دوست نداشتم در این مقطع از تاریخ و در این نقطه از جغرافیا، پا بر زمین بگذاری.
اگر زن بودی، از نخستین روزها، به دور آزادی و انتخابت دیوارهای بلند می کشیدند و
اگر مرد بودی، «نامردمی» را همچون تنها راه موفقیت و بقا، پیش رویت میگذاشتند.
من بهترین کاری را که میتوانستم برایت کردم،
آتش «بودن» را که هر پدری از فرط درد و سوزش دستانش، شتابان در دستان ناتوان کودکش قرار میدهد،
صبورانه در دست نگه داشتم اما آن را در دستان تو قرار ندادم.
میدانم که هم تو مرا میفهمی هم خدای من.
آخرین دیدگاه