دیدن این بخش (حدود ۲۰ دقیقه) برای شما هم مفید باشد.
چند توضیح کوتاه و نهچندان مفید هم دارم که پایین کلیپ مینویسم.
توضیحات:
۱) چون نسخهای که دیدم با کیفیت نبود، نسخهٔ بهتر را از یوتیوب نمایش برداشتم.
۲) کل گفتگو را ندیدم. این تصمیمم هم علت مشخص و شفافی هم دارد. صدا و سیما عادت دارد در این نوع گفتگوها دو نفر میآورد و به اعتبار یک نفر به طرف مقابل هم اعتبار حضور میدهد. این شیوه، بیش از آنکه بر مبنای منطق «گفتگو» باشد، بسترسازی برای حرف زدن کسانی است که به خودی خود ممکن است حرفی در خور بیان و ایدهای در خور اندیشیدن نداشته باشند. نمیگویم این حرف من همیشه درست است. اما حداقل در مورد صدا و سیما «فرض» من همیشه همین است.
۳) شاید حرفهای دکتر نیلی در این برنامه به نظر ساده بیایند. اما اگر ساختار سیاسی و نظام کارشناسی و ساز و کار تصمیمگیری در کشور را بشناسید و از نزدیک تجربه کرده باشید، تأیید خواهید کرد که در عین سادگی، توصیفی دقیق از بلایی است که یک سیستم بسته بر سر خود آورده و مدتهاست از نقطهای که امکان تغییر مسیر، حتی در حد تئوری و روی کاغذ و به فرض نیت خیر، برایش وجود داشته باشد، گذشته است.
۴) اخیراً که فرصتی دست داد و بعد از مدتها دوباره خدمت دکتر نیلی بودم، مراقب بودم که هر صحبتی پیش میآید، با کمترین تعداد کلمات پاسخ بدهم که در مدت دیدار، جملهها و حرفها و نکات بیشتری بشنوم و یاد بگیرم. وقتی داشتم این برنامه را میدیدم، به خودم گفتم که همین که فردی مثل دکتر نیلی مجبور است به جای آن همه حرف و ایده و تجربه با چنین مثالهای سادهای یک موضوع تقریباً بدیهی را توضیح دهد (و تازه میدانیم که ساختار موجود همین موضوع بدیهی را هم نه نمیفهمد و نه میپذیرد)، نشان میدهد که در چه وضع اسفباری هستیم.
سلام محمد رضا
به نظرم بهترین و کلیدی ترین جمله گفتگو این بود:
کارشناس باید باز تولید کنه چیزی رو که سیاستمدار میخواد( دقیقه ۵:۴۸)
چون درحوزه سیستمهای مدیریتی و تایید صلاحیت فعالیت میکنم یکی از مصادیق جمله دکتر نیلی رو به خوبی حس میکنم: مدل کیفیت جهان اسلام
در صفحه ۷ نظامنامه جایزه ملی کیفیت به شکل گیری مدل اشاره شده :
در اين راستا تدوين مدل مبتني بر دانش تخصصي روز و همچنین با تکیه بر مباني فکری اسلامی و ارزشهای بنیادين انقالب اسلامی، ظرفیتهای جهان اسلام، منويات امامین انقلاب، اسناد بالادستی نظام مقدس جمهوری اسلامی و… انجام شده و مبنای جايزه ملي كیفیت ايران قرار ميگیرد.
من فقط همین یک مورد رو از نظامنامه اشاره کردم .خواندن بقیه موارد واقعا باعث سرگیجه و اگرزیاد بهش فکر کنی و حرص بخوری باعث زخم معده میشه.
همیشه به این فکر میکنم که اگر من جای کارشناسانی بودم که این مدل رو تدوین کردند حاضر بودم مدیران بالادستی رو به چالش بکشم و تا جایی پیش برم که موجب استعفای اجباری یا اخراج من بشه ؟ تصمیم گیری خیلی سختیه.
واقعا در وضع بسیار اسفباری هستیم.مطمئن نیستم ولی حس میکنم بدنه کارشناسی کشورکه اصالت رو به علم و تخصص میده مستهلک شده و کم کم داره از بین میره یا از چرخه تصمیم گیری و تصمیم سازی کنار گذاشته میشه. باور کن یکی از کار های هر روز من اینه که آموزشهای ایدئولوژیکی که هر روز به دخترو پسرم در دبیرستان و مدرسه ارائه میشه خنثی کنم. همون آموزش هایی که میخواد کیفیت، تعالی سازمانی ، روشهای مدیریتی و در یک سطح کلان علوم انسانی رو از دین استخراج کنه.
در تاریخ مرسومه که دانایان سعی در آگاه کردن نادانایان داشتند ولی گمانم نیست هرگز بستری چنین ناب برای این همه نادان ایجاد شده باشه که بتونن در مقام مدعی بالاتر بنشینن و دست و پا زدن دانا برای آگاه کردنشونو تماشا کنن.
بارها دیدم که جلسات هماهنگی انجام پروژه تبدیل به جلسه تدریس خصوصی مفاهیم پایه برای آقای مدیر شده و چه بد که چنین مدیرانی بعد از فهمیدن و توجیه شدن صلاحیت سمتشون از سوی بالادستی رد میشه.
سلام محمدرضا،
دکتر نیلی، دکتر مشایخی و تو که دکتری نمی خوانی یک شباهتی دارید.
این شباهت قطعاً به دکترا خوندن یا نخوندن ربطی نداره.
به استاد بودنم ربطی نداره.
هرچند در نظام مدرسه، تلاش میشد که هر کلاسی که بالاتر می ریم، ما رو به استادِ به اصطلاح “استادتری” وصل کنند.
اما به همون معنی هم در محدوده افرادی که من می شناسم حداقل، آدمهایی که نقش حداقل یک استاد دوره دانشگاهی در ذهنشون بجسته تر از معلم دبستانشون بوده باشه خیلی معدود و انگشت شمار هست.
شما هر سه معلمید.
به همون معنایی که متداوله درباره مدرسین دوره دبستان میگن،
به همون معنایی که معلمانی بودند حتی قبل از اینکه درس و مدرسه ای وجود داشته باشه،
معلم هایی که، شاید حتی خودشون بیسواد باشند، اما درسهای بزرگی به ما دادند،
معلم هایی شبیه، مادر بزرگها.
(به دهه هشتادی هایی فکر می کنم که روزنوشته ها رو می خونند و احیانا ممکنه این کامنت منو رو تا اینجا خونده باشند و هیچ تصوری از مادر بزرگ های بی سواد و دانشمند نداشته باشند، چقدر حیف.)
این معلم ها درس هایی از زندگی و نوع بودن خودشون به آدم میدن، درس هایی که در هیچ کتاب و دانشگاهی نیست.
شما هرسه معلم هایی هستید که به من درس چگونه موندن و امیدواری دادید.
پ.ن: یک بار فیدبک داده بودی که خوندن پیامهای احساسی این شکلی برات سخته. تلاش کردم خیلی نرم و آروم با این صحنهها مواجه بشی و کلی مقدمه چینی کردم 😉
دردشان نیست که اندر پی درمان باشند
به صورت درست در مسیر اشتباه بودن سرنوشتش فاش است و معلوم. و این قدرت توهم است. آنچه که پر زور تر از جهل و آگاهی است شناخت توهمی است. فعلا اوضاع این طو راست. این "فعلا " مهم تر است از اینکه اوضاع این طور است.