این عکس به مناسبت سالروز تولد هوشنگ ابتهاج (سایه) در فضای مجازی دست به دست میشد و اینطور که زهرا شریفی عزیز لطف کرد و گفت عکاس این عکس خانم ژاله ستار هستند.
چون دوست داشتم که گاه و بیگاه این عکس را ببینم (و گفتم شاید شما هم دوست داشته باشید)، آن را اینجا گذاشتم.
دکتر کدکنی شعری هم به مناسبت ۹۰ سالگی این شاعر بزرگ کشورمان سرودهاند که در مصرعی از آن چنین تعبیری را برای سایه به کار میبرند: «آفتابی تو که در سایه نهانی، سایه».
آن شعر بیت دیگری هم دارد که من بسیار دوستش دارم:
نیست امروز کسی عارف و زندیق به هم
تو در این ره، همه جا ورد زبانی سایه
قبلاً بارها و به بهانههای مختلف از این بزرگان نام بردهام و عرض ارادت کردهام. بنابراین، این مطلب را طولانیتر نمیکنم و صرفاً عکس را در اینجا میگذارم.
سلام محمدرضای عزیز
کبریایی که به سلطانیِ فقر است تو را
فارغ از کوکبۀ کون و مکانی سایه
***
از دَد و دیو چه بیمت که بدین خاتم شعر
راستی را که سلیمان زمانی سایه
با دیدن این پست توی روزنوشتهها سر ذوق اومدم و دو بیتی رو که از سرودۀ دکتر کدکنی خیلی دوست داشتم نوشتم.
خانم ژاله ستار این عکس زیبا رو از دو استاد عزیز گرفتن.
زهرا جان.
ممنونم از توضیحت. متن رو اصلاح کردم و اسم خانم ژاله ستار رو در اون ذکر کردم.
بهانهای هم شد تا برم یه مقدار توی وبلاگت بچرخم.
بقیهی دوستانم هم اگر این کامنت رو میخونن میتونن به وبلاگ زهرا سر بزنن: اینجا
خیلی از نویسندگان زمان صرف جستجوی ناشری میکنند که روی کتاب آنها سرمایه گذاری کند و آن را چاپ کند.
استاد ابتهاج در کتاب «پیر پرنیان اندیش»در قسمتی که درباره پدرشان صحبت میکنند اشاره میکنند که اولین کتابشان با سرمایه پدر چاپ شده است.
آنقدر محدود شدم که فضایی و توانی برای ادامه سایت یادهست نداشتم، مترصد گشایشی در کارم هستم تا جدیتر این ایده را پیش بگیرم.
متشکرم که انقدر ادامهدار ایدههایت را پیش میبری، همهاش برای من درس است معلم عزیز
محمدرضا. مرور مطلب جدیدات، بهانه ایی شد تا دکلمه زیبای شعر “ارغوان” را با اجرای استاد و تار نوازی زنده یاد “محمدرضا لطفی” نگاه کنم و لذت ببرم. فکر می کنم به مناسبت هشتادمین سال تولد استاد بود.
ارغوان شاخه ی هم خون جدا مانده ی من
آسمان تو چه رنگ است امروز
آفتابی است هوا یا گرفته است هنوز
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست …